M A H R A D (10-11-11), Moein (03-02-12), mom (03-03-12), P A R H A M (08-11-11), Rezasam1 (05-12-11), Shahryar (07-12-11)
سیف فرغانی در یکی از قصاید فخیمش موضوعی رو با لحنی اعتراض آمیز ایراد میکنه که من چند بیت زیبا رو ازش میذارم.
فکر کنم برای رساندن منظور کفایت کنه :
هم مرگ بر جهان شما نیز بگذرد
هم رونق زمان شما نیز بگذرد
در مملکت چو غرش شیران گذشت و رفت
این عوعو سگان شما نیز بگذرد
آن کس که اسب داشت غبارش فرو نشست
گرد سم خران شما نیز بگذرد
زین کاروانسرای بسی کاروان گذشت
ناچار کاروان شما نیز بگذرد
این نوبت از کسان به شما ناکسان رسید
نوبت ز ناکسان شما نیز بگذرد
بیش از دو روز بود از آن دگر کسان
بعد از دو روز از آن شما نیز بگذرد
بر تیر جورتان ز تحمل سپر کنیم
تا سختی کمان شما نیز بگذرد
پیل فنا که شاه بقا مات حکم اوست
هم بر پیادگان شما نیز بگذرد
زنده باشید و پاینده.
علی - ساعت 3:15 بامدادبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
M A H R A D (10-11-11), Moein (03-02-12), mom (03-03-12), P A R H A M (08-11-11), Rezasam1 (05-12-11), Shahryar (07-12-11)
فریاد ز بی مهریت ...
چقد این شعر زیباست و به دل میشینه.همش زیباست.
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم
وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم
تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت
من مست چنانم که شنفتن نتوانم
شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه
گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم
چون پرتو ماه آیم و چون سایه دیوار
گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم
دور از تو من سوخته در دامن شبها
چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم
فریاد ز بی مهریت ای گل که در این باغ
چون غنچه پاییز شکفتن نتوانم
ای چشم سخنگوی تو بشنو ز نگاهم
دارم سخنی با تو گفتن نتوانم
لفظ چشم سخنگو یکی از اصطلاحات زیبای این شعر هست.
دقیقا نمی دونم سروده ی کیه. تو یکی از آلبوم های قدیمی شجریان هم این شعر رو یه خانم به صورت دکلمه میخونه و شجریان هم چند تا از ابیاتش رو اجرا میکنهبرای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
M A H R A D (10-11-11), mehrdad_ab (02-01-12), Moein (03-02-12), P A R H A M (08-11-11), Rezasam1 (05-12-11), Shahryar (05-12-11)
حرف که می زنی انگار
سوسنی در صدایت راه می رود
حرف بزن
می خواهم صدایت را بشنوم
تو باغبان صدایت بودی
و خنده ات دسته کبوتران سفیدی
که به یکباره پرواز می کنند.
تو را دوست دارم
چون صدای اذان در سپیده دم
چون راهی که به خواب منتهی می شود
تو را دوست دارم
چون آخرین بسته سیگاری در تبعید.
تو نیستی
و هنوز مورچه ها
شیار گندم را دوست دارند
و چراغ هواپیما
در شب دیده می شود
عزیزم!
هیچ قطاری وقتی گنجشکی را زیر می گیرد
از ریل خارج نمی شود.
و من
گوزنی که می خواست
با شاخ هایش قطاری را نگه دارد...
(رضا بروسان پر کشید... با همسر شاعرش - الهام اسلامی - و فرزندش لیلا، قربانی جاده قوچان - شیروان شدند...)
خیلی وقته پست ندادم ...هر چند پسرم و داخل شعر گفته : برای دخترک خود ، اما واسم ارزش پابلیک داشت
دلم گرفته پدر
برایم بهار بفرستید ...
ز شهر کودکی ام یادگار بفرستید ...
دلم گرفته پدر ! روزگار با من نیست ...
دعای خیر و صدای دوتار بفرستید ...
اگر چه زحمتتان می شود ولی این بار ...
برای دخترک خود " قرار " بفرستید ...
غم از ستاره تهی کرد آسمانم را ...
کمی ستاره ی دنباله دار بفرستید ...
به اعتبار گذشته دو خوشه ی لبخند ...
در این زمانه ی بی اعتبار بفرستید ...
تمام روز و شب من پُر از زمستان است ...
دلم گرفته برایم بهار بفرستید ...
AMD>INTEL (10-04-12), Armin-N (08-12-11), M A H R A D (08-12-11), Moein (03-02-12), mohamad70 (22-01-12), Over_Cracker (08-12-11), P A R H A M (09-12-11), Rezasam1 (08-12-11), Shahryar (08-12-11)
سیب سرخش رابه من بخشید و رفت
ساقه ی سبز دلم را چید و رفت
عاشقی های مرا باور نکرد
عاقبت برعشق من خندید و رفت
اشک در چشمان سردم حلقه زد
بی مروت گریه ام را دید و رفت
چشم از من کند و دل از من برید
حال بیمار مرا فهمید و رفت
باغ هجرش را مدارا می کنم
گرچه بر زخمم نمک پاشید و رفت
nothing is as it seems
AMD>INTEL (10-04-12), mehrdad_ab (23-01-12), Moein (03-02-12), Rezasam1 (22-01-12)
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
به خدا عشق به رسوا شدنش می ارزد
و به مجنون و به لیلا شدنش می ارزد
دفتر قلب مرا وا کن و نامی بنویس
سند عشق، به امضا شدنش می ارزد
گر چه من تجربه ای از نرسیدن هایم
کوشش رود به دریا شدنش می ارزد
کیستم؟ باز همان آتش سردی که هنوز
حتم دارد که به اِحیا شدنش می ارزد
با دو دستِ تو فرو ریختنِ دم به دمم
به همان لحظه برپا شدنش می ارزد
دل من در سبدی، عشق به نیل تو سپرد
نگهش دار، به موسی شدنش می ارزد
سالها ... گر چه که در پیله بمانَد غزلم
صبرِ این کرم به زیبا شدنش می ارزد
New Season
AMD>INTEL (10-04-12), M A H R A D (03-02-12), mehrdad_ab (03-02-12), Rezasam1 (08-02-12)
شمعی فروخت چهره که پروانهی تو بود
عقلی درید پرده که دیوانهی تو بود
خم فلک که چون مه و مهرش پیالههاست
خود جرعه نوش گردش پیمانهی تو بود
پیرخرد که منع جوانان کند ز می
... تابود خود سبو کش میخانهی تو بود
خوان نعیم و خرمن انبوه نه سپهر
ته سفره خوار ریزش انبانهی تو بود
تا چشم جان ز غیر تو بستیم پای دل
هر جا گذشت جلوهی جانانهی تو بود
دوشم که راه خواب زد افسون چشم تو
مرغان باغ را به لب افسانهی تو بود
هدهد گرفت رشتهی صحبت به دلکشی
بازش سخن ز زلف تو و شانهی تو بود
برخاست مرغ همتم از تنگنای خاک
کورا هوای دام تو و دانهی تو بود
بیگانه شد بغیر تو هر آشنای راز
هر چند آشنا همه بیگانهی تو بود
همسایه گفت کز سر شب دوش شهریار
تا بانک صبح نالهی مستانهی تو بود
M A H R A D (08-02-12), Rezasam1 (08-02-12)
نه وصلت دیده بودم کاشکی ای گل نه هجرانت
که جانم در جوانی سوخت ای جانم به قربانت
تحمل گفتی و من هم که کردم سال ها اما
چقدر آخر تحمل بلکه یادت رفته پیمانت
چو بلبل نغمه خوانم تا تو چون گل پاکدامانی
حذر از خار دامنگیر کن دستم به دامانت
تمنای وصالم نیست عشق من مگیر از من
به دردت خو گرفتم نیستم در بند درمانت
امید خسته ام تا چند گیرد با اجل کشتی
بمیرم یا بمانم پادشاها چیست فرمانت
شبی با دل به هجران تو ای سلطان ملک دل
میان گریه می گفتم که کو ای ملک سلطانت
چه شبهایی که چون سایه خزیدم پای قصر تو
به امیدی که مهتاب رخت بینم در ایوانت
به گردنبند لعلی داشتی چون چشم من خونین
نباشد خون مظلومان؟ که می گیرد گریبانت
دل تنگم حریف درد و اندوه فراوان نیست
امان ای سنگدل از درد و اندوه فراوانت
به شعرت شهریارا بیدلان تا عشق میورزند
نسیم وصل را ماند نوید طبع دیوانت
زنده یاد ، استاد شهریار
Rezasam1 (02-03-12)
باغ بی برگی که می گوید که زیبا نیست
باغ بی برگی
خنده اش خونی ست اشک آمیز
جاودان بر اسب یال افشان زردش
می چمد در آن
پادشاه فصل ها ، پاییز
مهدی اخوان ثالث
™Ali (04-03-12), mehrdad_ab (03-03-12)
در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده مــــــــردم شدم !
بعد از این با بی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم
نیستم از مردم خنجر به دست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرست
بت پرستم، بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه بازار ماست
درد می بارد چون لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم
من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام !؟
خسته ام از قصه های شومتان
خسته از همدردی مسمومتان
این همه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی کسی مجنون نشد
قفل غم بر درب سلولم مزن
من خودم خوش باورم گولم مزن!
حمید رضا رجائی
AMD>INTEL (10-04-12), M A H R A D (05-03-12), mehrdad_ab (05-03-12), Rezasam1 (05-03-12)
|
6 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 6 میهمان)
Bookmarks