دگر از این دنیا بدم می آید
از این همه نیرنگ
از این همه پستی و دورویی به ستوه آمده ام
این همه رذلاتی که در دل آنان است مرا وادار نمود
که دوباره دستم را به خون قلم آلوده کنم
آخر
ای پستان پر مدعا
ای شماهایی که در خانه گرگ و شغال می گردید
ای شماها که ز خلط چرکین منم چرک ترید
تا به کی می خواهید رعشه را بر دل و دستان نحیفم جاری
و دلم را از کینه بکنید لبریز
اما نه
ای پتیاره و گه صفتان
خودتان خر
خودتان گرد علف می چرخید
این منانی چون من
از نجابت خودمان را راهی کوی علی چپ کردیم
دست بردارید که
تا به جای آن سه نقطه که در پایان کلامم نقش می بندد
قصه شوم و پر از نیرنگتان را تحریر نکنم
Bookmarks