KING
17-12-07, 19:56
نقض کرامت انسانی زنان در اشعاربرخی از شعرای زبان دری فارسی
قابل توجه فارس زبانانی که این روزها از شاعرانی چون فردوسی سخن گفته و سعی در تعریف و تمجید آنان دارند
فردوسی چه می گويد :
چو خواهی که خواری نياری به روی * به پيش زنان راز هرگز نگوي
فردوسی محترم ،علت خوار بودن مرد را ابراز « راز » با زنان بر شمرده و تأکيد دارد که با زنان راز را نگوييد ! فردوسی هم عامل اين ضعف زن که راز را پنهان کرده نمی تواند، نکاويده و فقط فتوا صادر نموده است!
چرا فردوسی هم نتوانست که انگيزه های ضعف ، محروميت، عقب مانی و... کلا جامعه و به خصوص از زنان را به کاوش بگيرد ؟ چرا فردوسی عامل « خوار » بودن يعنی استبداد مرد سالار را در سيستم ملوک الطوايفی و فرهنگ خرد ستيز قبيلوی و در زير بنای نظام اقتصادی- اجتماعی، فرهنگی- سياسی وغيره در جامعه فئودالی سراغ نکرده که مرد را به عنوان مستبد، خيره سر و بالاخره مرد سالار جمود انديش بالای کل جامعه و به خصوص بالای زن حاکم نموده است ؟
در تفکرات فردوسی، اظهار راز شان در نزد زن « خوار» می شود و يا اصلا به علت استبداد ضد انسانی شان عليه زن واقعا و عملا در نظام اجتماعی جامعه « خوار و ذليل » گرديده و هنوز هم می شود؟ چرا فردوسی ها به انگیزه های مادی،
اجتماعی، معنوی و نظام اجتماعی- سیاسی جامعه عمیقا توجه و تلاش نورزیدند که عامل هرگونه فقر جامعه را کشف می
کردند ؟ چرا « خوار » بودن مرد را در شیوهء و سیستم ظالمانهء مرد سالاری نظام اجتماعی جامعه سراغ ننمودند ؟
جامی در مورد زن گفته است :
زن از پهلوی چپ شد آفريده * کس از چپ راستی هرگز نديده
اوحدي باور خود را چنين اظهار نموده است :
زن چو مار است زخم خود بزند * بر سرش نيک زن که بد بزند
جامی اعتقاد خود را اين طور بيان داشته است :
زن چه باشد ؟ ناقصی در عقل ودين * هيچ ناقص نيست در عالم چنين
بر سر خوان عطای ذوالمنن * نيست کافری نعمتی بدتر ز زن
اين شاعر "بزرگ"، زن را چنان ناقص درعقل و دين پنداشته که حتا در جهان بشريت برايش نظير قايل نيست.
و افزون برآن شاعر، زن را هم منحوس تر و ابتر از کافر وصف کرده است.
