PDA

مشاهده نسخه کامل : ""شاعر دستور زبان عشق درگذشت""



anar
03-11-07, 10:58
بیوگرافی قيصر امين پور (Only the registered members can see the link)


نام: قيصر
نام خانوادگي: امين پور
تولد: 2/2/1338
محل تولد: گتوند

آثار:


تنفس صبح (1363)
در كوچة آفتاب (1363)
طوفان در پرانتز ـ نثر ادبي ـ (1365)
ظهر روز دهم ـ منظومه ـ (1365)
مثل چشمه مثل رود ـ براي نوجوانان ـ (1368)
بي بال پريدن ـ نثر نوجوان ـ (1370)
گفتگوهاي بي گفتگو (1370)
آينه هاي ناگهان (1372)
به قول پرستو ـ شعر نوجوان ـ (1375)
گزينه اشعار (1378)
گلها همه آفتابگردانند (1380)
سنت و نوآوري در شعر معاصر (1383)


... و بعد


اوّل ، يعني دقيقا ً سال 1357 مي خواست دامپزشك شود كه در رشتة دامپزشكي دانشگاه تهران هم پذيرفته شد ولي خيلي زود پشيمان شد . سال 1358 انصراف داد و با جامعه شناسي در همان دانشگاه ادامه داد. ديگر داشت يك جامعه شناس مي شد كه باز پشيمان شد . در جامعه شناسي هم اتفاقي كه بايد مي افتاد ، نيفتاد. سال 1363 جامعه شناسي را به ادبيات فارسي تغيير داد و در سال 1376 از پايان نامة دكترايش با عنوان « سنت و نوآوري در شعر معاصر » دفاع كرد.
او يكي از عوامل مؤثر در شكل گيري حوزة انديشه و هنر اسلامي (1358) و دفتر شعر جوان (1368)بود. بعد از سال 1360 تا 1371 دبيري شعر هفته نامة سروش با او بود واز سال 1367 هم سردبير ماهنامة ادبي ـ هنري سروش نوجوان بود كه در سال 1382 از اين سمت كناره گيري كرد.
او اكنون در دانشگاه تهران تدريس مي كند. همچنين سابقة تدريس در دانشگاه الزهرا را هم دارد.


يك اتفاق


سال 1368 جايزة نيما يوشيج (مرغ آمين بلورين) سهم قيصر امين پور بود.



انگار كه هر سال بايد باري بر غم ها بيفكنيم و در فراق دوستي و عزيزي سياه بپوشيم .خبر هميشه ساده است چند واژه بيشتر نيست، اينبار هم : قيصر امين پور درگذشت. قيصر گفته بود كه: دردهاي من جامه نيستند تا ز تن درآورم، چامه و چكامه نيستند تا به رشته سخن درآورم... دردهاي من نگفتني است دردهاي من نهفتني است... درد حرف نيست، درد، نام ديگر من است. من چگونه خويش را صدا كنم...
و حال درد قيصر را صدا زده است. هم او كه حرف اول اسمش حرف عشق بود.
قيصر درباره مرگ گفته بود: ما در تمام عمر تو را در نمي يابيم اما تو ناگهان همه را در مي يابي... قيصر امين پور شب گذشته به علت بيماري كليوي كه سالها به جانش چنگ انداخته بود درگذشت. ...

آواز عاشقانه ي ما در گلو شکست
حق با سکوت بود صدا در گلو شکست
ديگر دلم هواي پريدن نميکند
تنها بهانه ي ما در گلو شکست
سربسته ماند بغض گره خورده در دلم
آن گريه هاي عقده گشا در گلو شکست
اي داد کس به داغ دل باغ دل نداد
اي واي هاي هاي عزا در گلو شکست
آن روزهاي خوب که ديديم خواب بود
خوابم پريد و خاطره ها در گلو شکست
تا آمدم که با تو خداحافظي کنم
بغضم امان نداد و خدا....در گلو شکست

M A H R A D
03-11-07, 14:49
حرفهای ما هنوز ناتمام

تا نگاه میکنی وقت رفتن است

باز همان حکایت همیشگی

پیش از آنکه باخبر شوی

لحظه عزیمت تو ناگزیر میشود

ای دریغ و حسرت همیشگی

ناگهان ، چه زود دیر میشود

hOjjAt_PcNeTwOrK
03-11-07, 16:31
درسته!
من هم 3 روز پیش از رادیو شنیدم که در گذشتند!
روحشان شاد!