soheyl (25-09-07)
سلام
دوستان گفته بودن که زیر مجموعه تاریخ درست کنیم
ولی خوب مخالفت شد و گفتند که در صورت فعالیت زیاد این زیر مجموعه ساخته میشه.
منم این تاپیکو زدم تا هر چی در مورد تاریخ میدونید بگید و...
من خودم فعلا نمیتونم از کتاب تاریخ در بیارم وگرنه کلی پست میشد
ممنونبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
soheyl (25-09-07)
کسی نیست؟؟؟؟
حجت جان فكر كنم بدون كتاب هم ميشه بحث و تاپيك را شروع كرد يا حداقل از منابع اينترنتي ...
من از اطلاعات خودم شروع مي كنم ...
ايران از زماني ايران ميشه كه توسط آريايي ها مورد استفاده قرار ميگيره و به دليل آب و هواي خوب و رود هاي فراوان و مناسب براي چرا دام ها مورد استفاده ميگيره و به اييران شترَ يا سرزمين آريايي ها نام ميگيره . بعد به مرور زمان ميشه ايران كه بازم به همان معني هست ...
تاريخ ايران در كل به دو قسمت اصلي تاريخ قبل از اسلام و تاريخ بعد از ورود اسلام به ايران تقسيم ميشه كه معمولا دوستان عزيز در كتب درسي بيشتر با تاريخ بعد از اسلام آشنايي پيدا مي كنند .
........
موفق باشيد
شهرياربرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
soheyl (26-09-07)
خوب بعد از ورود آریایی ها ایرانی ها به 3 قبیله (ماد پارس پارت) تبدیل میشوند.
ابتدا ماد ها بر ایران حکومت میکنن پایتخت اونا هگمتانه بود
اونا جکومت منظمی نداشتن مدام مورد حمله آشوری ها قرار میگرفتن
سرانجام به ضعف خود پی بردن و جکومت ماد رو به وجود آوردن.
سپس به مردم ضلم ستم کردن و مال مردمو غارت کردن در ننتیجه مردم با اونا همکارین کردنو اونا هم حکومتشون ضعیف شد
خوب قوم پارس ها به فروماندهی کوروش از فرصت استفاده کردو به ماد ها حمله کرد و موفق شد
در نتیجه خود را پادشاه خواند
او پایتحت خود را تخت جمشید انتخاب کرد.
داریوش:
داریوش کار های بزرگی را انجام داد
1-ضرب سکه های طلا
2- ایجاد چاپار خانه ها و راه ها
3- ایجاد سپاه جاوید
4- تعیین شهربان
و....
مهم ترین راه ایران راه شاهی نام داشت
حکومت هخامنشیان پس از 255 سال حکومت بر کنار شد.
در آخر به خاطر بی لیاقتی پادشاهان اسکند مقدونی که قصد داشت تمام جهان را تصرف کنه به ایران جمله کرد
هخامنشیان شکست خوردن و اسکند ایران را فتح کرد او مردم زیادی را به قتل رساند و تخت جمشید را به آتش کشید
(مهم ترین بنا اسکندر چاله اسکندورن در برره است!!!:دی)
باز هم ادامه میدم میخوام تا قاجاریان پیش برم
aMiR HosSeiN (24-09-07), M A H R A D (24-09-07)
اصلا کلاً همه داریوش ها کارشون درسته ! برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنیدبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط hOjjAt_PcNeTwOrK برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
Security (27-09-07)
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط hOjjAt_PcNeTwOrK برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
حجت جان اين ها را توي كتاب تاريخ درسي نوشته شده بود درسته ؟
اين ها را بخون :
مادها
سه قوم آريايي در ايران
4-1- به طور كلي ازمنهي تاريخي ماد در ايران، از اواخر سدهي هشتم پيش از ميلاد آغاز ميگردد. در حوالي اين قرن سه قوم آريايي نقاطي را در ايران اشغال كرده دولتهاي ملوك الطوايفي تشكيل داده بودند: 1- ماديها در مغرب 2- باكتريها (باختريها) در مشرق و 3- پارسيها در جنوب.
ماديها مردمي آريايي نژاد بودند كه در اواخر قرن هشتم يا ابتداي قرن هفتم پيش از ميلاد دولت ماد را بنياد نهادند. زمان ورود اين قوم به ايران به درستي معلوم نيست، چنان كه موقع در آمدن آريانها به اين كشور در پردهي ابهام قرار دارد.
ديوكس كه بود؟
4-2- هرودوت مينويسد: يكي از اهالي خردمند ما به نام ديوكس (Deiokes) پسر فرورتيش (Phruortes) را هواي تحصيل اقتدار و سلطنت در سرافتاد. پس براي ارضاء حس جاهطلبي خود نقشههايي طرح كرد. در آن روزگار مادها در دهات پراكنده ساكن و فاقد هرگونه حكومت مركزي بودند و در نتيجه بيقانوني در سراسر خاك آنها رواج داشت. ديوكس كه يكي از مردان برجستهي ده خويش و معتقد به اين اصل بود كه بين ظلم و داد مبارزهاي هميشگي و ابدي وجود دارد، با جديتي هر چه تمامتر به اجراي عدالت و بسط نصفت پرداخت. مردم ده كه فضل و برتري او را مشاهده كرده بودند، وي را به عنوان داور اختلافات خود برگزيدند و او كه از يك طرف به عدالت معتقد و از سوي ديگر طالب كسب قدرت بود، در اين سِمَت چندان شرافت و درستكاري به كار برد و در نظر هموطنان از چنان اعتباري برخوردار شد، كه توجه ساكنان سايردهات را نيز به خود جلب كرد. آنان كه از ديرباز داوريهاي دور از داد و آلوده به غرض و ستم آزارشان داده بود، با شنيدن آوازهي امانت و صداقت ديوكس و بر حق بودن دواريهايش، دعاوي خود را نزد وي ميبردند، تا بدانجا كه جز او كسي مورد اعتمادشان نبود. بدين ترتيب مراجعات ديوكس روز به روز افزونتر ميشد. پس از چندي ديوكس اظهار داشت كه ديگر به شكايات رسيدگي نخواهد كرد، زيرا انجام اين مهم وي را از پرداختن به كارهاي شخصي باز ميدارد. با انجام اين كار، دزدي و تبهكاري و ستم و بيداد از سرگرفته شد و حتّي شدت و شيوعي بيش از پيش يافت. ماديها گرد هم آمده آهنگ آن كردند كه براي سامان بخشيدن به كار ملك پادشاهي برگزينند، و به اتفاق نظر دادند كه متصدي اين مقام كسي جز ديوكس نباشد. ديوكس خواستار كاخ شاهي و گارد شخصي شد. ماديها در جايي كه خود او نشان داده بود كاخي بر پا كرده (محل كاخ در اكباتان و به گفتهي پلي نوس مساحت آن هفت اسنا و يعني نزديك به يك مايل بود.) بوي اختيار دادند كه خود نگهباناني از ميان افراد ملت برگزيند.
