soheyl (27-09-07)
soheyl (27-09-07)
سنگ نبشته بیستون
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
سنگنبشته بیستون یا کتیبهٔ بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود سی کیلومتری کرمانشاه در غرب ایران است.
نام بیستون از بغ(خدا) + ستان (ادات مکان) آمده که به معنای سرزمين يا جايگاه خدااست. از آن در پارسی باستان به صورت «بغیستانه» و در معجم البلدان «بهستان» و برخی از دانشمندان عرب از آن به «بهستون» یاد کردهاند
حجاریها و کتیبههای بیستون از زمان داریوش اولهخامنشی است. حجاریها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورامزدا بلند کرده و پای چپ را بر سینهء بردیای دروغین نهاده نشان میدهد و در بالا فروهر در پرواز است و پشت سر داریوش دو نفر ایستاده و در مقابل او نه تن دستبسته حجاری شده است.داریوش در کتیبههای بیستون فتوحات خود را به خط میخی و سه زبان پارسی باستان و زبان بابلی و ٔ دیگر به زبان عیلامی شرح داده است.
این کتیبهها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید. و مخصوصاً «سر ه. رالینسون» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.
نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان بر صخرههای کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده میشود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران شاه سلیمانصفوی در زمان صدارت شیخ علیخان زنگنه در وسط نقش عهد اشکانی احداث شده است. در زمستان ۱۳۳۷ ه. ش. ضمن عملیات جادهسازی مجسمه هرکول و آثار معبد سلوکی در پایین کوه کشف گردید
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
آخرین ویرایش توسط soheyl در تاریخ 28-09-07 انجام شده است علت: اضافه کردن تصاویر به متن
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
متن سنگ نبشته ی بیستون
سنگنبشته بیستون به عنوان یكی از قدیمیترین متنهای تاریخی شناخته شده ایرانی به فرمان داریوش بر كوه حكاكی شد.
داریوش سومین شاه هخامنشی در زمان اسقرار حكومت خود دستور به نقش این متن داد. این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است . زیرا مهمترین نوشته میخی زمان هخامنشی است . مجموعاً سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 5/20 ( بیست متر و پنجاه سانتیمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتیمتر ) است. موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است . در زیر نقش ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بیست و سه سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتیمتر ) و 414 سطر قرار دارد . در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد . کتیبه اکدی ( بابلی ) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پایین 31/2 این کتیبه به شکل ذوزنقه می باشد و در 112 سطر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .
متن كامل سنگنبشته داریوش در بیستون
بند 1 – من داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ویشتاسب ، نوه ارشام هخامنشی . بند 2 - داریوش شاه گوید : پدر من ویشتاسب ، پدر ویشتاسب ارشام ، پدر ارشام آریامن ، پدر آریامن چیش پیش ، پدر چیش پیش هخامنش . بند 3 - داریوش شاه گوید : بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم [ که ] از دیرگاهان اصیل هستیم . از دیرگاهان خاندان ما شاهان بودند .
بند 4 – داریوش شاه گوید: 8 [ تن ] از نیاكان من شاه بودند . من نهمین [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستیم . بند 5 – داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 6 – داریوش شاه گوید : این [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عیلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودرای ( مصر ) ، اهل دریا ( فینیقیها ) ، سارد ( لیدی ) ، یونان ( یونانی های ساکن آسیای صغیر ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکیه ، پرثو ، زرنگ ( سیستان ) ، هرئی و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هیرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور . بند 7 – داریوش شاه گوید : این [ است ] کشورهایی که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد . بند 8 – داریوش شاه گوید : در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کیفر دادم . به خواست اهورا مزدا این کشورهایی [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد . بند 9 – داریوش شاه گوید : اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد . اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم . به یاری اهورا مزدا این شاهی را دارم . بند 10 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من کرده شد پس از اینکه شاه شدم . کمبوجیه نام پسر کوروش از ما او اینجا شاه بود . همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجیه . پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده . پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در سایر کشورها . بند 11 – داریوش شاه گوید : پس از آن مردی مغ بود گئومات نام . او از پَیشیاوادا برخاست . کوهی [ است ] ارکدیش ( ارکادری ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وی یخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم سایر کشورها . شاهی را برای خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت . پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد . بند 12- داریوش شاه گوید : نبود مردی ، نه پارسی ، نه مادی ، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز ستاند . مردم شدیداً از او میترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم . هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . از ماه باگادیش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [ او ] بودند کشتم . دژی سیک ی ووتیش 4 ، نام سرزمینی نی سای نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهی را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 14 – داریوش شاه گوید : شاهی را که ازما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جایش استوار نمودم . چنانکه پیش از این [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جایش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و سایر کشورها را . چنان که پیش از این [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من این را کردم . من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این [ بود ] آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد . بند 15 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
بند 16 – داریوش شاه گوید : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین ( آثرینا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزیان نافرمان شدند . به طرف آن آثرین گرویدند . او در خوزستان شاه شد . و مردی بابلی ندئیت ب ئیر ( نیدنیتوبل ) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست . چنین مردم را بفریفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئیت هستم . پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند . بابل نافرمان شد . او شاهی را در بابل گرفت . بند 17 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی آن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند . سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت . آنجا ایستاد . و آب عمیق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره ای بر شتر سوار کردم . برای عده ای اسب تهیه کردم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم . آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . از ماه اثری یادی ی 5 ، 26 روز گذشته بود . بند 19 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . بقیه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم . بند 1 – داریوش شاه گوید : پس از آن ندئیت ب ئیر با سواران کم گریخت رهسپار بابل شد . پس از آن من رهسپار بابل شدم . به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئیت ب ئیر راگرفتم . پس از آن من ندئیت ب ئیر را در بابل کشتم . بند 2 – داریوش شاه گوید : مادامی که من در بابل بودم این [ است ] کشورهایی که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاییه . بند 3 – داریوش شاه گوید : مردی ، مرتی ی نام پسر چین چی خری شهری گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود . او در خوزستان برخاست . به مردم چنین گفت که من ایمنیش شاه در خوزستان هستم . بند 4 – داریوش شاه گوید : آن وقت من نزدیک خوزستان بودم . پس از آن خوزیها از من ترسیدند . مرتی ی را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند . بند 5 – داریوش شاه گوید : مردی مادی فرورتیش نام در ماد برخاست . چنین به مردم گفت که : من خش ثرئیت از تخمه هوخشتر هستم . پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوی آن فرورتیش رفت ( گرویدند ) او در ماد شاه شد . بند 6 – داریوش شاه گوید : سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود . پس از آن من سپاه فرستادم . ویدرن نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم . چنان به آنها گفتم : فرا روید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ، آن ویدرن با سپاه روانه شد ، چون به ماد رسید شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادیها جنگ کرد . آن که سرکرده مادیها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 27 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن ، سرزمینی کمپند نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسیدم . بند 7 – داریوش شاه گوید : دادرشی نام ارمنی بنده من ، من او را فرستادم به ارمنستان ، چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن . پس از آن دادرشی رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرارسیدند . دهی زوزهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود چنین جنگ کرده شد. بند 8 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی تیگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 9 - داریوش شاه گوید : باز سومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی اویما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثائیگرچی 8 ، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن دادرشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسیدم . بند 10 - داریوش شاه گوید : پس از آن وامیس نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمی خواند آن را بزن . پس از آن وامیس رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ایزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار زد . از ماه انامک 15 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ااتی یار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . نزدیک پایان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن وامیش برای من ( منتظر من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسیدم . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن من از بابل بدر آمدم . رهسپار ماد شدم چون به ماد رسیدم شهری کوندروش نام در ماد آنجا فرورتیش که خود را شاه در ماد میخواند با سپاهی به جنگ کردن علیه من آمد پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتیش را بسیار زدم . از ماه ادوکن ئیش 10 25 روز گذشته بود که چنین جنگ کرده شد . بند 13 - داریوش شاه گوید : پس از آن ، فرورتیش با سواران کم گریخت . سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد . پس از آن من سپاهی دنبال [ او ] فرستادم . فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد . من هم بینی هم دو گوش هم زبان [ او ] را بریدم . و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد . همه او را دیدند . پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [ او ] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم . بند 14 - داریوش شاه گوید : مردی چی ثرتخم نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد . چنین به مردم گفت : من شاه در سگارتیه از تخمه هووخشتر هستم . پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم تخمس پاد نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم : پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنید . پس از آن تخمیس پاد با سپاه رهسپار شد . با چی ثرتخم جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت . [ و ] به سوی من آورد . پس از آن من هم بینی هم دو گوش [ او ] را بریدم و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد . همه مردم اورا دیدند . پس از آن او را در اربل دار زدم .
بند 15- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در ماد کرده شد .
بند 16- داریوش شاه گوید : پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند . خودشان را از آن فرورتیش خواندند . ویشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند . پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد . شهری ویشپ ازاتی نام در پارت آنجا با پارتیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 24 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 1- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ویشتاسپ رسید پس از آن ویشتاسپ آن سپاه را گرفت . [ و ] رهسپار شد . شهری پتی گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 2- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در پارت کرده شد . بند 3- داریوش شاه گوید : کشوری مرو نام به من نافرمان شد . مردی فراد نام مروزی اورا سردار کردند . پس از آن من دادرشی نام پارسی بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم . چنین به او گفتم : پیش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمیخواند بزن . پس از آن دادرشی با سپاه رهسپار شد . با مروزیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه آثری یادی ی 23 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 4- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در باختر کرده شد . بند 5- داریوش شاه گوید : مردی وهیزدات نام شهری تاروا نام [در ] سرزمینی ی اوتی یا نام در پارس آنجا ساکن بود . او برای بار دوم در پارس برخاست . چنین به مردم گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . پس از آن سپاه پارسی در کاخ [ که ] پیش از این از انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد . به سوی آن وهیزدات رفت ( گروید ) او در پارس شاه شد . بند 6- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم . ارت وردی ی نام پارسی بنده من او را سردار آنان کردم . سپاه دیگر پارسی از عقب من رهسپار ماد شد . پس از آن ارت وردی ی با سپاه رهسپار پارس شد . چون به پارس رسید شهری رخا نام در پارس در آنجا آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند با سپاه به جنگ کردن علیه ارتوردی ی آمد . پس از آن جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهیزدات را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 7- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن وهیزدات با سواران کم گریخت . رهسپار پ ئی شی یا اوادا شد . از آنجا سپاهی به دست آورد . از آن پس به جنگ کردن علیه ارت وردی ی آمد . کوهی پرگ نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من وهیزدات را بسیار بزد . از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت و آن وهیزدات را گرفتند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفتند . بند 8- داریوش شاه گوید : پس از آن ، وهیزدات را و مردانی که پیروان نزدیک او بودند [ در ] شهری اووادئیچ ی نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم . بند 9- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در پارس کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند او سپاه رخج فرستاده بود . برعلیه وی وان نام پارسی بنده من شهربان رخج و مردی را سردار آنها کرده بود . و چنین به ایشان گفت : پیش روید وی وان را و آن سپاهی را که خود را از آن داریوش شاه می خواند بزنید . پس از آن ، آن سپاهی که وهیزدات فرستاده بود به جنگ کردن علیه وی وان رهسپار شد . دژی کاپیش کانی نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 13 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11- داریوش شاه گوید : باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وی وان فرا رسیدند . سرزمینی گندوتو نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 7 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن مردی که سردار آن سپاه بود که وهیزدات علیه وی وان فرستاده بود با سواران کم گریخت . به راه افتاد . دژی ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت . پس از آن وی وان با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد . در آنجا او مردانی که نزدیک ترین پیروانش بودند گرفت [ و ] کشت . بند 13- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه در رخج به وسیله من کرده شد . بند 14- داریوش شاه گوید : چون در پارس و ماد بودم باز دومین بار بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . مردی ارخ نام ارمنی پسر هلدیت او در بابل برخاست . سرزمینی دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [ که ] من نبوکدرچر پسر نبون هستم . پس از آن بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . به سوی آن ارخ رفتند ( گرویدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد . بند 15- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم . ویندفرنا نام پارسی بنده من او را سردار کردم . چنین به آنها گفتم : پیش روید آن سپاه بابلی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ویندفرنا با سپاهی رهسپار بابل شد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویندفرنا بابلیان را بزد و اسیر آورد . از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود . آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر می خواند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفت . فرمان دادم آن ارخ و مردانی که نزدیک ترین یاران او بودند در بابل به دار آویخته شدند . بند 1- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در بابل کرده شد . بند 2- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم . یکی گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . یکی آثرین نام خوزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد . یكی ندئیت ب ئیر نام بابلی . او دروغ گفت چنین گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم او بابل را نافرمان كرد . یكی مرتی ی نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت: من ایمنیش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد . یكی فرورتیش نام مادی . او دروغ گفت چنین گفت : من خش ثرئیت » از دودمان هوخشتر هستم . او ماد را نافرمان كرد . یكی چی ثرتخم نام اس گرتی او دروغ گفت چنین گفت : من در اس گرت 12 شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان كرد . یكی فراد نام مروزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در مرو شاه هستم . او مرو را نافرمان كرد . یكی وهیزدات نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر كوروش هستم . او پارس را نافرمان كرد . یكی ارخ نام ارمنی . او دروغ گفت چنین گفت : من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم . او بابل را نافرمان كرد . بند 3- داریوش شاه گوید : این 9 شاه را من در این جنگها گرفتم .
بند 4- داریوش شاه گوید : این [ است ] كشورهایی كه نافرمان شدند . دروغ آنها را نافرمان كرد كه اینها به مردم دروغ گفتند . پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد .هرطورمیل من [ بود ] همانطور با آنها كردم . بند 5- داریوش شاه گوید : تو كه از این پس شاه خواهی بود خود را قویاً از دروغ بپای . اگر چنان فکر كنی [ كه ] كشور من در امان باشد مردی كه دروغ زن باشد او را سخت كیفر بده . بند 6- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کردم . تو که از این پس این نبشته را خواهی خواند آنچه به وسیله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداری . بند 7- داریوش شاه گوید : اهورا مزدا را گواه می گیرم که آنچه من در همان یک سال کردم این راست [ است ] نه دروغ . بند 8- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا و خودم بسیار [ کارهای ] دیگر کرده شد [ که ] آن در این نپشته نوشته شده است به آن جهت بند 9- داریوش شاه گوید : شاهان پیشین را مادامی که بودند چنان کرده هایی نیست که به وسیله من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : اکنون آنچه به وسیله من کرده شد آن را باور آید . همچنین به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر این گفته را پنهان نداری به مردم بگویی اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسیار و زندگیت دراز باد . بند 11- داریوش شاه گوید : اگر این گفته را پنهان بداری ، به مردم نگویی اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد . بند 12- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . در همان یک سال به خواست اهورا مزدا کردم . اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند . بند 13- داریوش شاه گوید : از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند که پلید نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستی رفتار کردم . نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم . مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم . آن که زیان رسانید اورا سخت کیفر دادم . بند 14- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود . مردی که دروغگو باشد یا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختی آنها را کیفر ده . بند 15- داریوش شاه گوید : تو که از این پس این نپشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا [ آنها را ] تباه سازی . تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار. بند 16- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد . بند 17- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان سازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان نداری اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کنی اهورا مزدا آن را براندازد . بند 18- داریوش شاه گوید : اینها [ هستند ] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی ی می خواند کشتم در آنجا بودند . در آن موقع این مردان همکاری کردند پیروان من [ بودند ] ویدفرنا پسر وایسپار پارسی ، اوتان نام پسر ثوخر پارسی ، گئوبروو نام پسر مردونی ی پارسی ، ویدرن نام پسر بگابیگ ن پارسی ، بگ بوخش نام پسر داتووهی پارسی ، اردمنیش نام پسر وهاگ پارسی . بند 19- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود دودمان این مردان را نیک نگهداری کن . بند 20- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [ به طریق ] دیگر [ نیز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد . این نپشته به مهر تأیید شد . پیش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند .
ترجمهای دیگر
اين نگاربرجستهی چندين تكهي کوچک که به زبآنهای پارسی باستان، ايلامی و بابلی نوشته شده را در خود دارد. در اين جا ما به يازده تكهي کوچکی که به زبان پارسی باستان نوشته شده می پردازيم. آنها چنيناند:
DBa اين تكه که چهار بند و هجده رَج دارد همان نوشتههای چهار بند ستون نخست است.
DBb اين تكه هفت رَج دارد و برگردان آن اين است:
اين گئوماتَ مُغ است. او به دروغ گفت: من برديا پسر کورش هستم. من شاه هستم.
DBc اين تكه ده رَج دارد و برگردان آن اين است:
اين آثرين است. او دروغ گفت. چنين گفت: من در ايلام شاه هستم.
DBd اين تكه هشت رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين ندئيتَ بَ ئيرَ است. او دروغ گفت: چنين گفت: من نبوگُدرَچَرَ پسر نبون ئيت هستم. من شاه در بابل هستم.
DBe اين تكه يازده رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين فِرَوَرتيش است. او دروغ گفت. چنين گفت: من خشَ ثرئيتَ از دودمان هُوَخشَتَر هستم. من شاه ماد هستم.
DBf اين تكه هفت رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين مَرتی يَ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من ايمَنيش در ايلام شاه هستم.
DBg اين تكه دوازده رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين چيسَن تَخمَه است.او دروغ گفت و چنين گفت: من در سگارتيه شاه هستم از دودمان هُوَخشَتَر.
DBh اين تكه نُه رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين وَه يَزداتَ است. او دروغ گفت: چنين گفت: من بردی يَ پسر کورش هستم. من شاه هستم.
DBi اين تكه يازده رَج دارد. و برگردان آن چنين است.
اين اَرخ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من نَبوکُدرَچَرَ پسر نبون ئيتَ هستم. من شاه در بابل هستم.
DBj اين تكه شش رَج دارد. و برگردان آن چنين است:
اين فرادَ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من در مرو شاه هستم.
DBk اين تكه دو رَج دارد. و برگردان آن چنين است:
اين سکونخای سکايی است.
گفته شده بود که پنج ستون بزرگ به زبان پارسی باستان شامل ۴۱۴ رَج میباشند. اگر شمار رَجهايي که در تكههای کوچک به زبان پارسی باستان را هم به آن بيافزاييم رويهم رجهايي که به زبان پارسی باستان نوشته شدهاند برابر است با ۵۱۵ رج.
و نيز شايسته است گفته شود كه: {...DBa,{b, c حرف D مخفف داريوش. حرف B مخفف، بيستون و حروف کوچک {a,b,c } يعنی تكههای کوچک {a,b,c}.
سنگنبشتهي داريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی در بيستون
ستون ۱
01 من داريوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ويشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
02 داريوش شاه گويد:پدر من ويشتاسپ، پدر ويشتاسپ ارشام، پدر ارشام آريامن، پدر آريامن چيش پيش، پدر چيش پيش هخامنش.
03 داريوش شاه گويد: بدين انگيزه ما هخامنشی خوانده میشويم [که] از ديرگاهان نژاده هستيم. از ديرگاهان تخمهي ما شاهان بودند.
04 داريوش شاه گويد: هشت [تن] از تخمه من شاه بودهاند. من نهمين [هستم]. ما نُه [تن] پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستيم.
05 داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
06 داريوش شاه گويد : اين [ است ] كشورهايي که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم. پارس، ايلام، بابل، آشور، عرب، مودراي ( مصر )، دريانشينان ( فينيقيها )، سارد ( ليدي )، يونان ( يونانيهاي در آسياي كوچك )، ماد، ارمنستان، کپدوکيه، پرثو، زرنگ ( سيستان )، هرئي و( هرات )، باختر ( بلخ )، سغد، گندار ( دره کابل )، سک ( تيرههاي ميان درياچهي آرال و درياي مازندران )، ثت گوش ( دره رود هيرمند )، رخج ( قندهار )، مک ( مکران و عمان ) روي هم 23 کشور.
07 داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از سوي من به آنها گفته شد چه شب چه روز همان کرده شد.
08 داريوش شاه گويد: در اين کشورها مردی که سازگار بود او را پاداش خوب دادم آن که ناسازگار بود او را سخت کيفر دادم. به خواست اهورامزدا اين کشورهايي [ است] که دستور مرا گرامي داشتند. آن گونه که هر چه به آنها از سوي من گفته شد همان کرده شد.
09 داريوش شاه گويد: اهورامزدا اين پادشاهی داد. اهورامزدا مرا ياری کرد تا اين شاهی به دست آوردم. به ياری اهورامزدا اين شاهی را دارم.
10 داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه به دست من کرده شد پس از آن که شاه شدم. کبوجيه نام پسر کورش از تخمهي ما او اينجا شاه بود. همان کبوجيه را برادری بود بَردیيَ نام هممادر [و] همپدر با کبوجيه. پس از آن کبوجيه آن بردیيَ را به کُشت، به مردم نمايان نشد که بردیيَ کشته شده. پس از آن کبوجيه رهسپار مصر شد هنگامي که کبوجيه رهسپار مصر شد مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسيار شد. هم در پارس هم در ماد هم در ديگر کشورها.
11 داريوش شاه گويد: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پَئيشی ياوُوَدا برخاست. کوهي [است] اَرَکَدی نام. چون از آن جا برخاست از ماهِ ویيَخن چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت: [که] من بردیيَ پسر کورش برادر کبوجيه هستم. پس از آن مردم همه از کبوجيه برگشته به سوی او شدند هم پارس هم ماد و هم ديگر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماهِ گرمَپَدَ ۹ روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کبوجيه به دست خود مُرد.
12 داريوش شاه گويد: اين شاهی که گئومات مُغ از کبوجيه ستانده بود اين شاهی از ديرگاهان در تخمه ما بود. پس از آن گئومات مُغ از کبوجيه ستاند. هم پارس هم ماد هم ديگر کشورها را او گرفت از آنِ خود کرد او شاه شد.
13 داريوش شاه گويد: نبود مردی نه پارسی نه مادی نه هيچ کسی از تخمهي ما که شاهی را از گئومات مُغ بازستاند. مردم بسيار از او میترسيدند که مبادا مردم بسياری را که پيش از آن بردیيَ را شناخته بودند بکشد. بدان انگيزه مردم را میکشت که مبادا او را بشناسند که او بردیيَ پسر کورش نبود. هيچ کس يارای گفتن چيزی درباره گئومات مُغ نداشت تا من رسيدم. پس از آن من از اهورامزدا ياري خواستم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. از ماه باگياديش ۱۰ روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهايی را که برترين مردان دستيار[او]بودند کُشتم. دژی سيکَيَوُوَتيش نام سرزمينی نیسايَ نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
14 داريوش شاه گويد: شاهی را که از تخمهي ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جايش استوار نمودم. چنان چه پيش از اين [بود] همان گونه من کردم. من پرستشگاههايی را که گئومات مغ ويران کرده بود بازسازي نمودم. به مردم چراگاهها و رمهها و بندگان و خانههايی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جايشان استوار نمودم هم پارس هم ماد و ديگر کشورها را. چنان چه پيش از اين [بود] آن گونه من کوشيدم به خواست اهورامزدا تا گئومات مغ خاندان ما را نگيرد.
15 داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.
16 داريوش شاه گويد: چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرين نام پسر اوپَدرامَ او در ايلام برخاست. به مردم چنين گفت: من در ايلام شاه هستم. پس از آن ايلاميان نافرمان شدند. به سوي آن آثرينَ گرويدند. او در ايلام شاه شد. و مردی بابلی ندئيتبَئير نام پسر ائينَئيرَ او در بابل برخاست. چنين مردم را بفريفت [که] من نبوکدرچر پسر نبونئيتَ هستم. پس از آن همه مردم بابلی به سوي آن ندئيتبئير گرويدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
17 داريوش شاه گويد: پس از آن من به ايلام [پيام] فرستادم. اين آثرين بسته به سوی من آورده شد. من او را کشتم.
18 داريوش شاه گويد: پس از آن من رهسپار بابل شدم. به سوی آن ندئيتبئير که خود را نبوکُدرَچَرَ میخواند. سپاه ندئيتبئيرَ دجله را در دست داشت. آن جا ايستاد و آب ژرف بود. پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم پارهيی بر شتر سوار کردم برای عدهيی اسب فراهم کردم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود به خواست اهورامزدا دجله را گذاشتم. آنجا آن سپاه ندئيتبئيرَ را بسيار زدم. از ماه اَثریيادیيَ ۲۶ روز گذشته بود.
19 داريوش شاه گويد: پس از آن من رهسپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسيده بودم شهری زازانَ نام کنار فرات آنجا اين ندئيتبئيرَ که خود را نَبوکُدرَچَر می خواند با سپاه بر من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کرديم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيتبئيرَ را بسيار زدم. آن ديگران به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه اَنامَکَ ۲ روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم.
ستون۲
01 داريوش شاه گويد: آن گاه ندئيتبئيرَ با سوارانی اندک گريخت. او به بابل رفت. سپس من رهسپار بابل شدم. به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندئيتبئيرَ را دستگير کردم. سپس ندئيتبئيرَ را در بابل کشتم.
02 داريوش شاه گويد: تا هنگامی که من در بابل بودم اين کشورها به من نافرمان شدند: پارس، ايلام، ماد، آشور، مصر، پارت، مرو، ثتگوش، سکائيه.
03 داريوش شاه گويد:مردی به نام مَرتیيَ نام پسر چينچیخری،در شهری کوگَنَکا نام در پارس می زيست،در ايلام برخاست. او به مردم چنين گفت: که من ايمَنيش شاه ايلام هستم.
04 داريوش شاه گويد: آنگاه من نزديک ايلام بودم. پس آن ايلاميان از من ترسيدند آن مرتیيَ را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند.
05 داريوش شاه گويد: مردی مادی فِروَرتيش نام او در ماد برخاست چنين به مردم گفت که: من خَشَ ثرئيتَ از تخمه هُوَو خشَتَر هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] در برابر من نافرمان شد به سوی آن فِرَوَرتيش رفت. او در ماد شاه شد.
06 داريوش شاه گويد: سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ويدَرنَ نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آنها گفتم: فرارويد آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمیخواند بزنيد. پس از آن، آن ويدرَنَ با سپاه روانه شد، چون به ماد رسيد شهری ماروش نام در ماد آنجا با ماديها جنگ کرد. آنکه سرکرده ماديها بود او آن هنگام آنجا نبود، اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ انامَکَ ۲۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت پس از آن، آن سپاهِ من، سرزمينی کَپَدَ نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسيدم.
07 داريوش شاه گويد:دادَرشی نام ارمنی بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان. چنين به او گفتم: پيش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادَرشی فرا رسيدند. دهی زوُزَهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثُورَواهَرَ ۸ روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد.
08 داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشی فرا رسيدند. دژی تيگَر نام در ارمنستان جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثُورواهَرَ ۱۸ روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
09 داريوش شاه گويد: باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن بر دادرَشی فرا رسيدند. دژی اويَما نام در ارمنستان آن جا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثائيگرچی ۹ روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن دادرَشی از براي من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم.
10 داريوش شاه گويد: پس از آن واُميسَ نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم: پيش رو [و] سپاه نافرمانان که خود را از آن من نمیخواند آن را بزن. پس از آن واُميس رهسپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرارسيدند. سرزمينی ايزَلا نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه انامَکَ ۱۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
11 داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرا رسيدند. سرزمينی اَاُتیيارَ نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. نزديک پايان ماه ثُورَوَاهَرَ آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن و اُميس برای من در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم.
12 داريوش شاه گويد: پس از آن من از بابل بدر آمدم. رهسپار ماد شدم. چون به ماد رسيدم شهری کونَدرو نام در ماد آنجا فِرَوَتيش که خود را شاه در ماد میخواند با سپاهی به جنگ کردن بر من آمد. پس از آن جنگ کرديم، اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم. از ماه اَدوکَن ئَيش ۲۵ روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد.
13 داريوش شاه گويد:پس از آن، آن فِروَرتيش با سواران کم گريخت. سرزمينی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال [او] فرستادم. فِرِوَرتيش گرفته شده و به سوی من آورده شد. من هم بينی هم دو گوش هم زبان [او] را بريدم. و يک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه او را ديدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که ياران برجستهي [او] بودند آنها را در همدان در درون دژ آويزان کردم.
14 داريوش شاه گويد:مردی چیثَرتَخمَ نام سگارتی او در برابر من نافرمان شد. چنين به مردم گفت: من شاه در سگارتيه از تخمهي هووَخشتَر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. تَخمَسپادَ نام مادی بندهي من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم: پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمیخواند آن را بزنيد. پس از آن تَخمَسپادَ با سپاه رهسپار شد. باچیثر تَخمَ جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثَر تَخمَ را گرفت [و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بينی و هم دو گوش [او] را بريدم و يک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاهداشته شد. همه مردم او را ديدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
15 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه به دست من در ماد کرده شد.
16 داريوش شاه گويد: پارت و ورکانَ در برابر من نافرمان شدند. خودشان را از آن فِرَوَرتيش خواندند. ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ويشتاسپ با سپاهی که پيرو او بود رهسپار شد. شهری ويشپَاُزاتی نام در پارت آنجا با پارتيها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار برد. از ماهِ ویيَخَن ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه جنگِ ايشان در گرفت.
ستون ۳
01 داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت [و] رهسپار شد. شهری پَتیگرَبَ نام در پارت آن جا با نافرمانان جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاهِ نافرمان را بسيار بزد. از ماه گَرمَپَدَ يک روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
02 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه به دست من در پارت کرده شد.
03 داريوش شاه گويد: کشوری مرو نام به من نافرمان شد. مردی فرادَ نام مروزی او را سردار کردند. پس از آن من دادَرشی نام پارسی بندهي من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنين به او گفتم: پيش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمیخواند بزن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد. با مروزيها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاهِ من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه آثریيادیيَ ۲۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
04 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه به دست من در باختر کرده شد.
05 داريوش شاه گويد:مردی وَهيَزداتَ نام شهری تارَوا نام [در] سرزمينی يَاوتیيا نام در پارس آن جا باشنده بود. او برای بار دوم در پارس برخاست. چنين به مردم گفت: من بردیيَ پسر کورش هستم. پس از آن سپاه پارسی در کاخ [که] پيش از اين از يَدايا [آمده بود] آن در برابر من نافرمان شد. به سوی آن وَهيَزدات رفت. او در پارس شاه شد.
06 داريوش شاه گويد:پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم. اَرتَوَردیيَ نام پارسی بنده من او را سردارِ آنان کردم. سپاه ديگر پارسی از عقبِ من رهسپار ماد شد. پس از آن اَرتَوَردیيَ با سپاه رهسپار پارس شد. چون به پارس رسيد شهری رَخا نام در پارس در آنجا آن وهيَزداتَ که خود را بردیيَ میخواند با سپاه به جنگ کردن عليه اَرتوردیيَ آمد. پس از آن جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَهيَزداتَ را بسيار بزد. از ماه ثُوَرَوَاهَرَ ۱۲ روز گذشته بود آنگاه جنگِ ايشان در گرفت.
