نگران ماندن آدمهایی نیستم که مثل خوره روحت را خراش میدهند و میخورندت. نگران رفتن آدمهایی هستم که ذره ذرهی وجودشان عشق است و وقتی بروند تکهای از وجود دنیا گم میشود. نگران خالی شدن حفرههای جانانهی هستی هستم. حفرههایی که شاید هرگز پر نشوند و کسی جایشان را نگیرد. نگران فراموشی باغبانی که تمام عمر کاشت و برای خود هیچ برنداشت.
فرهاد حسنزاده
به سلامتی مترسک که گفت : “وقتی نمیشود رفت ، همین یک پا هم اضافیست !”
RADEON9 (24-12-16)
DOOM999 (29-12-16)
|
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks