ورود

مشاهده نسخه کامل : ..::تاریخ ایران::..



hOjjAt_PcNeTwOrK
24-09-07, 16:41
سلام
دوستان گفته بودن که زیر مجموعه تاریخ درست کنیم
ولی خوب مخالفت شد و گفتند که در صورت فعالیت زیاد این زیر مجموعه ساخته میشه.

منم این تاپیکو زدم تا هر چی در مورد تاریخ میدونید بگید و...
من خودم فعلا نمیتونم از کتاب تاریخ در بیارم وگرنه کلی پست میشد
ممنون:love:

hOjjAt_PcNeTwOrK
24-09-07, 17:13
کسی نیست؟؟؟؟

Shahryar
24-09-07, 21:08
حجت جان فكر كنم بدون كتاب هم ميشه بحث و تاپيك را شروع كرد يا حداقل از منابع اينترنتي ...

من از اطلاعات خودم شروع مي كنم ...

ايران از زماني ايران ميشه كه توسط آريايي ها مورد استفاده قرار ميگيره و به دليل آب و هواي خوب و رود هاي فراوان و مناسب براي چرا دام ها مورد استفاده ميگيره و به اييران شترَ يا سرزمين آريايي ها نام ميگيره . بعد به مرور زمان ميشه ايران كه بازم به همان معني هست ...

تاريخ ايران در كل به دو قسمت اصلي تاريخ قبل از اسلام و تاريخ بعد از ورود اسلام به ايران تقسيم ميشه كه معمولا دوستان عزيز در كتب درسي بيشتر با تاريخ بعد از اسلام آشنايي پيدا مي كنند .

........

موفق باشيد
شهريار:great:

hOjjAt_PcNeTwOrK
24-09-07, 21:17
خوب بعد از ورود آریایی ها ایرانی ها به 3 قبیله (ماد پارس پارت) تبدیل میشوند.
ابتدا ماد ها بر ایران حکومت میکنن پایتخت اونا هگمتانه بود
اونا جکومت منظمی نداشتن مدام مورد حمله آشوری ها قرار میگرفتن
سرانجام به ضعف خود پی بردن و جکومت ماد رو به وجود آوردن.
سپس به مردم ضلم ستم کردن و مال مردمو غارت کردن در ننتیجه مردم با اونا همکارین کردنو اونا هم حکومتشون ضعیف شد

hOjjAt_PcNeTwOrK
24-09-07, 21:23
خوب قوم پارس ها به فروماندهی کوروش از فرصت استفاده کردو به ماد ها حمله کرد و موفق شد
در نتیجه خود را پادشاه خواند
او پایتحت خود را تخت جمشید انتخاب کرد.

داریوش:

داریوش کار های بزرگی را انجام داد
1-ضرب سکه های طلا
2- ایجاد چاپار خانه ها و راه ها
3- ایجاد سپاه جاوید
4- تعیین شهربان
و....

مهم ترین راه ایران راه شاهی نام داشت

حکومت هخامنشیان پس از 255 سال حکومت بر کنار شد.
در آخر به خاطر بی لیاقتی پادشاهان اسکند مقدونی که قصد داشت تمام جهان را تصرف کنه به ایران جمله کرد
هخامنشیان شکست خوردن و اسکند ایران را فتح کرد او مردم زیادی را به قتل رساند و تخت جمشید را به آتش کشید

(مهم ترین بنا اسکندر چاله اسکندورن در برره است!!!:دی)


باز هم ادامه میدم میخوام تا قاجاریان پیش برم

M A H R A D
24-09-07, 21:39
خوب قوم پارس ها به فروماندهی کوروش از فرصت استفاده کردو به ماد ها حمله کرد و موفق شد
در نتیجه خود را پادشاه خواند
او پایتحت خود را تخت جمشید انتخاب کرد.

داریوش:

داریوش کار های بزرگی را انجام داد
1-ضرب سکه های طلا
2- ایجاد چاپار خانه ها و راه ها
3- ایجاد سپاه جاوید
4- تعیین شهربان
و....

مهم ترین راه ایران راه شاهی نام داشت

حکومت هخامنشیان پس از 255 سال حکومت بر کنار شد.
در آخر به خاطر بی لیاقتی پادشاهان اسکند مقدونی که قصد داشت تمام جهان را تصرف کنه به ایران جمله کرد
هخامنشیان شکست خوردن و اسکند ایران را فتح کرد او مردم زیادی را به قتل رساند و تخت جمشید را به آتش کشید

(مهم ترین بنا اسکندر چاله اسکندورن در برره است!!!:دی)


باز هم ادامه میدم میخوام تا قاجاریان پیش برم
اصلا کلاً همه داریوش ها کارشون درسته ! Only the registered members can see the link

Shahryar
24-09-07, 21:42
خوب بعد از ورود آریایی ها ایرانی ها به 3 قبیله (ماد پارس پارت) تبدیل میشوند.
ابتدا ماد ها بر ایران حکومت میکنن پایتخت اونا هگمتانه بود
اونا جکومت منظمی نداشتن مدام مورد حمله آشوری ها قرار میگرفتن
سرانجام به ضعف خود پی بردن و جکومت ماد رو به وجود آوردن.
سپس به مردم ضلم ستم کردن و مال مردمو غارت کردن در ننتیجه مردم با اونا همکارین کردنو اونا هم حکومتشون ضعیف شد



حجت جان اين ها را توي كتاب تاريخ درسي نوشته شده بود درسته ؟

اين ها را بخون :‌

مادها

سه‌ قوم‌ آريايي‌ در ايران‌

4-1- به‌ طور كلي‌ ازمنه‌ي‌ تاريخي‌ ماد در ايران‌، از اواخر سده‌ي‌ هشتم‌ پيش‌ از ميلاد آغاز مي‌گردد. در حوالي‌ اين‌ قرن‌ سه‌ قوم‌ آريايي‌ نقاطي‌ را در ايران‌ اشغال‌ كرده‌ دولتهاي‌ ملوك‌ الطوايفي‌ تشكيل‌ داده‌ بودند: 1- ماديها در مغرب‌ 2- باكتريها (باختريها) در مشرق‌ و 3- پارسيها در جنوب‌.
ماديها مردمي‌ آريايي‌ نژاد بودند كه‌ در اواخر قرن‌ هشتم‌ يا ابتداي‌ قرن‌ هفتم‌ پيش‌ از ميلاد دولت‌ ماد را بنياد نهادند. زمان‌ ورود اين‌ قوم‌ به‌ ايران‌ به‌ درستي‌ معلوم‌ نيست‌، چنان‌ كه‌ موقع‌ در آمدن‌ آريانها به‌ اين‌ كشور در پرده‌ي‌ ابهام‌ قرار دارد.

ديوكس‌ كه‌ بود؟

4-2- هرودوت‌ مي‌نويسد: يكي‌ از اهالي‌ خردمند ما به‌ نام‌ ديوكس‌ (Deiokes) پسر فرورتيش‌ (Phruortes) را هواي‌ تحصيل‌ اقتدار و سلطنت‌ در سرافتاد. پس‌ براي‌ ارضاء حس‌ جاه‌طلبي‌ خود نقشه‌هايي‌ طرح‌ كرد. در آن‌ روزگار مادها در دهات‌ پراكنده‌ ساكن‌ و فاقد هرگونه‌ حكومت‌ مركزي‌ بودند و در نتيجه‌ بي‌قانوني‌ در سراسر خاك‌ آنها رواج‌ داشت‌. ديوكس‌ كه‌ يكي‌ از مردان‌ برجسته‌ي‌ ده‌ خويش‌ و معتقد به‌ اين‌ اصل‌ بود كه‌ بين‌ ظلم‌ و داد مبارزه‌اي‌ هميشگي‌ و ابدي‌ وجود دارد، با جديتي‌ هر چه‌ تمام‌تر به‌ اجراي‌ عدالت‌ و بسط‌ نصفت‌ پرداخت‌. مردم‌ ده‌ كه‌ فضل‌ و برتري‌ او را مشاهده‌ كرده‌ بودند، وي‌ را به‌ عنوان‌ داور اختلافات‌ خود برگزيدند و او كه‌ از يك‌ طرف‌ به‌ عدالت‌ معتقد و از سوي‌ ديگر طالب‌ كسب‌ قدرت‌ بود، در اين‌ سِمَت‌ چندان‌ شرافت‌ و درستكاري‌ به‌ كار برد و در نظر هموطنان‌ از چنان‌ اعتباري‌ برخوردار شد، كه‌ توجه‌ ساكنان‌ سايردهات‌ را نيز به‌ خود جلب‌ كرد. آنان‌ كه‌ از ديرباز داوريهاي‌ دور از داد و آلوده‌ به‌ غرض‌ و ستم‌ آزارشان‌ داده‌ بود، با شنيدن‌ آوازه‌ي‌ امانت‌ و صداقت‌ ديوكس‌ و بر حق‌ بودن‌ دواريهايش‌، دعاوي‌ خود را نزد وي‌ مي‌بردند، تا بدانجا كه‌ جز او كسي‌ مورد اعتمادشان‌ نبود. بدين‌ ترتيب‌ مراجعات‌ ديوكس‌ روز به‌ روز افزون‌تر مي‌شد. پس‌ از چندي‌ ديوكس‌ اظهار داشت‌ كه‌ ديگر به‌ شكايات‌ رسيدگي‌ نخواهد كرد، زيرا انجام‌ اين‌ مهم‌ وي‌ را از پرداختن‌ به‌ كارهاي‌ شخصي‌ باز مي‌دارد. با انجام‌ اين‌ كار، دزدي‌ و تبهكاري‌ و ستم‌ و بيداد از سرگرفته‌ شد و حتّي‌ شدت‌ و شيوعي‌ بيش‌ از پيش‌ يافت‌. ماديها گرد هم‌ آمده‌ آهنگ‌ آن‌ كردند كه‌ براي‌ سامان‌ بخشيدن‌ به‌ كار ملك‌ پادشاهي‌ برگزينند، و به‌ اتفاق‌ نظر دادند كه‌ متصدي‌ اين‌ مقام‌ كسي‌ جز ديوكس‌ نباشد. ديوكس‌ خواستار كاخ‌ شاهي‌ و گارد شخصي‌ شد. ماديها در جايي‌ كه‌ خود او نشان‌ داده‌ بود كاخي‌ بر پا كرده‌ (محل‌ كاخ‌ در اكباتان‌ و به‌ گفته‌ي‌ پلي‌ نوس‌ مساحت‌ آن‌ هفت‌ اسنا و يعني‌ نزديك‌ به‌ يك‌ مايل‌ بود.) بوي‌ اختيار دادند كه‌ خود نگهباناني‌ از ميان‌ افراد ملت‌ برگزيند.

بدين‌ ترتيب‌ ديوكس‌ بر تخت‌ شاهي‌ نشست‌، سپس‌ مردم‌ را به‌ بناي‌ شهري‌ بزرگ‌ فرا خوانده‌. او از آنها خواست‌ كه‌ قرارگاههاي‌ خود را ترك‌ گويند و پايتخت‌ تازه‌ را مورد توجه‌ اصلي‌ خود قرار دهند. ماديها بدين‌ كارنيز تن‌ در داده‌ شهري‌ به‌ نام‌ اكباتان‌ (كه‌ اكنون‌ همدان‌ خوانده‌ مي‌شود) بنا نهادند. شهر داراي‌ هفت‌ ديوار دايره‌اي‌ تو در تو، هر ديوار از ديوار بعدي‌ بلندتر و بارگاه‌ شاه‌ و خزائن‌ وي‌ در درون‌ آخرين‌ محوطه‌ واقع‌ شده‌ بود، و محيط‌ ديوارهاي‌ خارجي‌ به‌ ديوارهاي‌ آتن‌ شباهت‌ بسيار داشت‌. رنگهاي‌ ديوارهاي‌ هفت‌گانه‌ي‌ مزبور به‌ ترتيب‌ سفيد، سياه‌، ارغواني‌، آبي‌ و نارنجي‌ بود. از بام‌ دو ديوار آخر، يكي‌ را با سيم‌ و ديگري‌ را با زر مستور ساخته‌ بودند. از آن‌ پس‌ ديوكس‌ از بيم‌ توطئه‌ چيني‌ اطرافيان‌، كوشش‌ داشت‌ كمتر در دسترس‌ خويشان‌ و نزديكان‌ خويش‌ قرار گيرد.

ديوكس‌ پس‌ از پايان‌ يافتن‌ اين‌ مقدمات‌، با همان‌ جديت‌ پيشين‌ به‌ بسط‌ انصاف‌ و گسترش‌ داد پرداخت‌. دعاوي‌ مردم‌ نوشته‌ و براي‌ شاه‌ فرستاد مي‌شد و وي‌ درباره‌ي‌ آنها داوري‌ كرده‌ تصميم‌ خود را به‌ صاحبانشان‌ ابلاغ‌ مي‌كرد. علاوه‌ بر اين‌، پادشاه‌ جاسوسان‌ و خبر چيناني‌ در سرتاسر قلمرو خويش‌ داشت‌ كه‌ گناهكاران‌ را تعقيب‌ و موجبات‌ كيفر آنها را فراهم‌ مي‌آوردند. بدين‌ ترتيب‌ ديوكس‌ ماديها را به‌ صورت‌ ملتي‌ يگانه‌ در آورد كه‌ به‌ تنهايي‌ بر آنها فرمان‌ مي‌راند. وي‌ پس‌ از پنجاه‌ و سه‌ سال‌ سلطنت‌ در گذشت‌ (655 پ‌.م‌) ديوكس‌ را « ديوكه‌ »، « داياكو » و « ديااكو » نيز خوانده‌اند.

نظر به‌ اينكه‌ در دوران‌ سلطنت‌ اين‌ پادشاه‌، سناخريب‌ پادشاه‌ آشور سرگرم‌ زد و خورد با دولتهاي‌ بابل‌ و عيلام‌ بود، طبعاً نمي‌توانست‌ به‌ كشور ماد توجه‌ داشته‌ باشد، و ديوكس‌ با استفاده‌ از اين‌ فرصت‌، بر توسعه‌ي‌ متصرفات‌ خويش‌ مي‌افزود. وانگهي‌ در اين‌ زمان‌ موجبي‌ براي‌ دخالت‌ آشور در كارهاي‌ ماد وجود نداشت‌، چه‌ اين‌ كشور ماليتهاي‌ مقرر را در موقع‌ تعيين‌ شده‌ به‌ آشور مي‌پرداخت‌. تنها يك‌ مورد وجود داشت‌ كه‌ به‌ سبب‌ سرپيچي‌ مردم‌ اليپي‌ Elipi) كرمانشاهان‌ ) از پرداخت‌ ماليات‌، آشور نيرويي‌ بدانجا فرستاده‌ شورشيان‌ را به‌ جاي‌ خود نشاند.

فرورتيش‌ يا خشتريته‌ (khashathrita)

4-3- پسر ديوكس‌ كه‌ همنام‌ نياي‌ خويش‌ بود، با در گذشت‌ پدر (655 پ‌.م‌.) به‌ پادشاهي‌ ماد، رسيد. وي‌ وارث‌ سلطنت‌ بر قلمرو نسبتاً وسيعي‌ بود كه‌ از همدان‌ تا بخش‌ خاوري‌ دماوند و كناره‌هاي‌ كوير كشيده‌ مي‌شد. مقارن‌ تاجگذاري‌ فرورتيش‌، سكائيان‌ در حوالي‌ درياچه‌ي‌ اروميه‌ و پارسيها نيز در جنوب‌ شرقي‌ آن‌ درياچه‌ زندگي‌ مي‌كردند. فرورتيش‌ پارسيها را كاملاً فرمانبردار خود ساخت‌ و با كيمريان‌ و مانتائيان‌ طرح‌ دوستي‌ و اتحاد ريخت‌. وي‌ سياست‌ پدر را در حفظ‌ روابط‌ دوستانه‌ با دولت‌ آشور دنبال‌ كرده‌ هر ساله‌ ماليات‌ مقرر را به‌ آشور بني‌پال‌ پادشاه‌ آشور مي‌پرداخت‌. اما پس‌ از چندي‌ در اثر غرور ناشي‌ از تسلط‌ بر پارسيان‌ و اتحاد با كيمريان‌ و مانتائيان‌ تصميم‌ گرفت‌ بر آشور حمله‌ برده‌ كشور ماد را به‌ كلي‌ مستقل‌ سازد و در تعقيب‌ اين‌ تصميم‌، با نيرويي‌ گران‌ به‌ سوي‌ نينوا پايتخت‌ آشور حركت‌ كرد. ماديس‌ (Madyes) پسر پارتاتوا (Parta Tua) كه‌ به‌ فرماندهي‌ سكائيان‌ رسيده‌ و با دولت‌ آشور متحد بود، از پشت‌ سر بر سپاهيان‌ فرورتيش‌ تاخته‌ ايشان‌ را مورد حملات‌ شديد قرار داد. آخر الامرد رنبردي‌ كه‌ بين‌ او و فرورتيش‌ به‌ وقوع‌ پيوست‌، پادشاه‌ ماد به‌ هلاكت‌ رسيد (633 پ‌.م‌) سكائيان‌ با اين‌ پيروزي‌ بر گستاخي‌ خود افزوده‌ نقاط‌ مختلف‌ ماد را به‌ باد غارت‌ دادند و قدرت‌ خود را در سراسر آن‌ كشور استقرار بخشيدند. بنا به‌ گفته‌ي‌ هرودوت‌، كشور ماد به‌ مدت‌ بيست‌ و هشت‌ سال‌ (از 633 تا 605 پ‌.م‌) زير سلطه‌ و نفوذ اين‌ قوم‌ قرار داشت‌.

سياگزار (Cyaxares)

4-4- پس‌ از فرورتيش‌، پسرش‌ سياگزار به‌ پادشاهي‌ برگزيده‌ شد. وي‌ سرداري‌ شايسته‌ و در اداره‌ي‌ كارهاي‌ كشور فرمانروايي‌ بي‌همتا بود. شكست‌ پدرش‌ از سكائيان‌، به‌ او اين‌ درس‌ را آموخت‌ كه‌ سپاهيان‌ مزدور و سربازاني‌ كه‌ به‌ وسيله‌ قبايل‌ متحد فراهم‌ مي‌آيند، نمي‌توانند در ميدان‌ نبرد بالشكريان‌ منظم‌ و كارآزموده‌ي‌ آشوريان‌ برابري‌ كنند. اين‌ امر او را بر آن‌ داشت‌ كه‌ به‌ پيروي‌ از آشوريان‌، سپاهي‌ منظم‌ گردآوري‌ و تربيت‌ كند و نيروي‌ مرتبي‌ متشكل‌ از سواره‌ نظام‌ و پياده‌ نظام‌ به‌ وجود آورد. سواره‌ نظام‌ وي‌ از جهت‌ شايستگي‌ و ارزش‌ سربازي‌ بر سواره‌ نظام‌ آشوريان‌ برتري‌ داشت‌ و نيروي‌ پياده‌اش‌ به‌ تير و نيزه‌ و كمان‌ مسلح‌ و مجهز بود.

كشور ماد يكي‌ از مراكز مهم‌ پرورش‌ اسب‌ بود و همين‌ امر توفيق‌ سياگزار را در فراهم‌ ساختن‌ افراد سواره‌ نظام‌ كه‌ از كودكي‌ در فن‌ سواري‌ تجربه‌ و آزمودگي‌ داشته‌ و علاوه‌ بر آن‌ به‌ تير و كمان‌ مسلح‌ بودند، تأمين‌ و تضمين‌ مي‌كرد. كارآزمودگي‌ واستادي‌ اين‌ سربازان‌ تا بدانجا رسيده‌ بود كه‌ در حين‌ حركت‌ - چه‌ در موضع‌ تعرض‌ و چه‌ در حالت‌ دفاع‌ - از كمان‌ خود نهايت‌ استفاده‌ را مي‌بردند و كمتر اتفاق‌ مي‌افتاد كه‌ تيرشان‌ به‌ هدف‌ اصابت‌ نكند. يكي‌ ديگر از امتيازات‌ ايشان‌ آن‌ بود كه‌ به‌ هنگام‌ رويارويي‌ با دشمن‌، گام‌ پس‌ نمي‌كشيدند و تنها هدف‌ آنها از نبرد - اگر چه‌ به‌ بهاي‌ جانهاي‌ زياد تمام‌ مي‌شد - پيشروي‌ خود و نابودي‌ دشمن‌ بود. با توجه‌ به‌ خصايص‌ و امتيازات‌ برشمرده‌، جاي‌ شگفتي‌ نيست‌ كه‌ سياگزار در نهايت‌ اطمينان‌ به‌ نينوالشكر كشيد، در ميان‌ راه‌ گروهي‌ از سواران‌ آشوري‌ را منهدم‌ ساخت‌، زماني‌ دراز آن‌ شهر را به‌ محاصره‌ درآورد و بر آن‌ شد تا به‌ وسيله‌ي‌ قطع‌ رابطه‌ي‌ نينوا با خارج‌ و طول‌ مدت‌ محاصره‌، دشمن‌ سرسخت‌ را وادار به‌ تسليم‌ كند.

اما در همين‌ اوان‌ به‌ او خبر رسيد كه‌ سكائيان‌ متصرفاتش‌ را مورد حمله‌ و تركتازي‌ قرار داده‌اند. پس‌ دست‌ از محاصره‌ي‌ نينوا برداشت‌ و به‌ كشور خويش‌ بازگشت‌. سكائيان‌ با استفاده‌ از سرگرمي‌ سياگزار از دربند قفقاز گذشته‌، آذربايجان‌ را مورد تاخت‌ و تاز قرار داده‌ بودند. سياگزار پس‌ از ترك‌ محاصره‌ي‌ نينوا به‌ آذربايجان‌ شتافت‌، در شمال‌ درياچه‌ي‌ اروميه‌ با سكائيان‌ روبه‌رو شده‌ اما به‌ سختي‌ از آنها شكست‌ خورد و ناگزير شد آنچه‌ را كه‌ دشمن‌ بر او تحميل‌ مي‌كرد، بپذيرد (633 پ‌.م‌) سكائيان‌ متصرفات‌ ماد را سرتاسر درنورديده‌ از كشت‌ و كشتار روي‌ برنتافتند و تنها بعضي‌ از مناطق‌ مستحكم‌ و مجهز در برابر اين‌ حمله‌ كه‌ دنباله‌اش‌ تا درياي‌ مديترانه‌ كشيده‌ مي‌شد، پايداري‌ كردند.
سياگزار كه‌ در صحنه‌ي‌ نبرد ناكام‌ مانده‌ بود، به‌ حيله‌ و تدبير روي‌ آورد: ماديس‌ (پادشاه‌ سكائيان‌) و سران‌ سپاه‌ او را به‌ مهماني‌ با شكوهي‌ فراخواند، به‌ آنان‌ جاده‌ي‌ فراوان‌ نوشانيد و چون‌ از خود بي‌خود شدند، همگي‌ را به‌ هلاكت‌ رسانيد. سكائيان‌ كه‌ شاه‌ و فرماندهان‌ نظامي‌ خود را از دست‌ داده‌ بودند، با وجود پايداري‌ شديد، از مادها شكست‌ خورده‌ در سال‌ 605 پيش‌ از ميلاد از قلمرو سلطنت‌ ماد رانده‌ شدند و با اين‌ تدبير به‌ سلطه‌ و نفوذ بيست‌ و هشت‌ ساله‌ي‌ ايشان‌ پايان‌ داده‌ شد.

به‌ سال‌ 625 پيش‌ از ميلاد آشور بني‌پال‌ پادشاه‌ آشور در گذشت‌ و ساراكوس‌ (سناخريب‌) بر جاي‌ وي‌ نشست‌. در دوران‌ پادشاهي‌ سناخريب‌، نپوپولاسر Nabopolassar (نبوكدنسر) (Nabuchadnessar) فرمانرواي‌ بابل‌ در سايه‌ي‌ دوستي‌ و به‌ ياري‌ سياگزار اعلام‌ استقلال‌ كرده‌ خود را پادشاه‌ خواند و به‌ اتفاق‌ وي‌ نينوا را در محاصره‌ گرفت‌. سناخريب‌ كه‌ تاب‌ پايداري‌ در برابر آن‌ دشمنان‌ قوي‌ پنجه‌ را نداشت‌، آتشي‌گران‌ برافروخت‌ و خود و خانواده‌اش‌ را در آن‌ افكند. به‌ سال‌ 606 پيش‌ از ميلاد نينوا به‌ چنگ‌ ماديان‌ افتاده‌ با خاك‌ يكسان‌ شد، بطوري‌ كه‌ اكنون‌ جز ويرانه‌اي‌ از آن‌ بر جاي‌ نمانده‌ است‌ - پرستشگاهها و بناهاي‌ ديگر شهرهاي‌ آشور نيز سرنوشتي‌ بهتر از آن‌ نداشتند.

4-5- مادها با به‌ دست‌ آوردن‌ اين‌ پيروزيهاي‌ درخشان‌، بر بخش‌ اعظم‌ آسياي‌ صغير مسلط‌ شدند. نبوكدنسر دوم‌ فرزند نبوپولسر با دولت‌ ماد پيمان‌ يگانگي‌ بر قرار كرد و آمي‌ تيس‌ (Amytis) دختر سياگزار را به‌ همسري‌ خود در آورد. دولت‌ بابل‌ بر بخشي‌ از متصرفات‌ آشور دست‌ يافت‌. دولت‌ ايران‌ در فلات‌ ايران‌ مستقر شده‌ دامنه‌ي‌ متصرفات‌ خود را تا ارمنستان‌ و سرچشمه‌ي‌ كاپادوكيه‌ گسترش‌ داد و در ناحيه‌ي‌ اخير با شاخه‌هاي‌ ديگري‌ از آرياييان‌ روبه‌رو شد كه‌ از دير باز در آنجا استقرار يافته‌ بودند. اما اين‌ اقوام‌ آريايي‌ كه‌ در اثر آسيبهاي‌ سخت‌ ناشي‌ از تاخت‌ و تاز كيمريان‌ و سكائيان‌ توان‌ ايستادگي‌ در برابر ماديهاي‌ تازه‌ نفس‌ را از دست‌ داده‌ بودند، به‌ آساني‌ تحت‌ سلطه‌ي‌ ايشان‌ در آمدند و بدين‌ ترتيب‌ مرز بخشي‌ از كشور ماد به‌ رود هاليس‌ (Halys) (قزل‌ ايرماق‌ كنوني‌) رسيد و دولت‌ ماد باليدي‌ همسايه‌ شد.

دولت‌ ليدي‌ كه‌ بود؟

4-6- ليدي‌ دولتي‌ نيرومند بود، مردمي‌ جنگجو و رشيد داشت‌ و از هنگامي‌ كه‌ يكي‌ از اعضاي‌ دودمان‌ مرمناد (Mermenad) به‌ نام‌ آلياتس‌ (Allyattes) به‌ پادشاهي‌ رسيده‌ بود، كشور مزبور از جمله‌ ممالك‌ بزرگ‌ آسياي‌ صغير شناخته‌ مي‌شد. با وجود پادشاه‌ نيرومندي‌ چون‌ آلياتس‌، دولت‌ ماد آهنگ‌ لشكركشي‌ به‌ ليدي‌ از نداشت‌. اما به‌ موجب‌ افسانه‌ي‌ شگفت‌انگيز زير، سياگزار چنين‌ سودايي‌ را در سر مي‌پخت‌:
«سياگزار گروهي‌ از سكائيان‌ را كه‌ به‌ فنون‌ نظامي‌ آشنا بودند، به‌ عنوان‌ قراولان‌ ويژه‌ي‌ سلطنتي‌ در زمره‌ي‌ سپاهيان‌ خود در آورده‌ پرورش‌ گروهي‌ از جوانان‌ را - براي‌ دميده‌ شدن‌ روح‌ سلحشوري‌ در آنان‌ - به‌ سكائيان‌ مزبور سپرد. اما از آنجا كه‌ مربيان‌ با جوانان‌ تحت‌ تربيت‌ خود درشتي‌ مي‌كردند، پادشاه‌ آنان‌ را مورد عتاب‌ قرار داد. سكائيان‌ به‌ تلافي‌ اين‌ رفتار، يكي‌ از جوانان‌ را به‌ قتل‌ رساندند و طي‌ ضيافتي‌ گوشت‌ وي‌ را به‌ شاه‌ خورانده‌، به‌ ليدي‌ گريختند و به‌ خدمت‌ آلياتس‌ درآمدند. سياگزار براي‌ استرداد آنان‌ كوشش‌ فراوان‌ به‌ كار برد، ولي‌ شاه‌ ليدي‌ از تسليم‌ آنان‌ خودداري‌ كرد، و همين‌ پيشامد موجب‌ بروز جنگهايي‌ بين‌ ماد و ليدي‌ شد.

جنگ‌ ماد و ليدي‌ - پيشگويي‌ طالس‌

4-7- ماد از جهت‌ شمار سپاهيان‌ بر ليدي‌ برتري‌ داشت‌. اما اين‌ افراد از لحاظ‌ شايستگي‌ با سواران‌ ليدي‌ و سربازان‌ يوناني‌ كه‌ آلياتس‌ به‌ خدمت‌ گرفته‌ بود، قابل‌ مقايسه‌ نبودند. اين‌ امر سبب‌ شد كه‌ جنگهاي‌ بين‌ ماد و ليدي‌ و دشمني‌ بين‌ دو طرف‌ نبرد شش‌ سال‌ به‌ طول‌ انجامد. در سال‌ 585 پيش‌ از ميلاد كه‌ با هفتمين‌ سال‌ نبرد مقارن‌ بود، برابر پيشگويي‌ منجمي‌ به‌ نام‌ طالس‌ ملطي‌ (Tales De Milet) كسوفي‌ روي‌ داد. دو طرف‌ كه‌ از اين‌ پديدار به‌ ترس‌ و وحشت‌ دچار آمده‌ بودند، دست‌ از جنگ‌ كشيدند. برابر پيشنهاد دولت‌ بابل‌، رودخانه‌ي‌ هاليس‌ مرزبين‌ دو دولت‌ ما دو ليدي‌ شناخته‌ شد و نبردهاي‌ دراز مدت‌ آنان‌ بدين‌ ترتيب‌ پايان‌ پذيرفت‌.

مرگ‌ سياگزار

4-8- به‌ سال‌ 584 پيش‌ از ميلاد سياگزار درگذشت‌. وي‌ مردي‌ پركار، نيرومند، با تدبير و از شايستگي‌ فراوان‌ برخوردار بود. سپاهياني‌ كار آزموده‌ و تعليم‌ ديده‌ فراهم‌ كرد و در اين‌ راه‌ چنان‌ كارداني‌ و تدبيري‌ از خود نشان‌ داد كه‌ علي‌رغم‌ شكستي‌ كه‌ در آغاز سلطنت‌ از آشوريان‌ و سكائيان‌ خورده‌ بود، بالاخره‌ توانست‌ سكائيان‌ را از خاك‌ ماد بيرون‌ براند، نينوا را فتح‌ كند و بر بيش‌ از نيمي‌ از آسياي‌ صغير تسلط‌ يابد.

هرودوت‌ مي‌گويد: پيش‌ از سياگزار، در نبردها كمانداران‌ و سواره‌ نظام‌ ماد به‌ صورت‌ دست‌ جمعي‌ و بدون‌ مراعات‌ نظم‌ و ترتيب‌ با دشمنان‌ خود روبه‌رو مي‌شدند. ولي‌ سياگزار صنف‌ ويژه‌ي‌ سواره‌ نظام‌ را از كمانداران‌ جدا كرد و هر يك‌ از دو قسمت‌ را به‌ كار ويژه‌اي‌ برگماشت‌.

آستياگ‌ يا آژدي‌ هاك‌ (Astyages)


4-9- پس‌ از مرگ‌ سياگزار، ايختوويگو (Ikhtuvegu) و به‌ قول‌ هرودوت‌، آستياگ‌ به‌ پادشاهي‌ رسيد. وي‌ در حدود بيست‌ و چهار سال‌ سلطنت‌ كرد و در اين‌ مدت‌ كشور ماد از آرامش‌ و سكون‌ برخوردار بود. آستياگ‌ به‌ تقليد پادشاهان‌ آشور درباري‌ ترتيب‌ داد و در آن‌ گروه‌ زيادي‌ را به‌ كارهاي‌ گوناگون‌ برگماشت‌. در باريان‌ جامه‌هاي‌ رنگارنگ‌ در بر مي‌كردند و در مراسم‌ و تشريفات‌، زنجيرها و گردنبندهاي‌ زرين‌ برگردن‌ مي‌آويختند. شكار حيوانات‌ يكي‌ از تفريحات‌ شاه‌ و درباريان‌ او را تشكيل‌ مي‌داد. اما مردم‌ ماد از عيش‌ و خوشگذراني‌ آنان‌ دلخوش‌ و راضي‌ نبودند. اين‌ نكته‌ از آنجا معلوم‌ مي‌شود كه‌ وقتي‌ پارسيان‌ به‌ ماد حمله‌ كردند، رعايا شاه‌ و در باريان‌ را ترك‌ گفته‌ به‌ دشمن‌ پيوستند.
آستياگ‌ تا سال‌ 550 پيش‌ از ميلاد سلطنت‌ و كشور را با درايت‌ و كارداني‌ اداره‌ كرد، ولي‌ چندان‌ علاقه‌اي‌ به‌ رفاه‌ و آسايش‌ مردم‌ نداشت‌ و همين‌ امر سبب‌ شد كه‌ در اواخر دوره‌ي‌ پادشاهي‌ وي‌، بيشتر مردم‌ از او ناخشنود باشند. در دوران‌ سلطنت‌ آستياگ‌ رويداد تاريخي‌ مهم‌ و قابل‌ ذكري‌ به‌ وقوع‌ نپيوست‌.

ره‌ آوردهاي‌ تمدّن‌ ماد

4-10- چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ اشاره‌ رفت‌، كشور ماد در دوران‌ سياگزار گسترش‌ فراوان‌ يافته‌، حدود آن‌ از شمال‌ به‌ رود ارس‌، از جنوب‌ به‌ خوزستان‌، از خاور به‌ بلخ‌ و از باختر به‌ رود هاليس‌ يعني‌ قزل‌ ايرماق‌ امروزي‌ رسيد. اين‌ منطقه‌ي‌ وسيع‌، بخش‌ مهمي‌ از آسياي‌ صغير و نواحي‌ آذربايجان‌ و كردستان‌ و همدان‌ و اراك‌ وري‌ و دامغان‌ و فارس‌ و خراسان‌ و بلخ‌، قسمتي‌ از خوزستان‌ و تمام‌ مازندران‌ را در بر مي‌گرفت‌ بناها، حجاريها و كتيبه‌هاي‌ مهمي‌ كه‌ از اين‌ دوران‌ به‌ جاي‌ مانده‌، بدين‌ شرح‌ است‌:
1- دخمه‌ي‌ كوچك‌ برجسته‌اي‌ در ده‌ اسحق‌ آوند در نزديكي‌ كرمانشاه‌، كه‌ يك‌ نفر را در حال‌ پرستش‌ نشان‌ مي‌دهد.
2- دخمه‌ي‌ بزرگي‌ در نزديكي‌ مياندوآب‌.
3- يك‌ دخمه‌ در سر پل‌ لرستان‌ معروف‌ به‌ اتاق‌ فرهاد.
4- دخمه‌اي‌ با علامت‌ فرشته‌ي‌ بالدار در صحنه‌.
5- دخمه‌اي‌ به‌ نام‌ دكان‌ داود بين‌ كرمانشاه‌ و قصر شيرين‌. اين‌ دخمه‌ صورت‌ حجاري‌ شده‌ي‌ مرد ايستاده‌اي‌ را در حال‌ عبادت‌ نشان‌ مي‌دهد كه‌ برسمي‌ در دست‌ دارد (برسم‌ يا برسوم‌ دسته‌اي‌ از تركه‌ي‌ چوبين‌ بود كه‌ آنها را با الياف‌ درخت‌ خرما به‌ هم‌ مي‌بستند و آن‌ را به‌ هنگام‌ پرستش‌ و عبادت‌ در دست‌ مي‌گرفتند.

4-11- پژوهشها و كشفيات‌ مربوط‌ به‌ مادها، نخستين‌ بار به‌ وسيله‌ي‌ دمورگان‌ (Demorgan) فرانسوي‌ انجام‌ پذيرفت‌ و پس‌ از وي‌ گروه‌ ديگري‌ از اروپاييان‌، از جمله‌ هرتسفلد (Herzfeld) آلماني‌، گدار (Godart) فرانسوي‌، و در اين‌ اواخر گيرشمن‌ فرانسوي‌ در اين‌ راه‌ به‌ نتايجي‌ دست‌ يافتند، و آن‌ كشفيات‌ و حفريات‌ سقز و لرستان‌ است‌. اخيراً بعضي‌ از روستاييان‌ از گورهاي‌ واقع‌ در هرسين‌، الشتر و خرم‌آباد لرستان‌ ابزارهايي‌ چون‌ شمشير، خنجر، كلنگ‌ و تيرآهني‌ و مفرغي‌ به‌ دست‌ آورده‌اند كه‌ چگونگي‌ صنايع‌ اقوام‌ ساكن‌ نواحي‌ مزبور را تا حدودي‌ روشن‌ مي‌سازد. گورهاي‌ مورد اشاره‌ گودالهاييست‌ كه‌ قطعه‌ سنگهاي‌ بزرگي‌ بر روي‌ آنها قرار داده‌اند. به‌ نظر مي‌رسد كه‌ اين‌ گورها متعلق‌ به‌ افراد جنگجويي‌ بوده‌ كه‌ در محل‌ ويژه‌اي‌ سكونت‌ نداشته‌ پيوسته‌ از نقطه‌اي‌ به‌ نقطه‌ي‌ ديگر مي‌رفته‌اند و پس‌ از مرگ‌ آنها، ادواتي‌ را كه‌ همواره‌ به‌ همراهشان‌ بوده‌ است‌، در گورشان‌ قرار مي‌داده‌اند. مصنوعات‌ مزبور نمونه‌اي‌ از آثار تمدني‌ است‌ كه‌ از اختلاط‌ تمدنهاي‌ اقوام‌ آشوري‌، آسيايي‌ و سكائي‌ به‌ وجود آمده‌، زماني‌ نيز در صنايع‌ خود از آنها تقليد كرده‌ و با ذوق‌ و سليقه‌ي‌ خود دگرگونيهايي‌ در آنها پديد آورده‌ است‌. اشياء مورد اشاره‌ و نيز يك‌ دوري‌ سيمين‌ و لوحه‌ي‌ زريني‌ كه‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌ مسلماً با قرون‌ هشتم‌ و هفتم‌ پيش‌ از ميلاد ارتباط‌ دارد و از آن‌ چنين‌ استنباط‌ مي‌شود كه‌ از هنر و صنعت‌ سكائي‌ و آشوري‌ الهام‌ گرفته‌ است‌.

4-12- هرودوت‌ مادها را به‌ شش‌ طبقه‌ي‌ بوزها (Bouses) ، پارتاسنها (Paretesenes) ، استروخاتها (Strukhates) ، اريزانتها (Arizantes) ، بودينها (Boudiens) و مغها (Moges) تقسيم‌ كرده‌ مي‌گويد: اين‌ طوايف‌ مردمي‌ چوپان‌ بوده‌ به‌ تربيت‌ گاو و گوسفند و بز و اسب‌ و حتّي‌ سگ‌ گله‌ و محافظ‌ مي‌پرداختند. آنان‌ براي‌ نقل‌ و انتقالات‌ خويش‌ از ارابه‌هايي‌ استفاده‌ مي‌كردند كه‌ چرخهايشان‌ از تنه‌ي‌ درخت‌ درست‌ شده‌ بود. پدر در خانواده‌ي‌ ماد داراي‌ قدرت‌ و اختيار تام‌ بود و يك‌ مرد چند زن‌ است‌. مادها طلا و الكتروم‌ Electrum) = مخلوط‌ زر و سيم‌ ) را مي‌شناختند، اما نمي‌توانستند دو فلز مزبور را از يكديگر جدا سازند. آنها همچنين‌ با مفرغ‌ سر و كار داشتند. اشيايي‌ كه‌ با اين‌ نوع‌ فلزات‌ ساخته‌ مي‌شد، ساده‌ و ابتدايي‌ بود. آنان‌ پس‌ از سكونت‌ در يك‌ محل‌، به‌ كارهاي‌ كشاورزي‌ اشتغال‌ مي‌ورزيدند. اقوام‌ مختلف‌ ماد در آغاز با يكديگر آميزش‌ نداشته‌ و جدا از هم‌ زندگي‌ مي‌كردند. اما به‌ هنگام‌ بروز خطر دور يكديگر گرد آمده‌ اتحاد و همبستگي‌ خويش‌ را اعلام‌ مي‌داشتند.

4-13- دارمستتر فرانسوي‌ حتّي‌ عقيده‌ دارد كه‌ زبان‌ اوستايي‌ همان‌ زبان‌ مادها بوده‌ است‌. از سوي‌ ديگر اين‌ نكته‌ مسلم‌ است‌ كه‌ مادها و پارسها به‌ سبب‌ تعلق‌ به‌ نژاد آريايي‌ و زندگي‌ كردن‌ در كنار يكديگر، داراي‌ زباني‌ يكسان‌ بوده‌ و از لحاظ‌ ابزار سخن‌ تفاوت‌ چنداني‌ با يكديگر نداشته‌اند. اما اگر عقيده‌ي‌ دارمستتر در مورد زبان‌ مادها درست‌ باشد، مسلماً اين‌ شباهت‌ در قسمتهاي‌ جديدتر و تازه‌تر اوستا مشاهده‌ مي‌گرديد، زيرا كه‌ كتب‌ پنجگانه‌ي‌ اوستا در يك‌ زمان‌ و يك‌ دوره‌ي‌ ويژه‌ تدوين‌ نشده‌ و گاتها يعني‌ سرودهاي‌ زرتشتي‌ نسبت‌ به‌ ساير قسمتها از قدمت‌ بيشتري‌ برخوردار است‌.

4-14- پادشاهان‌ ماد حكومت‌ مطلقه‌ داشتند: كارهاي‌ كشور همه‌ زير نظر شاه‌ بود و هيچ‌ يك‌ از درباريان‌ حق‌ چون‌ و چرا نداشت‌. بطوري‌ كه‌ اشاره‌ رفت‌، سياگزار پادشاه‌ بزرگ‌ اين‌ دودمان‌ نيروي‌ مرتب‌ و منظمي‌ از سواره‌ نظام‌ و كمانداران‌ تشكيل‌ داده‌ و به‌ بركت‌ هنر نظامي‌ ايشان‌ بر متصرفات‌ خويش‌ افزوده‌ بود. اما مادها پس‌ از كسب‌ قدرت‌ و نيروي‌ زياد، در اثر ازدياد ثروت‌ و رفاه‌ و آسايش‌ و ناز و نعمتي‌ كه‌ از آن‌ ناشي‌ شده‌ بود. به‌ تن‌ پروري‌ و تنبلي‌ خو گرفتند و ويژگي‌ ذاتي‌ خويش‌ را از دست‌ دادند. اين‌ مسئله‌ و نيز هزينه‌هاي‌ گزاف‌ و تجمل‌ فراوان‌ دربار - كه‌ مآلاً به‌ ازدياد ماليات‌، تحميل‌ آن‌ بر طبقات‌ و ستم‌ و بيداد مأموران‌ دولتي‌ نسبت‌ به‌ مردم‌ كشيده‌ مي‌شد - موجبات‌ ضعف‌ و انقراض‌ سريع‌ دولت‌ بزرگ‌ ماد را فراهم‌ آورد. روي‌ كارآمدن‌ دولت‌ آريايي‌ ماد و گسترش‌ متصرفات‌ آن‌ تا دوردست‌ترين‌ نقاط‌ و شهرهاي‌ آسيايي‌ صغير، مردم‌ سامي‌نژاد آن‌ خطه‌ را تضعيف‌ كرد. دولتي‌ ايراني‌ به‌ نام‌ ماد جاي‌ دولت‌ آشور را گرفت‌، و اين‌ امر در تاريخ‌ دنياي‌ كهن‌ از اهميت‌ زيادي‌ برخوردار بود.

فرهنگ‌ و زندگي‌ مادها

4-15- همچنان‌ كه‌ در تاريخ‌ ماد، دو دوره‌ي‌ متفاوت‌ - پيش‌ از پادشاهي‌ بزرگ‌ ماد و بعد از آن‌ - وجود دارد. تاريخ‌ و فرهنگ‌ ماد را نيز مي‌توان‌ به‌ دو دوره‌ تقسيم‌ كرد: 1- دوران‌ متقدم‌ ماد و پيش‌ از استقرار سلطه‌ي‌ كيش‌ مغان‌ 2- دوره‌ي‌ پس‌ از سلطه‌ي‌ آن‌ طبقه‌. مرز ميان‌ اين‌ دو دوره‌، پايان‌ قرن‌ هفتم‌ پيش‌ از ميلاد است‌.

با حفرياتي‌ كه‌ صورت‌ گرفته‌ است‌، تاكنون‌ خانه‌ي‌ مادي‌ - كه‌ از خشت‌ خام‌ ساخته‌ مي‌شد - كشف‌ نگرديده‌ است‌، ولي‌ مي‌توان‌ احتمال‌ داد كه‌ در آن‌ عهد همان‌ خصوصيات‌ ساختماني‌ را داشته‌ كه‌ در دورانهاي‌ بعدي‌ واجد آن‌ بوده‌ است‌. ويژگيهاي‌ مزبور در قبوري‌ كه‌ در صخره‌ها حفر شده‌ است‌ نيز مشاهده‌ مي‌گردد، و آن‌ عبارتست‌ از ساختمان‌ يك‌ طبقه‌ي‌ قائم‌ الزاويه‌، و در اكثر موارد داراي‌ بام‌ مسطح‌ و دامنه‌اي‌ بر روي‌ جلوخان‌، كه‌ بر ستونهاي‌ چوبي‌ يا سنگي‌ تكيه‌ دارد. اين‌گونه‌ بناها در نواح‌ كوهستاني‌ آسياي‌ مقدم‌ بسيار معمول‌ و متداول‌ بوده‌ است‌. اما ظاهراً زندگي‌ مردم‌ نقاط‌ دوردست‌ غربي‌ (جبال‌ زاگرس‌) تحت‌ تأثير رسوم‌ بابليان‌ قرار داشته‌ است‌. مثلاً در سمت‌ شرقي‌ كوههاي‌ مزبور لباسهايي‌ پوشيده‌ مي‌شد كه‌ در هزاره‌ي‌ سوم‌ پيش‌ از ميلاد در بين‌ لولوبيان‌ معمول‌ بود. روي‌ نيم‌تنه‌ و پيراهن‌ آستين‌ كوتاهي‌ كه‌ تا زانو مي‌رسيد، پوستي‌ افكنده‌ آن‌ را بر شانه‌ي‌ چپ‌ استوار مي‌ساختند. گاهي‌ هم‌ پوست‌ را از زير كمربند رد مي‌كردند. ثروتمندان‌ در اين‌ مورد از پوست‌ يوزپلنگ‌ و مستمندان‌ از پوست‌ گوسفند استفاده‌ مي‌كردند. لباس‌ ماديها و قبايل‌ اتحاديه‌ي‌ ماد و مانتائيان‌ بدين‌گونه‌ بود. رسم‌ افكندن‌ پوست‌ گوسفند بر شانه‌، تا امروز نيز در ميان‌ شبانان‌ مناطق‌ كوهستاني‌ آذربايجان‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌. موها را با نوار سرخي‌ مي‌بستند و ريش‌ را مي‌تراشيدند. در نگاره‌هاي‌ آشوري‌ كلاه‌ بلند نمدي‌ با تاج‌ كه‌ به‌ زبان‌ لاتيني‌ تياز ناميده‌ مي‌شد و مخصوص‌ ساكنان‌ ماد بود، ديده‌ نمي‌شود. ولي‌ از آنجا كه‌ كلاه‌ مزبور در هزاره‌ي‌ سوم‌ پيش‌ از ميلاد و در دوران‌ هخامنشيان‌ (سده‌هاي‌ 6 تا 4 پيش‌ از ميلاد) تداول‌ داشته‌، بي‌شك‌ در دوران‌ موردنظر نيز مرسوم‌ بوده‌ است‌، پاي‌افزار ويژه‌ي‌ ايشان‌، موزه‌هايي‌ نرم‌ و نوك‌ برگشته‌ بود.