07 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن وَهيَزداتَ با سواران کم گريخت. رهسپار پَئيشیياوُوَدا شد. از آن جا سپاهی به دست آورد. از آن پس به جنگ کردن با اَرتَوَردیيَ آمد. کوهی پَرگَ نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَهيَزداتَ را بسيار بزد. از ماهِ گرمَ پَدَ ۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت. و آن وَه يزداتَ را گرفتند و مردانی که نزديکترين پيروان او بودند گرفتند.
08 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن وَهيَزداتَ را و مردانی که پيروان نزديک او بودند [در] شهری اووادئيچَيَ نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم.
09 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه به دست من در پارس کرده شد.
10 داريوش شاه گويد: آن وَهيَزداتَ که خود را بردیيَ میخواند، او سپاه به رُخج فرستاده بود. در برابر ويوانَ نام پارسی بندهي من شهربانِ رُخج و مردی را سردار آنها کرده بود. و چنين به ايشان گفت: پيش رويد ويوانَ را و آن سپاهی را که خود را از آنِ داريوش شاه میخواند بزنيد. پس از آن، آن سپاهی که وَهيَزداتَ فرستاده بود به جنگ کردن عليه ويوانَ رهسپار شد. دژی کاپيشَ کانی نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه اَنامَکَ ۱۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان درگرفت.
11 داريوش شاه گويد: باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگکردن با ويوانَ فرا رسيدند. سرزمينی گَدُوتَوَ نام در آن جا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ وييَخَن ۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
12 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن مردی که سردارِ آن سپاه بود که وَهيَزداتَ با ويوانَ فرستاده بود با سواران کم گريخت. به راه افتاد. دژی اَرشادا نام در رُخَج از کنار آن برفت. پس از آن ويوانَ با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد. در آنجا او و مردانی که نزديکترين پيروانش بودند گرفت [و] کُشت.
13 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه در رُخَج به دست من کرده شد.
14 داريوش شاه گويد: چون در پارس و ماد بودم باز دومين بار بابليان در برابر من نافرمان شدند. مردی اَرَخَ نام ارمنی پسر هَلديتَ او در بابل برخاست. سرزمينی دُبالَ نام در آنجا به مردم دروغ گفت [که] من نَبوکُدرَچَرَ پسر نبونئيتَ هستم. پس از آن بابليان در برابر من نافرمان شدند. به سوی آن اَرخَ رفتند. او بابل را گرفت. او در بابل شاه شد.
15 داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم ويدَفَرنا نام پارسی بندهي من او را سردار آنان کردم. چنين به آنها گفتم: پيش رويد آن سپاه بابلی را که خود را از آنِ من نمیخواند بزنيد. پس از آن ويدَفَرنا با سپاهی رهسپار بابل شد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويدَفَرنا بابليان را بزد و بندي آورد. از ماهِ وَرکَزَنَ ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه آن اَرخَ را که به دروغ خود را نَبوکُدرَچَرَ میخواند و مردانی که نزديکترين پيروان او بودند گرفت. فرمان دادم آن اَرخَ و مردانی که نزديکترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند.
ستون ۴
01 داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه به دست من در بابل کرده شد.
02 داريوش شاه گويد: اين[است]آنچه من به خواست اهورامزدا در همان يک سال پس از آنکه شاه شدم کردم. ۱۹ جنگ کردم. به خواست اهورامزدا من آنها را زدم و ۹ شاه گرفتم. يکی گئوماتِ مُغ بود. او دروغ گفت. چنين گفت: من بردیيَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد يکی آثرينَ نام ايلامی. او دروغ گفت. چنين گفت: من در ايلام شاه هستم. او ايلام را در برابر من نافرمان کرد. يکی ندئيتَبَئيرَ نام بابلی. او دروغ گفت: چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبونئيت هستم. او بابل را نافرمان کرد. يکی مَرتیيَ نام پارسی. او دروغ گفت. چنين گفت: من ايمَنيش در ايلام شاه هستم. او ايلام را نافرمان کرد. يکی فِرَوَرتيش نام مادی او دروغ گفت. چنين گفت: من خشَثرئيتَ از دودمان هُوَخشَتر هستم. او ماد را نافرمان کرد. يکی چيثَرتَخمَ نام سگارتيه او دروغ گفت و چنين گفت: من در سگارتيه شاه هستم از دودمان هُوَخشَتَر او سگارتيه را نافرمان کرد. يکی فرادَ نام از مرو او دروغ گفت. چنين گفت: من در مرو شاه هستم. او مرو را نافرمان کرد. يکی وَهيَزداتَ نام پارسی. او دروغ گفت. چنين گفت: من بردیيَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد. يکی اَرخَ نام ارمنی. او دروغ گفت. چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبونئيتَ هستم. او بابل را نافرمان کرد.
03 داريوش شاه گويد: اين ۹ شاه را من در اين جنگها گرفتم.
04 داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايی که نافرمان شدند. دروغ آنها را نافرمان کرد که اينها به مردم دروغ گفتند پس اهورامزدا آنها را به دست من داد. هر گونه خواست من [بود] همانگونه با آنها کردم.
05 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. خود را بسيار از دروغ بپای. اگر چنان بيانديشي [که] کشور من در زنهار باشد مردی که دروغزن باشد او را سخت کيفر بده.
06 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من کردم. به خواست اهورامزدا در همان يک سال کردم. تو که از اين پس اين نبشته را خواهی خواند. آن چه به دست من کرده شده تو را باور شود. مبادا آن را دروغ بپنداری.
07 داريوش شاه گويد: اهورامزدا را گواه میگيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست [است] نه دروغ.
08 داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا و خودم بسيار [کارهای] ديگر کرده شد [که] آن در اين نبشته نوشته نشده است به آن انگيزه نوشته نشد مبادا آن که از اين پس اين نبشته را بخواند آنچه به دست من کرده شد در ديدهي او بسيار آيد [و] اين او را باور نيايد، دروغ بپندارد.
09 داريوش شاه گويد: شاهان پيشين را تا هنگامي که بودند چنان کردههايی نيست که به دست من به خواست اهورامزدا در همان يک سال کرده شد.
10 داريوش شاه گويد: اکنون آن چه به دست من کرده شد ترا باور آيد. هم چنين به مردم بگو. پنهان مدار. اگر اين گفته را پنهان نداری، به مردم بگويی اهورمزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد.
11 داريوش شاه گويد: اگر اين گفته را پنهان بداری، به مردم نگويی اهورامزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد.
12 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من کردم. در همان يک سال به خواست اهورامزدا کردم. اهورمزدا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند.
13 داريوش شاه گويد: از آن جهت اهورامزدا مرا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند که پليد نبودم. دروغگو نبودم. تبهکار نبودم. نه من نه دودمانم. به راستی رفتار کردم. نه به ناتوان نه به توانا زور نورزيدم. مردی که با دودمان من همراهی کرد او را نيک نواختم. آنکه زيان رسانيد او را سخت کيفر دادم.
14 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. مردی که دروغگو باشد يا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش. به سختی آنها را کيفر ده.
15 داريوش شاه گويد: تو که از پس اين نبشته را که من نوشتم يا اين پيکرهها را ببينی مبادا [آنها را] تباه سازی. تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار.
16 داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکرهها را ببيني [و] تباهشان نسازی و تا هنگامی که تو را توانايی است نگاهشان داری. اهورامزدا تو را دوست باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد و آن چه کنی آن را به تو اهورامزدا خوب کناد.
17 داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکرهها را ببيني [و] تباهشان سازی و تا هنگامی که تو را توانايی است نگاهشان نداری اهورامزدا تو را زننده باد و تو را دودمان مباد و آن چه کنی اهورمزدا آن را براندازد.
18 داريوش شاه گويد: اينها [هستند] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردیيَ میخواند کُشتم در آنجا بودند. در آن موقع اين مردان همکاری کردند، پيروان من [بودند] وَيدفَرنا نام پسر وايَسپارَ پارسی. اوتانَ نام پسر ثُوخرَ پارسی. گَئوبَرووَ نام پسر مَردونیيَ پارسی. ويدَرن نام پسر بَگابيگنَ پارسی بَگَبوخشَ نام پسر داتُووَهيَ پارسی. اَردُمَنيش نام پسر وهاُکَ پارسی.
19 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. دودمان اين مردان را نيک نگاهداری کن.
20 داريوش شاه گويد: به خواست اهورمزدا اين نبشته را من [به شيوهي] ديگر [نيز] کردم. افزون بر آن به [زبان] آريايی بود هم روی سَلم هم روی چرم نوشته شد. اين نبشته به مُهرِ من تاييد شد. پيش من هم نوشته خوانده شد. پس از آن من اين نبشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم. مردم پذيرا شدند.
ستون ۵
01 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من در دومين و سومين سال پس از آن که شاه شدم کردم. کشور ايلام نافرمان شد. مردی ايلامی اَتَمَئيتَ نام او را سردار کردند. پس از آن من سپاهی به ايلام فرستادم. مردی گَئوبَرووَ نام پارسی بندهي من او را بر آنها سردار کردم. پس از آن گَئوبَرووَ با سپاه رهسپار ايلام شد. با ايلامييان جنگ کرد. پس از آن گَئوبَرووَ ايلامييان را بزد و تار و مار کرد و سردار آنها را گرفت. به نزد من آورد و من او را کُشتم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
02 داريوش شاه گويد: آن ايلامييان بی باورداشت بودند و اهورامزدا از سوي آنها پرستش نمیشد. [من] اهورامزدا را میپرستيدم. به خواست اهورامزدا هر گونه خواست من [بود] همان گونه با آنها کردم.
03 داريوش شاه گويد: آن که اهورامزدا را بپرستد تا هنگامی که توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آن او خواهد بود.
04 داريوش شاه گويد: پس از آن با سپاه به سوی سکاييه رهسپار شدم. در دنبال سکاها آنها که خُودِ تيز دارند. چون به نزديکِ دريا رسيدم پس با همهي سپاه با کَلَک از آن گذشتم. پس از آن سکاها را بسيار بزدم.[سردار] ديگری را [از آن سکاها] گرفتم. او بسته به نزد من آورده شد و او را کُشتم. سردار ايشان سکونخا نام او را گرفتند و به نزد من آوردند،آنگاه چنان که خواست من بود ديگری را سردار کردم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
05 داريوش شاه گويد: آن سکاها بیباورداشت بودند و اهورامزدا از سوي آنها پرستش نمیشد. [من] اهورامزدا را میپرستيدم. به خواست اهورامزدا هر گونه خواست من [بود] همان گونه با آنها کردم.
06 داريوش شاه گويد: آن که اهورامزدا را بپرستد تا توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آنِ او خواهد بود.
بند پايانی نوشته پارسی باستان اين سنگ نبشته بسيار آسيب ديده ولی خوشبختآنه اين بند در نوشته ايلامی به سامان مانده است برای آرستن گزارش داريوش بزرگ برگردان آن آورده میشود.
07 داريوش شاه می گويد: با ياری اهورامزدا دبيرهيي درست کردم از گونهي ديگر كه همان به آريايی باشد که پيش از اين نبود، هم بر سَلمهای گلی، هم بر روی پرگامنت. هم چنين دستينه و مهر کردم. اين دبيره نوشته شد و برايم خوانده شد. سپس فرستادم اين دبيره را به همهي کشورها. مردم اين دبيره را آموختند.
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (28-09-07)
اگر به دو شهر تاریخ ساز ایران ( همدان ، کرمانشاهان ) سفر کرده باشید ، درخواهید یافت که کتیبه گنجنامه و بیستون بر روی خطب مستقیم واقع شده اند .
در زمان حکمرانی داریوش شاه و خشایار شا ، راهی بسیار مقدس میان این دو کتیبه بوده است و به عنوان اقتدار ملی از این دو لوح استفاده می شده .
بدین صورت که هر بیگانه ای وارد خاک ایران شد با دیدن سنگ نبشته هایی بدین عظمت پی به قدرت ایرانیان ببرد .
( هگمتانه پایتخت ییلاقی پادشاهان هخامنشی بوده است )
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
سهیل جان عکس حتما بذار.
درباره ی کتیبه ی حقوق بشر و همچنینی آزاد شدن یهودیان از بند بابل توسط کوروش مطلب بذار سهیل جان.
ممنون.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
soheyl (29-09-07)
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید پرچم زمان کوروش کبیر (599 سال پیش از میلاد)
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
درفش کاویانی
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
پرچم دوره شاه طهماسب
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره شاه صفی دوم
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره نادرشاه
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره علی قلی شاه عادل
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره آقا محمد خان قاجار
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره محمد شاه قاجار
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
دوره ناصرالدین شاه
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
پهلوی
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
جمهوری اسلامی
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
درفش سه رنگ و شیر و خورشید- پرچم ایران
از دوران های پیش از تولد الهه میترای آدمی روی؛این باور در میان آریائیان (ایرانیان) وجود داشته که سر انجام رهایی دهنده ای خواهد آمد و به این باور پای بند بودند که خوار و بار و بهروزی و فراوانی به گونه گاو فربهی می باشد که در درون غار جای دارد و هنگامیکه میترا زاده شد گفتند که او همان رهایی بخشی است که در درون غار جای دارد وهنگامیکه میترا زاده شد گفتند که او همان رهایی بخشی است که باید گاو را بکشد. ایرانیان، شیر را نماد نیرومندی و مردانگی و سروری می پنداشتند.
آثاری که در کاوشهای باستان شناسی بدست آمده نشان میدهد که پیوند تنگاتنگی میان پیکره شیر و میترا وجود دارد. ما میتوانیم در زیر پله های کاخ آپادانا نقش شیری که گاوی را میدرد، مشاهده کنیم.
در برگه های بدست آمده در اروپا (آیین میترا تا انجا نیز نفوذ کرده بود) می بینیم که میترا که گاه زاده سنگ، گاه زاده خورشید، گاه زاده و همتای آناهیتا خوانده میشود؛ در غار، گاوی را می کشد. در بسیاری از سنگ نبشته ها،برگه ها،کاسه ها و بشقاب های بدست آمده از ایران باستان نمونه هایی از شیر که گاو را می کشد به چشم میخورد.
در طول تاریخ به آثاری بر می خوریم که پدران ما (خورشید)را برتر از دیگر خدایان میدانستند. همچنین میترا را خدای روشنایی و نیرومندی می پنداشتندو خورشید را نماد و سمبول او می شمردند و تصور میکردند که خورشید با گوش و چشم سراسر گیتی را تحت نظر دارد. به همین دلیل به خورشید (مهر )هم گفته میشد که نام دیگر میترا بود.
هخامنشیان و درفش
در سلسله شاهان آریایی بر ایران بزرگ، دستور این بود که سواران پشاپیش حرکت کنند و سپس بار و بنه و سپس پیادگان می آمدند.کورش در پیش سواران می رفت. هردسته پرچمی داشت،پرچم کورش عبارت بود ازپیکره عقابی با بالهای باز که بروی نیزه ای بلند نصب بود و این نشان بروی پارچه ای نقش بسته بود.عقاب نشان توانمندی و بلند پروازی و تیز بینی بود که در بیشتر آثار و سنگ نبشته ها دیده می شود. اینطور که از آثار بر جا مانده مشخص شده،درفش کاویانی آنها به شکل مستطیل بوده که بصورت چهار، مثلث سه گوش تقسیم شده بود.
