دل ديوانه را جه سان خوانم @ نه اين خوانم نه ان خوانم نه بتوانم كه دل خوانم
(خزولات شب هاي امتحان هستش :دي)
Printable View
دل ديوانه را جه سان خوانم @ نه اين خوانم نه ان خوانم نه بتوانم كه دل خوانم
(خزولات شب هاي امتحان هستش :دي)
تا چه بازی کند این چرخ و چه حاصل باشد
زندگی جام عسل گاه هلاهل باشد
از من ای شمع شنو درد دل پروانه
آتش هجر نگارست که قاتل باشد
همچو آن موج ز بی مهری تو عاقبتم
خودکشی کردن دائم لب ساحل باشد
آن چنان رفته ای و برده ای از یاد مرا
باور بودنت ای یار چه مشکل باشد
عمق چشمان سیاهت به ندایی می گفت
هر دلی وصل بخواهد دل غافل باشد
پ.ن: نمی دونم چرا دیگه حس شعر گفتن نیست... :(
ای یار بی وفا ناله هایم به گوشت نرسید اندوه غروب های پاییزی جگرم را خوناب کرده
قلبم اسیر این روح بی جان شده خواب و بیداری برام بی معنا شده چشم انتظارم هر لحظه برسد از تو پیامی
اهی ناله ای فغانی در عمق وجودم پدیدار نیست از بغض درون در حال جوش و خروشم بی تاب و قرارم
چه فایده گویم برایت از درد و تنهایی ان گوش هایی که هم رازش شدم سمعک داشت و ما بی خبر...
)شعری از خودم(