اگر مطلبی در مورد موفقیت یا موضاعات مرتبط با آن دارید در این تاپیک بفرستید.
پیاپیش از دوستانی که مطلب می فرستند و منو حمایت می کنن ممنونم. به امید راه اندازی انجمن موفقیت :great:
online
03-12-07, 10:30
5 راه ارتقای شوخ طبعی برای ارتقای روابط اجتماعی
از مدت ها قبل پژوهشگران به این نتیجه دست پیدا کرده اند که یکی از فاکتورهای حیاتی برای قضاوت در مورد کیفیت رابطه، اندازه گیری میزان خوش مشربی و شوخ طبعی در آن است. اگر در یک رابطه خنده وجود داشته باشد، می توان نتیجه گرفت که آن ارتباط سالم است. زمانی که خنده و شادی متوقف شود، ارتباط به لبه پرتگاه نزدیک خواهد شد. اگر شما به دنبال آن هستید تا روابط رضایت بخش تری را چه در محیط خانه و چه در ارتباطات شغلی خود داشته باشید، باید به شادی و لبخند اهمیت داده و حس شوخ طبعی خود را نیز افزایش دهید.
در این قسمت شما را با 5 تکنیک آشنا می کنیم که به واسطه آن هم می توانید حس شوخ طبعی خود را ارتقا بخشید و هم سلامت روابط خود را تضمین کنید.
1- با تمرکز بر روی موضوعات جالب سعی در بیدار کردن حس شوخ طبعی خود داشته باشید. شاید این امر در مراحل اولیه قدری دشوار به نظر برسد، اما چیزی نخواهد گذشت که تمام اطراف خود را مملو از چیزهایی خواهید دید که باعث بیدار کردن حس خوشحالی در شما می شوند. با اتکا به این شیوه از زندگی خود نیز لذت بیشتری خواهید برد.
2- اگر احساس می کنید که به تازگی خیلی کمتر از گذشته می خندید، شاید بهتر باشد که ارتباط خود را با افراد شوخ و با مزه بیشتر کرده و از افراد بی حوصله و غمگین فاصله بگیرید.
3- یاد بگیرید که به برخی از کارهای خودتان هم بخندید. اگر این کار را نکنید، این حق را به دیگران می دهید تا به شما بخندند. بسیاری از افراد به دلیل ناامنی ها و ترس هایی که در وجود خود احساس می کنند، قادر به انجام یک چنین کاری نیستند. آنها از این می ترسند که در نظر دیگران احمق و فاقد صلاحیت جلوه کنند. به هر حال همه افراد در زندگی خود دچار اشتباه می شوند، اگر به اشتباهات خود بخندید آنها را کم اهمیت جلوه می دهید. همچنین این امر از جمله خصیصه های فطری انسان نیز قلمداد میشوند.
4- عکس های جالب و جوک های بامزه را جمع کنید و بر روی در یخچال یا تابلوی اعلانات بچسبانید تا همه بتوانند آنها را ببینند و لذت ببرند. البته باید از انواع جوک های نژاد پرستانانه، برانگیزاننده جنسی و پلید صرف نظر کنید. باور کنید که بدون وجود یک چنین مسائلی باز هم می توانید بخندید. من به شخصه ارزشی برای مقوله های زشت قائل نیستم.
5- از حس شوخ طبعی برای حل مشکلات موجود در روابط خود بهره بگیرید. زمانیکه در رابطه خود به بن بست می رسید، سر شوخی را باز کنید. یکی از دوستانم تعریف میکرد که چندی پیش با همسر خود مشاجره ای داشت. در گرماگرم بحث همسرش ناگهان حرف بدی به او زد، دوست من هم با شنیدن آن عبارت به همسرش گفت تو با بیان یک چنین عبارات زننده ای کمر مرا شکستی! ناگهان همسرش شروع به خندیدن کرد و خودش هم همین کار را ادامه داد. چیزی نمی گذرد که هر دو یادشان می رود که چرا با هم دعوا می کردند و همه چیز به حالت عادی باز می گردد.