ساسانیان و درفش
ساسانیان نیز به پرچم خود درفش کاویانی میگفتند که از یک تکه چرم چهارگوش درست شده بود که بر بالای نیزه ای استوار بود و نوک نیزه از پشت آن مشخص بود. روی چرم را پارچه ای نفیس کشیده بودند که روی آن با جواهر تزئین شده بود و ستاره ای چهارپر در میان آن قرار داشت که فردوسی آن را (اختر کاویانی) نامیده است. درفش ساسانیان همان درفش کاویانی فریدون بود که اندکی بزرگتر بود و در پایین آن چهار رشته نوار به رنگهای قرمز، زرد و بنفش آویزان بود که نوک رشته ها را با جواهر تزئین کرده بودند. این همان رنگهایی است که در شاهنامه آمده است.
هجوم تازیان(اعراب)
در جنگی که میان تازیان (اعراب) و ایرانیان در نزدیکی نهاوند رخ داد سپاه ایران شکست خورد و تازیان به درفش کاویانی دست یافتند و به همراه فرش بهارستان، نزد "عمر بن خطاب" بردند که از جواهرات پرچم بسیار تعجب کرد و دستور داد فرش را تکه تکه کردند و پرچم را سوزاندند و جواهرات آن را بین خود تقسیم کردند.
بعد از حمله تازیان به ایران نقش پیکره میترا بر پشت شیر که نمادی از خدا بود را برداشتند( زیرا با اسلام هماهنگی نداشت) و بجای تندیس میترا فقط نماد خورشید را بر پشت شیر سوار کردند و نشان شیر و خورشید از آن زمان بدون وجود میترا نمایان شد.
صفویه و پرچم
تا زمان صفویه تصویر شیر و خورشید در تمامی پرچم های ایران باقی بود. شیر و خورشید یک نماد ملی بوده و با دگرگون شدن پادشاهان، این نشان ملی از بین نمی رفت.تنها شاه اسماعیل و شاه طهماسب بر روی پرچم خود نشان شیر و خورشید را نداشتند. پرچم شاه اسماعیل کاملاُ به رنگ سبز بود و بر با لای آن نقش ماه قرار داشت. شاه طهماسب که در ماه گوسفند به دنیا آمده بود، نقش گوسفند را بروی پرچم نقش کرد. در زمان صفوی آیات قرآن و کلمات عربی بروی پرچم ظاهر شد.
افشاریه و پرچم
تا زمان نادر شاه افشار، پرچم ها در بیشتر موارد نوک تیز بود و از همه رنگها استفاده می شد. نادر شاه این مرد خود ساخته و میهن پرست که از دل مردم برخاست و ایران تکه پاره را به زیر یک پرچم آورد و هندوستان، مرز چین، خوارزم، موصل، کرکوک، بغداد و دهلی را زیر پا گذاشت و تا آن زمان که پرچم یک رنگ بود(سبز یا سرخ یا سیاه) دارای ترکیبی از سه رنگ سبز و سپید و سرخ شد.
درفش شاهی نادر؛ سرخ و زرد و دارای نقش شیر بود. پرچم در زمان نادرشاه چهارگوش بود. بنابراین پرچم مستطیل و سه رنگ نادر، مادر پرچم سه رنگ ایران است که نقش شیر و خورشید بر آن نشسته ولی هنوز شیر، شمشیری در دست ندارد.
قاجاریه و شمشیر
بر هیچ یک از آثار ایرانی تا زمان قاجار نقشی از شمشیر دیده نمی شود و هنوز شیر و خورشید نماد ملی ایران باقی مانده بود. آقا محمد خان با تمام کینه ای که از افشاریه داشت از سه رنگ، تنها رنگ سبز را برداشت و سرخ را رها نمود. ولی در میان آن دایره ای سفید نگاه داشت ولی شیر و خورشید را که از پیشینیان رسیده بود از میان نبرد. اگر چه شاهان و امیران، یکدیگر و قبیله ها را از بین می بردند ولی شیر و خورشید را که نماد ملی بود همچنان بر جای می گذاشتند.
از طرفی چون آقا محمد خان بسیار مذهبی بود پرچم های صفوی را که بعضی دارای نشان شیر و خورشید و برخی دیگر دارای نشان شمشیر دو سر امام علی بود را در هم آمیخت و شمشیری را به دست شیر داد که نشان قدرت و شجاعت و مردانگی بود.
فتحلی شاه دو پرچم گوناگون داشت یک پرچم به رنگ سرخ رنگ با شیری نشسته که خورشید در پشت آن قرار داشت و دستی از نقره بر بالای چوب پرچم نصب بود که شاید نمادی از دست امام علی بود،این درفش متعلق به زمان جنگ بود. پرچم دیگری وجود داشت که کاملاً به رنگ سبز بود همراه با شیری نشسته و خورشید بر بالای آن،این پرچم متعلق به زمان صلح بود. پرچم زیبای دیگری نیز وجود داشت برای زمان دوستی که یکسره سپید بود. این طور میتوان تصور کرد که در آن زمان سه رنگ پرچم وجود داشته است؛ سرخ، سبز و سپید. در آثار بجای مانده از زمان محمد شاه، تاج بر بالای نشان شیر و خورشید دیده می شود.
سرانجام در صد و پنجاه سال پیش، دستگاه سلطنتی ایران می پذیرد که نشان شیر و خورشید، به عنوان یک نشان فرهنگی، تاریخی و دینی که ریشه در هزاره های کهن(پیش از زرتشت) دارد نماد پرچم ایران گردد.
امیرکبیر با دلبستگی شدیدی که به نادر شاه افشار داشت، پرچم های زمان فتحعلی شاه را بهانه کرد و دستور داد نشان تاج را از بالای شیر و خورشید برداشت ولی شمشیر پرچم را حفظ کرد و در شکل مستطیلی پرچم تغییری بوجود نیاورد.
شکل درفش
در سال 1284 خورشیدی، مظفرالدین شاه قانونی تصویب کرد که طی آن شکل درفش به صورت زیر در آمد:
"پرچم رسمی ایران، سبز، سفید و سرخ با علامت شیر و خورشید است."
در جنبش مشروطه در مجلس یکم، تعدادی از روحانیون بودند که به پیروی از دین اسلام، کشیدن تصاویر را ناروا می دانستند. گروهی نواندیش بر آن شدند که نگذارند فرهنگ گذشته پایمال شود. از جمله ارباب کیخسرو و شاهرخ که نماینده زرتشتیان بودند که با زیرکی برنامه حساب شده ای در مجلس با سر آغازی بسیار زیبا ارائه دادند و گفتند: (همه میدانیم که نود درصد ایرانیان مسلمانند و رنگ سبز رنگ مورد علاقه پیامبر اسلام و دین اسلام است پس بر بالای پرچم قرار گیرد از طرفی زرتشتیان هزاران سال در این سرزمین زندگی کرده اند و در قرآن نیز اشاره ای به این دین شده است پس رنگ سپید که رنگ ویژه زرتشتی است و نشان آشتی و صلح نیز می باشد در زیر رنگ سبز قرار گیرد.
به پاس خون شهیدان راه اندیشه به ویژه فرزند امام علی و انقلاب مشروطه رنگ سرخ را در آن جای دهیم.
از طرفی چون مشروطه در ماه مرداد (اسد=شیر) پیروز شد و امام علی نیز اسداله نامیده می شود بر پرچم نقش شیر را ترسیم کنند. از سویی چون مشروطه در ماه مرداد پیروز شد و خورشید در اوج گرمای خود در این ماه است، پیشنهاد کردند که خورشید را بر پشت شیر سوار کنند که نشانه ایران باستان نیز می باشد. در آخر وقتی که زمینه را کاملاً مساعد دیدند، گفتند حال که شیر را نشان علی دانستیم باید "ذوالفقار" را نیز به دستش دهیم.
نمایندگان دوراندیش با شتاب بر اساس اصل پنجم متمم قانون اساسی پیشنهاد را ارائه و به تصویب رساندند.
