اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمی اید
اگر به باده مشکین دلم کشد شاید
که بوی خیر ز زهد ریا نمی اید
دوش می آمد و رخساره برافروخته بود
تا کجا باز دل غم زده ای سوخته بود
اهمیت و ارج زندگی در همین است که موقت است ؛
که تو باید جاودانگی خودت را در جای دیگری نشان بدهی ...
و آن جا "انسانیت" است ..
در حق من لبت این لطف که می فرماید
سخت خوبست ولیکن قدری بهتر از این
نمیدانم دلم دیوانه کیست
کجا می گردد و در خانه کیست
تا در ره عشق دوست چون آتش و آب
از خود نشوي نيست، به هستي نرسي
یوسف گمگشته باز آید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
روز مرگم نفسی وعده دیدار بده
وانگهم تا به لحد فرغ و ازاد ببر
روی ماهت در دوچشمم نقش بست
خوب میدانم مراد خواهم یافت
ترا چنانچه تویی هر نظر کجا بیند
بقدر دانش خود هر کسی کند ادراک
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks