پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Forza Horizon 4 (Cracked)
حجم بازی: 86.7
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Forza Horizon 4 (Cracked)
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
خود را نه فقط برای بهترین نسخه از سری Forza Horizon، بلکه برای بهترین و کاملترین بازی ریسینگ تاریخ صنعت گیم آماده کنید.
بازی Forza Horizon 3، بزرگترین بازی ریسینگ آرکید بازیهای ویدیویی بود. یک بازی با گرافیک خارقالعاده، نقشهای بزرگ، مسابقاتی هیجانانگیز و تجربهای فراموش نشدنی در استرالیا. این بازی در کنار برادر بزرگترش یعنی Forza Motorsport، دیگر عملا دست نیافتنی شدهاند و قسمت به قسمت فراتر از انتظار ظاهر میشوند. Forza Horizon 3 آنقدر بزرگ بود که تصور پیشرفت و تحول در نسخه چهارم را بسیار سخت میکرد. اما پلیگراند گیمز، سازنده سری بازی Forza Horizon، باز هم با جادوی خود به راحتی من را شگفتزده کرد. وقتی استودیوهای بزرگتر، با بازیهای بزرگتر، با سبکهایی مورد پسندتر، نمیتوانند ادامهای در خور شایستهی نام یک مجموعه ارایه دهند، استودیو Playground Games توانست این کار را آن هم با یک بازی ریسینگ انجام دهد. اما این استودیو زیر مجموعه مایکروسافت چگونه به چنین امر مهمی دست پیدا کرد؟ نگه داشتن هسته اصلی نسخه قبل، اضافه کردن یک نقشه بسیار بزرگتر و پرجزییات تر، وجود تغییر فصل که در پی آن گیمپلی بازی هم دچار تغییر شده است، اضافه کردن آیتمهای جالب و مسابقاتی متنوع، آن هم چندین و چند برابر نسبت به نسخههای قبل، Forza Horizon 4 را نه فقط به بهترین بازی ریسینگ این سالها تبدیل کرده است، بلکه این را باید در میان بهترین بازیهای سال هم قرار داد.
در Forza Horizon 4، همانند همیشه در فستیوال مسابقات ماشین سواری هورایزن شرکت میکنیم. این بار فستیوال مسابقات هورایزن در بریتانیا برگزار میشود و انتظار داشتیم با محیطی کاملا متفاوت از استرالیا در نسخه قبلی رو به رو شویم. اما راستش را بخواهید، بازی از این نظر فرق فاحشی نسبت به قبل نداشته است. باز هم یک سری شهر کوچک روی نقشه، یک سری مزارع، منطقهای جنگلی، منطقههای کوهستانی و غیره، شباهت غیر قابل انکاری با آن چه در Forza Horizon 3 دیدیم دارند. البته این حرف به معنای کپی پیستی زشت از نقشه فورتزا هورایزن ۳ نیست، بلکه این قسمت حال و هوای خودش را دارد. خانههای سنتی و مدرن انگلیسی، وجود آثار تاریخی و مناظری بکر، به خودی خود توانستهاند راهشان را از نسخه قبل جدا کنند، اما در کل اگر نقشه دو نسخه آخر را کنار هم قرار دهیم، با خود میگوییم چه بهتر میشد اگر پلیگراند به جای بریتانیا، سراغ منطقهای دیگر مانند ژاپن میرفت. اما این استودیو برای این که این حس تکراری را از بازی خود دور کند، به جای رفتن به منطقهای تر و تازه نسبت به نسخه سوم، دست به کار بسیار بزرگتر دیگری زده است؛ تغییر فصلها.
فستیوال هورایزن در نسخه چهارم این بار به جای اینکه تنها در یک فصل انجام شود، در چهار فصل مختلف صورت میگیرد که هر کدام به معنای واقعی کلمه حال و هوای خود را دارند. وقتی از حال و هوا صحبت میکنیم، منظور فقط تغییر رنگ فصلها نیست، بلکه نقشه بازی، از جادههای آسفالت و خاکی گرفته تا تک تک جزییات درختان و ساختمانها، کاملا با تغییر فصل لباسی تازه به تن میکنند و مستقیما روی گیمپلی بازی هم تاثیر میگذارند. تغییر فصلها، در بازی آن قدر تاثیرگذار بودند که به راحتی توانستم از مشکل تکراری بودن نقشه چشم پوشی کنم. البته این یک چشم پوشی ساده نبود، بلکه از آن جایی که این تغییر فصلها هر کدام تجربهای کاملا متفاوت به من ارایه دادند، تفکر من نسبت شباهت نقشه نسبت به نسخه قبل را از ذهنم پاک کرد.
تغییر فصلها، یکی از بهترین بخشهای بازی است. هر فصل حال و هوا و اتمسفر منحصر به فرد خود را دارد که نه فقط از جنبه ظاهری، بلکه از نظر گیمپلی هم روی بازی تاثیرگذار هستند.
در فصل بهار، شاهد سبز شدن درختان و نرمش لطیف آفتاب هستیم. با بارش نم نم باران، آسفالتها نمناک میشوند و میتوانید مزارع و زمینهای پوشیده از گلها را در دنیای بازی مشاهده کنید. اما در پاییز همه چیز تغییر میکند. پوشش نارنجی و طلایی درختان و برگهایی که روی زمین ریختهاند، بارشهای تند باران، زمینهای خاکی که کاملا به گِل تبدیل میشوند و آسفالتهای لغزنده، تنها گوشهای از حال وهوای پاییزی بریتانیا هستند که باید خودتان برای فهمیدن حس واقعی آن، بازی را تجربه کنید. اما به همان اندازه که دنیای بازی در فصل پاییز عطر و بویی تازه به خود میگیرد، فصل زمستان هم در تغییر تجربه بازی قدرتمند ظاهر میشود. اگر بسته الحاقی Forza Horizon 3: Blizzard Mountain را بازی کرده باشید، متوجه شدهاید که آن بسته الحاقی، یک امتحان برای استودیو پلیگراند گیمز بود که از آن سرفراز بیرون آمد و حالا در Forza Horizon 4 به شکلی بسیار وسیعتر، فصل زمستان را وارد بازی کرده است. برف و زمستان در بازی نقش تجملاتی ندارند و فقط جامهای سفید بر تن بریتانیا نمیپوشاند، بلکه شرایط در زمستان سختتر و چالشبرانگیزتر میشود. هر چقدر که جادهها در پاییز مرطوب و خیس میشوند، در زمستان با جادههایی یخ زده، لغزندهتر و خطرناکتر رو به رو خواهید شد. هر کدام از فصلها، نوبت به نوبت پادشاهی خود را در بریتانیا بر عهده میگیرند و به لطف تغییر همه جانبه بازی توسط آنها، این شما هستید که باید با قدرت رانندگی خود بر این پادشاهان چیره شوید. تغییر فصلها، یکی از بهترین اتفاقاتی است که در سری Froza رخ داده و تجربهای بسیار جدید را به بازی اضافه کرده است.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
اما از آب و هوا که بگذریم، محیطی هم که پلیگراند گیمز برای رانندگی شما فراهم کرده است، با بالاترین جزییات کار شدهاند و به لطف گرافیک خیره کننده بازی، با یکی از زیباترین آثار کنسول ایکسباکس وان و پی سی رو به رو خواهید شد. نه فقط جزییات، بلکه در برخی موارد حتی با محیطی پویاتر و با قابلیت تخریبپذیری بیشتر طرف هستیم. دیوارهای سنگی، فنسها و برخی از درختان قابلیت تخریب پذیری دارند که توانستهاند تا حدی تجربهای واقعیتر در هنگام برخورد به آبجکتهای موجود در محیط به بازیکنان ارایه دهند. همچنین جادهها، چه گِلی باشد، چه برف و چه آسفالتهای خیس، به خوبی رد لاستیکها و ماشین را میتوان روی آنها مشاهده کرد و واکنش تک تک آنها را پس از عبور از رویشان حس کرد. محیطهای بازی از سواحل پهناور تا جنگلهای وسیع و از جادههای کوهستانی تا شهرهای کوچک تشکیل شدهاند و این وسط با حضور تماشاگران، ماشینهای پر ترافیک و حتی حیواناتی مختلف که در دنیای بازی پرسه میزنند، به زنده بودن بریتانیای هورایزن 4 کمک کردهاند. همانطور که گفتم، هر جادهای، با هر پستی و بلندی، با تغییر فصل، شرایط رانندگی منحصر به فرد خود را طلب میکند. اما این فقط قدرت رانندگی شما نیست، بلکه انتخاب ماشین درست نسبت به فصل و جادهای که قرار است روی آن به نبرد بهپردازید، بسیار مهم است.
از آنجایی که هر فصل روی گیمپلی تاثیر میگذارد، پس باید در هر شرایط خاص، ماشینی مناسب را انتخاب کنید. بیش از ۴۵۰ ماشین در بازی وجود دارد و کمبودی احساس نخواهید کرد.
بازی شامل بیش از ۴۵۰ ماشین میشود؛ ۴۵۰ ماشین لایسنس شده با جزییات فنی و ظاهری کاملا دقیق که برای هر ماشین دوستی میتواند به اندازه یک بازی شبیهساز رانندگی جذاب ظاهر شوند. این حرف به این دلیل است که شما با یک بازی مانند Need For Speed یا دیگر بازیهای آرکید طرف نیستید که ماشینها فقط به سرعت یا شتاب خلاصه شوند. هر یک از ماشینها میتوانند تجربهای متفاوت را بسته به نوع آب و هوا یا زمینی که روی آن جولان میدهند به شما ارایه دهند. هنگامی که در یک روز آفتابی هیولاهایی مانند بوگاتی و لامبورگینی به راحتی میتوانند آسفالت پشت سر خود را با موتور سرسامآور خود خود از جا بکنند، وقتی فراری و پاگانی میتوانند روی جادههای صاف حریفان خود را از دید محو کنند، اما به راحتی ممکن است در فصل پاییز و جادههای گِلی کم بیاورند. اینجا است که پای ماشینهای رالی کلاسیک یا مانستر رالی مانند فورد یا هونیگان باز میشود که برای در نوردیدن گل و لای سر از پا نمیشناسند. زمانی که برخی ماشینها برای بالا رفتن از یک تپه به زانو در میآیند، شما با غولهایی مثل لوکال موتورز، تویتا Hilux، بنز G 65 AMG یا لندرور جوری از کوه بالا میروید که انگار آنها حکمفرمای بیچون و چرای پستی و بلندیها هستند. تک تک ماشینها نسبت به توانایی فنی و قدرتشان میتوانند در مسابقات و جادههای مختلف عملکردی متفاوت داشته باشند. مثلا ماشینهایی مثل استون مارتین ولکان، فراری 488 یا جگوار F-Type R ممکن است رو جادههای خاکی که فقط خیس شدهاند یا مقداری شیب دارند به نفس نفس بیافتند، اما Ford RS یا حتی لامبورگینی آونتادور مثل آب خوردن این نوع جادهها را پشت سر میگذارند. تعداد ماشینها هم به قدری زیاد است که تک تک سلیقههای شما را در تمامی کلاسها پوشش میدهد. در کلاس S2 میتوانید ماشینهای وحشیای مانند Zonda R، فراری Laferrari، لامبورگینی Veneno یا مکلارن Senna را انتخاب کنید. در کلاس S1 ماشینهایی مثل آونتادور یا استون مارتین One-77 انتظار شما را میکشند. در کلاس A، مهندسهای آلمانی با انواع BMW و Benz یا حتی خرسی مثل ولوو Iron Knight قرار گرفته شدهاند. رفته رفته در کلاسهای B ، C و D ماشینهای کلاسیک و آفرود و انواع دیگر را میتوانید انتخاب کنید و در یک روز پاییزی، یا در یک شب تابستانی همراه با رقص ستارهها، از رانندگی لذت ببرید.
در هر یک از مسابقات که شرکت میکنید، بسته به نوع ماشینتان کلاس ماشینهای رقیب شما هم تغییر میکند. اما مسئله این است که اگر به جاده و مسابقه دقت نکنید، ممکن است برخی مواقع با ماشینی که مشغول به مسابقه هستید احساس پشیمانی کنید. مثال میزنم: مسابقاتی به نام Dirt Racing وجود دارد که در اوایل بازی به آن خوب دقت نکرده بودم و با یک جگوار وارد مسابقه شدم. اما جگواری که زیر پایم بود حتی توانایی این را نداشت از یک شیب خاکی بالا برود یا به راحتی در هنگام پیچها روی زمین خاکی خیس لیز میخورد و قدرت جلو رفتن را نداشت. این را با هوش مصنوعی خوب درایوآتارهای رقبا ترکیب کنید تا متوجه شوید که پیروزی در آن کار سختی است. اما از بازی خارج شدم و یکی از فوردهای کلاس رالی را از گاراژ بیرون کشیدم و با آن به همان مسابقه رفتم و به راحتی توانستم پا به پای دیگر ماشینها رقابت کنم. این شرایط برای همه مسابقات صادق است. انواع و اقسام مسابقات در بازی وجود دارند که از میان آنها میتوان به Road Racing ،Cross Country یا Drag Racing اشاره کرد. تعداد مسابقات بازی بسیار زیاد است و میتواند عاشقان این مجموعه را برای مدتها سرگرم کند. شرایط زمانی جالبتر شده است که هر فصل، مسابقات منحصر به فرد خودش را دارد. مسابقاتی که در بهار انجام میدهید، با مسابقاتی که در پاییز و زمستان انجام میدهید بسیار متفاوت هستند. اکثر آنها هم بسته به شرایط آب و هوایی فصل خود طراحی شدهاند. اما Forza Horizon 4 مسابقات دیگری را هم برایتان ترتیب داده است.
مسابقات متنوع و هیجانانگیز در کنار شوکیسهای نفسگیر، میتوانند دهها ساعت شما را سرگرم خود کنند.
اگر مسابقات منحصر به فرد نسخههای قبل به Bucket List و Show Caseها خلاصه میشد، در نسخه چهارم با تنوع بهتری رو به رو میشوید. در Forza Horizon 4 خبری از باکت لیستها نیست، اما در عوض این قسمت به چند بخش تقسیم شده است که هر کدام هدف خاص خود را دنبال میکنند. یکی از این چالشها The Stunt Driver نام دارد. در این نوع چالشها به شما ماشینهایی میدهند که باید با آنها رکورد پرش، دریفت یا انواع شیرینکاریهای دیگر را بزنید. مثلا در مسابقه اول این دسته از چالشها، یک بوگاتی را میرانید و باید پس از طی کردن مسیری مشخص، از یک مانع بپرید و رکورد ۳۰ متر را بزنید. این چالشها رفته رفته سختتر میشوند و میتوانند عرقتان را در بیاورند. یا مثلا مجموعه چالشهای دیگر World's Fastest Rentals نام دارد. همانطور که از نامش مشخص است، باید با ماشینهای سوپر اسپورت به رکورد سرعت در مسافتی مشخص بپردازید. در یکی از این مسابقات این چالش باید با یک Laferrari هیولا در تایمی مشخص به مقصد برسید یا مثلا در یک هوای بارانی و روی آسفالت لغزنده، باید یک لامبورگینی Veneno را با بالاترین سرعت به هدف برسانید که رام کردن این گاو وحشی آنقدرها هم ساده نخواهد بود. یکی دیگر از بخشهای فوقالعاده بازی، Showcaseهای جذابی هستند که پلیگراند گیمز برایتان ترتیب داده است. شوکیسها در Forza Horizon 4 به نسبت نسخههای قبلی به مراتب نفسگیرتر و هیجانانگیزتر هستند. در یک مسابقه باید با چند موتورسوار در زمینهای گلی و ناهموار مسابقه دهید، در مسابقهای دیگر باید با یک هاورکرفت دیوانهوار به نبرد بپردازید یا در مسابقهای دیگر باید با یک Aston Martin Vulcan 2017 یک موشک دلتا وینگ را ادب کنید. بازی در زمینه مسابقات هیچ چیز برایتان کم نگذاشته است و اگر از آن دست افرادی باشید که بیش از صد ساعت وقت خود را پای چنین بازیهای میگذارید، Forza Horizon 4 تنهایتان نمیگذارد.
در کنار انتخابهای بیشماری که Forza Horizon 4 چه در مسابقات چه در ماشینها پیش رویتان قرار داده است، دست و دلبازی آن در جایزه دادن را نباید فراموش کرد. یکی از بزرگترین مشکلات بازی Forza Motorsport 7 این بود که پرداختهای درون برنامهای و لوت باکسها را به بازی اضافه کرده بود که روی چندان خوشی برای سری محبوبی مثل فورتزا نداشت و من هرگز نتوانستم از آن چشم پوشی کنم. حال نه فقط این موارد از مجموعه Forza حذف شدهاند، بلکه در Forza Horizon 4 دستیابی به ماشینها و آیتمهای مختلف به مراتب شیرینتر و راحتتر شده است. با هر بار بالا رفتن سطح یا پیروزی در مسابقات خاص، در بخش Wheelspin، بازی به شما جایزههایی از قبیل پول، ماشین یا آیتمهای پوشیدنی میدهد. شما در بازی آن قدر پول جایزه میگیرید که به راحتی و سریع میتوانید ماشین مورد علاقه خود را خریداری کنید.
بخش آنلاین یکپارچه، دنیای بازی را از هر زمان دیگری در این مجموعه، به مراتب پویاتر و زندهتر کرده است. دیگر به جای درایوآتارها، این بازیکنان واقعی هستند که در دنیایی مشترک به رانندگی میپردازند
یکی از نکاتی که در مورد سری Forza Horizon وجود دارد این است که به دور از هر گونه درجه سختیای که انتخاب میکنید یا در هر نوع مسابقهای که شرکت میکنید، روند بازی به عنوان یک فستیوال، فاقد چالش و پیشروی قابل لمس است. مسابقات در این بازی به نحوی هستند که شما یکی پس از دیگری در هر کدام از آنها شرکت میکنید و خبری از رقابتهای قابل توجه در پیشروی کلی بازی نیست. البته اشتباه نگیرید، با بالا بردن درجه سختی بازی، مسابقات به شدت هیجانانگیز و جذاب هستند و نمیتوان به این مورد خرده گرفت، اما چه بهتر میشد اگر در حالت آفلاین بازی، شاهد روند بهتری بودیم که پیروزی در مسابقات را شیرینتر میکرد تا بازیکنان با هدف استوارتری به نبرد با درایوآتارها بروند. اما موردی که باعث شده است نتوانم این را به عنوان یکی از نکات منفی بازی قلمداد کنم، بخش چند نفره و آنلاین بازی Forza Horizon 4 است که حالا رنگ و رویی جدیتر، بهروزتر و قابل لمستر به مجموعه فورتزا داده است.