در سال 1313 خورشیدی، نشان شیر و خورشید بعنوان یکی از چهار نشان بین المللی در ژنو پذیرفته شد.
پس از انقلاب اسلامی ایران پرچم ما بار دیگر دستخوش تغییرات قرار گرفت. در اصل هیجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب 1358 خورشیدی در مورد پرچم گفته شده است که: پرچم جمهوری اسلامی ایران از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشان جمهوری اسلامی ایران که شامل 22 بار تکرار کلمه "الله اکبر" و بیانگر روز 22 بهمن و پیروزی انقلاب اسلامی ایران می باشد، در وسط پرچم قرار می گیرد. مطابق با خواست دولت جمهوری اسلامی ایران، متاسفانه نشان شیر و خورشید که نشان ملی، فرهنگی و تاریخی پرچم ایران بود، از مرکز ژنو برداشته شد.
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (29-09-07)
منشور حقوق بشر
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (29-09-07)
کوروش بزرگ، اولین پادشاه از خاندان هخامنشی، اولین قانون حکومت خود که به منشور حقوق بشر کوروش معروف است را در 539 ق.م به ثبت رساند. او پس از ماه ها انتظار پشت درهای بسته شهر بابل سرانجام با ترفندی هوشمندانه توانست وارد شهر بابل شود. بر خلاف انتظار مردم بابل کوروش پس از ورود به این شهر دست به ویرانی و کشتار نزد و برای جلب رضایت مردم وارد پرستشگاه های مردم بابل شد و به خدایان آن ها ادای احترام کرد. سپس قانونی را بر روی سفالی استوانه ای شکل به ابعاد 23 در 11 به دو خط آکدی و میخی بابلی نوشت و آن را به عنوان بنای یادبودی در شهر بابل قرار داد.سرانجام در اولین روز بهار کوروش بزرگ تاج گذاری کرد و بنای کشور ایران را که پادشاه مادی، هوخشتره، پای گذاری کرده بود را استحکام بخشید. وقایع مربوط به تاج گذاری و بعد از آن را مورخ و سردار یونانی، گزنوفن، به طور کامل به رشته تحریر در آورده است.
قرن ها گذشت تا سرانجام در کاوش هایی که در سال 1285 شمسی در بین النهرین انجام شد، یک باستان شناس ایرانی به نام هرمز رسام این کتیبه استوانه ای را از دل خاک بیرون کشید و پرده از تاریخ حمله کوروش به بابل برداشت.
این قانون از لحاظ محتوا حتی کامل تر از اولین قانون شورای ملی فرانسه است و از بسیاری جهات با منشور سازمان ملل متحد که در سال 1948 به عنوان قانون اصلی حقوق بشر جهان با امضا سران آن به تصویب رسید مشابه است. لازم به ذکر است که در همان سال پادشاه وقت ایران، محمد رضا شاه پهلوی نیز این قانون را تایید و امضا کرد.
اکنون این اثر تاریخی ارزشمند در موزه بریتانیا در شهر لندن نگه داری می شود.
منشور حقوق بشر کوروش از چهار بخش کلی زیر تشکیل شده است :1. معرفی خاندان واصل ونسب خویش که در آن زمان امری متداول بوده است.2. بیان اقدامات و نحوه برخورد با مسائل دینی و اجتماعی مردم.3. مهم ترین بخش که در بر دارنده قوانین اجتماعی آن زمان است که بر خلاف پادشاهان آن زمان که قوانین آپارتاید را در کتیبه ها و اصول حکومتی خود می گنجاندند، کوروش با اشاره به اصول انسانی که حتی فطرت انسان توان نقض آن را ندارد به مسائلی می پردازد که موجب افتخار هر ایرانی است. قوانینی چون مقابله با برده داری، آزادی مذهب و محل سکونت، احقاق حقوق مالکین، حمایت از مظلوم در برابر ظالم، اجازه دادن به ملت های غیر ایرانی برای تصمیم گیری درباره سرنوشت سیاسی خود، عدم مجازات خانواده و اقوام شخص گناه کار و ... که حتی امروز در قرن بیست و یکم، در بسیاری از نقاط دنیا بعضی از این قوانین اجاره نمی شود.4. یاری خواستن از ایزد : پادشاهان ایران باستان معتقد بودند قدرت و سلطنت هدیه ایست از جانب پروردگار و تا روزی که او را اطاعت کنند مشکلی در اداره کشور نسیبشان نخواهد شد.افسوس که...این اثر نفیس تاریخی به دلایل سیاسی در کشور خودمان، ایران، نگهداری نمی شود و اقدامی شایسته جهت باز پس گیری آن صورت نمی گیرد.منشور حقوق بشر کوروشبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، ... ، نبیره چیش پیش ، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همواره شاه بوده اند و فرمانروایی اش را " بل " و " نبو " گرامی داشته اند و با دل خوش پادشاهی او را خواهانند.
از مزدا خواهانم که مرا در را اجرای تعهداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب گیتی بر عهده گرفتم موفق گرداند.آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت سلطنت نشستم. " مردوک "، خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید زیرا من او را ارج نهاده و گرامی داشته ام. او بر من، کوروش، که ستایش گر او هستم و بر پسرم کبوجیه و همچنین بر خاندانم و همه سپاهیانم برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی در شادمانی و صلح مقام بلندش را ستودیم. به فرمان " مردوک " همه پادشاهان بر تخت شهریاری نشسته اند. همه حکمرانان از دریای بالا تا دریای پایین ( مدیترانه تا خلیج فارس )، همه مردمان سرزمین های دور دست از چهار گوشه جهان، همه پادشاهان " آموری " و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل به پاهایم افتادند. از ... تا آشور و شوش من شهرهای " آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین های گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله_که ویران شده بود_از نو ساختم. به فرمان من تمام پرستشگاه هایی که بسته شده بوند باز گردید و همه خدایان این نیایشگاه ها را به جای خود باز گرداندم. همه مردمی که آواره و پراکنده شده بودند به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنها را آباد کردم. همچنین پیکر خدایان سومر و اکد را که " نبونید " بدون هراس از خدایان بزرگ به بابل آورده بود، به خاطر شادی خدای بزرگ " مردوک " و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد. ... باشد که خدایانی که آنها را به جایگاه های نخستین شان_ پیش از بل و نبو_ بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خاستار زندگی بلند باشند، چه بسا سخنان پربرکت و نیک خواهانه برآیم بیابند وبه خدای من بگویند : کوروش پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه همچنین.اکنون که به یاری " مزدا " تاج سلطنت ایران و بابل و کشور های چهار گوشه جهان را به سر گذاشتم اعلام می کنم که تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آن هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و رسوم ملت های که من پادشاه آنها هستم و یا حتی ملت های دیگر را مورد تحقیر و توهین قرار بدهند.من از امروز که تاج شاهی بر سر نهاده ام تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز حکومت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای حکومت بر آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شد من حق او را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ظالم را مجازات خواهم کرد.من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال منقول یا غیر منقول دیگری را به زور یا به طرق دیگر بدون پرداخت بهای آن و یا جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید.تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی را به بیگاری بگیرند و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارند. من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که دوست دارد داشته باشد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر این که در آن جا حق کسی را غصب ننماید و آزاد است هر شغلی را که میل دارد انجام دهد و مال خود را آن طور که دوست دارد مصرف کند مشروط بر این که لطمه ای به حقوق دیگران نزند.هیچ کس را نباید به خاطر تقصیری که یکی از خویشاوندان کرده مجازات کرد. من، کوروش، برده داری را برانداختم و به بدبختی های آنها پایان دادم و تا روزی که زنده ام نخواهم گذاشت مردان و زنان را به عنوان کنیز و غلام بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از خرید و فروش مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز شوند و باید رسم برده داری به کلی از جهان برافتد.
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
aMiR HosSeiN (29-09-07)
|
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks