دوست آنست که بگیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی
Printable View
دوست آنست که بگیرد دست دوست ، در پریشان حالی و درماندگی
چون معمار نهد خشت اول را کج تا ثریا می رود دیوار کج :1. (27):
جا تره و بچه نیست :1. (38):
گر صبر کنی زقوره حلوا سازی
یه ده سیر به از صد ده اباده
گربه دستش به گوشت نمی رسه میو میو می کنه:1. (38):
هر که به نیکی عمل آغاز کرد
نیکی او روی بدو باز کرد:party:
دست روی دست زیاده
( دوستان توجه کنن باید با حرف آخر پس قبلی یک مَثَل بگن! )
یه روز یه مرده خورد به نرده:1. (38):
هوا پسه ( اوضاع خرابه )