بدين ترتيب ديوكس بر تخت شاهي نشست، سپس مردم را به بناي شهري بزرگ فرا خوانده. او از آنها خواست كه قرارگاههاي خود را ترك گويند و پايتخت تازه را مورد توجه اصلي خود قرار دهند. ماديها بدين كارنيز تن در داده شهري به نام اكباتان (كه اكنون همدان خوانده ميشود) بنا نهادند. شهر داراي هفت ديوار دايرهاي تو در تو، هر ديوار از ديوار بعدي بلندتر و بارگاه شاه و خزائن وي در درون آخرين محوطه واقع شده بود، و محيط ديوارهاي خارجي به ديوارهاي آتن شباهت بسيار داشت. رنگهاي ديوارهاي هفتگانهي مزبور به ترتيب سفيد، سياه، ارغواني، آبي و نارنجي بود. از بام دو ديوار آخر، يكي را با سيم و ديگري را با زر مستور ساخته بودند. از آن پس ديوكس از بيم توطئه چيني اطرافيان، كوشش داشت كمتر در دسترس خويشان و نزديكان خويش قرار گيرد.
ديوكس پس از پايان يافتن اين مقدمات، با همان جديت پيشين به بسط انصاف و گسترش داد پرداخت. دعاوي مردم نوشته و براي شاه فرستاد ميشد و وي دربارهي آنها داوري كرده تصميم خود را به صاحبانشان ابلاغ ميكرد. علاوه بر اين، پادشاه جاسوسان و خبر چيناني در سرتاسر قلمرو خويش داشت كه گناهكاران را تعقيب و موجبات كيفر آنها را فراهم ميآوردند. بدين ترتيب ديوكس ماديها را به صورت ملتي يگانه در آورد كه به تنهايي بر آنها فرمان ميراند. وي پس از پنجاه و سه سال سلطنت در گذشت (655 پ.م) ديوكس را « ديوكه »، « داياكو » و « ديااكو » نيز خواندهاند.
نظر به اينكه در دوران سلطنت اين پادشاه، سناخريب پادشاه آشور سرگرم زد و خورد با دولتهاي بابل و عيلام بود، طبعاً نميتوانست به كشور ماد توجه داشته باشد، و ديوكس با استفاده از اين فرصت، بر توسعهي متصرفات خويش ميافزود. وانگهي در اين زمان موجبي براي دخالت آشور در كارهاي ماد وجود نداشت، چه اين كشور ماليتهاي مقرر را در موقع تعيين شده به آشور ميپرداخت. تنها يك مورد وجود داشت كه به سبب سرپيچي مردم اليپي Elipi) كرمانشاهان ) از پرداخت ماليات، آشور نيرويي بدانجا فرستاده شورشيان را به جاي خود نشاند.
فرورتيش يا خشتريته (khashathrita)
4-3- پسر ديوكس كه همنام نياي خويش بود، با در گذشت پدر (655 پ.م.) به پادشاهي ماد، رسيد. وي وارث سلطنت بر قلمرو نسبتاً وسيعي بود كه از همدان تا بخش خاوري دماوند و كنارههاي كوير كشيده ميشد. مقارن تاجگذاري فرورتيش، سكائيان در حوالي درياچهي اروميه و پارسيها نيز در جنوب شرقي آن درياچه زندگي ميكردند. فرورتيش پارسيها را كاملاً فرمانبردار خود ساخت و با كيمريان و مانتائيان طرح دوستي و اتحاد ريخت. وي سياست پدر را در حفظ روابط دوستانه با دولت آشور دنبال كرده هر ساله ماليات مقرر را به آشور بنيپال پادشاه آشور ميپرداخت. اما پس از چندي در اثر غرور ناشي از تسلط بر پارسيان و اتحاد با كيمريان و مانتائيان تصميم گرفت بر آشور حمله برده كشور ماد را به كلي مستقل سازد و در تعقيب اين تصميم، با نيرويي گران به سوي نينوا پايتخت آشور حركت كرد. ماديس (Madyes) پسر پارتاتوا (Parta Tua) كه به فرماندهي سكائيان رسيده و با دولت آشور متحد بود، از پشت سر بر سپاهيان فرورتيش تاخته ايشان را مورد حملات شديد قرار داد. آخر الامرد رنبردي كه بين او و فرورتيش به وقوع پيوست، پادشاه ماد به هلاكت رسيد (633 پ.م) سكائيان با اين پيروزي بر گستاخي خود افزوده نقاط مختلف ماد را به باد غارت دادند و قدرت خود را در سراسر آن كشور استقرار بخشيدند. بنا به گفتهي هرودوت، كشور ماد به مدت بيست و هشت سال (از 633 تا 605 پ.م) زير سلطه و نفوذ اين قوم قرار داشت.
سياگزار (Cyaxares)
4-4- پس از فرورتيش، پسرش سياگزار به پادشاهي برگزيده شد. وي سرداري شايسته و در ادارهي كارهاي كشور فرمانروايي بيهمتا بود. شكست پدرش از سكائيان، به او اين درس را آموخت كه سپاهيان مزدور و سربازاني كه به وسيله قبايل متحد فراهم ميآيند، نميتوانند در ميدان نبرد بالشكريان منظم و كارآزمودهي آشوريان برابري كنند. اين امر او را بر آن داشت كه به پيروي از آشوريان، سپاهي منظم گردآوري و تربيت كند و نيروي مرتبي متشكل از سواره نظام و پياده نظام به وجود آورد. سواره نظام وي از جهت شايستگي و ارزش سربازي بر سواره نظام آشوريان برتري داشت و نيروي پيادهاش به تير و نيزه و كمان مسلح و مجهز بود.
كشور ماد يكي از مراكز مهم پرورش اسب بود و همين امر توفيق سياگزار را در فراهم ساختن افراد سواره نظام كه از كودكي در فن سواري تجربه و آزمودگي داشته و علاوه بر آن به تير و كمان مسلح بودند، تأمين و تضمين ميكرد. كارآزمودگي واستادي اين سربازان تا بدانجا رسيده بود كه در حين حركت - چه در موضع تعرض و چه در حالت دفاع - از كمان خود نهايت استفاده را ميبردند و كمتر اتفاق ميافتاد كه تيرشان به هدف اصابت نكند. يكي ديگر از امتيازات ايشان آن بود كه به هنگام رويارويي با دشمن، گام پس نميكشيدند و تنها هدف آنها از نبرد - اگر چه به بهاي جانهاي زياد تمام ميشد - پيشروي خود و نابودي دشمن بود. با توجه به خصايص و امتيازات برشمرده، جاي شگفتي نيست كه سياگزار در نهايت اطمينان به نينوالشكر كشيد، در ميان راه گروهي از سواران آشوري را منهدم ساخت، زماني دراز آن شهر را به محاصره درآورد و بر آن شد تا به وسيلهي قطع رابطهي نينوا با خارج و طول مدت محاصره، دشمن سرسخت را وادار به تسليم كند.
اما در همين اوان به او خبر رسيد كه سكائيان متصرفاتش را مورد حمله و تركتازي قرار دادهاند. پس دست از محاصرهي نينوا برداشت و به كشور خويش بازگشت. سكائيان با استفاده از سرگرمي سياگزار از دربند قفقاز گذشته، آذربايجان را مورد تاخت و تاز قرار داده بودند. سياگزار پس از ترك محاصرهي نينوا به آذربايجان شتافت، در شمال درياچهي اروميه با سكائيان روبهرو شده اما به سختي از آنها شكست خورد و ناگزير شد آنچه را كه دشمن بر او تحميل ميكرد، بپذيرد (633 پ.م) سكائيان متصرفات ماد را سرتاسر درنورديده از كشت و كشتار روي برنتافتند و تنها بعضي از مناطق مستحكم و مجهز در برابر اين حمله كه دنبالهاش تا درياي مديترانه كشيده ميشد، پايداري كردند.
سياگزار كه در صحنهي نبرد ناكام مانده بود، به حيله و تدبير روي آورد: ماديس (پادشاه سكائيان) و سران سپاه او را به مهماني با شكوهي فراخواند، به آنان جادهي فراوان نوشانيد و چون از خود بيخود شدند، همگي را به هلاكت رسانيد. سكائيان كه شاه و فرماندهان نظامي خود را از دست داده بودند، با وجود پايداري شديد، از مادها شكست خورده در سال 605 پيش از ميلاد از قلمرو سلطنت ماد رانده شدند و با اين تدبير به سلطه و نفوذ بيست و هشت سالهي ايشان پايان داده شد.
به سال 625 پيش از ميلاد آشور بنيپال پادشاه آشور در گذشت و ساراكوس (سناخريب) بر جاي وي نشست. در دوران پادشاهي سناخريب، نپوپولاسر Nabopolassar (نبوكدنسر) (Nabuchadnessar) فرمانرواي بابل در سايهي دوستي و به ياري سياگزار اعلام استقلال كرده خود را پادشاه خواند و به اتفاق وي نينوا را در محاصره گرفت. سناخريب كه تاب پايداري در برابر آن دشمنان قوي پنجه را نداشت، آتشيگران برافروخت و خود و خانوادهاش را در آن افكند. به سال 606 پيش از ميلاد نينوا به چنگ ماديان افتاده با خاك يكسان شد، بطوري كه اكنون جز ويرانهاي از آن بر جاي نمانده است - پرستشگاهها و بناهاي ديگر شهرهاي آشور نيز سرنوشتي بهتر از آن نداشتند.
4-5- مادها با به دست آوردن اين پيروزيهاي درخشان، بر بخش اعظم آسياي صغير مسلط شدند. نبوكدنسر دوم فرزند نبوپولسر با دولت ماد پيمان يگانگي بر قرار كرد و آمي تيس (Amytis) دختر سياگزار را به همسري خود در آورد. دولت بابل بر بخشي از متصرفات آشور دست يافت. دولت ايران در فلات ايران مستقر شده دامنهي متصرفات خود را تا ارمنستان و سرچشمهي كاپادوكيه گسترش داد و در ناحيهي اخير با شاخههاي ديگري از آرياييان روبهرو شد كه از دير باز در آنجا استقرار يافته بودند. اما اين اقوام آريايي كه در اثر آسيبهاي سخت ناشي از تاخت و تاز كيمريان و سكائيان توان ايستادگي در برابر ماديهاي تازه نفس را از دست داده بودند، به آساني تحت سلطهي ايشان در آمدند و بدين ترتيب مرز بخشي از كشور ماد به رود هاليس (Halys) (قزل ايرماق كنوني) رسيد و دولت ماد باليدي همسايه شد.
دولت ليدي كه بود؟
4-6- ليدي دولتي نيرومند بود، مردمي جنگجو و رشيد داشت و از هنگامي كه يكي از اعضاي دودمان مرمناد (Mermenad) به نام آلياتس (Allyattes) به پادشاهي رسيده بود، كشور مزبور از جمله ممالك بزرگ آسياي صغير شناخته ميشد. با وجود پادشاه نيرومندي چون آلياتس، دولت ماد آهنگ لشكركشي به ليدي از نداشت. اما به موجب افسانهي شگفتانگيز زير، سياگزار چنين سودايي را در سر ميپخت:
«سياگزار گروهي از سكائيان را كه به فنون نظامي آشنا بودند، به عنوان قراولان ويژهي سلطنتي در زمرهي سپاهيان خود در آورده پرورش گروهي از جوانان را - براي دميده شدن روح سلحشوري در آنان - به سكائيان مزبور سپرد. اما از آنجا كه مربيان با جوانان تحت تربيت خود درشتي ميكردند، پادشاه آنان را مورد عتاب قرار داد. سكائيان به تلافي اين رفتار، يكي از جوانان را به قتل رساندند و طي ضيافتي گوشت وي را به شاه خورانده، به ليدي گريختند و به خدمت آلياتس درآمدند. سياگزار براي استرداد آنان كوشش فراوان به كار برد، ولي شاه ليدي از تسليم آنان خودداري كرد، و همين پيشامد موجب بروز جنگهايي بين ماد و ليدي شد.
جنگ ماد و ليدي - پيشگويي طالس
4-7- ماد از جهت شمار سپاهيان بر ليدي برتري داشت. اما اين افراد از لحاظ شايستگي با سواران ليدي و سربازان يوناني كه آلياتس به خدمت گرفته بود، قابل مقايسه نبودند. اين امر سبب شد كه جنگهاي بين ماد و ليدي و دشمني بين دو طرف نبرد شش سال به طول انجامد. در سال 585 پيش از ميلاد كه با هفتمين سال نبرد مقارن بود، برابر پيشگويي منجمي به نام طالس ملطي (Tales De Milet) كسوفي روي داد. دو طرف كه از اين پديدار به ترس و وحشت دچار آمده بودند، دست از جنگ كشيدند. برابر پيشنهاد دولت بابل، رودخانهي هاليس مرزبين دو دولت ما دو ليدي شناخته شد و نبردهاي دراز مدت آنان بدين ترتيب پايان پذيرفت.
مرگ سياگزار
4-8- به سال 584 پيش از ميلاد سياگزار درگذشت. وي مردي پركار، نيرومند، با تدبير و از شايستگي فراوان برخوردار بود. سپاهياني كار آزموده و تعليم ديده فراهم كرد و در اين راه چنان كارداني و تدبيري از خود نشان داد كه عليرغم شكستي كه در آغاز سلطنت از آشوريان و سكائيان خورده بود، بالاخره توانست سكائيان را از خاك ماد بيرون براند، نينوا را فتح كند و بر بيش از نيمي از آسياي صغير تسلط يابد.
هرودوت ميگويد: پيش از سياگزار، در نبردها كمانداران و سواره نظام ماد به صورت دست جمعي و بدون مراعات نظم و ترتيب با دشمنان خود روبهرو ميشدند. ولي سياگزار صنف ويژهي سواره نظام را از كمانداران جدا كرد و هر يك از دو قسمت را به كار ويژهاي برگماشت.
آستياگ يا آژدي هاك (Astyages)
4-9- پس از مرگ سياگزار، ايختوويگو (Ikhtuvegu) و به قول هرودوت، آستياگ به پادشاهي رسيد. وي در حدود بيست و چهار سال سلطنت كرد و در اين مدت كشور ماد از آرامش و سكون برخوردار بود. آستياگ به تقليد پادشاهان آشور درباري ترتيب داد و در آن گروه زيادي را به كارهاي گوناگون برگماشت. در باريان جامههاي رنگارنگ در بر ميكردند و در مراسم و تشريفات، زنجيرها و گردنبندهاي زرين برگردن ميآويختند. شكار حيوانات يكي از تفريحات شاه و درباريان او را تشكيل ميداد. اما مردم ماد از عيش و خوشگذراني آنان دلخوش و راضي نبودند. اين نكته از آنجا معلوم ميشود كه وقتي پارسيان به ماد حمله كردند، رعايا شاه و در باريان را ترك گفته به دشمن پيوستند.
آستياگ تا سال 550 پيش از ميلاد سلطنت و كشور را با درايت و كارداني اداره كرد، ولي چندان علاقهاي به رفاه و آسايش مردم نداشت و همين امر سبب شد كه در اواخر دورهي پادشاهي وي، بيشتر مردم از او ناخشنود باشند. در دوران سلطنت آستياگ رويداد تاريخي مهم و قابل ذكري به وقوع نپيوست.
ره آوردهاي تمدّن ماد
4-10- چنان كه پيش از اين اشاره رفت، كشور ماد در دوران سياگزار گسترش فراوان يافته، حدود آن از شمال به رود ارس، از جنوب به خوزستان، از خاور به بلخ و از باختر به رود هاليس يعني قزل ايرماق امروزي رسيد. اين منطقهي وسيع، بخش مهمي از آسياي صغير و نواحي آذربايجان و كردستان و همدان و اراك وري و دامغان و فارس و خراسان و بلخ، قسمتي از خوزستان و تمام مازندران را در بر ميگرفت بناها، حجاريها و كتيبههاي مهمي كه از اين دوران به جاي مانده، بدين شرح است:
1- دخمهي كوچك برجستهاي در ده اسحق آوند در نزديكي كرمانشاه، كه يك نفر را در حال پرستش نشان ميدهد.
2- دخمهي بزرگي در نزديكي مياندوآب.
3- يك دخمه در سر پل لرستان معروف به اتاق فرهاد.
4- دخمهاي با علامت فرشتهي بالدار در صحنه.
5- دخمهاي به نام دكان داود بين كرمانشاه و قصر شيرين. اين دخمه صورت حجاري شدهي مرد ايستادهاي را در حال عبادت نشان ميدهد كه برسمي در دست دارد (برسم يا برسوم دستهاي از تركهي چوبين بود كه آنها را با الياف درخت خرما به هم ميبستند و آن را به هنگام پرستش و عبادت در دست ميگرفتند.
4-11- پژوهشها و كشفيات مربوط به مادها، نخستين بار به وسيلهي دمورگان (Demorgan) فرانسوي انجام پذيرفت و پس از وي گروه ديگري از اروپاييان، از جمله هرتسفلد (Herzfeld) آلماني، گدار (Godart) فرانسوي، و در اين اواخر گيرشمن فرانسوي در اين راه به نتايجي دست يافتند، و آن كشفيات و حفريات سقز و لرستان است. اخيراً بعضي از روستاييان از گورهاي واقع در هرسين، الشتر و خرمآباد لرستان ابزارهايي چون شمشير، خنجر، كلنگ و تيرآهني و مفرغي به دست آوردهاند كه چگونگي صنايع اقوام ساكن نواحي مزبور را تا حدودي روشن ميسازد. گورهاي مورد اشاره گودالهاييست كه قطعه سنگهاي بزرگي بر روي آنها قرار دادهاند. به نظر ميرسد كه اين گورها متعلق به افراد جنگجويي بوده كه در محل ويژهاي سكونت نداشته پيوسته از نقطهاي به نقطهي ديگر ميرفتهاند و پس از مرگ آنها، ادواتي را كه همواره به همراهشان بوده است، در گورشان قرار ميدادهاند. مصنوعات مزبور نمونهاي از آثار تمدني است كه از اختلاط تمدنهاي اقوام آشوري، آسيايي و سكائي به وجود آمده، زماني نيز در صنايع خود از آنها تقليد كرده و با ذوق و سليقهي خود دگرگونيهايي در آنها پديد آورده است. اشياء مورد اشاره و نيز يك دوري سيمين و لوحهي زريني كه به دست آمده است مسلماً با قرون هشتم و هفتم پيش از ميلاد ارتباط دارد و از آن چنين استنباط ميشود كه از هنر و صنعت سكائي و آشوري الهام گرفته است.
4-12- هرودوت مادها را به شش طبقهي بوزها (Bouses) ، پارتاسنها (Paretesenes) ، استروخاتها (Strukhates) ، اريزانتها (Arizantes) ، بودينها (Boudiens) و مغها (Moges) تقسيم كرده ميگويد: اين طوايف مردمي چوپان بوده به تربيت گاو و گوسفند و بز و اسب و حتّي سگ گله و محافظ ميپرداختند. آنان براي نقل و انتقالات خويش از ارابههايي استفاده ميكردند كه چرخهايشان از تنهي درخت درست شده بود. پدر در خانوادهي ماد داراي قدرت و اختيار تام بود و يك مرد چند زن است. مادها طلا و الكتروم Electrum) = مخلوط زر و سيم ) را ميشناختند، اما نميتوانستند دو فلز مزبور را از يكديگر جدا سازند. آنها همچنين با مفرغ سر و كار داشتند. اشيايي كه با اين نوع فلزات ساخته ميشد، ساده و ابتدايي بود. آنان پس از سكونت در يك محل، به كارهاي كشاورزي اشتغال ميورزيدند. اقوام مختلف ماد در آغاز با يكديگر آميزش نداشته و جدا از هم زندگي ميكردند. اما به هنگام بروز خطر دور يكديگر گرد آمده اتحاد و همبستگي خويش را اعلام ميداشتند.
4-13- دارمستتر فرانسوي حتّي عقيده دارد كه زبان اوستايي همان زبان مادها بوده است. از سوي ديگر اين نكته مسلم است كه مادها و پارسها به سبب تعلق به نژاد آريايي و زندگي كردن در كنار يكديگر، داراي زباني يكسان بوده و از لحاظ ابزار سخن تفاوت چنداني با يكديگر نداشتهاند. اما اگر عقيدهي دارمستتر در مورد زبان مادها درست باشد، مسلماً اين شباهت در قسمتهاي جديدتر و تازهتر اوستا مشاهده ميگرديد، زيرا كه كتب پنجگانهي اوستا در يك زمان و يك دورهي ويژه تدوين نشده و گاتها يعني سرودهاي زرتشتي نسبت به ساير قسمتها از قدمت بيشتري برخوردار است.
4-14- پادشاهان ماد حكومت مطلقه داشتند: كارهاي كشور همه زير نظر شاه بود و هيچ يك از درباريان حق چون و چرا نداشت. بطوري كه اشاره رفت، سياگزار پادشاه بزرگ اين دودمان نيروي مرتب و منظمي از سواره نظام و كمانداران تشكيل داده و به بركت هنر نظامي ايشان بر متصرفات خويش افزوده بود. اما مادها پس از كسب قدرت و نيروي زياد، در اثر ازدياد ثروت و رفاه و آسايش و ناز و نعمتي كه از آن ناشي شده بود. به تن پروري و تنبلي خو گرفتند و ويژگي ذاتي خويش را از دست دادند. اين مسئله و نيز هزينههاي گزاف و تجمل فراوان دربار - كه مآلاً به ازدياد ماليات، تحميل آن بر طبقات و ستم و بيداد مأموران دولتي نسبت به مردم كشيده ميشد - موجبات ضعف و انقراض سريع دولت بزرگ ماد را فراهم آورد. روي كارآمدن دولت آريايي ماد و گسترش متصرفات آن تا دوردستترين نقاط و شهرهاي آسيايي صغير، مردم سامينژاد آن خطه را تضعيف كرد. دولتي ايراني به نام ماد جاي دولت آشور را گرفت، و اين امر در تاريخ دنياي كهن از اهميت زيادي برخوردار بود.
فرهنگ و زندگي مادها
4-15- همچنان كه در تاريخ ماد، دو دورهي متفاوت - پيش از پادشاهي بزرگ ماد و بعد از آن - وجود دارد. تاريخ و فرهنگ ماد را نيز ميتوان به دو دوره تقسيم كرد: 1- دوران متقدم ماد و پيش از استقرار سلطهي كيش مغان 2- دورهي پس از سلطهي آن طبقه. مرز ميان اين دو دوره، پايان قرن هفتم پيش از ميلاد است.
با حفرياتي كه صورت گرفته است، تاكنون خانهي مادي - كه از خشت خام ساخته ميشد - كشف نگرديده است، ولي ميتوان احتمال داد كه در آن عهد همان خصوصيات ساختماني را داشته كه در دورانهاي بعدي واجد آن بوده است. ويژگيهاي مزبور در قبوري كه در صخرهها حفر شده است نيز مشاهده ميگردد، و آن عبارتست از ساختمان يك طبقهي قائم الزاويه، و در اكثر موارد داراي بام مسطح و دامنهاي بر روي جلوخان، كه بر ستونهاي چوبي يا سنگي تكيه دارد. اينگونه بناها در نواح كوهستاني آسياي مقدم بسيار معمول و متداول بوده است. اما ظاهراً زندگي مردم نقاط دوردست غربي (جبال زاگرس) تحت تأثير رسوم بابليان قرار داشته است. مثلاً در سمت شرقي كوههاي مزبور لباسهايي پوشيده ميشد كه در هزارهي سوم پيش از ميلاد در بين لولوبيان معمول بود. روي نيمتنه و پيراهن آستين كوتاهي كه تا زانو ميرسيد، پوستي افكنده آن را بر شانهي چپ استوار ميساختند. گاهي هم پوست را از زير كمربند رد ميكردند. ثروتمندان در اين مورد از پوست يوزپلنگ و مستمندان از پوست گوسفند استفاده ميكردند. لباس ماديها و قبايل اتحاديهي ماد و مانتائيان بدينگونه بود. رسم افكندن پوست گوسفند بر شانه، تا امروز نيز در ميان شبانان مناطق كوهستاني آذربايجان محفوظ مانده است. موها را با نوار سرخي ميبستند و ريش را ميتراشيدند. در نگارههاي آشوري كلاه بلند نمدي با تاج كه به زبان لاتيني تياز ناميده ميشد و مخصوص ساكنان ماد بود، ديده نميشود. ولي از آنجا كه كلاه مزبور در هزارهي سوم پيش از ميلاد و در دوران هخامنشيان (سدههاي 6 تا 4 پيش از ميلاد) تداول داشته، بيشك در دوران موردنظر نيز مرسوم بوده است، پايافزار ويژهي ايشان، موزههايي نرم و نوك برگشته بود.
يونانيان از اين لباس ماديها خبر نداشته آن را مخصوص كاسيان ميدانستند و پوشش ديگري را كه با تصاوير آشوري متفاوتست (لباس مادي) ميخواندند، و آن عبارت بود از پيراهن گشاد (ساراپيس) آستين بلند، شلوار گشاد و چيندار - كه در واقع دامن درازي بود كه ميان دو پا جمع ميشد - و بالاپوش كوتاه از پارچهي رنگارنگ يا پشم. با شلق كه بر سركشيده ميشد، اين نوع لباس را تكميل ميكرد. ظاهراً اين لباس مربوط به سواران آريزانتي بود. ساكنان اصلي ماد غربي و مركزي در نيمهي سدهي اول پيش از ميلاد از اين لباس استفاده نميكردند. ولي پوشش مزبور از قديم معمول بود، و اين موضوع از يك مهر قديمي مادي استنباط ميشود كه در مدفن تپهي سيالك كاشان به دست آمده است.
اين لباس ظاهراً در قرن هفتم پيش از ميلاد، همزمان و همگام با رواج كيش قبايل شرقي ماد و زبان رسمي ايراني در سراسر خاك ماد متداول شد و در قرن ششم پيش از ميلاد پارسيان نيز آن را پذيرفتند.
در آغاز هزارهي اول پيش از ميلاد نيزه و سپر جز و سلاحهاي عادي و معمولي مادها بود. بعدها در اسلحهي ايشان تنوعي نسبي به وجود آمد و از جمله خنجر و شمشير كوتاه (اسكيتي) كه آن را آكيناك ميناميدند. بر ديگر سلاحهاي ايشان افزوده شد.
چنان كه ميدانيم، در آن روزگار اسب ثروت عمده و مهم قبايل به شمار ميرفت. هنوز از زين و لگام اطلاعي نداشتند و سوار بر چيزي مينشست كه به غاشيه ميمانست. زين و برگ كاسيان و ماديان از ويژگيهايي برخوردار بود. آنان حتّي در پايان هزارهي سوم پيش از ميلاد از خيش و گاو آهن و بستن آن بر پشت دو گاو، آگاهي داشتند.
در قسمت پيشهها، هنرنمايي بر مفرغ و آهن به مرحلهي عالي رسيده بود (مصنوعات هنري مفرغي آنان به ويژه بسيار زيبا بود) سنگ تراشي، سفالسازي و محتملاً نساجي نيز به پيشرفت محسوسي نايل آمده بود. بعدها به منسوجات مادي ارج بسيار مينهادند. از تزيينات گوناگوني كه بر ظروف سفالين آن روزگاران ديده ميشود چنين برميآيد كه آنها احتمالاً نقوش زيباي مزبور را در منسوجات نيز به كار ميبردهاند.
خط و كتابت مادها
4-16- تا آنجا كه به قرن هفتم پيش از ميلاد مربوط ميشود، آگاهي ما در مورد خط و كتابت ماديها از اطلاعاتمان دربارهي فرهنگ آنان نيز كمتر است. مسلماً در هزارهي اول پيش از ميلاد خط و كتابت در سرزمين ماد وجود داشته است. فرمان معروفي در دست است كه درسدهي نهم يا هشتم پيش از ميلاد از طرف شاهك آبدادانا خطاب به مردي آشوري به زبان اكدي صادر شده و موضوع آن هبهي اموال و دادن تسهيلات است. از بعضي مدارك موجود (به طور غير مستقيم) چنين بر ميآيد كه مادها از خود خط و كتابتي داشتند كه به ظن قوي از خط اوراتوئي گرفته شده بود و تصوير ميرود خط مزبور يكي از انواع خط ميخي بوده باشد. در عين حال در نواحي درياچهي اروميه خطوط هيروگليفي نظير هيروگليفهاي اوراتوئي متداول بوده است. اين هيروگليفها بر روي ديس سيميني كه در زيويه پيدا شده است، به چشم ميخورد. مسلماً آنان در قرن هفتم پيش از ميلاد داراي خط و كتابت بودهاند، و اين خط همانست كه امروزه « خط باستان پارسي » يا « خط هخامنشي رديف اول » خوانده ميشود، ولي در واقع از لحاظ اصل و منشاء، مادي است.
كيش مادها (مغان)
4-17- در معتقدات شرقي باستاني، دين، عامل بارزي بوده است. در اين زمينه نيز تاريخ ماد به دو دورهي متفاوت تقسيم ميشود: يكي پيش از سدهي هفتم و ديگري از آغاز آن سده به بعد. مبناي داوري ما دربارهي هزارهي نخست پيش از ميلاد، متون آشوري و تصويرها و نامهاي خاص است. در اين مورد متون آشوري متعددي داريم كه در آنها چندين بار از خدايان مانتا و غيره و به ويژه از ربودن خدايان (بتهاي) مزبور ياد ميشود. دربارهي شكل بتهاي مزبور تا حدودي ميتوان از روي مفرغهاي لرستاني و تصاوير نقر شده بر مصنوعاتي قضاوت كرد كه در زيويه و مانتا كشف شده است. با اينكه احتمال ميرود بين اساطير لرستاني و اوستا ارتباط گونهاي وجود داشته باشد، ولي بر روي هم مدارك موجود نشان ميدهد كه كيش سرزمينهاي غربي ماد قديم بيشتر با دين هوريان و تا حدودي آشوريان هم نوع بوده باشد. در اين مورد به ويژه ميتوان به تصاوير ابليسهاي عجيب الخلقهي نيمه حيوان و نيمه آدمي، ابوالهولهاي بالدار و حيوانات عجيب تخيلي با بدن شير ، سر شير يا شاهين و بال عقاب اشاره كرد كه در اساطير هورياني بسيار رايج و شايع و از ويژگيهاي كيش آن بوده است. بعدها همان جانوران عجيبالخلقه را ميبينيم كه در نقشهاي برجستهي شاهان هخامنشي مظهر ديوان معرفي شدهاند.
كيش كاسيان و حتّي دين ويژهي بابليان تا مدتي در ماديها نفوذ داشت. يكي از كشورهاي غربي يا مركزي ماد بيت ايشتار يا خانهي ايشتار (الههي بابلي عشق و حاصلخيزي) ناميده ميشد و چنان كه از گفتهي هرودوت برميآيد، بعدها آن را با «آناهيتاي» اوستايي يكي دانستند. در مركز ماد، نزديك محلي كه بعدها اكباتان ناميده شد، آشوريان در ضمن پيشروي خود نه تنها به « دژ بابليان » يا «كوچنشين كلني كاسيان» برخوردند، بلكه شاهد پرستش « مردوك » خداي بابل نيز بودند. در ماد غربي، فرمانفرمايان در بسياري از موارد به اسامي «اكدي» و از آن جمله به نامهاي خدايان ناميده ميشدند. دربارهي كيش ماديهاي ايراني ساكن اقصي نقاط شرق آن كشور، جز اسامي خاصي كه در منابع آشوري محفوظ مانده است، مدرك ديگري در دست نداريم؛ و از آنجا كه نامهاي ايراني بر خلاف اسامي غير ايراني - بر ما معلومست، و هر نام باستاني با معتقدات ديني معيني ارتباط داشته است، با تجزيه و تحليل اسامي مزبور ميتوانيم اطلاعاتي دربارهي دارندگان آن نامها به دست آوريم. بعضي از دانشمندان با توجه به اين تجزيه و تحليل برآنند كه كيش مزدا يا زرتشتي در ميان دارندگان اسامي مزبور رواج داشته است.
ويژگيهاي اجتماعي مادها
4-18- در سرزمين ماد خصوصيات جامعهي پدر شاهي وجود داشته است. وجود قلعههايي كه تصوير آنها نشان دهندهي جنگهاي تاراجگرانه بين مادهاست، باز مينمايد كه در جامعهي ماد آثار اختلاف طبقاتي آشكار، و ويژگيهاي سازمان جامعهي بردهداري در شرف تكوين بوده است. به عقيدهي دياكونوف، بناي شهرها و دژها با حصار سنگي، آجري و برجها، آغاز تجزيه و تفكيك پيشهها، وجود مناصب دايم، جريان داشتن جنگ و جدالهاي مداوم، انتقال به دوران زن و شوهري، رواج بردهداري و ايجاد تأسيسات اداري به منظور اسارت و انقياد طبقات محروم، بسياري از خصوصيات جامعهي ماد را روشن ميسازد. جامعهي ماد در آغاز از عشيرههاي پدر شاهي يا «ويس» تشكيل ميشد كه در دهكدهها به سر ميبردند. معمولاً سالمندترين عضو خاندان به رياست عشيره برگزيده ميشد. در هر روستا بزرگ خاندان، رئيس ده يا «دهخدا» نيز بود. در كتيبههاي آشوري بارها از آنان ياد شده است. رفته رفته كه جامعهي طبقاتي قوام گرفت، اين رؤسا و خداوندان ده به صورت اشراف و طبقهي حاكمهي زمان در آمدند. در خاك ماد دژها و حصارهايي وجود داشت كه اهالي به هنگام بروز خطر، به درون آنها پناه ميبردند. معمولاً دژها را بر فراز صخرههاي طبيعي يا تپههاي مصنوعي بنا نهاده گرداگردشان را ديوار يا حصارهاي متحدالمركز ميكشيدند. سربرجها داراي كنگرههايي بود كه از آنها براي تيراندازي استفاده ميكردند.
كشور ماد از واحدها و يا به عبارت ديگر از كشورهاي خود مختار و مستقل تشكيل شده بود. در رأس اين كشورهاي مستقل شاهكهايي قرار داشتند كه به عقيدهي دياكونوف فرمانرواياني مستبد و فعال مايشاء بودند. هرودوت مينويسد: ماديها داراي مجامع و مجالس خلق بودند و بدون شك در شوراي بزرگان عدهاي از بهترين اشخاص نيز وجود داشتند. اوستا نيز از اينگونه مجالس و شوراها به نام «هنجمن» ياد ميكند.
شيوهي پادشاهي ماد
4-19- چنان كه پيش از اين باز نموديم، اميرنشينهاي پراكندهاي كه در سرزمين ماد وجود داشتند، در سايهي تدبير و كارداني افراد خاندان ديوكس (يا ديوكه يا ديااكو) منقرض شده امراي نواحي گوناگون خواهناخواه زير يك پرچم گرد آمدند. به عقيدهي گيرشمن، وحدت ايران در مقام مقايسه با مصريان و سومريان آهنگي كندتر داشت. مصريان و سومريان به مجرد ترك وضع شكارگري، به صورت جوامع منظم روستايي و گلهپروري درآمده حكومتهايي تشكيل دادند. ولي در ايران وضع بدين منوال نبود و تركيب اجتماعي قوم ماد و وضع طبيعي و اقليمي ايران موجب شد كه وحدت اين كشور به كندي صورت گيرد. ايران به وسيلهي رودهايي چون نيل، دجله و فرات كه باطغيانهاي سالانهي خود سبب حاصلخيزي مناطق اطراف ميشدند مشروب نميگرديد و از بارانهاي سودمند منظم كه باعث باروري ناحيه ميگردد، بهره نداشت. در ايران از كهنترين روزگاران مسئلهي آب امري حياتي به شمار ميرفت و از آنجا كه بشر تنها در جايي ميتواند استقرار يابد كه آبياري امكان داشته باشد، ساكنان ايران پراكنده شدند و تراكم جمعيت اين كشور از مصر و بينالنهرين كمتر بود. پراكندگي تلها يا تپههاي مصنوعي و بقاياي مجتمعهاي قديمي - كه مسافر امروزي آنها را در فواصل چندين ده كيلومتري دور از هم مشاهده ميكند - اين موضوع را به خوبي مجسم ميسازد. همين وضع طبيعي موجب ميشد كه در هر ناحيه و حتّي در هر ده نوعي استقلال به وجود آيد. بدين علت ايران در آن واحد داراي قبايل بدوي يا نيمه بدوي و خانهنشين بود - كه هنوز هم وجود دارند و لهجهها و رسوم و عادات خويش را حفظ كردهاند.
به شرحي كه گفته شد، عوامل خارجي، سكنهي ماد را بر آن داشت كه در زير پرچم واحدي گرد آيند. به عقيدهي دياكونوف : شاهان ماد به تودههاي وسيع مردم آزاد و طبقهي بزرگ بندهداران (طبقهي تازه به دوران رسيدهها) و توليدكنندگان كوچك و آزاد مادي مستظهر بودند. ديوكس كه دهقان زادهاي پركار و مورد اعتماد بود، در سايهي حسن تدبير نخست به مقام داوري و پس از چندي به پادشاهي برگزيده شد و سرانجام به ياري اكثريت مردم، سلطنتهاي كوچك را برانداخت. اين مطلب كه شاهان ماد به استبداد گرايش داشتند - و هرودوت نيز بدان اشاره كرده است - به هيچ روي با مراتب پيش گفته مغايرت ندارد. در هر جامعهي بردهداري، به طور حتم ابتدا افراد عادي آزاد و اشراف عشيرهاي درگير مبارزه با يكديگر بودهاند و تنها برافتادن اشراف و رفع ستم از كشاورزان آزاد عاملي بوده كه ميتوانسته است موجب بسط كامل شيوهي توليد بردهداري شود. در اين مبارزه معمولاً عامهي مردم آزاد از استقرار قدرت فردي طرفداري ميكردهاند.
سازمان درباري ماد
4-20- هرودوت دربارهي نظامها و شيوههاي تازهاي كه ديوكس در دوران فرمانروايي خود وضع كرده بود چنين مينويسد: وي حصاري پيرامون سراي خود كشيد و مردم را بر آن داشت تا در اطراف حصار زندگي كنند. همچنين دستور داد هيچكس شخصاً به مقر شاه نزديك نشود و همهي كارها به وسيلهي پيك صورت گيرد، و اين بدان معني بود كه سلطان در ديدگاه هيچكس قرار نخواهد گرفت. خنديدن در حضور شاه نوعي بيادبي به حساب ميآمد. شاه با آگاهي از وجود گناهكاران، آنها را احضار ميكرد و هر كس را به فراخور جرمش كيفر ميداد. شاه در سراسر كشور جاسوسان و منهياني داشت كه وسايل آگاهي وي و موجبات دادخواهي و دادرسي و كيفر را فراهم ميآوردند.
پس از ديوكس، پسرش فرورتيش زمام كارها را به دست گرفت، ولي چندي نگذشت كه در جنگ با آشور كشته شد. سياگزار پسر و جانشين فرورتيش بيش از ديگران به فراهم آوردن و تجهيز قوا پرداخت. سواره نظام، پياده نظام و كمانداران سپاه او وظايف معيني داشتند. سواران سكايي در جنگهاي متحرك استاد بودند. سياگزار فنون جنگي سواران مزبور را به سرداران خود آموخت و در جنگ با سكائيان و ديگر دشمنان پيروزيهايي به دست آورد. ماناي (سركرده پارسيان) سلطنت او را به رسميت شناخت و پارسيان به فرمان او گردن نهادند.
در حدود سال 650 پيش از ميلاد، پادشاهي ماد دولتي بزرگ بود و از اين نظر در رديف ماتنايا (ميتانيان)، اورارتو (اورارتويا آرارات، قومي و نيرومند بودند، كه در شمال غربي ايران حكومت داشتند و مادها هيچ وقت نتوانستند به آنها حمله كنند) و عيلام قرار داشت.
چهار نيروي بزرگ ماد، كاره، ليديه، و مصر، سراسر خاورنزديك را ميان خود تقسيم كردنده ولي از اين ميان تنها ماد است كه ميتوان نام شاهنشاهي را بر آن اطلاق كرد. آنچه پرمعناتر مينمايد اين است كه دولت ماد نخستين سازمان شاهنشاهي بود كه به وسيلهي جنگجويان شمالي بنياد گذاشته شد كه به يك زبان ايراني سخن ميگفتند و طرز فكر شمالي داشتند. با توجه به مراتب بالا، اين موضوع كه در هيچ جا پيرامون روزگار مادها كاوشي صورت نگرفته است، بر ميزان تأسف ما ميافزايد. در صورتي كه پايتخت آنها يعني همدان مورد توجه شايسته قرار گيرد، ميتوانيم اميدوار باشيم كه پشتهي خاك آن شهر فرهنگ مادي را جزء به جزء براي ما آشكار سازد و حتّي وسايلي فراهم آورد كه مادها به زبان ايراني خويش با ما سخن گويند.
اوضاع طبقات مختلف در تمدّن زمان ماد
4-21- پس از پيشرفت كشاورزي و گلهداري و تقسيم كار و پيدايش حرفههاي جديد، اندك اندك رؤسا و سران قبايل در نتيجهي كاربردگان و استثمار قشرهاي محروم ثروتمند شدند و بدين وسيله مقدمات اختلاف طبقاتي فراهم آمد. خرده اوستا از تقسيم جامعه به گروههاي صنفي و حرفهاي داراي پيشوا و نيز از سه صنف كاهنان و خادمان آتش، ارابه سواران و دامداران و كشاورزان سخن ميگويد. گذشته از آن، در يك مورد از پيشهور وارجي كه به كار او داده شده است، ياد ميكند.
ترديدي نيست كه در جامعهي آن روز ماديها برده نيز وجود داشته است، ولي بردگان در شمار اصناف نبودند. ظاهراً در اين دوره افراد ثروتمند، كم ثروت، بردهداران و توليدكنندگان كوچك فاقد برده در كنار هم زندگي ميكردند. مقامات درباري و مغان صنف خاصي از جامعه را تشكيل ميدادند و بزرگان قوم، ارابهسوار خوانده ميشدند.
در پايان قرن ششم پيش از ميلاد هنوز ارتش ماد از مردم جدا نشده بود. ظاهراً سپاهيان را داوطلبان قبايل تشكيل ميدادند. هر فرد آزادي كه توانايي حمل سلاح داشت، سپاهي محسوب ميشد.
تصادفي نيست كه آشوريان پيوسته ماديها را با صفت نيرومند وصف ميكردند. اين امر ميرساند كه ماديها عليرغم پراكندگي ظاهري و تقسيم به كشورهاي كوچك، با هم متحد و يكدل بودهاند.
در قلمرو اتحاديهي ماد، افراد جامعه به طور كلي به دامداري اشتغال داشتند - گرچه به كشاورزي كه بر پايهي آبياري مصنوعي استوار بود نيز آشنا و آگاه بودند. در نزد آنان پرورش اسب از اهميتي ويژه برخوردار بود. (آشوريان تقريباً جز اسب چيزي را به عنوان خراج از ماديها نميپذيرفتند.) ايشان دامهاي بزرگ شاخدار و گوسفند پرورش ميدادند و با پرورش شتر دوكوهانه نيز آشنا بودند. كشت يونجه در آسياي ميانه معمول و متداول بود. در ايران زراعت گياه مزبور از قديم با پرورش اسب و اسبداري رابطه داشت چينيان كشت آن را از ايران و آسياي ميانه كسب كردند .
حالا بخون و سعي كن اين را باور كني تا كتاب درسي را ( البته نميگم اون بده ) ...
منبع متن بالا سايت کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت هست ...
موفق باشيد
شهرياربرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
aMiR HosSeiN (24-09-07)
بله درسته
به این کتابا نمیشه اعتماد کرد
برم سراغ سلوکیان اشکانیان؟
(از اینترنتو کتابو ترکیب میکنم)
شهریار لینک این سایتو میدی؟:
منبع متن بالا سايت کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت هست ...
ممنون که این تاپیک رو راه انداختین .
با اجازه شروع می کنم درباره قوم آریایی ، ایران عزیزمون و خلاصه هر چیزی که در توانم باشه .
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
از اولین تمدن بشر روی زمین شروع می کنم .
همدان ( هگمتانه ) دروازه تاریخ :
کس نمی داند کدامين روز می آيد *** کس نمی داند کدامين روز می ميرد
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks