حسرت روزهای رفته را نمیخورم
جز یک شب تابستان که حسابش جداست
(ناظم حکمت)
Printable View
حسرت روزهای رفته را نمیخورم
جز یک شب تابستان که حسابش جداست
(ناظم حکمت)
اگر میشد صدا را دید
چه گلهایی!
چه گلهایی!
که از باغ ِ صدای تو
به هر آواز میشد چید.
اگر میشد صدا را دید...
(استاد شفیعی کدکنی)
آخرین برگ سفرنامهی باران این است
که زمین چرکین است...
(استاد شفیعی کدکنی)
آن قدر ببوسمت
که دهانم را با دهانت اشتباه بگیرند
(مرحوم غلامرضا بروسان)
می خواهم آنقدر شعر بگویم
که اگر فردا مـُردم
نتوانی انکارم کنی
(مرحوم الهام اسلامی)
اگه اشعار این دو شاعر رو پشت سر هم بخونیم حس غریبی داره. حدودای سال گذشته بود که این زوج شاعر، قربانی جاده قوچان - شیروان شدند... به همراه فرزندشان لیلا.
روحشان آرام.
به تو فکر میکنم
مثل کوچه به روز
مثل نوشتن به نی
مثل خدا به کافر خویش
وُ مثل زندان به زندگی
...
سید علی صالحی
بهار نبش قبر پرستو هاست
وقتی که کوچ دوای درد نیست.
------------------------------------
حسین غلامی خواه
دیگران
راه رفتنت را می بینند
من
رفتنت را
علیرضا روشن
منم
پر افتاده ی پرنده ای
که پرواز کرده است...
علیرضا روشن
به خانه رفت
با کیف
و با کلاهی که بر هوا بود
«چیزی دزدیدی؟»
مادرش پرسید...
«دعوا کردی باز؟»
پدرش گفت...
و برادرش کیفش را زیر و رو کرد
به دنبال آن چیز
که در دل پنهان کرده بود
تنها مادربزرگش دید
گل سرخی را در دست فشرده کتاب هندسه اش
و ... خندیده بود ... !!
می دانم،
سبزه ای را بکنم
خواهم مُرد...
سهراب