تصنيف عاميانه لهجهء دری هزارگی :
سر سنگجيل نشی که مار داره * زن لخشوم نگير که يار داره
امی ره از دل صد پاره موگوم * زن پشتل بگير که کار دار
فخرالدين اسعد گرگانی می گويد :
زنان نازک دلند و سست رايند * به هر خو چون برآريشان برآيند
زنان گفتار مردان راست داريد * به گفت تن ايشان را سپارند
زن ارچه زيرک و هشيار باشد * زبون مرد خوش گفتار باشد
بلای زن در آن باشد که گويي * تو چون خور روشنی چون مه نکويي
زعشقت من نژند و بی قرارم * ز درد دل هميشه زار وارم
به زاری روز و شب فرياد خوانم * چو ديوانه به دشت و که دوانم
اگر رحمت نياری من بميرم * در آن گيتی تو را دامن بگيرم
ز من بستان ز بی مهری روانم * که چون تو مردمم چون تو جوانم
زن ارچه خسرو است ارشهرياری * و يا چون زاهدی پر هيز کاری
بر آن گفتار شرين رام گردد * نينديشد گز آن بد نام گردد
سعدی در تحت تأثير باورهای عاميانه :
چه نغز آمد اين يک سخن زان دو تن * که بودند سرگشته از دست زن
يکی گفت کس را زن بد مباد * دگر گفت زن در جهان خود مبا
ناصر خسرو غيرعاقلانه بر زنان می تازد :
زنان چون ناقصان عقل و دينند * چرا مردان رهء آنان گزينند
فخرالدين اسعد گرگانی حتا زنان را در خلقت ناقص می پندارد :
زنان در آفرينش نا تمام اند * ازيرا خويش کام و زشت نامند
فردوسی با عقدهء تمام و بی خودی بر زنان چنين خشميده است:
زنان را ستايي سگان را ستاي * که يک سگ به از صد زن پارساي
فردوسی جهان را از وجود زن خالی می خواهد :
زن و اژدها هر دو در خاک به * جهان پاک از اين هردو ناپاک به
به اختر کسی دان که دخترش نيست * چو دختر بود روشن اخترش نيست
که را از پس پرده دختر بود * اگر تاج دارد بد اختر بود
فردوسی در اين شعر خود استدعا می نمايد که زن و اژدها هردو دفن گورستان گردند تا جهان از وجود اين دو موجود
انسانی و طبیعی پاک شود. و همچنان زن و اژدها را همرديف می داند و دختر را مانند عصر جاهلیت عرب قبل از ظهور اسلام بد اختر می پندارد.
« خدا از جنس خود تان همسرانی برای شما ساخت.» ( النحل / 72 )
پس گفته های احمد شاملو حقیقت دارد که:«فردوسی یک حرام زاده است» و در ادامه می افزاید: فردوسی درست مثل سگهای ده که تا بوی عابرغریبی به دماغشان می خورد از سر شب تا سر برزدن آفتاب عالم تاب دنیا را با پارس کردن به سرشان میدارند.
قابل توجه فارس زبانانی که این روزها از شاعرانی چون فردوسی سخن گفته و سعی در تعریف و تمجید آنان دارند
فردوسی چه می گويد :
چو خواهی که خواری نياری به روی * به پيش زنان راز هرگز نگوي
فردوسی محترم ،علت خوار بودن مرد را ابراز « راز » با زنان بر شمرده و تأکيد دارد که با زنان راز را نگوييد ! فردوسی هم عامل اين ضعف زن که راز را پنهان کرده نمی تواند، نکاويده و فقط فتوا صادر نموده است!
چرا فردوسی هم نتوانست که انگيزه های ضعف ، محروميت، عقب مانی و... کلا جامعه و به خصوص از زنان را به کاوش بگيرد ؟ چرا فردوسی عامل « خوار » بودن يعنی استبداد مرد سالار را در سيستم ملوک الطوايفی و فرهنگ خرد ستيز قبيلوی و در زير بنای نظام اقتصادی- اجتماعی، فرهنگی- سياسی وغيره در جامعه فئودالی سراغ نکرده که مرد را به عنوان مستبد، خيره سر و بالاخره مرد سالار جمود انديش بالای کل جامعه و به خصوص بالای زن حاکم نموده است ؟
در تفکرات فردوسی، اظهار راز شان در نزد زن « خوار» می شود و يا اصلا به علت استبداد ضد انسانی شان عليه زن واقعا و عملا در نظام اجتماعی جامعه « خوار و ذليل » گرديده و هنوز هم می شود؟ چرا فردوسی ها به انگیزه های مادی،
اجتماعی، معنوی و نظام اجتماعی- سیاسی جامعه عمیقا توجه و تلاش نورزیدند که عامل هرگونه فقر جامعه را کشف می
کردند ؟ چرا « خوار » بودن مرد را در شیوهء و سیستم ظالمانهء مرد سالاری نظام اجتماعی جامعه سراغ ننمودند ؟
جامی در مورد زن گفته است :
زن از پهلوی چپ شد آفريده * کس از چپ راستی هرگز نديده
اوحدي باور خود را چنين اظهار نموده است :
زن چو مار است زخم خود بزند * بر سرش نيک زن که بد بزند
جامی اعتقاد خود را اين طور بيان داشته است :
زن چه باشد ؟ ناقصی در عقل ودين * هيچ ناقص نيست در عالم چنين
بر سر خوان عطای ذوالمنن * نيست کافری نعمتی بدتر ز زن
اين شاعر "بزرگ"، زن را چنان ناقص درعقل و دين پنداشته که حتا در جهان بشريت برايش نظير قايل نيست.
و افزون برآن شاعر، زن را هم منحوس تر و ابتر از کافر وصف کرده است.
تصنيف عاميانه لهجهء دری هزارگی :
سر سنگجيل نشی که مار داره * زن لخشوم نگير که يار داره
امی ره از دل صد پاره موگوم * زن پشتل بگير که کار دار
فخرالدين اسعد گرگانی می گويد :
زنان نازک دلند و سست رايند * به هر خو چون برآريشان برآيند
زنان گفتار مردان راست داريد * به گفت تن ايشان را سپارند
زن ارچه زيرک و هشيار باشد * زبون مرد خوش گفتار باشد
بلای زن در آن باشد که گويي * تو چون خور روشنی چون مه نکويي
زعشقت من نژند و بی قرارم * ز درد دل هميشه زار وارم
به زاری روز و شب فرياد خوانم * چو ديوانه به دشت و که دوانم
اگر رحمت نياری من بميرم * در آن گيتی تو را دامن بگيرم
ز من بستان ز بی مهری روانم * که چون تو مردمم چون تو جوانم
زن ارچه خسرو است ارشهرياری * و يا چون زاهدی پر هيز کاری
بر آن گفتار شرين رام گردد * نينديشد گز آن بد نام گردد
سعدی در تحت تأثير باورهای عاميانه :
چه نغز آمد اين يک سخن زان دو تن * که بودند سرگشته از دست زن
يکی گفت کس را زن بد مباد * دگر گفت زن در جهان خود مبا
ناصر خسرو غيرعاقلانه بر زنان می تازد :
زنان چون ناقصان عقل و دينند * چرا مردان رهء آنان گزينند
فخرالدين اسعد گرگانی حتا زنان را در خلقت ناقص می پندارد :
زنان در آفرينش نا تمام اند * ازيرا خويش کام و زشت نامند
فردوسی با عقدهء تمام و بی خودی بر زنان چنين خشميده است:
زنان را ستايي سگان را ستاي * که يک سگ به از صد زن پارساي
فردوسی جهان را از وجود زن خالی می خواهد :
زن و اژدها هر دو در خاک به * جهان پاک از اين هردو ناپاک به
به اختر کسی دان که دخترش نيست * چو دختر بود روشن اخترش نيست
که را از پس پرده دختر بود * اگر تاج دارد بد اختر بود
فردوسی در اين شعر خود استدعا می نمايد که زن و اژدها هردو دفن گورستان گردند تا جهان از وجود اين دو موجود
انسانی و طبیعی پاک شود. و همچنان زن و اژدها را همرديف می داند و دختر را مانند عصر جاهلیت عرب قبل از ظهور اسلام بد اختر می پندارد.
« خدا از جنس خود تان همسرانی برای شما ساخت.» ( النحل / 72 )
پس گفته های احمد شاملو حقیقت دارد که:«فردوسی یک حرام زاده است» و در ادامه می افزاید: فردوسی درست مثل سگهای ده که تا بوی عابرغریبی به دماغشان می خورد از سر شب تا سر برزدن آفتاب عالم تاب دنیا را با پارس کردن به سرشان میدارند.