باید توجه داشته باشید که شوخ طبعی ذاتی نیست و یک امر کاملاً اکتسابی میباشد. شما اگر بخواهید به راحتی می توانید حس شوخ طبعی خود را افزایش دهید. زمانی که این کار را انجام دهید به این نتیجه می رسید که روابطتتان غنی تر و مستحکم تر می شوند. مردم هم به چشم یک فرد جذاب تر به شما نگاه می کنند. این امر هم به نوبه خود سبب می شود که حس شوخ طبعی شما باز هم بیشتر ارتقا پیدا کند.
online
03-12-07, 10:49
وقتتان را هدر ندهید!
آیا شما هم در زمره افرادی هستید که وقتشان را هدر می دهند؟ آیا فردی سست و تنبل هستید یااینکه همیشه در تلاش و کوشش می باشید و از هر لحظه خود بیشترین استفاده را می برید؟
اگر جزء گروه اول هستید، مطمئن باشید که راه های زیادی برای ارتقاء و بالا کشیدن خود پیش رویتان است، اما در این مقاله می خواهیم در مورد کسانی صحبت کنیم که از فرصت هایشان به طور سازنده استفاده می کنند و همیشه در پی اینند که چطور می توانند باز هم استفاده بیشتری از زمانشان ببرند.
ممکن است تصور کنید که زندگی شما آنقدر پرمشغله است که چنین چیزی برایتان امکان ندارد. اما اخیراً کمی درمورد اینکه چطور وقتم را می گذرانم بررسی کردم و دیدم که هنوز هم جایی برای پیشرفت وجود دارد. آنچه دریافتم این بود:
زمان/مکان (1) – سالها بود که از انجام هرنوع ورزش شانه خالی می کردم. برای من کار ساده ای بود، همه عمرم هیکل لاغری داشتم و بااینکه چندان متناسب نبودم اما وزنم در حد نرمال بود. همینطور که سنم بالاتر رفت، دریافتم که باید توجه بیشتری به بدنم بکنم.
از آن زمان، ورزش هایی متوسط اما منظم را شروع کردم. الان هر یک روز درمیان نیم ساعت می دوم و سه بار در هفته هم به باشگاه می روم. آنجا هیچ مشکلی ندارم و از اینکه توانسته ام از وقتم نهایت استفاده را ببرم بسیار راضی و خوشحالم.
اما، آنطور که حساب کرده ام، من تقریباً 5 ساعت در هفته را صرف بدنم می کنم، اما هیچ وقتی را برای ذهنم نمی گذارم. به همین خاطر وقتی برای پیاده روی بیرون میروم یا در باشگاه مشغول تمرین کردن با وزنه ها هستم، به برنامه های پیشرفت فردی روی دستگاه IPod گوش می دهم تا بتوانم روی تجسم سازی اهداف تمرکز کنم و یا بتوانم برای همه نعمت هایی که در زندگی به من داده شده شکرگذار باشم. اینکار یک فایده دیگر هم دارد: از آنجا که طی ورزش خون در رگ های من با سرعت بیشتری در جریان است، مغزم هوشیاری بیشتری داشته و برای یادگیری و رشد آمادگی بیشتری پیدا میکند.
زمان/مکان (2) – من خیلی رانندگی می کنم. کار من به صورتی است که بیشتر اوقات در سفر هستم و اکثر وقتم در ماشین می گذرد. همیش عادت داشتم که در ماشین به موسیقی رادیو گوش کنم تا طولانی بودن مسیر برایم ساده تر شود.
اما حالا! یکی از همان CD های رشد و پیشرفت فردی یا نوار آموزش زبان را در دستگاه ضبط صوت ماشین می گذارم تا در این لحظات هم بتوانم از زمانم بهترین استفاده را ببرم.