شما هیچ سیستم آنلاینی را همانند بازی Forza Horizon 4 پیدا نخواهید کرد که با دنیایی که در آن مشغول بازی هستید یکپارچه باشد. سالها است که سری فورتزا به جای هوش مصنوعیهای ساده، از Drivatarهایی استفاده میکنند که رفتار و قابلیتهای دیگر بازیکنان را یاد میگیرد و باید با آنها به رقابت بپردازید. اما در Horzion 4، پلیگراند گیمز و ترن 10 کارِ به مراتب بزرگتری انجام دادهاند؛ چه میشد اگر به جای تک تک درایوآتارها که در دنیای بازی مشغول رانندگی هستند، کاربران واقعی آنلاین یا دوستانتان مشغول رانندگی باشند و هر شخص کار خودش را بکند؟ چه میشد اگر در دنیایی که در آن رانندگی میکنید، مسابقه میدهید، گشت و گذار میکنید و با ماشین خود عشق میکنید، به جای انجام این کارها به صورت تنها، دنیایتان را با دیگر بازیکنان آنلاین شریک شوید و دیگر حس تنهایی نداشته باشید؟ در نقشهای رانندگی کنید که دهها راننده مختلف در سرتاسر دنیا به صورت آنلاین با شما بازی کنند، در کنار شما به رقابت بهپردازند و با هم وارد مسابقات مختلف شوید؟ Forza Horizon 4 به بهترین شکل ممکن این سیستم را عملی کرده است. بخش آنلاین بازی دیگر صرفا به این صورت نیست که فقط برای رقابت با دوستان و دیگر بازیکنان مسابقات را انتخاب کنید، بازی Matchmaking کند و در نهایت وارد میدان مسابقه شوید. بلکه حتی دنیای بازی را میتوان به صورت آنلاین پر از دیگر بازیکنان دید. زمانی که آنلاین هستید، در حالت عادی میتوانید مسابقات مختلف را به صورت تنها با درایوآتارها انجام دهید و کاری به کار بازیکنانی که در دنیای شما مشغول رانندگی هستند نداشته باشید. اما به جای این کار، میتوانید خودتان انتخاب کنید که مسابقاتی را که روی نقشه وجود دارد با دوستان و دیگر رقیبان آنلاین برگزار کنید. همه چیز در اختیار خودتان است، اما به صورت کلی، این بار به جای اینکه در دنیایی پوشیده از درایوآتارها بازی کنید، جای آنها را بازیکنان واقعی پر کردهاند که هر کدام مشغول به کار خود هستند.
در چنین دنیایی، میتوانید برای خود هر نقطهای خواستید بروید، در هر مسابقهای که خواستید شرکت کنید، بازی را نگه دارید و به گاراژ بروید، ساعتها وقت خود را با گشت و گذار بگذرانید و همچنان شاهد حضور آنلاین دیگر بازیکنان باشید. برای من سوال بود که وقتی دنیای بازی با دیگر دوستانم به اشتراک گذاشته میشود، آنها مشغول چه چیزی میشوند؟ خب چند نفر از آنها را دنبال کردم. یکی از آنها در گوشهای ماشین را پارک کرده بود و مشغول عکاسی با ماشینش بود. یکی دیگر برای خودش دریف میزد. یکی دیگر از آنها به دنبال من افتاده بود تا با هم مسابقه دهیم و حتی یکی دیگر با اینکه هنوز در دنیای من حضور داشت، اما بازی خود را نگه داشته بود و احتمالا مشغول غذا خوردن در دنیای واقعی خودش بود. حتی وجود دیگر بازیکنان هم نمیتواند باعث ایجاد مزاحمت برای شما شود، چرا که بازیکنانی که مشغول کار خود هستند، در صورتی که قصد مسابقه با آنها را نداشته باشید، به صورت شبحوار ظاهر میشوند تا الکی قصد مزاحمت، ضربه زدنهای بیخود و کارهای این چنینی از آنها سر نزند. اما هر وقت که بخواهید با آنها وارد نبرد شوید، به راحتی کنارشان قرار میگیرید و با زدن یک دکمه وارد مسابقه میشوید و رقیب از حالت شبح خارج میشود. البته این حرف به این معنا نیست که نمیتوانید آفلاین بازی کنید یا از بخش آفلاین لذت نبرید. بخش آفلاین بازی به تنهایی به شدت سرگرم کننده است، اما Forza Horizon 4 میتواند هوشمندانه شما را در حین این که مشغول انجام بازی هستید، به شبکه آنلاین وصل کند و سپس دنیاهای بازیکنان را با هم به اشتراک بگذارد. این کار نه مانعی سر راهتان قرار میدهد، نه باعث کندی سرعت بازی میشود و نه شاهد صفحههای لودینگ پی در پی بین بخش آنلاین و آفلاین خواهید بود؛ یکپارچه بودن این بخش بینهایت عالی و به شدت سرگرم کننده و لذت بخش است.
در کنار دنیای یکپارچه و مسابقاتی که میتوانید با دوستانتان انجام دهید، بخش Forzathon هم اضافه کنید. Forzathon یک چالش روزانه برای افرادی است که آنلاین بازی میکنند و دنیای خود را با دیگر بازیکنان شریک شدهاند. هر چند ساعت یک بار، بازی به صورت آنلاین نقطهای از نقشه را مشخص میکند. همه افراد حاضر در نقشه هر جا که هستند، باید با سرعت تا قبل از شروع شدن رقابتها خود را به آنجا برسانند. پس از اینکه هر تعداد نفر در زمان مشخص شده به مقصد رسیدند، مسابقات مختلفی شروع میشود. اینکه در زمانی خاص به نقطهای معین شده برسید، در مسابقات دریفت شرکت کنید یا مسابقات پرش و غیره. هرچند باید بگویم که این مسابقات به شدت شلخته انجام میشوند و قرار نیست مانند مسابقات عادی با دیگران از نقطه شروع به رقابت بپردازید و کار خود را در خط پایان تمام کنید. اما این یک ایراد هم نیست، چرا که هدف از ایجاد مسابقات Forzathon این است که پول مخصوص به آن را کسب کنید. با شرکت در این مسابقات، Forzathon Points کسب میکنید که از پول رایج بازی جدا است و مشخصا آیتمهای متفاوتی هم کسب میکنید. هنگامی که در منوی بازی بچرخید، بخشی به نام Forzathon Shop خواهید دید که آیتمهای نایاب و منحصر به فردی را در خود جای داده است. این آیتمها لباسها، ماشینها و حتی Wheelspinهای منحصر به فردی هستند که ممکن است در بخشهای دیگر بازی قادر نباشید آنها را به دست آورید. بنابراین این آیتمهای هیجانانگیز شما را مجاب میکنند برای یک بار هم که شده بخش Forzathon را تجربه کنید.
از آیتمها گفتم، بد نیست اشارهای هم به جزییات ریز بازی داشته باشیم. در Forza Motorsport 7، استودیو ترن 10 پس از ارایه یک بازی کامل و بینقص از بازی شبیهساز خود، آیتمهای متفاوتی مانند لباسهای مختلف یا انتخاب جنسیت راننده را برای کاراکتر بازی در نظر گرفته بود. حال این مورد به شکلی وسیعتر در Forza Horizon 4 قرار گرفته است. در ابتدا میتوانید از بین چند کاراکتر، شخصیت خود را انتخاب کنید. البته که نباید انتظار داشت که پلیگراند همانند بازیهای نقش آفرینی قابلیت ساخت شخصیت را برای بازیکنان قرار دهد، اما خب برای یک بازی ریسینگ؟ باید از سازندگانش تشکر کرد که به این زیبایی کار خود را انجام دادهاند. بعد از انتخاب کاراکتر خود، صدها آیتم پوشیدنی وجود دارد که شما را از سایر بازیکنان متمایز میکند. شلوار، پیرهن، کتها و سوییشرت، کلاه، عینک و یا حتی لباسهای ویژه مانند کت و شلوار جیمز باند شامل این آیتمها میشوند. این آیتمها از طریق Wheelspinها به دست میآیند. اما همانطور که پیشتر گفتم، برخی از آیتمهای پوشیدنی خاص را میتوانید با پول Forzathon از فروشگاه مخصوصش خریداری کنید. شاید با خود بپرسید خب پوشیدن لباس منحصر به فرد در یک بازی ریسینگ که همیشه درون ماشین هستیم چه فایدهای دارد. باید بگویم که نه، کاراکتری که در ابتدای بازی آن را انتخاب و برایش لباس تهیه میکنید، همانند یک مجسمه درون ماشین نمینشیند و دلایل زیادی وجود دارد که از ماشین پیاده شود. در بازی، بخشهای مختلفی وجود دارند که با کاراکترهای جدید رو به رو میشوید که هر کدام مسئول بخشهای خاصی از مسابقات بازی هستند. البته خبری از بخش داستانی پیچیدهای نیست، اما پلیگراند توانسته از پس همان بخش ملاقاتهای مختلف هم به خوبی بر بیاید و شاهد کاراکترهای جذابی باشیم که با شخصیت شما رو به رو میشوند. علاوه بر آن، در دنیای بازی ساختمانها، سازهها و طبیعتهایی وجود دارند که با رفتن به این نقاط بازی، کاراکتر از ماشین پیاده میشود و بازی اطلاعات جالبی هم از نقطهای که در آن قرار دارید به شما میدهد. در نهایت بهترین قسمتی که کاراکترتان را به خوبی مشاهده خواهید کرد، پایان هر مسابقات است. پس از این که در یک مسابقه برنده شوید، با افکتهایی زیبا وارد یک سالن جذاب میشوید که امتیازاتی که کسب میکنید را در آنجا درج میکند. همچنین نفر دوم و سوم هر مسابقه هم در آنجا حضور دارند. افراد دوم و سوم، دقیقا همان کاراکتر دیگر بازیکنان هستند که هر کدام پوشش منحصر به فرد با سلیقه آن بازیکنان را به شما نشان میدهند. نه فقط لباس، بلکه کاراکترها هر کدام حرکات موزونی برای پیروز شدن دارند که میتوانید از بین آنها یکی را انتخاب کنید. در کل با این که شاید اصلا وجود چنین چیزهایی برای یک بازی ریسینگ نیاز نباشد، اما حضورشان، آن هم با چنین کیفیتی در بازی Forza Horizon 4 یک نکته مثبت است.
Forza Horizon 4 یکی از با ثباتترین و خیره کنندهترین گرافیکهای فنی و بصری بازیهای ویدیویی را تقدیم بازیکنان میکند.
بازی از نظر گرافیکی، بیاغراق خیره کننده است. ما بازی را روی کنسول ایکس باکس وان ایکس تجربه کردیم. روی این کنسول دو گزینه گرافیکی قابل انتخاب وجود دارد. گزینه اول Quality است که میتوانید بازی را روی رزولوشن 4K با قابلیت HDR و نرخ ۳۰ فریم بر ثانیه تجربه کنید. گزینه دوم Performance است که بازی روی نرخ ۶۰ فریم بر ثانیه اما با وضوح تصویر 1080p با قابلیت HDR اجرا میشود. ما بازی را روی هر دو گزینه تست کردیم و به راحتی میتوانم بگویم در هر یک از این انتخابها، Forza Horizon 4 خیره کننده ظاهر میشود. این تصمیم شما است که بازی را روی نرخ روان و مجذوب کننده ۶۰ فریم بر ثانیه تجربه کنید یا با رزولوشن مسحور کننده 4K بازی کنید. من برای انجام بازی از خیر ۶۰ فریم بر ثانیه گذشتم و گزینه گرافیکی Quality را انتخاب کردم. ما در Forza Horizon 3 به استرالیا سفر کردیم که تجربهای ناب بود، اما بریتانیای Forza Horizon 4، دهها برابر طبیعیتر و جذابتر از نسخه قبل کار شده است. نور پردازیهای بازی، بسته به قرار گیری خورشید، چراغها، ابرها و حتی فصلها متفاوت هستند. حتی تغییر فصلها به حدی واقعی کار شدهاند که میتوانید حس وحال آنها را در بازی لمس کنید. حتی اگر از آن افراد ریز بین هستید، به جرات میتوانم بگویم Forza Horizon 4 در بافتهای تک تک اجزای موجود در بازی، از سنگها و صخرهها گرفته تا ریزترین جزییات روی ماشین، هیچ چیز کم نگذاشته است و شما را راضی نگه میدارد. با وجود چنین گرافیک خیره کنندهای، حتی برای یک لحظه هم شاهد افت فریم بازی نبودم. استودیوی Turn 10 و Playground Games جزو بهترین استودیوهایی هستند که از قدرت نهایی کنسول بهره میبرند و نرخ فریم برای آنها بسیار حائز اهمیت است. Forza Horiozon 4 هم از این قاعده مستثنا نیست و برای یک لحظه هم نیازی به نگرانی در مورد بخش گرافیک بازی چه از نظر فنی و چه از نظر بصری و هنری نخواهید داشت. بازی در صداگذاریها و موسیقی هم عالی کار کرده است. همانطور که جزییات تمام ماشینها به بهترین شکل ممکن کار شدهاند، صدای موتور آنها هم همان چیزی هستند که انتظار دارید گوشتان را با آنها نوازش دهید. همچنین برای هر سلیقهای، سبک موسیقیهای مختلف قرار گرفته و بازی پر است از آهنگهایی در سبک راک، پاپ، رپ و حتی کلاسیک. هرچند در این نسخه از بازی، خبری از پشتیبانی از قابلیت Groove Music نیست که آهنگهای دلخواه خود را در بازی پخش کنید اما فهرست آهنگهای خود بازی به قدری زیاد هستند که حداقل برای طولانی مدت از آنها خسته نشوید.
بازی Forza Horizon 4 اوج کار استودیو پلیگراند گیمز است. این اثر، بر فراز تمامی بازیهای ریسینگ جهان باز قرار دارد که میتواند صدها ساعت شما را با مسابقات هیجانانگیز و متنوع خود سرگرم کند. اما بزرگترین سوال من این است: استودیو پلیگراند گیمز برای Forza Horizon 5 چه نقشهای در سر دارد؟ این سوالی است که هر بار پس از انتشار یک نسخه از مجموعه Horizon از خود میپرسم. اما حالا که Forza Horizon 4 تا این حد به اوج تکامل رسیده، آینده و پیشرفتهایی که در انتظارش قرار دارد غیر قابل تصور است.
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
CPU:Intel i3-4170 @ 3.7Ghz OR Intel i5 750 @ 2.67Ghz
RAM:8 GB RAM
GPU:2 GB, NVidia 650TI OR NVidia GT 740 OR AMD R7 250x
DX:DirectX 12 API, Hardware Feature Level 11
OS:Windows 10 version 15063.0 or higher, x64
سیستم پیشنهادی:
CPU:Intel i7-3820 @ 3.6Ghz
RAM:12 GB RAM
GPU:4 GB, NVidia GTX 970 OR NVidia GTX 1060 3GB OR AMD R9 290x OR AMD RX 470
DX:DirectX 12 API, Hardware Feature Level 11
OS:Windows 10 version 15063.0 or higher, x64
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Wolfenstein Youngblood
حجم بازی: 37
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Wolfenstein Youngblood
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
بازی Wolfenstein: Youngblood نه به معنای خونی تازه در مجموعه ولفنشتاین است و نه حتی پیشرفتی در مقایسه با نسخه قبلی اما هنوز هم تجربه اکشن سراسر هیجانی است که بازیکنان را به یک نازیکشی مفصل در پاریس میبرد.
رویکرد اصلی Wolfenstein: Youngblood را میتوان از اسمش حدس زد. یانگبلاد در انگلیسی معنایی نزدیک به تازهنفس دارد و این، دقیقا همان چیزی است که سازندگان بازی سعی در رسیدن به آن داشتهاند؛ یعنی معرفی یک سری ویژگیهای کاملا جدید و نو که قبلتر، نمونهشان را در نسخههای مختلف ولفنشتاین ندیدهایم. حال این ویژگی میتواند حضور اولین پروتاگونیستهای زن مجموعه باشد یا اضافه شدن حالت Co-Op به بازی و همینطور غیرخطی شدن مراحل مجموعهای که همواره یکی از بهترینها و قدیمیترینهای راهِ شوترهای اولشخص بوده است. اما این تغییرات چقدر خوب هستند؟ چقدر در قالب مجموعه ولفنشتاین موفق ظاهر میشوند و چقدر نتیجه نهایی مطلوبی برایمان در پی دارند؟
قبل از هرچیز، اجازه بدهید فلشبکی به نسخه قبلی سری یعنی The New Colossus بزنیم. این بازی عملا با به بلوغ رساندن تمام ویژگیهای ریبوتهای جدید مجموعه، تجربهای از ولفنشتاین ارائه کرد که آن را بهشخصه یک آرمانشهر برای بازیهای شوتر اولشخص داستانی میدانم. هنوز هم لذت گرفتن دو شاتگان در دست، حرکت در محیطهای باز یا راهروهای تنگ پایگاههای نازی و به معنی واقعی کلمه سلاخی کردن دشمنان در آن بازی چیزی است که نمونهاش را در هیچ بازی دیگری تجربه نکردهام. بله بودند و هستند بازیهایی که گانپلی خوبی داشتند اما New Colossus خیلی فراتر از صرفا یک گانپلی روان و بینقص بود و ماشین گیمز با این بازی بهنوعی ثابت میکرد که هنوز هم بازیهای شوتر داستانی که بخش چندنفره ندارند، میتوانند بینهایت جذاب باشند و از آن مهمتر اینکه سازندگان در آن نسخه جدا از گیمپلی بینهایت سرگرمکننده، یک داستان عالی هم با نمایش میانپردههای سینمایی و در راس همه با محوریت شخصیت بی.جی.بلازکوویچ یا همان ترور بیلی دوستداشتنی خودمان روایت کردند که خب نتیجه ترکیب همه اینها، یک مجموعه کامل و تقریبا بینقص بود. ولی چرا اینها را گفتم؟ برای اینکه در ادامه بگویم یانگبلاد با اینکه در برخی جنبهها ویژگیهای مثبتی از نسخه قبلی به ارث برده، اما اصلا و ابدا یک قدم رو به جلو در مقایسه با آن نیست و حتی در بخشهایی پسرفت هم داشته است.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
یکی از همین پسرفتها، بدون شک به داستان بازی مربوط میشود؛ داستانی که ۱۹ سال پس از وقایع قسمت قبلی رخ میدهد و این بار در آن به پاریس سفر میکنیم؛ جایی که در تاریخ غیرواقعی روایتشده در بازی پس از پیروزی نازیها در جنگ جهانی دوم اکنون در کنترل آنها است و بازیکنان در نقش دختران دوقلوی ترور بیلی که جس و سوف نام دارند، در تلاش برای آزادسازی آن هستند. البته انگیزه اصلی این دو شخصیت که ما خیلی اطلاعاتی از گذشته آنها نداریم و فقط در همان ثانیههای اول بازی میبینیم که یکی تحت تعلیمات پدر قرار دارد و دیگری تحت آموزش مادر، پیدا کردن پدرشان است که گفته میشود در جایی خاص در شهر پاریس نگهداری میشود. کلیت داستان بازی ایراد خاصی ندارد و شاید در هر بازی شوتر دیگری، با ارفاق قابل قبول هم باشد ولی خب چه کنیم که خود ماشین گیمز و ولفنشتاین با داستان خوب نسخههای قبلی ما را بدعادت کردهاند و به همین دلیل در این نسخه هم انتظار بیشتری از این بخش داریم؛ انتظاری که راستش را بخواهید قرار نیست برآورده شود.
