کاش می دیدی چه کردی با دلم
من نه آنم که دی بودم جهان شاه
نه اینی که تو خارش هم نمی پنداری
خار گشتم اما نه خاری در بیابان
چنان بودم ولی حالا چرا اینگونه ام
لیک ، افسوس دی را می خورم
بی هوا از قله احساس پریدم
آمدم پایین ولی اینگونه آیا شد مروت
سر به سنگ کوه خورد و رفتی اما با من خضاب خونم اینک
اینچنین تنهام گذاردی با حقارت
آخر ای ابلیسک تنهاییم ، اینچنین بودش طنین یاریت
تو طبیب درد من بودی و لیک
اینک اما خلط بد طعم گلویی
کاش ذره ای طاقت میانت بود تا
اینچنین گندت نمی زد چشم شور
معذرت می خواهم از تف کردنت
آخر ای ابلیسک تنهاییم ، اینچنین بودش طنین یاریت ...