زمان/مکان (3) – و آخرین مورد درباره پیدا کردن وقت اضافه برای بردن استفاده بهتر از زمان نیست چون تصور من بر این بوده که در این اوقات از زمانم به خوبی استفاده میکردم. بررسی زمان خصوصی من نشان داد که من در ابتدای روز یک ساعت تمام یا حتی بیشتر را برای چک کردن ایمیل خود و برنامه ریختن برای کارهایی که باید بقیه روز انجام دهم، هدر می کردم.
من همیشه فکر می کردم کسی هستم که از زمانم بهترین استفاده را می برم اما اکنون می فهمم که همه این مدت اشتباه بسیار بزرگی را مرتکب می شدم.
فکر می کنید چطور این اشکال را برطرف کردم؟ خیلی ساده، دو چیز را تغییر دادم. اول اینکه، الان برنامه ریزی برای روزم را با گذاشتن 10 دقیقه وقت در آخر شب قبل انجام می دهم و همه کارهایی که می خواهم فردا انجام دهم را روی کاغذ یادداشت میکنم. فایده اینکار این است که فکرم در طول شب در زمان خواب هم روی این موضوعات فکر خواهد کرد و صبح روز بعد با آمادگی بیشتری کارم را شروع خواهم کرد.
دوم اینکه چک کردن ایمیلم را هم تا زمان ناهار به تعویق می اندازم. و صبحم را صرف کارها و اهدافی که شب قبل تعیین کرده بودم می کنم و موقع خوردم ناهار سری هم به ایمیلم می زنم. با این روش با تمرکز بیشتری کارهای صبحم را انجام می دهم و دیگر فکرم به چیزی پرت نمی شود.
مهم نیست که فکر کنید چقدر خوب و مفید از وقتتان استفاده می کنید، اگر نگاهی به برنامه روزانه تان بیندازید شرط می بندم می توانید باز هم وقت اضافه ای پیدا کنید که بتوانید آن را به انجام کارهای مفیدتری اختصاص دهید.
bache
04-12-07, 07:22
زندگي صحنهي تئاتري است كه بسيار به واقعيت شبيه است هر طور زندگي را بگيري همانطور مي گذرد. (دليس واتيكي)
«موفقيت» يك امر اتفاقي نيست و فرق آنها كه به نتايج مثبت مي رسند و آنها كه نميرسند شبيه نوعي طاس ريختن نيست. شيوههاي ثابت و منطقي براي اقدام به عمل و راههاي مشخصي براي ترقّي وجود دارد. (آنتوني رابينز)
آنقدر عاقبت انديش باش كه اگر همين حالا مهمترين و عجيبترين اتفاق زندگيت رخ داد، انتظار آن را داشته باشي گل بيخار خداست، راه خود را برو و تحجت تأثير هيچ كس و هيچ چيز مردد و متوقف نشو. (الين كدي)
وقتي حس مي كني به آخر خط رسيدهاي و ديگر نمي تواني ادامه بدهي، وقتي ديگر انگيزهاي براي زندگي در خود نميبيني بايد كتاب زندگي را ورق بزني و دوباره از نو آغاز كني. (الين كدي)
درختي تناور كه بازوان مردي تنومند گرد آن حلقه مي زند، در آغاز، دانهاي كوچك در دل خاك بوده است. ايواني رفيع در بالاي كاخي بلند، با گذاشتن اولين خشت ساخته شده است. و سفري طولاني را بايد با برداشتن نخستين گام آغاز كرد. (لانوتسو)
اگر ثابت و استوار قدم برداري آنچه را ميخواهي حتماً بدست خواهي آورد.
(الين كدي)
اگر گذشت كني آرامش روحي پيدا ميكني گذشت يعني عبرت گرفتن و فراموش كردن گذشتهها. (جرالد جي. جمبولسكي)
از اينكه در راه جديدي به تنهايي قدم مي گذاري واهمه نداشته باش، سعي كن راهت را خوب بشناسي و در آن پشتكار داشته باشي. هرگز به اينكه در اين راه از كسي پيروي ميكني ميانديش و مرام خود را حفظ كن. (الين كدي)
تنها عشق مي تواند وحدت و تكامل بوجود بياورد، چون تنها عشق است كه از قلب انسان مي جوشد بيائيد عشق ورزي را به وسعت بشريت گسترش دهيم. (تيلهارد دوشاردين)
هر چيز كه دل به آن گرايد
گر جهد كني به دستت آيد.
تا به حرفهاي قشنگ كه ميزني عمل نكني، هيچ كس به تو اعتماد نخواهد كرد. (دهاما پادا)
براي آنچه گذشته است خود را خسته نكن، آن اتفاقات زماني پيش آمدند و تمام شدند، از زمان حال بهتر و مهمتر وجود ندارد. تصميم بگير از همين حالا با تمام وجود به انجام كارهايت بپردازي و بيشتر از هميشه عشق بورزي و هرگز اميدت را از دست ندهي. (الين كدي)
تمام سعيت را بكن، هر فكري داري به كار ببند جسارت و شجاعت انجام كار را به خود بده تا نبوغ و قدرت هم به كمكت بيايند و معجزات يكي پس از ديگري اتفاق بيافتند. از همين حالا شروع كن. (گوته)
هميشه رسيدن به مقصد شيرين و دلپذير است ولي اينكه چگونه و از كدام راه ميروي مهمتر است. (اورسلا لوگوين)
كسي كه با ارداه است سرنوشت خويش را رقم ميزند و كسي كه سست اراده است سرنوشت او را به دنبال خود خواهد كشيد. (سنكا)
سعي كن در زمان حال زندگي كني. (ماركوس اورلوئيس)
اگر گياهان يقين دارند كه بهار خواهد آمد چر اما انسانها باور نداريم كه روزي خواهيم توانست به هر آنچه مي خواهيم دست يابيم؟ (جبران خليل جبران)
زندگي هر روز حرف تازه اي براي گفتن دارد بايد حرفهاي كهنه را دور بريزيم تا حرف هاي جديد را بشنويم. (الين كدي)
براي بيرون آمدن از زير سلطه ديگران بايد وابستگي به آن ها را كاهش دهي. (هارولد شرمن)
اگر ميخواهي ارتباط خوبي با ديگران داشته باشي هميشه نقاط مثبت آنها را پيدا و بازگو كن. (جي. آلن بون)
اعمال ما برآمده از افكار ماست. براي موفقيت با افكار منفي چون ترس و شك مبارزه كن. افكار و عقايد به تدريج به صورت عادت در ميآيند و باعث ثبات ما در موفقيتهاي مختلف مي شوند. (برايان آدامز)
برگرفته از کتاب کلیدهای طلایی موفقیت (فرحناز شیرانی)
online
05-12-07, 10:02
موفقيت و خوشبختي هنگامي به دست مي آيد که ...
Only the registered members can see the link
1 - موفقيت (Only the registered members can see the link ocial%2FEloquentTalk%2FSuccess%2F2005%2F1%2F29%2F1 0226.html) و خوشبختي (Only the registered members can see the link ocial%2FEloquentTalk%2FProsperity_Happiness%2F2004 %2F5%2F13%2F6565.html) هنگامي به دست مي آيد که کاري را که از انجام آن لذت مي بريد بي عيب و نقص انجام دهيد.
2 - مرتب از خودتان بپرسيد که مردم به چه نياز دارند و چه مي خواهند و شما چطور مي توانيد نيازها و خواسته هاي آنها را برآورده کنيد.
3 - يادگيري دائمي و رشد مداوم فکري را جزئي از برنامه روزانه زندگي خود قرار دهيد.
4 - تمرين و تکرار ، بهاي به دست آوردن مهارت است. چيزي را که مدام و مرتب تکرار مي کنيد به صورت يک عادت جديد ذهني و عملي در مي آيد.
5 - رشد فکري و احساس رضايت و خشنودي ، نتيجه کنار گذاشتن عادت هاي گذشته و جايگزين کردن تمرين ها و عادت هاي جديد است.
6 - يک زندگي خوب و درخشان مجموعه اي از هزاران تلاش و ايثاري است که هيچ کس از آن خبر ندارد.
7 - افراد بزرگ از ارتفاعاتي که فتح کرده اند حفاظت مي کنند، جاهايي که يک شبه به آن نرسيده اند . اما هنگام شب در حالي که همراهانشان خفته اند بازهم به تلاش خود براي پيشروي ادامه مي دهند.
Only the registered members can see the link
8 - شما مي توانيد هر چه را که براي رسيدن به اهداف تعيين شده خود به آن نياز داريد بياموزيد.
9 - آنهايي که مي آموزند توانا هستند.
10 - در درون شما مجموعه اي از استعدادها و توانايي ها نهفته است که اگر درست شناسايي و به کار گرفته شوند شما را قادر مي سازند تا به هر هدفي که در نظر داريد برسيد.
11 - تعيين کننده کيفيت زندگي شما اين است که تا چه حد به کمال در زندگي اهميت مي دهيد و براي رسيدن به آن تا چه اندازه خود را مسئول و متعهد مي دانيد.
12 - مشکلات (Only the registered members can see the link ocial%2FHouse_Family%2FLifesKnowledge%2F2004%2F9%2 F20%2F8400.html) «مانع» کار نيستند بلکه معلم ما هستند . در درون هر مشکلي ، بذرسود يا موقعيتي نهفته است برابر يا بيشتر از سود حاصل از انجام کارمورد نظر.
13 - در راه موفقيت (Only the registered members can see the link ocial%2FEloquentTalk%2FSuccess%2F2005%2F1%2F26%2F1 0197.html) ، مشکلات را تبديل به پله هاي صعود کنيد.
14 - وجود شهامتي سنجيده و حساب شده براي دستيابي به موفقيت (Only the registered members can see the link ocial%2FEloquentTalk%2FSuccess%2F2004%2F11%2F29%2F 9493.html) ضروري است . ترس بزرگترين مانع رسيدن به هدف است. 15 - رويارويي با ترس (Only the registered members can see the link ocial%2FHygiene_Health%2FSpiritual_MentalHealth%2F AlzheimerStressAnxiety%2F2003%2F12%2F2%2F4519.html ) هاي خود را جزئي از عادت هايتان کنيد و در هر شرايطي اين کار را انجام دهيد.
online
05-12-07, 10:14
سلام دوستان خوبم
امروز ميخواهم داستان زندگي يك انسان موثر را براي شما بنويسم فردي كه نمي خواست فقط يك ببننده باشد و خواست كه در دنياي خود تاثير بگذارد. در مطالب آينده بحث (هفت عادت مردمان موثر ) را با قدرتي بيشتر پي ميگيريم .
تنها معدودی ازما می توانیم کارهای بزرگ انجام بدهیم اما گر
همه ما عشق داشته باشیم می توانیم کارهای کوچک
فراوان انجام دهیم مادر ترزا
داستان زير داستان زندگي محمد يونس است . اين داستان را از زبان خودش ميشنويم تا ببينيم او چگونه توانست موثر باشد و در دنياي پيرامون خودش تاثير گذارد . پنداره محمد يونس براي رسيدن به دنيايي كه در آن فقر وجود نداشته باشد، در يكي از خيابانهاي بنگلادش صورت خارچي پيدا كرد.