هرچند آنتاگونیست این نسخه مایه شرمساری امثال فرو انگلها است، اما پروتاگونیستهای بازی حداقل در عطششان برای نازیکشی روی پدر و مادرشان را سفید میکنند.
ضعف داستان بازی، دلایل زیادی دارد؛ اول اینکه یانگبلاد اصلا و ابدا آنتاگونیست خوبی ندارد. دقیقتر بگویم تقریبا تا اواخر بازی، ما اصلا آنتاگونیست مشخص و ثابتی که بتواند آن حس نفرت و انگیزه کشتوکشتاری را که مثلا فرو انگل در نسخه قبل در وجود ترور بیلی زنده کرده بود برانگیزد، نداریم و تازه پس از معرفی شخصیت منفی در چند ساعت پایانی بازی هم وی اصلا فرصت لازم برای نشان دادن خودش را ندارد و به همین دلیل فقط به یک کاراکتر منفی کاملا سطحی تبدیل میشود که انگار هدف سازندگان از معرفیاش صرفا جور کردن بهانهای برای باس فایت آخر بازی بوده و بس. مورد بعدی ضعف خرده داستانهای بازی یا بهتر بگویم نبود خرده داستانی خاص در بازی است. مثلا در نسخههایی که با ترور بیلی همراه میشدیم، همواره وی انگیزههای شخصی مثل عشق یا حتی نفرت داشت و در کنار مبارزه با نازیها برای این هدفها هم تلاش میکرد اما این بار خبری از چنین مواردی در بازی نیست و همهچیز فقط و فقط به تلاش دو خواهر برای پیدا کردن پدرشان خلاصه شده است؛ حتی خود این دو خواهر هم با اینکه تیپ شخصیتی دو جوان دهه ۸۰ میلادی را که در بین نازیکُشیهایشان در آسانسور شوخیهای بیمزهای باهم دارند یا در حین مبارزات تیکههای جالبی به دشمنانشان میاندازد خوب اجرا میکنند، اما هرگز به چیزی فراتر از آن تبدیل نمیشوند و بنابراین ارتباط برقرار کردن با آنها هم خیلی کار سادهای نیست. همه این موارد وقتی دست به دست هم میدهند، باعث میشوند تا یانگبلاد آن کشش داستانی را که مخصوصا از سری ولفنشتاین انتظار داریم نداشته باشد و قطعا داستان از جمله چیزهایی نخواهد بود که بتوانم بهخاطرش تجربه بازی را پیشنهاد کنم.
با این حال یانگبلاد، هنوز هم آنقدر ویژگی دوستداشتنی دارد که بازی کردنش ارزش داشته باشد. اولا اینکه ساخته جدید ماشینگیمز که البته آرکین هم در ساخت آن همکاری داشته، یک بازی Co-Op است و در صورت خرید نسخه دیلاکس آن حتی نیازی به خرید نسخه دوم هم نخواهید داشت و میتوانید فقط با یک نسخه، بازی را با یکی از دوستانتان تجربه کنید. البته اینجا ذکر یک نکته لازم است و آن اینکه متاسفانه حداقل روی نسخه پیسی و از طریق استیم که کد آن توسط بتسدا در اختیار ما قرار گرفته بود، Co-Op بازی کردن بازی دردسرهای زیادی دارد که احتمالا ناشی از مشکلاتی است که متاسفانه بازیهای زیادی در چند وقت اخیر در ایران با آن دست و پنجه نرم کردهاند. راستش را بخواهید من و نادر هرقدر سعی کردیم نشد که نشد یانگبلاد را Co-Op بازی کنیم و چه با و چه بدون تغییر IP این کار عملی نشد! هرچند بعدا توانستم با تغییر IP ساعتی بازی را به شکل Co-Op با یک بازیکن خارجی بازی کنم. تجربه Co-Op بازی، به لطف جذابیت همیشگی بازی با یک بازیکن واقعی به جای هوش مصنوعی دوستداشتنی است و اینکه مخصوصا بتوانید در جریان نبردهای بازی هوای همدیگر را داشته باشید و باهم یک مرحله را مخصوصا در درجات سختی بالاتر به پایان برسانید، تجربه خوبی در بازی ارائه میدهد. اما خب اگر به هر دلیلی موفق به Co-Op بازی کردن یانگبلاد نشدید، جای هیچ نگرانی نیست؛ چرا که بازی کردن بازی همراه با هوش مصنوعی هم دقیقا حس و حال مشابهی دارد.
در واقع سازندگان آنقدر هوش مصنوعی خوبی برای شخصیت دوم در بازی طراحی کردهاند که خیلی وقتها سطح بازی وی شما را شگفتزده خواهد کرد. برای مثال شخصیت همراه به بهترین شکل ممکن در مواقع لزوم برای احیای سلامتی شما اقدام میکند، اگر دشمنی را نشانهگذاری کنید به شکلی عالی با حرکتهای مداوم در نقشه و حتی گاهی سنگیرگیریهای مناسب وی را اولویت اولش در هدفگیری قرار میدهد و از قابلیتهای ویژهای که برایش تعریف میکنید و میتوانند مثلا تاثیراتی مثل بهبود سلامتی یا زره شما داشته باشند، دقیقا در همان زمانی که باید استفاده میکند. پیش از انتشار بازی تهیهکننده آن از طراحی هوش مصنوعی شخصیت دوم بهعنوان یک چالش جدی در بازی اسم برده بود و خب باید گفت که آنها موفق شدهاند این چالش را به بهترین شکل پشت سر بگذارند.
اما حالا که در حال صحبت از گیمپلی بازی هستیم، نوبتی هم که باشد نوبت گفتن از گان پلی فوقالعاده یانگبلاد است که یکی از همان ویژگیهای مثبتی بهشمار میرود که بازی از نسخه قبلی به ارث برده است. با وجود اینکه تعداد سلاحهای بازی از تعداد انگشتان دو دست بالاتر نمیرود، اما این مورد در بازی بهچشم نخواهد آمد؛ چرا که هر اسلحهای، حتی آن کلت ساده اولیه هم، به شکلی طراحی شده که کشتن دشمنان با آن لذت عجیب و غریبی دارد؛ لذتی که باید اعتراف کنم در کمتر بازی دیگری مشابهش وجود دارد و ماشین گیمز پس از چند سال ساخت بازیهای مجموعه در این جنبه واقعا به یک استاندارد و سطح ایدهآل رسیده که میتواند باعث ترشح آدرنالین و بالا رفتن ضربان قلب حتی خونسردترین بازیکنان شود! به دست گرفتن شاتگان، مسلسل، اسلحه الکترونیکی یا اسلحه لیزری بازی و زدن به دل دشمنانی که از ژنرالهای نازی گرفته تا پانزرهاندها و ابرسربازها را شامل میشوند و به معنی واقعی کلمه سلاخی و تکهتکه کردن آنها، به احتمال زیاد برخی از بهترین دقایق گیمینگ شما در سال ۲۰۱۹ تا به این لحظه را رقم خواهد زد. یانگبلاد شاید در زمینههای دیگر ضعفهایی داشته باشد و کسی هم منکر آنها نیست اما گانپلی بازی در یک کلام فوقالعاده است و خواهران بلازکوویچ در زمینه به راه انداختن یک حمام خون کاملا روی پدر و مادرشان را سفید میکنند!
البته یانگبلاد فقط هم راه کشت و کشتار را پیشروی شما نخواهد گذاشت. مخفیکاری حتی پررنگتر از نسخههای قبلی در این نسخه هم وجود دارد و جالب اینکه حتی زمانی که بازی را با هوش مصنوعی تجربه کنید هم میتوانید از شیوه مخفیکاری استفاده کنید و کاراکتر دوم اصلا کار احمقانهای که باعث لو رفتن شما شود انجام نخواهد داد. مکانیزمهای مخفیکاری بازی ساده و در عین حال کارآمد هستند و حتی مثلا میتوانید قابلیت نامرئی شدن برای چند ثانیه را فعال کنید تا ابزار بیشتری برای اینکار داشته باشید. ولی اگر روراست باشیم، واقعا شما حاضر هستید به جای تجربه بازی به شیوه اکشن و چشیدن لذت تماشای تکهتکه شدن دشمنان در اثر برخورد گلوله سلاحهایتان به آنها، آرام و بیسروصدا در تاریکی بخزید و دشمنان را با مخفیکاری از بین ببرید؟ من که چنین چیزی را ترجیح نمیدهم و حتی با وجود قابل قبول بودن کیفیت جنبههای مخفیکاری بازی ترجیح میدهم یانگبلاد را مثل یک «ولفنشتاین» واقعی بازی کنم و پیشنهادم به شما هم همین است!
با اینکه روند ماموریتهای بازی کمی تکراری است، اما گانپلی یانگبلاد آنقدر عالی و هیجانانگیز است که صرفا برای آن هم که شده میتوانید تکراریترین مراحل را تمام کنید
یانگبلاد در ادامهی تلاشش برای معرفی ویژگیهای جدید برای مجموعه ولفنشتاین، روند غیرخطی مراحل را به بازی آورده است که سازندگانش پیش از انتشار رسما اعلام کردند که استودیو خوشنام آرکین نقش پررنگی در محقق شدن این اتفاق داشته است. خب این ویژگی یکی دیگر از همان مواردی در یانگبلاد است که هم تاثیر مثبتی در بازی داشته و هم تاثیر منفی. اولا اینکه ماموریتها در بازی به دو نوع اصلی و فرعی تقسیم میشوند که البته مرز بسیار باریکی بین آنها وجود دارد. ماموریتهای اصلی تعداد خیلی خیلی کمی دارند و به ورود به سه منطقه خاص خلاصه میشوند اما سازندگان برای اینکه بتوانند روند بازی را طولانی کنند (اگر اینگونه نبود بازی کلا در دو/سه ساعت تمام میشد!)، این کار را بسیار سخت کردهاند و اگر سطح شخصیت شما پایین باشد عملا شانسی برای پشت سر گذاشتن این مراحل نخواهید داشت. در نتیجه باید ماموریتهایی فرعی را انجام بدهید که افراد گروه مقاومت به شما محول میکنند. این ماموریتها در ابتدا خوب و راضیکننده هستند اما به مرور روندی تکراری پیدا میکنند و میتوان آنها را صرفا در پیدا کردن یک آیتم خاص یا کشتن یک شخص خاص خلاصه کرد. هرچند به سبب درگیریهایی که با نازیها برای انجام دادن این مراحل خواهید داشت و خب گانپلی ایدهآل بازی، این موضوع آنقدری که پتانسیلش را دارد آزاردهنده نمیشود و به خودتان دلداری میدهید که حداقل از اکشنهایی که در این ماموریت تجربه کردم لذت بردم. در طرف مقابل اما ماموریتهای اصلی بازی آنقدر از حیث طراحی مرحله باکیفیت هستند که یکنواختی ماموریتهای فرعی را جبران کنند.
ماموریتهای بازی روندی غیرخطی دارند و میتوانید به دلخواه با ترتیبی که خواستید آنها را انجام بدهید و حتی میتوانید برخی از آنها را هم بیخیال شوید و زمانی که به اندازه کافی برای انجام مراحل اصلی قدرتمند شدید، به سراغ آنها بروید. مورد دیگری که در بازی به چشم میآید و نقش آرکین در آن پررنگ است، سیستم پیدا کردن مسیر و رسیدن به مقصد است. برای اینکار از نقشههای مترو استفاده میشود و سپس باقی مسیر را تا رسیدن به مقصد و محل ماموریت، با عبور از محیطهای شهری و در مواردی مجاری فاضلاب طی میکنید. نکته جالب مخصوصا وقتی در حال عبور از محیطهای شهری بازی هستید، نزدیک بودن حس و حال طراحی فضاهای یانگبلاد به محیطهای Dunwall در بازی دیسانرد است و حتی سبک بصری این محیطها هم شباهت زیادی به ساخته پیشین استودیو آرکین دارد. عبور از محیطهای شهری بازی در اکثر اوقات به معنی درگیر شدن با نازیهایی است که در خیابانها حضور دارند و همین درگیریها که البته میتوان حتی از آنها فرار هم کرد یا به شیوه مخفیکاری آنها را رد کرد، خود جذابیت خوبی دارند اما گاهی هم پیدا کردن راه رسیدن به مقصد در بازی، واقعا سخت و عجیبغریب میشود و حتی بهشخصه یکی از ماموریتهای فرعی را پس از دقایق واقعا طولانی گشتن برای پیدا کردن مسیر و عدم موفقیت در آن بیخیال شدم! این مورد وقتی بیشتر آزاردهنده میشود که بین اکشنهای بازی وقفه میاندازد و عملا یک بازی شوتر اولشخص را به هرچیزی غیر از تجربه شوتر تبدیل میکند. حتی برخی مسیرهای بازی را به شکلی پشت سر گذاشتم که وسط راه از خودم سوال میکردم آیا این مسیری که من در حال عبور از آن هستم واقعا چیزی است که سازندگان برنامهریزی کردهاند یا صرفا به زور و با استفاده از کارهایی مثل پرشهای دوگانه در حال رسیدن به مقصد هستم؟ این لحظهها حتی برایم یادآور دقایقی از اسکایریم بودند که سعی میکردیم با عبور از کوهها و صخرهها به مقصد برسیم!
اما حضور آرکین، یک تاثیر دیگر هم در بازی داشته و آن نقش آفرینیتر شدن یانگبلاد است. در این نسخه با کشتن نازیها یا پشت سر گذاشتن مراحل درست مثل یک بازی نقش آفرینی امتیاز تجربه کسب خواهید کرد و سطحتان افزایش خواهد یافت؛ موردی که از قضا بهخوبی هم پیاده شده و اصلا خللی در روند بازی ایجاد نمیکند. با هر بار ارتقای سطح میتوانید قابلیتهای شخصیت بازی را ارتقا بدهید. قابلیتهای اصلی در سه دسته تقسیمبندی شدهاند و البته مواردی مثل یک قابلیت ویژه که قبلا به آن اشاره کردیم و شامل کارهایی مثل بهبود سلامتی خود و دوستتان در حین نبرد با زدن یک کلید خاص میشود هم در بازی وجود دارند. نکته مهم در رابطه با سیستم ارتقای بازی، چشیدن طعم واقعی قویتر شدن شخصیت در اثر آنها است؛ جدا از مواردی مثل افزایش دائمی سطح سلامت یا زره، از طریق ارتقا مثلا میتوانید امکان استفاده از سلاح سنگین برخی دشمنها را بهدست بیاورید یا قابلیت استفاده همزمان از دو اسلحه را فعال کنید. البته قابلیتی که در بازی جای آن واقعا خالی است و شاید تنها ضعف گانپلی بازی هم باشد، نبود امکان ریلود اسلحه در حین دویدن است و کافی است مثلا در حین ریلود لحظهای برای جاخالی دادن اقدام به دویدن کنید تا این کار لغو شود و باید مجددا اقدام به ریلود کنید! کاش حداقل این قابلیت در قالب یک ارتقا در بازی در دسترس بود. دقیقا به همین کیفیت ارتقاهای موجود برای شخصیت بازی، سلاحها هم قابل ارتقا هستند و میتوانید جزییات مختلف آنها را برای بهبود کارایی دستکاری کنید یا حتی با تغییر دادن رنگشان اسلحه خفنتری داشته باشید.
جنبههای نقش آفرینی بازی تکمیلتر از همیشه در آن حضور دارند و به بهترین شکل آن حس قویتر شدن شخصیت و سلاحها را منتقل میکنند
یانگبلاد با استفاده از موتور id Tech 6 ساخته شده است و در یک کلام، از نظر گرافیک عالی است. چه زمانی که در حال قدم زدن در خیابانهای پاریس باشید و چه زمانی که وارد فضای تاریکتر یک پایگاه نظامی نازیها شوید، از طراحی بینقص محیطهای بازی لذت خواهید برد و برای جزییات استفادهشده در آنها سازندگان را تحسین خواهید کرد. همین مورد در رابطه با طراحی دشمنان بازی، سلاحهای آن و حتی افکتهای استفادهشده برای مواردی مثل انفجارها هم صدق میکند و از نظر گرافیکی همهچیز واقعا زیبا و چشمنواز است. مخصوصا که در برابر این گرافیک عالی، بازی از نظر فنی هم حداقل روی نسخه پیسی بسیار بهینه است و در طول تجربه آن و با در نظر داشتن اینکه تا دلتان بخواهد در بازی شاهد درگیریهای شلوغ با حضور تعداد زیادی سرباز یا موجود مکانیکی غولپیکر هستیم، شاهد افت فریم خاصی نبودم. موسیقی یانگبلاد هم تقریبا همسطح گرافیک آن است و مخصوصا در نبردهای بازی ریتم تند آن به هیجان بیشتر منجر میشود و صداگذاری سلاحها یا شخصیتها هم در سطح قابل قبولی است.
اما حالا که با جزییات در رابطه با بخشهای مختلف بازی صحبت کردیم، وقت آن است که یک جمعبندی کلی در مورد حسی که یانگبلاد در ما ایجاد میکند داشته باشیم. اولا اگر بتوانید بازی را به شکل Co-Op با یک دوستی که میشناسید تجربه کنید، بدون شک لذت زیادی از آن و نازیکشی در کنار هم خواهید برد. اما حتی در غیر اینصورت هم یانگبلاد بهعنوان یک تجربه اکشن سریع، نفسگیر و دیوانهوار ارزشمند است و تنهایی بازی کردن آن هم لذت زیادی دارد؛ البته نه آنقدر زیاد که پس از تمام کردن بازی آن را همرده نسخهای مثل New Colossus قرار بدهیم. ضعفهای بازی در زمینه داستان، شخصیتپردازی یا تکراری شدن روند ماموریتها و همینطور وقفههایی که گاهی بین اکشنهای بازی میافتد، از رسیدن آن به سطح ایدهآل و آرمانی نسخه قبلی جلوگیری میکند اما بازهم در مجموع یانگبلاد اثری است که هم طرفداران همیشگی این مجموعه و هم طرفداران بازیهای شوتر اولشخص، از بازی کردنش لذت زیادی خواهند برد و شاید ویژگیهای جدیدی که ماشینگیمز و آرکین در این نسخه معرفی و پیریزی کردهاند، با رسیدن به تکامل در قسمتهای آینده بتوانند حتی بازیهای شوتر را وارد سطح جدیدی کنند.
منبع: وبسایت زومجی
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Win7, 8.1, or 10 (64-Bit versions)
Processor: AMD FX-8350/Ryzen 5 1400 or Intel Core i5-3570/i7-3770
Memory: 8 GB RAM
Graphics: Nvidia GTX 770 4GB (Current available GPU GTX1650) or AMD equivalent
Storage: 40 GB available space
سیستم پیشنهادی:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Win7, 8.1, or 10 64-Bit
Processor: AMD FX-9370/Ryzen 5 1600X or Intel Core i7-4770
Memory: 16 GB RAM
Graphics: Nvidia GTX 1060 6GB (Current available GPU RTX2060) or AMD equivalent
Storage: 40 GB available space
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Remnant From the Ashes
حجم بازی: 31.3
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Remnant From the Ashes
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
بازی Remnant From the Ashes به شکل چندنفره تا سقف سه نفر را پشتیبانی خواهد کرد، با این حال اتصال بازی Host محور خواهد بود. به این ترتیب امکانش وجود دارد که تمام بازی را به تنهایی به پایان برسانید، اما به گفته سازندگان انجام این کار کمی دشوارتر است. بازی نهایی در هنگام عرضه بیش از ۱۰۰ دشمن مختلف و ۲۰ باس را شامل خواهد شد که هر یک تاکتیکها و شیوههای مختلفی برای حمله خواهند داشت. پیشرفت بازیکن براساس تجهیزات است و به این ترتیب دنیاها و آیتمهایی که درونشان جا دارند در هرنوبت به شکل شانسی تغییر خواهند کرد. به گفته دیوید آدامز، بنیانگذار گانفایر گیمز، Remnant: From the Ashes یکی از بلندپروازانهترین پروژههای این استودیو است. او دلیل این امر را این چنین بیان کرد که «بازی چگونگی طراحی سنتی را برای خلق یک محیط تغییر پذیر و پویا به چالش میکشد.» بازیکنان با پیش خرید بازی میتوانند پیش از انتشار بازی به تجربه زودهنگام آن بپردازند و شاهد مبارزات، دشمنان، پیشرفت در بازی و دنیایی باشند که به واسطه سیستم Procedurally Generated پردازش میشود و محتوای غیرتکراری را در اختیارشان قرار میدهد.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
علاوه بر این، آدامز معتقد است که تیم سازنده روی اثری تمرکز کردهاند که «بازیکنان را با تیراندازی دیوانهوار، ارزش تکرار بالا و طیف وسیعی از رموز کشف نشده هیجانزده خواهد کرد.» یوم ایم، معاون ارشد انتشارات جهانی پرفکت وورد اینترتیمنت نیز همراه با اعلام تاریخ انتشار بازی، نقطه نظرش در مورد پروسه ساخت را بیان کرد و گفت: “ما میدانستیم که باید به گانفایر برای زنده کردن ایدهاش از یک اثر اکشن-بقای شوتر با گیمپلیهیجانانگیز کمک کنیم. بازی Remnant From the Ashes یک تجربه ناب را به طرفداران نبردهای چالشبرانگیز و گیمپلی ارزشمندی از همکاری اکشن-بقا ارائه خواهد داد.” این بازی اثری دیگر از استودیوی گانفایر گیمز (Gunfire Games)، یکی از سازندگان بازی Darksiders III در سال ۲۰۱۸، و پرفکت وورد (Perfect World) است که به کمک پنیک باتن (Panic Button) بازی Hob را برای کنسول نینتندو سوییچ منتشر کرده بود.
منبع: دانلودها
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows 7 / 8 / 10 64 bit
Processor: Intel Core i3-7350K (4.20 GHz) or better
Memory: 8 GB RAM
Graphics: AMD Radeon RX 470
DirectX: Version 11
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 7 / 8 / 10 64 bit
Processor: Intel Core i5-4590 (3.70 GHz) or better
Memory: 8 GB RAM
Graphics: Nvidia GeForce GTX 970
DirectX: Version 11
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Telling Lies
حجم بازی: 10.7
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Telling Lies
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
تعداد زیادی ویدیو از صحبتهای افراد مختلف در اختیار شما قرار گرفته تا بتوانید با حس کارآگاهانه خود سرنخها را کنار هم گذاشته و پرونده باز روی میز را به سرانجام برسانید. با زومجی و ترجمه مصاحبهای که مجله Wireframe با یکی از اعضای تیم تولید بازی Telling Lies انجام داده، همراه باشید.
تا پیش از سال ۲۰۱۴ اگر از کسی راجعبه فردی بهنام سم بارلو سوال پرسیده میشد، اکثر گیمرها شاید نام او را حتی نشنیده بودند؛ کسی که در طراحی و نویسندگی بازیهای بزرگی چون Silent Hill: Origins و Silent Hill: Shattered Memories همکاری کرده بود، تصمیم گرفت از استودیوی کلایمکس جدا شود و بهعنوان بازیساز مستقل، اولین اثر خود بهنام Her Story را روانه بازار کند. بازی تحسینشدهای که توانست نظر مثبت منتقدین را جذب کند و جوایز متعددی را برای خالق خود بهارمغان آورد. در بازی Her Story با روایت غیرخطی و گیمپلی جذاب و خلاقانهای که دارد، باید یک پرونده قتل قدیمی را حل و قاتل را پیدا کنید؛ اما نه شبیه هیچ بازیای که تا حالا تجربه کردهاید، بلکه بیشتر همانند فیلمهای معمایی و کارآگاهی موجود. بازی به حدی درگیرکننده است که تنها با گذشت چند دقیقه از آن، خود را مشغول یادداشت کردن و ثبت سرنخهای پرونده میبینید.
قضییه زمانی جالب میشود که متوجه میشوید برای تولید چنین اثری نه تیم بزرگی از آن حمایت کرده و نه هزینه گزافی بابت آن صرف شده است؛ تنها نکتهای که Her Story را به یکی از درگیرکنندهترین آثار صنعت بازیهای ویدیویی تبدیل کرده، ذهن خلاق سم بارلو و بازیگری بینقص ویوا سیفِرت است. این بازی در ابتدا برای پلتفرم استیم و iOS روانه بازار شد اما پس از چندوقت راه خود را به سیستمعامل اندروید نیز باز کرد. حال لیز آتوود، کارگردان فنی استودیوی Furious Bee، در مصاحبهای که با مجله Wireframe انجام داده، اطلاعات جالبی از شروع کار خود با سم بارلو و ادامه همکاری برای عرضه بازی جدید آن یعنی Telling Lies، ارایه داده است:
سم در ابتدا از من برای رفع مشکلات نسخه iOS بازی Her Story کمک خواست. پس از اینکه به او کمک کردم، صحبت از انشار بازی روی سیستمعامل اندروید نیز زده شد. بعد از آن قضیه بود که او به من پیشنهاد همکاری روی پروژه بعدی را داد.
تعداد شخصیتهای بازی Telling Lies در مقایسه با Her Story افزایش یافته و با دنیای وسیعتری روبهرو هستیم.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
این اتفاق باعث شروع ساخت بازی Telling Lies شد. در این بازی نیز همانند Her Story، برای یافتن حقایق و رسیدن به پایان، باید از موتور جستحویی که در اختیار دارید، ویدیوهای بازجویی و مصاحبه افراد درگیر پرونده را که در دیتابیس سیستم موجود است بگردید تا سرنخهایی برای حل پرونده پیدا کنید. در Her Story، تنها یک شخصیت در بازی وجود داشت و شما محدود به تماشای صحبتهای او بودید، اما تفاوت اصلی Telling Lies با آن دقیقا همین نکته است؛ سم بارلو در این پروژه تصمیم گرفته دنیای بازی خود را وسیعتر کند و علاوهبر اینکه چندین شخصیت مختلف به بازی اضافه کرده، باعث پیچیدهتر شدن داستان بازی نیز شده است.
استودیوی Annapurna Interactive، که سابقه تولید و ساخت فیلمهای زیادی نیز در کارنامه خود دارد، وظیفه تولید بازی را در کنار سم بارلو برعهده گرفته است. این اتفاق باعث شده تیم بازیگری Telling Lies را افراد سرشناسی چون لوگان مارشال، الکساندرا شیپ، کری بیشی و آنجلا سارافیان تشکیل دهد.
بازی ترکیبی از داستانی معاصر و تکنولوژی روز را در هم آمیخته است؛ بهطوریکه برعکس Her Story که با یک سیستم اداری قدیمی طرف بودید، در اینجا تیم سازنده سیستمی را طراحی کرده که با ظاهری جذاب و دقت فراوان به جزییات، باعث شده ساعتها بتوانید در محیط و داستان بازی غرق شده و با جستجو در ویدیوها، صحبتهای افراد پرونده را گوش دهید تا بتوانید آن را به سرانجام برسانید. لیز آتوود در همین رابطه اضافه میکند که:
ظاهر محیط بازی در حین طراحی، دچار تغییر و تحولات زیادی شده است. در ابتدای کارهیچ ایده و کمکی در اختیار نداشتیم.
محیط و سیستم بازی، کاملا نسبت به دنیای واقعی غیرقابل پیشبینی و متفاوت است؛ بهعنوان مثال در بازی علامت باتری همواره عدد ۱۰۰ را نشان میدهد، در حالی که ممکن است کامپیوتر و لپتاپ شما حتی در حال خاموش شدن نیز باشد.
در حین انجام بازی Telling Lies و دیدن ویدیوهای افراد، تصویر محوی از صورت یک زن را در پسزمینه فیلمها مشاهده میکنید، اما اینکه چرا چنین اتفاقی میافتاد و تصویر متعلق به چه کسی است، هنوز مشخص نشده است؛ زمانی هم که از لیز آتوود راجعبه جزییات بازی سوال پرسیده شد، از گفتن و فاش کردن اطلاعات اضافی خودداری کرد.
شما باید تعداد زیادی ویدیو از مصاحبه افراد تماشا کنید تا بتوانید پرونده را به سرانجام برسانید
اگر بازی Her Story را تجربه کرده باشید، در همان ابتدای آن در جریان پرونده قتل قرار خواهید گرفت، اما در Telling Lies قضییه کمی متفاوت است؛ چراکه تنها اطلاعاتی که از بازی مشخص است، این است که شما به یک هارد دزدیده شده از سازمان امنیت ملی دسترسی دارید که حاوی ساعتها ویدیو از مصاحبه افراد مختلف است و این شما هستید که به این نتیجه میرسید کدامیک از آنها ممکن است به دیگری مربوط باشد و میتواند گرههای پرونده را باز کند.
سازمان امنیت ملی بعد از افشاگریهای ادوارد اسنودن، برای سیستمهای خود برنامه جدیدی بهنام رتینا را پیادهسازی کرده است. سم بارلو هم در محیط بازی خود برای سیستمی که با آن ویدیوها را جستجو میکنید برنامهای با همین اسم را شبیهسازی کرده است تا حسوحال دنیای واقعی به شما به بهترین شکل القا شود. مکانیزم جستجو و پیدا کردن ویدیوی موردنظر بر پایه یک کلمه یا رشته کلمات برنامهریزی شده است و خبری از سیستم پیشرفته و هوشمندی که مثلا گوگل از آن استفاده میکند، نیست.
مکانیزم جستجو در بازی بر پایه کلمه برنامهریزی شده است
در بازی Telling Lies همانند اثر قبلی بارلو، برای هر واژهای که جستجو کنید تنها به پنج ویدیو با ترتیب زمانی وقوع آنها دسترسی خواهید داشت که این باعث میشود پس از مدتی دقیقتر و جزییتر بازی را پیش ببرید. تفاوت بازی با Her Story اینجا نمایان میشود که جدا از اینکه ویدیویی که پخش میکنید از جایی شروع خواهد شد که کلمه مورد نظر گفته شده، میتوانید از روی زیرنویسهایی که نمایش داده میشود کلمه خاصی را انتخاب کنید تا فیلمهای مربوط به آن واژه برای شما به نمایش گذاشته شود.
برای به پایان رسیدن بازی، هدف این نیست که تمام ویدیوهای داخل هارد دیده شود؛ چراکه حتی احتمال دارد کسی با یک ساعت تماشای ویدیو به نتیجه مورد نظر برسد. آتوود در این رابطه تاکید میکند که:
هدف سم بارلو این نیست که بازی را کامل انجام داده و تمام ویدیوها را تماشا کنید؛ همانطور که کسانی هم در Her Story این کار را انجام دادهاند و باعث شگفتی ما شدهاند.
در بازی تصاویر و ویدیوهای بسیار زیادی وجود دارد که حتی آنها را تماشا نخواهید کرد. وظیفهای که بر گردن شما قرار دارد این است که به لطف موتور جستحویی که در اختیار دارید، مدارک و سرنخهایی که به دست آوردید را کنار هم گذاشته و به کمک نتایجی که به آن رسیدهاید، پرونده را حل کنید. بهعنوان مثال، اگر دو ویدیوی مجزایی که زمان و تاریخ دقیقا یکسانی دارند را پیدا کنید، میتوانید درمورد موضوعی خاص، عقاید و صحبتهای دو نفر را رصد کنید ک؛ این کار باعث میشود حقایق پشت آن را سریعتر و راحتتر کشف کنید.
در Telling Lies میتوانید ویدیوها را با هر ترتیب زمانی دلخواهی تماشا کنید. احتمال دارد حتی پس از صرف زمان کوتاهی به ویدیوهای پایانی بازی دست پیدا کنید، اما باتوجه به اینکه هیچ پیشزمینهای از داستان ندارید، نمیتوانید آنطور که باید متوجه آن شوید. پس بهتر است به ویدیوهای قبلی برگردید و آنها را مشاهده کنید تا مفهوم صحبتهایی را که شخصیتهای بازی زدهاند بهتر متوجه شوید.
همانطور که اشاره شد برای درک و لذت بردن بیشتر آثار سم باریلو، به کاغذ و قلم برای یادداشت کردن نکات و سرنخهای مهم بازی نیاز دارید؛ اینکه بازی بتواند گیمر را درگیر دنیای ساخته خود کند، دقیقا هدفی است که بارلو بهدنبال آن است.
منبع: وبسایت زومجی
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows 7/8/10
Processor: 2.0 GHz Dual Core Processor
Memory: 2 GB RAM
Graphics: GeForce 8800 or equivalent
DirectX: Version 11
Storage: 1 GB available space
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 7/8/10
Processor: 2.0 GHz Dual Core Processor
Memory: 2 GB RAM
Graphics: GeForce 8800 or equivalent
DirectX: Version 11
Storage: 1 GB available space
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Control
حجم بازی: 22.02
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Control
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
راستش را بخواهید بهعنوان کسی که با دو Max Payne اول خاطرات زیادی دارد، Alan Wake را بهشدت دوست داشته و نظرش نسبت به Quantum Break هم مثبتتر از خیلیهاست، خیلی منتظر Control بودم. در واقع دروغ نیست اگر بگویم این بازی، موردانتظارترین بازی ۲۰۱۹ برای من بود. حالا که بازی عرضه شده، هم خوشحالم و هم ناراحت. خوشحال از این جهت که انتظاراتم پایان یافته است. ناراحت هم از این رو که دیگر اشتیاقی که برای Control داشتم را برای هیچکدام از بازیهای بعدی امسال ندارم. بازی Control، هرچه که باشد، امضای خاص Remedy روی آن خورده و با تمامی نکات مثبت و منفیاش، یک تجربهی منحصر به فرد است.
بازی Control از همان ابتدا پیچیده و پررمز و راز شروع میشود. پروتاگونیست داستان یعنی «جسی فیدن» (Jesse Faden) به نیویورک میآید و قدم به یک آسمانخراش ظاهرا معمولی ولی در واقع بهشدت مرموز میگذارد. از همان سبک معماری بروتالیست این آسمانخراش میتوان فهمید که احتمالا اوضاع رو به راه نیست. با قدم گذاشتن در ساختمان، این شک تبدیل به یقین میشود. سکوت مرگبار حاکم بر آن دقایق اول بازی به مخاطب یک نکته را گوشزد میکند: برای فهمیدن داستان باید صبور باشی! جسی تنها نیست. یک موجود روحانی با جسی همراه است. اگر Beyond Two Souls را بازی کرده باشید، احتمالا تعامل جسی و آن موجود روحانی (با نام پولاریس) برایتان کمی آشنا خواهد بود. از طرف دیگر، بازی پر شده با مونولوگهایی که جسی با خودش زمزمه میکند و ذهن شما ناخودآگاه به سمت Hellblade: Senua’s Sacrifice خواهد رفت. همین مونولوگها، پرده از خیلی از اسرار بازی برمیدارند.
جسی یک سری هدف شخصی دارد و با در نظر گرفتن آنها و با هدایت پولاریس، به نیویورک آمده است. آسمانخراشی هم که به آن اشاره کردیم، The Oldest House نام دارد. این آسمانخراش، مقر سازمان Federal Bureau of Control یا به اختصار FBC است. این سازمان، وظیفهی بررسی سوژههای مشکوک به قدرتهای ماورایی را دارد و به مانند اکثر سازمانهای مشابه که در آثار سینمایی و بازیهای ویدئویی دیدهایم، پر است از کارهای پنهان، تاریک و غلطی که در کارنامهاش دیده میشود. بهنظر موردی مشابه برای جسی هم رخ داده و او، قربانی یکی از نقاط تاریک این سازمان است. با این حال، ورود جسی به The Oldest House مصادف میشود با حملهی گروهی به نام The Hiss به آن و کشته شدن اسرارآمیز رئیس این سازمان. البته در اصل، The Hiss یک نیروی ماورایی اسرارآمیز و فاسد است که میتواند کنترل چیزهای مختلفی را در جهت منافع خود به دست بگیرد و این بار، نوبت به خیلی از کارمندان FBC و اشیای نگهداری شده در The Oldest House رسیده است. اسلحهی رئیس، به نام Service Weapon، یک اسلحهی عجیب است و هر کسی بتواند آن را کنترل کند و به دست بگیرد، در حقیقت لایق ریاست سازمان است و بهعنوان رئیس بعدی سازمان انتخاب میشود. از قضا، جسی این فرد است. جسی به عنوان رئیس جدید انتخاب میشود و ماموریتاش، در دست گرفتن کنترل The Oldest House و مقابله با The Hiss است. از یاد هم نبرید که جسی ماموریتی شخصی دارد و باید به آن هم سر و سامان دهد.
بگذارید روراست باشم، فهم داستان بازی اصلا ساده نیست. در بازی عبارات و نامهای مختلفی به گوشتان میخورد که آن اوایل اصلا نمیدانید چه معنایی دارند. از طرف دیگر، اتفاقاتی هم که گاها در بازی رخ میدهند آنقدری عجیب هستند که آن رمز و رازهای حول داستان تا آخر حفظ شود. با این حال، فهم داستان بازی غیرممکن هم نیست. در واقع، این یک تصمیم تعمدی از سوی سازندگان بوده تا گیمر تشویق شود تا در محیط بگردد، به اتفاقات بازی خوب فکر کند و با شخصیتهای مکمل هم برای کسب اطلاعات بیشتر حرف بزند. در بازی بیش از ۱۵۰ کالکتیبل وجود دارد که انواع مختلفی دارند. از انواع نوارهای صوتی و ویدئویی گرفته تا اسناد مکتوب. با وقت گذاشتن برای جمعآوری و بررسی آنها، اطلاعات خیلی خوبی در مورد خیلی از شخصیتها، اتفاقات و تاریخچهی The Oldest House به دست میآورید.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
روایت داستانی در نوع خود بسیار جالب توجه است. بهشکلی واضح، سم لیک (Sam Lake) بهعنوان نویسندهی بازی قصد داشته کاری کند که داستان تا آخرین لحظه هم شما را با خود درگیر کند. از المانهایی چون غافلگیری و نامفهوم بودن در روایت استفاده میشود تا همیشه داستان یک قدم از شما جلوتر باشد. یکی از اسباب اصلی روایت داستان، همان شخصیتها هستند. جسی فیدن شخصیتپردازی خیلی خوبی دارد. آن مونولوگها و ارتباطش با پولاریس، باعث شده تا شخصیت او عمق خوبی داشته باشد و بتوانید قبول کنید که او، بهخاطر اهدافی شخصی به اینجا آمده است. دیگر شخصیتهای بازی هم شخصیتپردازی مناسبی دارند. به خوبی میتوان دریافت که The Oldest House، محل جمع شدن آدمهایی از قشرهای مختلف و با روحیات و خصوصیات اخلاقی متفاوت است. در این بین یک سرایدار هم در بازی وجود دارد که یک شخصیت بهشدت مرموز، بامزه و گاهی هم ترسناک دارد و جزو شخصیتهایی است که تا سالها در ذهن شما باقی خواهد ماند.
با یک شوتر سومشخص طرف هستیم که المانهای مختلفی را در خود جای داده است. گفتیم که جسی به تواناییهای ماورایی دسترسی دارد و حتی این امکان وجود دارد که در ادامهی بازی، آنها را گسترش هم دهید. مبارزات بازی جذابیت بالایی دارند. علاوه بر Service Weapon که تنها اسلحهی شما در طول بازیست، شما قابلیتهای ماورایی مختلف را مورد استفاده قرار میدهید. ترکیب اینها با یکدیگر باعث میشوند تا دست شما برای از بین بردن دشمنان به اشکال مختلف کاملا باز باشد. نکتهای که در مورد سیستم مبارزات بازی دوست دارم، آزادی عملی است که به شما میدهد. با این که Service Weapon تنها اسلحهی شما در طول بازیست، ولی میتوان آن را ارتقا داد و شکلهای مختلفی را برای آن درست کرد. شکل اولیهی آن به مانند یک اسلحهی کمری است. میتوان آن را به شکل شاتگان، رایفل و SMG یا حتی نارنجکانداز هم درآورد! هر کدام از این شکلهای مختلف، در شرایط مختلفی به کار شما خواهند آمد.
آزادی عملی که بازی به شما میدهد به این شکل است که تقریبا هیچ دشمنی در بازی وجود ندارد که صرفا با یک نوع ضربه صدمه ببیند. از انواع راههای صدمه زدن به دشمنان روی همهی آنها میتوان استفاده کرد. به این ترتیب، همین قضیه باعث شده تا هر کس، بسته به سلیقهی خود، از دو شکل مختلف از Service Weapon که میتواند در لحظه همراه خود داشته باشد استفاده کند. باقی شکلهای آن را باید از طریق منوها برای دسترسی سریع انتخاب کرد و جایگزین یکی از آن دو شکلی کرد که قبلا انتخاب کردهاید. از طرف دیگر، در بازی قابلیت ارتقای مهارتها هم وجود دارد. هر قابلیت ماورایی که بیشتر خوشتان میآید را ارتقا میدهید تا بیشتر و بهتر از آن استفاده کنید. از قابلیتی تحت عنوان Launch گرفته که به کمک آن اشیای اطراف را به سمت دشمنان پرتاب میکنید تا یک قابلیت که مربوط به کنترل دشمنان و هدایت آنها به سمت دیگر دشمنان است و قابلیتی دیگر که مثل یک سپر عمل میکند، همگی سبکهای مختلفی از مبارزه را پوشش میدهند و قابل ارتقا هم هستند. آنهایی که بیشتر دوست دارند به شکلی دوربرد مبارزه کنند، از حالت رایفل یا پیستول Service Weapon و ترکیب آن با قابلیتی که مربوط به در هوا ماندن جسی است استفاده میکنند و آنهایی هم که دوست دارند مبارزات نزدیک را تجربه کنند، از تلفیق حالت شاتگان، قابلیت Launch و قابلیت سپر.
تفاوت بزرگی که Control با بازیهای قبلی رمدی کرده، در غیرخطی بودن آن است. در حالی که بازیهای قبلی این استودیو به شکلی خطی دنبال میشد، Control شما را در یک آسمان خراش بهشدت بزرگ یعنی The Oldest House قرار میدهد. در حالی که خط اصلی داستانی بازی طی ۱۰ بخش کلی دنبال میشود، اتفاقات بسیار دیگری هم در گوشه و کنار دنیای بازی در حال رخ دادن است که لزوما ربطی به داستان اصلی بازی ندارند. در واقع، این اتفاقات زمینهساز همان مراحل فرعی بازی هستند. برای مطلع شدن از این اتفاقات و در نتیجه قبول کردن یک مرحلهی فرعی، باید با شخصیتهای جانبی ارتباط برقرار کنید. در حالی که این برقراری ارتباط به هیچ وجه اجباری نیست، ولی همانطور که گفتیم، اولا صحبت با آنها اطلاعات خوبی از داستان و دنیای بازی به شما میدهد و دوما، گاها منجر به قبول یک مرحلهی فرعی از سوی جسی میشود.
این مراحل فرعی طیف گستردهای دارند. از کمک به سرایدار آسمانخراش گرفته تا از بین بردن اعضای ارشد سازمان که اکنون توسط The Hiss آلوده شدهاند. در میان این مراحل فرعی، یک سری نمونههای جذاب وجود دارد که مخاطب بهشدت از آنها لذت میبرد. با این حال، نمونههایی هم وجود دارد که خیلی حرفی برای گفتن ندارند. از جملهی این موارد، میتوان به تمامی آنهایی اشاره کرد که معما در خود دارند. منطق معماهای بازی خیلی روشن نیست و آنها (که عمدتا شامل باز کردن قفل هستند) یکی از نقاط ضعف بازی به شمار میروند. با این حال، این مراحل فرعی نه تنها مدت زمان مفیدی که میتوانید با بازی سرگرم شوید را به شکل چشمگیری افزایش میدهند که یک مکمل بسیار خوب برای مراحل اصلی بازی هستند و شما را با ابعاد جدیدی از دنیای مرموز بازی Control آشنا میکنند. این مراحل فرعی گاها به پیدا کردن قدرتهای ماورایی جدید گره خوردهاند. مهمترین نکته در مورد این مراحل فرعی، این است که شما را به کاوش در محیطها وا میدارد، چه برای پذیرفتن و چه برای تکمیلشان.
یک سری مراحل فرعی فاقد داستان هم در بازی تحت عنوان Bureau Alert وجود دارد که مراحلی تماما اکشن هستند. از محافظت از یک سری کارمندان یک بخش خاص از آسمانخراش در برابر موجهایی از دشمنان گرفته تا پاکسازی قسمتی دیگر از منابع نیروی The Hiss، از جمله این مراحل هستند. نکتهی جالب در مورد این مرحلهها، ذات تصادفی بودن آنها و محدودیت زمانی برای انجامشان است. در واقع، ممکن است زمانی که فلان Bureau Alert در بازی من ظاهر میشود، با خیلی از گیمرهای دیگر تفاوت داشته باشد. یک سری چالش هم تحت عنوان Board Countermeasures در بازی به چشم میخورد که در واقع، مثل چالشهای روزانهی بازیهای آنلاین است. فلان دشمن را با فلان اسلحه بکش یا در فلان منطقه n تا دشمن را از بین ببر. با این که در میان اینها مواردی سخت و طاقتفرسا هم به چشم میخورد، ولی به هر حال وجود آنها به لطف جوایزی که به گیمر میدهند، جالب توجه است.
از مراحل فرعی گفتیم تا به سراغ مراحل اصلی برویم. طراحی مراحل در بازیهای رمدی همیشه جالب توجه بوده و معمولا در بازیهای این استودیو، همیشه یکی – دو مرحلهی بسیار خوب هم هستند که یاد آنها تا مدتها در اذهان حک میشود. در Control هم شاهد چنین مراحلی هستیم. آن ۲۰ درصد انتهایی دیوانهوار بازی را میتوان نقطهی عطف آن دانست. حتی اگر بازی تا آن ۲۰ درصد آخر برایتان جالب هم نبوده، آن بخش از بازی احتمالا نظرتان را به کلی تغییر خواهد داد. با این که در بازی ۱۰ مرحلهی اصلی بیشتر وجود ندارد، ولی مراحل طولانی و چفت و بستدار هستند و همین مقدار هم کفایت میکند تا مخاطب با بازی همراه شود. نکتهی جالب این است که مثل بازیهای نقشآفرینی، میتوانید مراحل فرعی را کنار مراحل اصلی پیش ببرید. یک بخش از مرحلهای فرعی را انجام دهید، به سراغ بخشی از مرحلهی اصلی بروید، دوباره به لوکیشن مربوط به مرحلهی فرعی بازگردید. بازی به هیچ وجه دست شما را نمیبندد.
در مورد ارتقای قابلیتها و اسلحه هم به شکل مختصر صحبت کردیم. اگر بخواهیم مفصلتر به این بخش از بازی نگاه کنیم، باید گفت که به اتمام رساندن هر مرحله به شما تعدادی Ability Point میدهد که میتوان آن را خرج موارد مختلفی کرد. از ارتقای نوار سلامتی یا نوار انرژی جسی گرفته تا ارتقای تواناییهای ماورایی او و در مواقعی، کسب تواناییهای جدید مرتبط با تواناییهای قبلی. شکلهای مختلف Service Weapon را هم میتوان به صورت اضافه کردن Modهای مختلف به آنها، ارتقا داد. در طول بازی Modهای مختلفی پیدا میکنید که هر یک کار خاصی انجام میدهد. مثلا، یکی ممکن است قدرت کلی اسلحه را بالا ببرد، یکی قدرت آن در هنگام هدشات را خیلی زیاد و یکی هم لگد اسلحه را کمتر کند. باز هم به سبک بازی شما برمیگردد که کدام را انتخاب میکنید. یک سری Personal Mod هم در بازی وجود دارد که بیشتر به تواناییها و نوار سلامتی گره خورده است. مثلا، یکی نوار سلامتی را بیشتر میکند، دیگری میزان انرژی مصرفشده توسط یکی از قابلیتهای ماورایی جسی را. همهی این جنبههایی که در گیمپلی به آنها اشاره کردیم، به شکلی منسجم باعث شده تا آزادی عمل شما در Control از تمام بازیهای قبلی رمدی بیشتر باشد و این شایستهی تحسین است.
احتمالا شما هم به مانند نگارنده، از همان اول بازی جذب معماری فوقالعادهی The Oldest House خواهید شد. سبک معماری بروتالیست به این آسمانخراش یک حس ایزوله و مرموز بودن خاصی داده است. پالت رنگی خاص بازی که بیشتر از رنگهای خاکستری و قرمز تشکیل شده است، به آن حس مرموز بودن بازی افزوده و این حس را به وجود آورده که جسی در بازی تنهاست و فقط باید روی خودش حساب کند. گاهی اوقات، آن رنگ قرمز و در هوا معلق بودن اجساد، باعث شده تا حتی بازی هولناک هم بهنظر برسد. بازی با اینکه ترسناک نیست، ولی نشان میدهد که خوب میتواند حس دلهره را در شما ایجاد کند. بازی بدش نمیآید گاها به شما فرصتهایی برای پیدا کردن قابهایی فوقالعاده برای گرفتن اسکرین شات دهد. با این که فعلا این عنوان فعلا Photo Mode ندارد، ولی حافظهی کنسول من پر شده از اسکرین شاتهای مختلفی که از بازی گرفتهام و بهنظر خودم زیبا از آب درآمدهاند. دیگر مورد گرافیکی خیرهکنندهی بازی، نورپردازی فوقالعادهی آن است که در یک سری صحنهها عملا شما را انگشت به دهان باقی میگذارد. رد شدن پرتوهای نور از لابلای پردهها یا عمل کردن یک کورهی بزرگ بهعنوان منبع نور برای یک محوطهی نسبتا بزرگ، از جمله موارد درخشان در ارتباط با نورپردازی بازی است. تخریبپذیری محیطها هم بسیار خوب است و با توجه به قابلیت Launch جسی، این تخریبپذیری کمک شایانی به باورپذیرتر شدن و راحتتر شدن استفاده از این قابلیت کرده است.
با این حال، از حیث گرافیکی هم بازی خالی از اشکال نیست. با این که کیفیت بافتهای بازی بهنظر خوب است، یک سری از بافتها کلا دیر لود میشوند. نمونهی بارز این مشکل تقریبا تمامی تابلوهای بازی است. از تختههای وایتبرد یکی از معماهای طاقتفرسای بازی گرفته تا تابلوهایی که مسیرها را نشان میدهند، همگی بافتهایشان دیر لود میشود و باید روی آنها زوم کنید تا زودتر این اتفاق رخ دهد. البته این مشکل باز قابل تحمل است. مشکل اصلی بازی Control که روی اکثر ابعاد آن هم سایه انداخته، بحث افت فریم است. در تقریبا تمامی صحنههای شلوغ، بازی افت فریم دارد. این مشکل زمانی حادتر میشود که از قابلیت Launch استفاده میکنید و انفجارهایی در بازی رخ میدهد. در کنار آن، وقتی بازی را Pause میکنید و دوباره آن را ادامه میدهید هم بازی تا چند ثانیه افت فریم شدید دارد. در کنار آن، موقع باز کردن و بستن نقشه هم افت فریم شدید وجود دارد. بعد از به پایان رسیدن هر مرحله هم بازی برای چند ثانیه فریز میکند!
میدانید مشکل اصلی کجاست؟ مشکل اصلی این است که من از سیستم مبارزات بازی خوشم میآید. بهنظرم با اختلاف از Quantum Break بهتر است و در بین آثار یکی – دو سال اخیر هم میتوان آن را جزو موارد سرآمد قرار داد. علیرغم این تعریفها، آن افت فریم لعنتی همهچیز را به هم میریزد. لذت ناب گانپلی بازی تبدیل میشود به یک کابوس که فقط با تمام شدن آن سکانس مبارزه از آن رهایی مییابید. حالا در مراحل اصلی بازی، میتوان با این افت فریم کنار آمد چون مبارزات معمولا خیلی سخت نیستند. با این حال مراحل فرعی بازی، خصوصا یک سری خاص از آنها یعنی Bureau Alert ها به شدت سخت هستند و وقتی افت فریم هم چاشنی این سختی میشود، معجون حاصل شده واقعا غیرقابلتحمل است. این نقد بر اساس نسخهی پلیاستیشن ۴ بازی نوشته شده و در طول ۱۵-۲۰ ساعتی که مشغول بازی بودهام، افت فریم همیشه همراهم بوده است. با این حال، برای کسب اطمینان، بازی را روی اکسباکس وان اکس هم تست کردم و نتیجه فرق چندانی نداشت. آن نسخه هم در سکانسهای شلوغ و پر زد و خورد افت فریم محسوسی دارد. ای کاش رمدی وقت بیشتری را صرف بهینهسازی بازی میکرد. گذشته از این بحث، زیاد از انیمیشنهای صورت یک سری از شخصیتها هم راضی نبودم.