موضوع بيست و پنج سال پيش آغاز شد. من در يكي از دانشگاههاي بنگلادش اقتصاد درس مي دادم. كشور دچار قحطي بود. احساس بسيار بدي داشتم . من در كلاس نظريه هاي پر آب و رنگ اقتصادي را درس مي دادم. اما وقتي بيرون از كلاس مي رفتم ، چشمم به بدنهاي نحيف و اسكلت گونه اي مي افتاد كه انتظار مرگ را مي كشيدند.
احساس كردم آنچه آموخته ام و آنچه درس مي دهم حكايات واقعي نيستند و براي زندگي مردم معنا و مفهومي ندارند. از اين رو خواستم ببينم مردم در دهكده مجاور دانشگاه چگونه زندگي مي كنند. مي خواستم بدانم آيا به عنوان يك انسان كاري هست بتوانم كه مرگ اين قحطي زده ها را به تعويق بيندازم، آيا مي توانم حتي اگر شده به يك نفر كمك كنم.
حادثه ويژه اي به من جهت گيري خاصي داد. زني را ملاقات كردم كه چهار پايه اي از جنس بامبو درست مي كرد. بعد از صحبتي كه با او كردم فهميدم روزي دو سنت درآمد دارد. باور نمي كردم كسي بتواند با اين شدت كار كند، چهارپايه هايي به اين زيبايي بسازد، و پولي در اين حد ناچيز دريافت كند. او گفت چون پول ندارد كه چوب بامبو بخرد و چهارپايه درست كند، مجبور شده از كسي پول قرض بگيرد. اين تاجر گفته تنها در صورتي اين پول را به زن قرض مي دهد كه چهارپايه هاي ساخته شده را تنها به او بفروشد، آن هم به قيمتي كه او مي گويد.
اين دليل قيمت ارزان چهارپايه ها بود. در واقع آن زن كارگر جيره خوار آن تاجر بود. پرسيدم كه هزينه تهيه چوب بامبو چقدر است، و او گفت حدود 20 سنت، و اگر چوب خيلي خوب بخواهد 25 سنت. با خود گفتم مردم محتاج 20 سنت هستند و كسي به آنها كمك نمي كند. با او صحبت كردم و گفتم كه مي توانم اين 20 سنت را به او بدهم. اما فكر ديگري به ذهنم رسيد. تصميم گرفتم فهرستي از كساني كه اين مقدار پول نياز نداشته تهيه كنم. به اتفاق يكي از دانشجويانم چند روزي به دهكده مجاور رفتيم معلوم شد كه چهل و دو نفر وضعيت آن زن را دارند. وقتي پول مورد نياز آنها را با هم جمع زدم، به شدت جا خوردم . رقم به 27 دلار رسيد. از خودم خجالت كشيدم كه در جامعه اي زندگي مي كنم كه نمي تواند به چهل و دو انسان پر تلاش و سختكوش و در ضمن ماهر، 27 دلار بدهد. براي نجات از اين احساس شرمندگي، از جيبم 27 دلار در آوردم و آن را به دانشجويي دادم و گفتم :(( اين پول را به آن چهل و دو نفري كه ملاقات كرديم بده. به آنها بگو اين يك وام است ، وقتي توانايي اش را پيدا كردند پول را به من پس بدهند. آنها مي توانند محصولاتشان را به هر كس و در هر كجا كه پول بهتري بدهد بفروشند.))
براي پيروزي اهريمن تنها چيزي كه لازم است اين است كه انسانهاي خوب دست روي دست بگذارند.
ادموند برك
به نظر شما آیا داستان در همین جا به پایان رسید؟ آیا محمد یونس تنها توانست به همان ۴۲ نفر کمک کند و آیا همین قدر تاثیر گذاری برای او کافی بود؟ ادامه این داستان در مطلب بعدی آورده می شود و تا آن روز منتظر نظرها و ایده های شما در مورد این داستان و کارهایی که محمد یونس بعد از این اتفاق می تواند انجام دهد هستم.
شاد باشید و پیروز.Only the registered members can see the link