از طرف دیگر اما در زمینهی صداگذاری کار صداپیشگان فوقالعاده بوده است. صداپیشگی سطح بالای صداپیشگان شما را به خوبی در دل داستان غوطهور میکند. موسیقیهای بازی هم بهمانند باقی آثار رمدی سطح بالایی دارند. موسیقیهای هماهنگ با جو و اتمسفر بازی، به شما کمک میکنند تا لذت مضاعفی از قدم زدن در دفترها، راهروها و انبارهای The Oldest House ببرید. خیلی اوقات هم نجوای سکوت، بهترین همراه شما است. در حقیقت، خیلی اوقات بازی شما را با سکوت و یک سری لوکیشن متروکه (با آن استایل گرافیکی خاص) تنها میگذارد و باز هم شما آن حس ایزوله بودن از بقیهی دنیا را حس خواهید کرد، که به نوبهی خود حسی عجیب است.
بازی Control بهمانند داستانش، بازی عجیبی است. از طرفی، میتوان به وضوح دید که رمدی از اشتباهاتی که در Quantum Break مرتکب شده بود درس گرفته است و تصمیمات عجیبی در قبال بازی نگرفته. از طرف دیگر، هرچقدر که بازی خوب است و مفرح و دوستداشتنی، مشکلات فنی سایه سنگینی بر سرش انداخته، مثل اتفاقی که برای Assassin’s Creed Unity افتاده بود. به هر روی، با یک بازی جذاب و خوشساخت طرف هستیم که یک سری از مراحل آن (چه اصلی و چه فرعی) تبدیل به مراحلی خاطرهانگیز برای شما خواهند شد. دنیایی که رمدی با بازی Control موفق به خلق آن شده طوری هوش از سر آدم میبرد که از همین حالا، منتظر گسترش دهندههای داستانی بازی هستم و امیدوارم که دنبالهای هم برای آن ساخته شود. اگر آمادهی یک سفر پیچیده و پر رمز و راز در دل یک آسمانخراش عجیب و غریب هستید، بازی Control را از دست ندهید.
منبع: وبسایت پیکسلآرتز
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows 7, 64-bit
GPU: NVIDIA GeForce GTX 780 / AMD Radeon R9 280X
CPU: Intel Core i5-4690 / AMD FX 4350
RAM: 8 GB
DirectX: DX11
Additional Features: Widescreen support 21:9 / Remappable controls / Uncapped frame-rate / G-Sync / Freesync support
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 10 64-bit
GPU: NVIDIA GeForce GTX 1660/1060 / AMD Radeon RX 580 AMD | For Ray Tracing: GeForce RTX 2060
CPU: Intel Core i5-7600K / AMD Ryzen 5 1600X
RAM: 16 GB
DirectX: DX11 / DX12
Additional Features: Widescreen support 21:9 / Remappable controls / Uncapped frame-rate / G-Sync / Freesync support
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی NBA 2K20
حجم بازی: 78.8
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
NBA 2K20
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
کمپانی ۲K سعی دارد تا همچنان ثابت کند که برترین شبیه ساز مسابقات بسکتبال در دستان این کمپانی است و با انتشار بازی NBA 2K20 یک بار دیگر آن را نشان دهد. بهترین کلاس های گرافیکی و گیم پلی، حالت های بازی جذاب و کنترل غیرموازی پلیرها و شخصی سازی های متعدد در نسخه ۲۰۲۰ ان بی ای استفاده شده است. نسخه ای که هم اکنون توسط گروه CODEX کرک شده، کامل ترین نسخه یعنی Legend Edition می باشد که متعلق به دوین وید (Dwyane Wade) است که اخیرا نیز در فصل گذشته بازنشسته شد. این اولین بار است که وید روی جلد یک بازی NBA 2K حضور داشته است. در ضمن، آنتونی دیویس نیز بر روی نسخه ی استاندارد این بازی عکسش قرار دارد که ستاره ی این روزهای تیم لس آنجلس لیکرز است. درهمین باره، دیویس گفته: “انتخاب شدن به عنوان چهرهی روی جلد بازی NBA 2K20 برای من بسیار با ارزش است و بازیکنان میتوانند پاییز امسال بهترین بازی شبیه ساز ورزشی را تجربه کنند و تا آن زمان نمیتوانم صبر کنم.”
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
قرار است ۳ ویژگی جدید به بازی اضافه شود. اما این موضوع که قرار نیست هستهی اصلی بازی دچار تغییرات اساسی شود را مدنظر قرار دهید.
بخش بانوان (WNBA):
قرار است ترازوی بازی NBA 2K20 با اضافه شدن بخش بانوان به تعادل برسد. در حال حاضر از جزییات و گستردگی آن اطلاعات زیادی در دسترس نیست؛ آیا این بخش به صورت حالتی جداگانه در بازی قرار خواهد گرفت یا در تمام حالتهای بازی میتوان به این بخش دسترسی داشت؟ اگرچه که اولین مورد محتملتر بوده و بیشتر مناسب این ویژگی است ولی برای رسیدن به پاسخ این پرسش، بایستی تا انتشار اطلاعات بیشتر در ماههای آینده صبر کنیم.
پیشرفتهای سیستم دریبل:
توسعهدهندگان بازی ان بی ای ۲K20 به منظور پیشرفت مکانیزمهای درون بازی ازجمله: «دریبل» و «حفظ توپ» قول دادهاند تا فیزیک بازی را دچار پیشرفت سازند. همچنین پیشرفتهایی را در هوش مصنوعی بازیکنان شاهد خواهیم بود. به بیانی سادهتر باعث میشود تا گیمپلی بازی از حالتی خشک و شلخته (Clunky) فاصله داشته باشد.
حذف قابلیت هل دادن:
هل دادن بازیکنان هرگز به بازی NBA 2K20 باز نخواهد گشت؛ این مورد ویژگی جدیدی را به بازی اضافه نمیکند ولی موجب خوشحالی بسیاری از طرفداران میشود. همان طور که اطلاع دارید بسیاری از طرفداران از این ویژگی ناراضی بوده و وجود آن را در یک بازی شبیهساز بسکتبال نمیخواهند.
منبع توضیحات: دانلودها، زومجی و گیمفا
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows 7 64-bit, Windows 8.1 64-bit or Windows 10 64-bit
Processor: Intel® Core™ i3-530 @ 2.93 GHz / AMD FX-4100 @ 3.60 GHz or better
Memory: 4 GB RAM
Graphics: NVIDIA® GeForce® GT 450 1GB / AMD® Radeon™ HD 7770 1GB or better
DirectX: Version 11
Storage: 80 GB available space
Sound Card: DirectX 9.0x compatible Dual-Analog Gamepad: Recommended
Additional Notes: Initial installation requires one-time internet connection for Steam authentication; software installations required (included with the game) include DirectX and Visual C++ Redistributable 2012.
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 7 64-bit, Windows 8.1 64-bit or Windows 10 64-bit
Processor: Intel® Core™ i5-4430 @ 3 GHz / AMD FX-8370 @ 3.4 GHz or better
Memory: 8 GB RAM
Graphics: NVIDIA® GeForce® GTX 770 2GB / AMD® Radeon™ R9 270 2GB or better
DirectX: Version 11
Storage: 80 GB available space
Sound Card: DirectX 9.0c compatible sound card
Additional Notes: Dual-analog gamepad
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی WRC 8 FIA World Rally Championship
حجم بازی: 21.1
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
WRC 8 FIA World Rally Championship
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
بازی WRC 8 برای کنسول های نسل هشتم و کامپیوترهای شخصی منتشر شد. این بازی دارای ۵۲ تیم، ۱۴ کشور و بیش از ۱۰۰ مرحله است. افزون بر محیط های گرافیکی جدید و بسیار متنوع، آب و هوای متفاوت و بسیار خیره کننده را در این بازی تجربه خواهید کرد. توسعه این بازی بدست KT Racing بوده و Bigben Interactive انتشار آن را بدست داشته است. علی رغم اطلاعات پیشین، این بازی در انحصار فروشگاه اپیک استور است تا بار دیگر قدرت را از چنگال استیم خارج کرده و بازی را با قیمت ارزان تری در اختیار گیمرها قرار بدهد. بخش Solo Mode به صورت کامل بازنویسی شده تا چالش های جدیدی در اختیار شما بگذارد. حالت کریر واقع گرایانه تر شده است. بخ هاش متعددی برای بحث های داخلی و رانندگان مسابقات WRC در نظر گرفته شده که می توان به مدیریت فعالیت ها در بین مسابقات، تحقیق و بهبودهای علمی برای عملکرد بهتر ماشین مسابقه ای، استخدام و مدیریت خدمه ی تیم (شامل مکانیک ها، مهندسین، دکترها، تیم آب و هوایی، مدیر مالی، مدیر ارتباطات) و سایر موضوعات اشاره کرد.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
حالت سیستم آب و هوایی پویا شامل باران، برف و طوفان های سهمگین برای بازی WRC 8 شبیه سازی شده است تا بتواند اثرگذاری این فرنچایز را برای طرفدارانش بیش از پیش کند. شما باید ماشین خود را برای هر یک از پیست های مسابقه ای به طور مجزا و اختصاصی تیونینگ کنید، لاستیک های مناسب را انتخاب کرده و مدیریت منابع را به درستی انجام دهید تا در مسیرهای دشوار و طولانی این مسابقات بتوانید پیروز شوید. شما باید تیم پیش بینی آب و هوایی حرفه ای را استخدام کنید تا تصمیمات شما دچار مشکل نشوند! درنظر گرفتن تاثیرات آب و هوایی بر روی پیست های مسابقه را می توان یکی از مهم ترین عوامل بهبودیافته در بازی WRC 8 دانست که پیش از این سری، با این دقت طراحی نشده بودند.
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
OS: Windows® 7 64bits (Requires a 64-bit processor and operating system)
Processor: Intel Core i3-2100 or AMD FX-4350
Memory: 6 GB RAM
Graphics: Nvidia GeForce GTX 650 2GB or ATI Radeon HD 5870 2GB
DirectX: Version 11
Storage: 19 GB available space
Sound Card: DirectX Compatible Soundcard
سیستم پیشنهادی:
OS: Windows 10 64-bit (Requires a 64-bit processor and operating system)
Processor: Intel Core i5-6600 or AMD Ryzen 5 1600
Memory: 8 GB RAM
Graphics: Nvidia GeForce GTX 1060 3GB or Radeon RX 580 4GB
DirectX: Version 11
Storage: 19 GB available space
Sound Card: DirectX Compatible Soundcard
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی Gears 5
حجم بازی: 61.2
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
Gears 5
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
بازی Gears 5 در بخش داستانی خود بهخوبی میتواند مخاطب را سرگرم کند و گیمپلی بازی، با تمام تغییرات خود هنوز یک بخش جذاب و سرگرم کننده است.
پس از Halo، مجموعه Gears of War را میتوان مهمترین و پرمخاطبترین مجموعه انحصاری برای مایکروسافت دانست که از گذشته تابهامروز، هواداران زیادی را جذب بازیهای ویدیویی کرده است. وجود مبارزات هیجانانگیز و نفسگیر بههمراه گانپلی معرکه و دوسداشتنی، مواردی بودند که سری Gears of War، در آن اسم و رسمی را برای خود به دست آورده بود. پس از تمام شدن سهگانه اول، بهنظر میرسید داستان لوکاستها از بین رفته است و دیگر خطری سرزمین Sera را تهدید نمیکند. پس از آن سهگانه و رها کردن این سری توسط کلیف بیلزینسکی، مخاطبان با خود میگفتند که دیگر Gears of War را باید بهخاطرهها سپرد، اما استودیو کوالیشن (The Coalition) با نسخه چهارم یک سهگانه دیگر را آغاز کرد.
بازی Gears of War 4 شاید همانند نسخههای پیشین خود نبود و از نظر داستانی یک پیش درآمد ساده بهحساب میآمد، اما هنوز مشخصات ناب مجموعه Gears of War را در خود جای داده بود. پس از معرفی Gears 5، همه مخاطبان و هواداران این بازی بیشازپیش میخواستند بدانند سرنوشت نسل جدید جنگجویان در دومین نسخه از سهگانه دوم بهکجا میرسد. گیرز 5، جدیدترین نسخه از مجموعه Gears of War، روانه بازار شده است تا مخاطبان را با مارکوس فینیکس، کیتلین دیاز، جیمز فینیکس و دلمونت واکر وارد یک ماجراجویی دیگر کند. Gears 5 را میتوان یک نسخه متفاوت و سرگرم کننده نسبتبه آنچه که تابهامروز از این سری تجربه کردهاید دانست که مشکلات مخصوصبه خود را هم دارد.
داستان این نسخه روایتگر تلاش کیت برای پیدا کردن سرمنشا توهمات و چیزهایی است که در ذهن خود میبیند. نسخهی چهارم در جایی تمام شد که رینا، مادر کیتلین، قبل از مرگ گردنبندی را به او داد که متعلق به مادربزرگ کیت بوده است. درواقع این گردنبند که در یک طرف آن نماد لوکاستها حک شده، مطعلق به میرا، ملکه لوکاستها، بوده است که در Gears of War 3 بهدست مارکوس فینیکس کشته شد. پس از آن زمان کیت مدام مواردی را در ذهن خود میبیند که حالوروز او را بههم ریخته است. چشماندازهایی از لوکاستها، Swarmها و صدایی مرموز که از برگزیده بودن وی و خطرناک بودن انسانها صحبت میکند. داستان بازی از جایی شروع میشود که جیمز فینیکس بههمراه تیم خود در حال انجام تحقیق برای COG است و در ادامه، اتفاقی بزرگ باعث میشود تا کیت عزم خود را جزم کند تا سرمنشا صدای داخل ذهن خود را پیدا کند.
یکی از موارد مثبت داستان گیرز 5، داستانسرایی و کنار هم قرار دادن پازلهای بازی است
کیت، قهرمان اصلی Gears 5، وارد ماجراجویی خطرناکی میشود تا جواب سؤالهای خود را پیدا کند. یکی از موارد مثبت داستان گیرز 5، داستانسرایی و کنار هم قرار دادن پازلهای بازی است. در سهگانه اول توضیحاتی در مورد نحوه بهوجود آمدن لوکاستها و اینکه چرا ملکه لوکاستها درواقع یک انسان است، ارائه شد، اما هیچوقت بهطور دقیق گفته نشد که چرا لوکاستها بهوجود آمدهاند. داستان گیرز 5 و روایت داستانی خاص آن بهخوبی این موارد را توضیح میدهد و درست زمانیکه حس میکنید وارد آخرین نبرد خواهید شد، تیم سازنده شما را در فهرست انتظار برای قسمت ششم قرار میدهد. بهعبارتی Gears of War 4، شروع یک اتفاق جدید و بهوجود آمدن نسل جدید دشمنانی بود که در گذشته بهظاهر از بین رفته بودند. Gears 5 دلایل رخ دادن این اتفاقات و سرمنشا همه مشکلات را توضیح میدهد. ازاینرو نبرد اصلی و از بین رفتن Swarmها به Gears 6 منتقل میشود.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بااینحال نحوه تمام شدن بازی، اصلا چیزی نیست که جواب سوالات شما را در طول بازی ندهد، بلکه بهخوبی کیتلین بهجوابهایی که در این مدت بهدنبال آن بوده است، میرسد. البته اشاره کنم که کوالیشن میتوانست با یک اکت اضافهتر، داستان بازی را تمام کند، اما بهنظر میرسد برنامههای ویژهای از نظر داستانی برای نسخه ششم تدارک دیدهاند. مورد بعد که داستان Gears 5 را خاص جلوه میدهد، شخصیتپردازی کاراکترهای بازی است. کیتلین نسبت به نسخه چهارم پختهتر شده است. درگذشته وی یک دختر احساسی و بیمنطق بود که فقط میخواست مادر خود را پیدا کند، اما در نسخه پنجم، از ابتدا با یک جنگجو روبهرو میشویم؛ جنگجویی که هنوز کمی احساسی است، اما اتفاقات بازی دستبهدست هم میدهند تا بتواند بهتمام مشکلات چیره شود و آنها را حل کند. در آن سوی میدان جیمز هم وارد داستانی جدید میشود و مدام در حال تلاش برای ازبینبردن اشتباهی است که در گذشته انجام داده است.
کوالیشن توسط شخصیتپردازی کیتلین، دلموند و جیمز سعی دارد یک داستان چند رشتهای را روایت کند که به یکدیگر مرتبط هستند
بهعبارتی کوالیشن توسط شخصیتپردازی کیتلین، دلموند و جیمز سعی دارد یک داستان چند رشتهای را روایت کند که به یکدیگر مرتبط هستند. دراینمیان کاراکترهای جدیدی هم مثل Fahz وارد داستان میشوند تا تیم قهرمانهای Gears 5 بیشازپیش گسترش پیدا کند. در مورد شخصیتپردازی کاراکتر منفی هم نمیتوان توضیحی را ارائه کرد، زیرا اسپویل میشوید؛ اما بدانید که کوالیشن بهخوبی توانسته است در این بخش مخاطب را شگفتزده کند! جدا از بخش داستانی، کوالیشن سعی کرده بهواسطه گیمپلی Gears 5 یک تجربه متفاوت و جدید را ارائه دهد. اکت اول و چهارم بازی، ساختاری مشابهبه سایر نسخههای Gears of War دارد؛ جاییکه تعدادی مأموریت اصلی را پشت سر میگذارید و محیط هم تنها یک راه اصلی دارد. این در حالی است که اکت دوم و سوم، بهکل ساختار متفاوتی دارند. استودیو کوالیشن برای متنوعتر کردن گیمپلی، از یک محیط جهان باز بههمراه مأموریتهای فرعی استفاده کرده است. متاسفانه اصلیترین مشکل گیرز 5 مأموریتهای فرعی است. مأموریتهای فرعی این بازی تنها به پاکسازی یکسری محیط مشابه ختم میشود و تنوع خاصی ندارند.
کوالیشن میتوانست با طراحی مناسبتر و متنوعتر مراحل فرعی، تجربهی کاملتری را ارائه دهد؛ موردی که در مراحل و مأموریتهای اصلی بهخوبی مشاهده میشوند و حسوحال یک اکشن واقعی را بهمخاطب القا میکنند. تنها موردیکه شما را مشتاق انجام مأموریتهای فرعی میکند، پاداشی است که دریافت میکنید. یکی دیگر از تفاوتهای این نسخه با نسخه پیشین، وجود کاراکتری بهنام جک است. جک درواقع یک ربات همراه است که مهارتهای مختلفی را در اختیار تیم قرار میدهد. برای مثال ازطریق Flash میتوانید دید دشمنان را از بین ببرید یا ازطریق مهارت Cloak، خود را نامرئی کنید. درطول بازی بازیکن با برداشتن منابع مورد نظر، میتواند مهارتهای پشتیبان، تهاجمی و ویژگیهای اصلی این ربات را ارتقا دهد. مهارتهای جک که آنها را در طول داستان بازی کسب میکنید، باعث میشوند تا بازیکن بتواند شیوههای مبارزهای متفاوتی را برای خود بهوجود بیاورد. نوع ساختار و طراحی هر مهارت هم بهگونهای است که میتوانند در شرایط مختلف تاثیر گذار باشند و شما را از مرگ نجات دهند یا روند کشتن دشمنان را سادهتر کنند. برای مثال ازطریق مهارت نامرئی شدن جک میتوانید بعضی از مبارزات را بهصورت مخفیکاری پشتسر بگذارید. همچنین یک ارتقا هم وجود دارد که تنها با انجام مأموریتهای فرعی بهدست میآید. بهعبارتی پاداش این مراحل، آزاد شدن ارتقای ویژه هر مهارت است.
مهارتهای تدافعی و تهاجمی جک باعث شدهاند تا شیوههای مبارزهای متفاوتی بهوجود آید
جدا از این مورد، ترکیب جهان باز Gears 5 با مراحل اصلی بهشما این اجازه را میدهد تا هر زمان که خواستید، مبارزات خود را آغاز کنید. این در حالی است که اکت اول و چهارم، اصلا اینگونه نیست و پس از هر سکوت و محیطی آرام، یک مبارزه نفسگیر برای شما درنظر گرفته شده است. جذابیت گشتوگذار در جهان بازی زمانی روی واقعی خود را نشان میدهد که پای وسیله نقلیه Skiff بهوسط میآید. اسکیف وسیلهای ترکیبی از اسکیت و اسنوموبیل است که با یک بادبان کار میکند. در ادامه بازیکن میتواند ازطریق این وسیله نقلیه به هرجای نقشه بازی سفر کند؛ بدون اینکه بخواهد مأموریت اصلی یا فرعی خاصی را انجام دهد. گانپلی هم مورد دیگری است که لذت مبارزات Gears 5 را دوبرابر میکند. آن هم زمانیکه سلاحهای جدیدی به بازی اضافه شدهاند و ازطریق آنها میتوانید عطش خود را برای سلاخی کردن Swarmها و سایر دشمنان بازی، خاموش کنید.
بخش کمپین بازی جدا از حالت تکنفره، بهصورت مشارکتی تا سقف سه بازیکن هم قابل بازی است. نکتهی جالب این است که نفر سوم در نقش جک ظاهر میشود و باید پشتیبان تیم خود باشد. بهعبارتی اگر در نقش جک قرار بگیرید، دیگر نیازی نیست که کاراکترهای اصلی از مهارتها استفاده کنند، بلکه این شما هستید که از آنها در موقعیتهای مختلف استفاده میکنید. حتی میتوانید در حالت تکنفره، بازی را در نقش جک تجربه کنید و یک تجربه متفاوت را کسب کنید. کمپین Gears 5 با چهار اکت که هرکدام شامل چند مرحله و مأموریتهای اصلی و فرعی مختلفی میشود، میتواند بین ۱۵ الی ۱۸ ساعت شما را سرگرم کند. کوالیشن درکنار بخش کمپین از سه حالت مختلف دیگر هم استفاده کرده تا تجربهی عمیقتر و کاملتری را ارائه دهد. اسکیپ (Escape)، اولین حالتی است که شما را مشتاق بهتجربه میکند؛ زیرا برای اولینبار است که در سری Gears of War، شاهد یک حالت فرار هستیم.
حالت Escape جزو آن دسته از حالتهایی است که تنها برای چند ساعت میتواند شما را سرگرم کند و پس از آن به یک حالت خسته کننده تبدیل میشود
اسکیپ در حالت عادی دارای چهار نقشه مختلف است و بازیکنان بهصورت کوآپ سهنفره میتوانند آن را تجربه کنند. ساختار بازی بدین شکل است که باید از دست Swarmها فرار کنید. همچنین یک بخش ساخت نقشه هم برای بازیکن درنظر گرفته شده تا بتواند نقشه مورد علاقه خود یا سایر بازیکنهای جهان Gears 5 را تجربه کند. متاسفانه حالت اسکیپ جذابیت لازم را ندارد. شاید برای چند ساعت ابتدایی تجربهی این حالت سرگرم کننده باشد، اما یک روند خسته کننده و تکراری را بهخود میگیرد؛ مخصوصا زمانیکه آن را بهتنهایی تجربه میکنید. سایر بازیکنهای تیم شما تنها به یک مورد فکر میکنند و آن هم فرار است و کار تیمی و کشتن دشمنان، معنی ندارد. ازاینرو امکان دارد پس از کلی تلاش شما در بازی، آنها توجهی به خروج شما از نقشه نداشته باشند و بدون شما، بازی را کامل کنند. دراینصورت امتیاز آن مرحله را بهصورت کامل دریافت نمیکنید!
کاراکترهای حالت هورد هرکدام مهارتهای مخصوصبه خود را دارند که میتوانند در طول بازی تأثیرگذار باشند
حالت هورد (Horde) هم در بازی Gears 5 دستخوش تغییرات شده است. در Gears of War 4 شاید این حالت جذابیت لازم را نداشت، اما کوالیشن تغییراتی را در این نسخه اعمال کرده که جذابیت بازی را بالاتر میبرد. حال کاراکترهای حالت هورد هرکدام مهارتهای مخصوصبه خود را دارند. برای مثال زمانیکه کیلاستریکها فعال میشوند، اگر جیمز فینیکس را برداشته باشید، میتوانید از این ویژگی استفاده کنید. این درحالی است که کاراکتر کیتلین دیاز میتواند نامرئی شود و دشمنان را بهصورت مخفیانه از بین ببرد. جدا از این موارد، پرکهای مختلفی هم برای بازیکنان درنظر گرفته شده است. پس از کشتن دشمنان در هر موج (Wave)، میتوانید از روی جنازه آنها آیتمهایی را بردارید و در ادامه از آنها برای خریدن و تقویت چهار پرک مختلف استفاده کنید. این پرکها رفته رفته به شما کمک میکنند که شرایط مساعدتری را در موجهای بالاتر تجربه کنید. همچنین درجهسختیهایی هم برای حالت اسکیپ و هورد درنظر گرفته شده است که هرکدام از آنها بهنحوی قدرت دشمنان را بالاتر میبرد، امتیاز و پاداشی که کسب میکنید هم ارزشمندتر از گذشته میشود.
آخرین حالت Gears 5 هم مربوطبه بخش چندنفرهی بازی میشود که ورسوس (Versus) نام دارد. در این بخش بازیکنان میتوانند درکنار دوستان خود و حالتهای مختلف، تجربهی متفاوتی را کسب کنند. بخش چندنفرهی Gears of War همیشه یکی از نقاط قوت این سری بهحساب میآمد و نسخه پنجم هم از این قاعده مستثنا نیست. کوالیشن تغییراتی هم در میزان آسیبرسانی و نحوه کارکرد بعضی از سلاحهای بازی نظیر Gnasher یا لنسر بهوجود آورده است تا شاهد یک تعادل میان سلاحهای بازی باشیم. اگر عشق کشتن سایر بازیکنان با Gnasher هستید، حالت Team Deathmatch بهترین گزینه برای شما است، اما اگر بهدنبال حالتی برای کار تیمی میگردید، King of the Hill میتواند حسابی شما را سرگرم نگه دارد. مسابقات بخش چندنفره هم به دوحالت رنکد و معمولی تقسیم میشود. از نظر کیفیت سرور و سیستم مچمیکینگ هم ساختار بازی بهگونهای است که بازیکنان میتوانند هر سه حالت چندنفره را بدون لگ و تأخیر تجربه کنند و پینگ هم معمولا در سطح مطلوبی قرار دارد. ساختار مسابقات رنکد هم بهگونهای است که بازیکنان براساس مهارت و رتبهای که در آن قرار دارند، درکنار یکدیگر یا مقابل هم قرار میگیرند.
کوالیشن برای بهرخ کشیدن قدرت آنریل انجین 4 و گرافیک بصری گیرز 5، از میانپردههای سینمایی مختلفی استفاده کرده است که از نظر بصری جذابیت بالایی دارند
کوالیشن در Gears 5 سعی کرده استفاده بسیار خوبی از موتور گرافیکی آنریل انجین 4 برای خلق جلوههای بصری بازی داشته باشد که در این کار موفق بوده است. از نظر بصری، گیرز 5 درسطح بسیار خوبی قرار دارد. نورپردازیها، افکتهای حاصل از انفجارها و تیراندازی مواردی هستند که بازی را از نظر بصری زیبا کرده است. همچنین طراحی کاراکترها و جزئیات چهره آنها در سطح بسیار خوبی قرار دارد. از نظر طراحی دشمنان، گیرز 5 دارای مواردی مثل پانسر و اسنچرها است که از نسخه پیشین وارد گیرز 5 شدهاند. این در حالی است که تعدادی دشمن جدید هم برای شما درنظر گرفته شده است تا بیشازپیش بهچالش کشیده شوید. در بخش گیمپلی کمی در مورد مراحل و طراحیهای آنها صحبت شد. شاید مأموریتهای فرعی طراحی خوبی نداشته باشند، اما مأموریتهای اصلی حسابی شما را سرگرم میکنند و طراحی محیطهای بازی هم راضی کننده هستند و هرکدام ویژگیها و چالشهای مخصوصبه خود را دارند. همچنین بازی روی کامپیوتر بهخوبی بهینه است و باتوجهبه سیستم پیشنهادی این بازی، میتوانید تجربهی خوبی را کسب کنید. جدا از این موارد کوالیشن برای بهرخ کشیدن قدرت آنریل انجین 4 و گرافیک بصری گیرز 5، از میانپردههای سینمایی مختلفی استفاده کرده است که از نظر بصری جذابیت بالایی دارند.
رامین جوادی، در گیرز 5 توانسته است از تمامی پتانسیل خود برای خلق موسیقیهای گوشنواز استفاده کند و بخش موسیقی Gears 5 را به یکی از نقاط قوت آن تبدیل کند. نکته جالب اینجا است که بعضی از آهنگها حسوحال «بازی تاج و تخت» را به مخاطب القا میکند. از نظر صداگذاری هم کوالیشن از افکتهای صوتی بسیار خوبی برای سلاحهای بازی و دشمنان استفاده کرده است. همچنین در طول انجام مأموریتها و گشتوگذار در جهان بازی، شاهد ردوبدل شدن دیالوگهایی میان کاراکترها هستیم که لحظات خوبی را بهوجود میآورد. Gears 5 دست به تغییراتی زده است که بعضی از آنها خوب واقع شدهاند و بعضی دیگر نتوانستهاند آنطور که باید و شاید خودی نشان دهند. بااینحال جدیدترین نسخه از مجموعه Gears of War میتواند لحظات خوبی را برای شما در بخش چندنفره بهوجود بیاورد و یک داستان درگیر کننده با لحظات غافلگیر کنندهای را ارائه میدهد.
منبع: وبسایت زومجی
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Windows 7 SP1 64-bit, Windows 10 64-bit
Processor: AMD FX-6000 series | Intel i3 Skylake
Memory: 8 GB RAM
Graphics: AMD Radeon R9 280 | NVIDIA GeForce GTX 760 (Windows 10) | NVIDIA GeForce GTX 1050 (Windows 7)
DirectX: Version 12
Network: Broadband Internet connection
Storage: 80 GB available space
Sound Card: DirectX compatible
سیستم پیشنهادی:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Windows 10 64-bit
Processor: AMD Ryzen 3 | Intel i5 Skylake
Memory: 8 GB RAM
Graphics: AMD Radeon RX 570 | NVIDIA GeForce GTX 970 (Windows 10) | NVIDIA GeForce GTX 1660ti (Windows 7)
DirectX: Version 12
Network: Broadband Internet connection
Storage: 80 GB available space
Sound Card: DirectX compatible
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
فروش بازی های رایانه ای روی هارد
معرفی بازی GreedFall
حجم بازی: 19
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
GreedFall
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
بررسي بازي
گریدفال ساخته استودیوی اسپایدرز با ارائه داستانی زیبا، گرافیکی چشم نواز ولی مبارزات سطحی توانسته محصولی متوسط ارائه دهد.
بازیهای نقشآفرینی از دیرباز طرفداران منحصربهفرد خود را داشتهاند. اینکه بتوانید یک شخصیت را از ابتدا آنطور که دلتان میخواهد بسازید، اداره کنید و پیشرفتش را دنبال کنید موضوعی است که تنها بهلطف بازیهای نقشآفرینی تجربه کردهایم. بااینحال، بهویژه در ایران آنچنان شاهد علاقه بازیکنان به محصولات نقشآفرینی نیستیم. دلیل موضوع شاید از عدم تسلط بسیاری از گیمرها به زبان انگلیسی و در راستای آن نبود پشتیبانی از زبان فارسی برای درک بهتر داستان نشات بگیرد. دلیل این عدم استقبال هرچه که است، هنوز هم بازیهای نقشآفرینی نقش مهمی را در صنعت بازیهای ویدیویی ایفا میکنند تا جایی که مجموعه بازی The Witcher، ساخته سیدی پراجکت رد توانست درکنار فروش میلیونی، تحسین منتقدان را نیز برانگیزد. اما استقبال از بازیهای بزرگ همواره توسعه بازیهای مشابه را توسط توسعهدهندگان مختلف به همراه داشته است. بازی گریدفال دقیقا محصولی با الهام از The Witcher است که سعی دارد تا از برخی جهات تجربهای قابل قبول را برای بازیکنان رقم بزند، هرچند در این کار مشکلات زیادی را پیشروی خود میبیند. ایراداتی که بهویژه در گیمپلی خودنمایی میکند و تا جایی پیش میرود که بعد از حدود ۲۰ ساعت از مبارزات خسته میشوید و میدانید که بازی دیگر چیزی برای رو کردن ندارد.
گریدفال مجموعهای از داستانها است. داستان بیماری، داستان کودکی که از خانوادهاش دور شده، ماجراجویی چند تاریخنگار یا حتی داستان یک دکتر تقلبی! بازی گریدفال مجموعهای از روایتها را در گروههای مختلف بازگو میکند جایی که شما باید بهعنوان یک دیپلمات با سیاست گاهی حقیقت را بگویید، گاهی دشمنی را به جان بخرید یا با دروغ هدیهای دریافت کنید. البته که هر دروغی بالاخره میتواند تاوانی داشته باشد که باید از قبل خودتان را برای آن آماده کرده باشید. گفتوگو بنیهی گریدفال است و طبیعتا برای داشتن تجربهای بی نقص باید به یکی از زبانهایی که بازی از آنها پشتیبانی میکند تسلط داشته باشید. داستانسرایی گریدفال فارغ از دیالوگهای پر رمز و رازش در چند فاز روایت میشود. هرچند مأموریتهای اصلی سعی دارند تا روایتی پیوسته را بازگو کند، اما این درحقیقت مأموریتهای فرعی هستند که پیشینهی هر یک از شخصیتها را برملا میکنند. گریدفال پیرامون جزیرهای خیالی به نام Teer Fradee روایت میشود. بعد از شیوع بیماری ناشناخته در شهر «سرین»، شخصیت اصلی داستان که یک دیپلمات از خاندان دی ساردِ (De Sardet) است مجبور میشود تا بهدنبال راهحل درمان بیماری به جزیرهای به نام Teer Fradee سفر کند، سفر دی سارد البته که بدون پستی و بلندی نیست و بازی توانسته با گنجاندن انپیسی های مختلف بازیکنان را در ماجراجویی پرگفتگویی وارد کند. پرگفتگو از این جهت که بهعنوان یک بازی نقشآفرینی، گریدفال سعی دارد تا نهتنها توازنی را میان گیمپلی، اکشن و مبارزه ایجاد کند بلکه با داستانسرایی خاص خودش انتخابهای گوناگونی را پیشروی بازیکنان قرار میدهد. حضور انواع و اقسام افراد از گروههای متفاوت که هرکدام خواستههایی در راستای فرهنگ و روابطشان دارند، باعث شده است تا در ماجراجویی دی سارد همواره سعی کنید تا تعادل را میان گروهها یا به اصطلاح فکشنها برقرار کنید.
داستان گریدفال پیرامون بیماری مهلکی روایت میشود که باعث مرگ بسیاری از افراد شده است
استودیو فرانسوی اسپایدرز توانسته داستانی چند لایه را به خوبی درکنار یکدیگر روایت کند. داستان بازی در سه شاخه بازگو میشود: مأموریتهای اصلی، مأموریتهای فرعی و درخواستهایی که افراد گروه شما دارند. با ورود به جزیره Teer Fradee، کنستانتین دی ارسه، پسر عموی دی سارد وظیفه اداره شهر «نیو سرین» را برای رفع مشکلات گروهها و مدیریت جزیره برعهده میگیرد. گریدفال روایتی آرام بهویژه در ابتدای آغاز بازی دارد. پیش درآمد بازی نزدیک به سه ساعت شما را با برخی شخصیتهای کلیدی آشنا میکند جایی که میتوانید بدون انجام برخی مأموریتهای جانبی مراحل پیش درآمد را به اتمام برسانید و سوار بر کشتی گروه Nautها به سمت جزیره تییر فردی حرکت کند. خط داستانی بازی از آشنایی شما با هریک از ۶ گروه آغاز میشود و به مرور باید با دیپلماسی مشکلات هرکدام از آنها را رفع کنید و با سیاست پشتیبانی این گروهها را بهدست بیاورید.
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ] برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]
خوشبختانه اسپایدرز توانسته در روایت داستانی پیوسته اما با نقطه عطفهای مختلف برای رقم زدن پایانهای متفاوت موفق عمل کند. گریدفال بیشک در حد و اندازه بازیهای شناخته شده سبک نقشآفرینی نظیر سری ویچر یا الدر اسکرول نیست، اما در جایگاه خود توانسته موفق عمل کند. بازی دارای ۶ گروه مختلف از جمله گروه مذهبی تلیم (Theleme)، بریج الاینسها، ساکنین بومی جزیره، کانگریگیشنهای تاجر، کوین گاردهای نگهبان و نوتهای (Naut) دریادار است که هرکدام پیشینهای گره خرده به یکدیگر دارند و همین پیشینه، باعث نبردها یا رفاقتهای متفاوتی میان آنها شده است. بهعنوان مثال بریج الاینسها نسبت به سایر گروهها در جنگ مستقیم با افراد بومی جزیره هستند اما تلیمها سعی دارند تا با سیاست ارتباطی متعادل را با بومیهای جزیره برقرار کنند. همین شباهتها است که باعث میشود تا بازی در فازهای مختلف گاهی شما را شوکه کند.
بااینحال فارغ از داستان چندلایه بازی، درحقیقت این دیالوگهای نه چندان سرگرمکننده است که به پیشروی بازیکن ضربه میزند. باتوجهبه اهمیت موضوع سیاست، به هیچ عنوان شاهد گفتگوهای حاوی هرگونه طنز مشابه آنچه در ویچر ۳ شاهد آن بودیم، نیستیم. در نتیجه گفتوگوهای طولانی مدت بازی عاری از هرگونه جذابیت هستند و به ندرت شاهد گفتگویی جذاب میان شخصیتها خواهید بود. تداوم گفتگوهای خشک بازی مانعی جدی برای همذاتپنداری با شخصیتهای بازی است و متاسفانه گریدفال نتوانسته از بعد شخصیت پردازی آنطور که باید شخصیتهایی ماندگار رو خلق و معرفی کند. نتیجه محصولی است که تمرکز ویژهای روی گفتگوها دارد، اما نمیتواند از پتانسیل آن برای داستانسرایی بهیاد ماندنی استفاده کند. یکی از مهم ترین نقاط قوت بازی اما همراهی شخصیتهای مختلف در تیمی سه نفره است. به این ترتیب در هر لحظه بازی باید حتما دو شخصیت از پنج شخصیت قابل انتخاب را همراه خود داشته باشید. فارغ از کمکی که این شخصیتها در مبارزات دارند، مهمترین ویژگی بخش داستانی بازی دخالتهای هریک از این شخصیتها در گفتگوی دی سارد با انپیسیها است.
هر یک از شخصیتهای همراه دی سارد از یکی از فکشنهای بازی هستند. بهعنوان مثال درحالیکه پتروس از گروه تِلِیمِ با صحبتهای سنجیده خود همیشه دی سارد را نصیحت میکند. افرا از گروه بریج الاینسها بیشتر با بینش قدرتمند خود میتواند به شما در شناسایی دلیل مرگ افراد مختلف تنها با نگاه کردن به جسد آنها کمک کند. این موضوع در مورد وسکو از گروه Naut، کورت از گروه Coin Guard و سیورا از گروه نیتیو یا همان بومیهای جزیره نیز صدق میکند و هرکدام بسته به فرهنگ و پیشینه گروهی که در آن بودهاند، در گفتگوها تاثیر مثبت یا منفی میگذارند. بهعنوان مثال باتوجهبه جنگ خونباری که میان بریج الاینسها و بومیهای جزیره در جریان است، در صورتی که در مأموریت بریج الاینسها، سیورا را همراه کنید شاهد دخالتهای احساسی او خواهید بود که تاثیر منفی در به نتیجه رسیدن خواسته نهایی دی سارد میگذارد. این موضوع کاملا در رابطه با سایر افراد گروه نیز صادق است و همین ویژگی باعث میشود تا قبل از هر مأموریت به روی انتخاب شخصیتهای تیمتان دقت کنید.
فارغ از دیالوگهایی که انتخاب میکنید انتخاب هرکدام از همراهان، در نتیجه نهایی مأموریت تأثیرگذار است
البته حضور شخصیتها تنها به دیالوگها یا مبارزه خلاصه نمیشود. هر یک از آنها در جریان بازی باتوجهبه رخدادها از دی سارد درخواست کمک میکنند. درخواستهایی که البته پیشینهی شخصیتها را برملا میکند و به شما فرصت میدهد تا بهتر با پیشینهی هر کدام از آنها و حتی خودتان آشنا شوید. داستان چندلایه گریدفال را میتوانیم جذاب بدانیم اما ناتوانی سازندگان در نگارش دیالوگهایی درخور این جذابیت، باعث شده است تا داستان گریدفال بهویژه در زمینه شخصیتپردازی نتواند تمام پتانسیلاش را به نمایش بگذارد. بااینحال هنوز هم بازی میانپردههای زیبایی دارد و توانسته سازوکار گیمپلی را در ارتقاء توانایی دی سارد با تاثیر این ارتقاء در دیالوگها به خوبی پیاده کند. فرضا در صورتی که تمرکز خود را روی افزایش تواناییهای بدنی دی سارد بگذارید و توجه چندانی به مهارتهای گفتگوی این شخصیت نداشته باشید، در بسیاری از بزنگاهها با مشکل روبهرو میشوید و نمیتوانید انپیسیها را برای یاری رساندن به خود راضی کنید.
این در حالی است که گیمپلی در جای جای بازی سعی دارد تا شما را محدود کند. با افزایش سطح میتوانید سه ویژگی دی سارد از جمله استعداد، جنبههای شخصیتی و مهارتها را ارتقاء دهید. درحالیکه با افزایش هر سطح امکان ارتقاء یک مهارت فراهم شده است، جنبههای شخصیتی و استعداد دی سارد تنها بعد از چند سطح افزایش دردسترس قرار میگیرند. در نتیجه باید مراقب ارتقاء استعداد یا جنبههای شخصیتی باشید. گیمپلی گریدفال ترکیبی از مبارزه، حل محدود پازلها، گفتوگو با اشخاص مختلف و ساخت آیتم و ارتقاء سلاحها است. استودیوی فرانسوی اسپایدرز با الهام از بازی ویچر هر یک از ویژگیهای بازی را به شکلی محدود در دسترس قرار داده است. بهعنوان مثال شما میتوانید با باز کردن صندوقها یا کشتن حیوانات و غارت جیب راهزنها آیتمهای متنوعی را به دست بیاورید و از هر یک از آنها برای ساخت تله، دارو یا بمب استفاده کنید. بازی در مجموع شامل سه کلاس جنگجو، تکتیکال و جادو میشود و هر یک از این کلاسها در شیوه مبارزه خاصی خبره هستند؛ درحالیکه جادوگرها با استفاده از طلسمها و قدرت انگشتر دشمنان را از پا در میآوردند، جنگجوها قدرت حمل سلاحهای سنگین را دارند. این در حالی است که کلاس تکتیکال در استفاده از تفنگ و سلاح سبک نیز تبحر دارد.
سادگی مبارزات بازی بزرگترین ناامیدی گریدفال است
سازوکار مبارزات گریدفال بهسادگی طراحی شده است و بهشدت مستعد تکراری شدن است. این موضوع به گیمپلی بازی ضربه میزند به شکلی که در زمان مبارزه تنها باید با جاخالی دادن، دفع کردن ضربات و حمله کردن آن هم بهصورت متوالی با دشمنان مبارزه کنید و شاهد هیچگونه حملات ترکیبی برای تنوع بخشیدن به مبارزات نیستیم. البته باید گفت که تله، بمبها و قابلیت Fury برای وارد کردن حملات قدرتمند در بازی در دسترس قرار دارند و میتوانید از آنها برای کشتن آسانتر دشمنان استفاده کنید. بااینحال هنوز هم با وجود تنوع ظاهر موجودات جزیره، باسها و راهزنها، پَتِرن حملات دشمنان بسیار ساده است و به سرعت میتوانید به آنها تسلط پیدا کنید. شاید بتوانیم این موضوع را برای دشمنان عادی قانعکننده بدانیم اما برای باسها نیز شاهد طراحی پترنهای تکراری و شدیدا ساده هستیم به شکلی که در ابتدای بازی نیز میتوانید برخی از باسها را بدون دردسر و تنها با جاخالی دادن یا دفع به موقع حملات از بین ببرید.
مبارزات و مکانیزم مخفیکاری گریدفال ناامیدکنندهترین بخش بازی بود. بازی سعی دارد تا شما را در مأموریتهای مختلف مجاب به مخفی کاری کند دریغ از آنکه سازوکار مخفیکاری بازی به هیچ عنوان نمیتواند از پتانسل لازم استفاده کند. متاسفانه برای کشتن حیوانات و دشمنان تنها یک انیمیشن بسیار ساده در نظر گرفته شده است و حتی در درجه سختی هارد نیز دشمنان به هیچ عنوان هوش مصنوعی لازم برای به چالش کشیدن شما را ندارند. بیشتر دشمنان ثابت و بدون هیچگونه حرکتی در محل مشخص شده میایستند و به ندرت شاهد حرکت دایرهای یکی از دشمنان در مسیری مشخص هستیم. از طرفی کافی است تا در زمان مبارزه روی خود را برگردانید و به یک سمت بدوید تا دشمنان به سرعت شما را به فراموشی بسپارند. ماجراجویی گریدفال بهویژه در نقشههای متنوعی که دارد محتوای زیادی را به شما ارائه نمیدهد و بیشتر اوقات زمانیکه به گوشهای از نقشه میروید، چیزی برای بهدست آوردن ندارید.
اما باید کمی هم از محتوای شخصیسازی بازی صحبت کرد. گریدفال یک بازی نقشآفرینی است و طبیعتا وجود تنوع در آیتمها یکی از نکات مهمی است که باید به آن توجه شود. باتوجه به کلاس شخصیت خود میتوانید سلاحهای مختلف را در دستههای مختلف که با رنگ مشخص میشوند به دست بیاورید. برخی از این آیتمها با کشتن Nadiagها یا همان باسهای تییر فردی بهدست میآیند و برخی دیگر را میتوانید با بازکردن صندوقچهها بهدست بیاورید. خوشبختانه با وجود شخصیسازی محدود چهره شخصیت در ابتدای بازی، شاهد حضور آیتمهای مختلف از زره، دستکش، شنل، کفش و گردنبد هستیم که برخی از آنها مناسب یک کلاس خاص هستند. باتوجهبه حضور پنج شخصیت همراه، حتی اگر خودتان قادر به استفاده از یک لباس خاص نباشید، میتوانید با پوشاندن آن برتن شخصیتهای دیگر آنها را در جریان مبارزه قویتر کنید و درنهایت آسانتر پیروز شوید. گریدفال همچنین امکان ارتقاء تجهیزات را با استفاده از آیتمهای جمعآوری شده در جریان بازی فراهم کرده است. بهلطف این ویژگی میتوانید طلسمها و آیتمهای مختلفی را برای افزایش قدرت تجهیزات خود استفاده کنید.
خوشبختانه با وجود محدودیت سیستم کرفتینگ، هنوز هم میتوانیم آن را کارآمد ارزیابی کنیم. بازی گریدفال در ارائه سازوکار مبارزه درخور یک بازی نقشآفرینی موفق نبوده است و با توجهبه وجود نمونههایی ارزشمند از بازیهای نقشآفرینی انتظار میرفت تا سازندگان عملکرد بهتری را در خلق یک مکانیزم گیمپلی درخور به نمایش بگذارند. گیمپلی ۵۰ تا ۶۰ ساعتی گرید فال شامل اهداف اصلی، فرعی و مأموریتهای مختلف میشود و باید گفت اگر میخواهید در پایان هرچه بیشتر داستان را درک کنید، باید تمام این اهداف و مأموریتها را به پایان برسانید. ارتقاء شخصیت براساس تواناییهای بدنی یا ذهنی درنهایت تاثیر مستقیمی روی دیالوگها میگذارد و خوشبختانه سازندگان توانستهاند ارتباط مناسبی را میان گیمپلی و داستان بازی ایجاد کنند. هرچند هنوز هم ایرادات اشاره شده به قوت خود باقی است.
حیوانات و محیط بازی طراحی زیبایی دارند و در جریان بازی میتوانید از تماشای آنها لذت ببرید
فارغ از ایرادت اشاره شده در بخش داستانی و گیمپلی، درحقیقت این جلوههای بصری گریدفال است که تجربه این بازی را تاحدودی سرگرمکننده میکند. در یک کلام گریدفال گرافیک زیبایی دارد و بهویژه در زمینه نورپردازی تا حد زیادی موفق عمل میکند، هرچند هنوز هم بهویژه در محیطهای بسته شاهد ایراداتی در نورپردازی پنجرهها و بازتاب آن روی شخصیت دی سارد هستیم. بااینحال استودیوی اسپایدرز توانسته تا محصولی زیبا را توسعه و عرضه کند. چهره شخصیتها هرچند در بزنگاهها نمیتواند احساسات لازم برای همذات پنداری بازیکنان را به نمایش بگذارد، اما در گفتگوهای معمول شاهد باگهای عجیب در چهره هیچ یک از شخصیتهای بازی نبودیم و میتوانیم برای کی استودیو در اندازه اسپایدرز، نتیجه نهایی را قابل قبول بدانیم.
درکنار مدلسازی شخصیتها، انیمیشن حملات با هر یک از سلاحها نیز به زیبایی طراحی شده اما باید گفت که تنوع زیادی ندارد. از طرفی همانطور که در بالا گفته شد پترنهای حملات دشمنان با وجود تنوع در ظاهر آنها، بعد از به پایان رساندن نیمی از بازی تکراری میشود. بااینحال هنوز هم شاهد میانپردههای هیجانانگیز در بازی هستیم و بهویژه اسپایدرز توانسته در طراحی محیط موفق عمل کند. این موضوع البته از بعد فنی با باگها و ایرادات مشخصی همراه است. بازی به قولی Fall Damage یا همان کاهش سلامت بعد از افتادن از ارتفاع ندارد. نتیجه آنکه در یکی از باگهای عجیب بازی به زیر زمین رفتم و با بازگشت دوباره روی زمین، مبارزه را ادامه دادم. بازی به هیچ عنوان نمیتواند به یک اثر Open World تبدیل شود. دیوارهای نامرئی شاید بزرگترین و اعصاب خردکنترین مشکلات بازی محسوب شود به شکلی که گاهی در زمان عبور از درختان نیز به موانعی نامرئی برخورد میکنید و درجا میزنید. باتوجهبه نبود Fall Damage بازی به شما اجازه پرش از روی صخرهها را نمیدهد و به جرات میتوان گفت که با نمونهای از محدودیتها روبهرو هستیم که پیش از این تنها در بازیهای دهه ۹۰ میلادی شاهد آن بودیم.
ترکیب گرافیک هنری زیبا و ایرادات فنی، باعث شده است که گاهی تجربهای راضی کننده از بازی گریدفال نداشته باشید و ایکاش سازندگان حتی با تأخیر در عرضه بازی، بیشتر روی گیمپلی و مشکلات فنی بازی کار میکردند. اگر به بازیهایی با گرافیک زیبا علاقه دارید باید گفت گریدفال برای استودیویی در اندازه اسپایدر توانسته محصولی زیبا را ارائه دهد. هرچند با ورود به بازی صدای گیتار نوید یک موسیقی زیبا رو میدهد اما به مرور متوجه میشوید که موسیقی گریدفال اصلا حرفی برای گفتن و ندارد و مستعد تکراری شدن است. بهویژه بعد از ورود به جزیره تییر فردی، موسیقیهای هیجانانگیز بازی رنگ میبازد و جای خود را به مجموعهای از موزیکهای نهچندان دلچسب در جریان مبارزات میدهد. با وجود این کم کاری، صداگذاری تک تک شخصیتها کاملا حرفهای ضبط شده است. پیش از انتشار بازی، سازندگان از خلق زبان گفتاری جدید برای افراد بومی جزیره تییر فردی سخن گفته بودند و در جریان بازی بیشتر با این زبان آشنا میشوید. هرچند باید گفت زبان افراد بومی جزیره شباهت زیادی به زبان والریایی در مجموعه بازی تاج و تخت دارد.
در پایان باید گفت هرچند گریدفال میتواند تجربهی ۵۰ ساعتی سرگرمکنندهای باشد، اما با وجود نوازش چشمانتان با گرافیک زیبا، مبارزات ساده بازی درگیرتان نمیکند. با وجود روایت خوب داستان بازی، بهدلیل شخصیتپردازی نهچندان قدرتمند بازی، گریدفال در معرفی شخصیتهایی بهیادماندنی شکست میخورد. مسلما وجود چندپایان و صداگذاری تحسین برانگیز بازی قابل تقدیر است اما باید گفت که گریدفال در مقایسه با بازیهای نقشآفرینی مشابه حرف چندانی برای گفتن ندارد. ساخته اسپایدرز مسلما اولین انتخاب برای خرید نیست هرچند اگر طرفدار بازیهای نقشآفرینی هستید و بازی دیگری برای تجربه ندارید، شاید بد نباشد که به این اثر نیز سری بزنید.
منبع: وبسایت زومجی
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
سیستم مورد نیاز:
حداقل سیستم مورد نیاز:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Windows 7/8/10 (64 bits)
Processor: Intel Core i5-3450 (3.1 GHz) / AMD FX-6300 X6 (3.5 GHz)
Memory: 8 GB RAM
Graphics: 2 GB, GeForce GTX 660/Radeon HD 7870
Storage: 25 GB available space
Additional Notes: INTERNET CONNECTION REQUIRED FOR GAME ACTIVATION
سیستم پیشنهادی:
Requires a 64-bit processor and operating system
OS: Windows 7/8/10 (64 bits)
Processor: Intel Core i5-4690 (3.5 GHz)/AMD FX-8300 (3.3 GHz)
Memory: 16 GB RAM
Graphics: 4 GB, GeForce GTX 980 / Radeon RX 590
Storage: 25 GB available space
Additional Notes: INTERNET CONNECTION REQUIRED FOR GAME ACTIVATION
@برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید !برای عضویت اینجا کلیک کنید ]2Hard
پاسخ: فروش بازی های PC بر روی هارد (جدید ترین عناوین)
یه هارد 2ترا اکسترنال فول کنی از بازی های جدید چقد در میاد هزینش؟؟؟