يونانيان‌ از اين‌ لباس‌ ماديها خبر نداشته‌ آن‌ را مخصوص‌ كاسيان‌ مي‌دانستند و پوشش‌ ديگري‌ را كه‌ با تصاوير آشوري‌ متفاوتست‌ (لباس‌ مادي‌) مي‌خواندند، و آن‌ عبارت‌ بود از پيراهن‌ گشاد (ساراپيس‌) آستين‌ بلند، شلوار گشاد و چين‌دار - كه‌ در واقع‌ دامن‌ درازي‌ بود كه‌ ميان‌ دو پا جمع‌ مي‌شد - و بالاپوش‌ كوتاه‌ از پارچه‌ي‌ رنگارنگ‌ يا پشم‌. با شلق‌ كه‌ بر سركشيده‌ مي‌شد، اين‌ نوع‌ لباس‌ را تكميل‌ مي‌كرد. ظاهراً اين‌ لباس‌ مربوط‌ به‌ سواران‌ آريزانتي‌ بود. ساكنان‌ اصلي‌ ماد غربي‌ و مركزي‌ در نيمه‌ي‌ سده‌ي‌ اول‌ پيش‌ از ميلاد از اين‌ لباس‌ استفاده‌ نمي‌كردند. ولي‌ پوشش‌ مزبور از قديم‌ معمول‌ بود، و اين‌ موضوع‌ از يك‌ مهر قديمي‌ مادي‌ استنباط‌ مي‌شود كه‌ در مدفن‌ تپه‌ي‌ سيالك‌ كاشان‌ به‌ دست‌ آمده‌ است‌.

اين‌ لباس‌ ظاهراً در قرن‌ هفتم‌ پيش‌ از ميلاد، هم‌زمان‌ و همگام‌ با رواج‌ كيش‌ قبايل‌ شرقي‌ ماد و زبان‌ رسمي‌ ايراني‌ در سراسر خاك‌ ماد متداول‌ شد و در قرن‌ ششم‌ پيش‌ از ميلاد پارسيان‌ نيز آن‌ را پذيرفتند.

در آغاز هزاره‌ي‌ اول‌ پيش‌ از ميلاد نيزه‌ و سپر جز و سلاحهاي‌ عادي‌ و معمولي‌ مادها بود. بعدها در اسلحه‌ي‌ ايشان‌ تنوعي‌ نسبي‌ به‌ وجود آمد و از جمله‌ خنجر و شمشير كوتاه‌ (اسكيتي‌) كه‌ آن‌ را آكيناك‌ مي‌ناميدند. بر ديگر سلاحهاي‌ ايشان‌ افزوده‌ شد.

چنان‌ كه‌ مي‌دانيم‌، در آن‌ روزگار اسب‌ ثروت‌ عمده‌ و مهم‌ قبايل‌ به‌ شمار مي‌رفت‌. هنوز از زين‌ و لگام‌ اطلاعي‌ نداشتند و سوار بر چيزي‌ مي‌نشست‌ كه‌ به‌ غاشيه‌ مي‌مانست‌. زين‌ و برگ‌ كاسيان‌ و ماديان‌ از ويژگيهايي‌ برخوردار بود. آنان‌ حتّي‌ در پايان‌ هزاره‌ي‌ سوم‌ پيش‌ از ميلاد از خيش‌ و گاو آهن‌ و بستن‌ آن‌ بر پشت‌ دو گاو، آگاهي‌ داشتند.

در قسمت‌ پيشه‌ها، هنرنمايي‌ بر مفرغ‌ و آهن‌ به‌ مرحله‌ي‌ عالي‌ رسيده‌ بود (مصنوعات‌ هنري‌ مفرغي‌ آنان‌ به‌ ويژه‌ بسيار زيبا بود) سنگ‌ تراشي‌، سفال‌سازي‌ و محتملاً نساجي‌ نيز به‌ پيشرفت‌ محسوسي‌ نايل‌ آمده‌ بود. بعدها به‌ منسوجات‌ مادي‌ ارج‌ بسيار مي‌نهادند. از تزيينات‌ گوناگوني‌ كه‌ بر ظروف‌ سفالين‌ آن‌ روزگاران‌ ديده‌ مي‌شود چنين‌ برمي‌آيد كه‌ آنها احتمالاً نقوش‌ زيباي‌ مزبور را در منسوجات‌ نيز به‌ كار مي‌برده‌اند.

خط‌ و كتابت‌ مادها

4-16- تا آنجا كه‌ به‌ قرن‌ هفتم‌ پيش‌ از ميلاد مربوط‌ مي‌شود، آگاهي‌ ما در مورد خط‌ و كتابت‌ ماديها از اطلاعاتمان‌ درباره‌ي‌ فرهنگ‌ آنان‌ نيز كمتر است‌. مسلماً در هزاره‌ي‌ اول‌ پيش‌ از ميلاد خط‌ و كتابت‌ در سرزمين‌ ماد وجود داشته‌ است‌. فرمان‌ معروفي‌ در دست‌ است‌ كه‌ درسده‌ي‌ نهم‌ يا هشتم‌ پيش‌ از ميلاد از طرف‌ شاهك‌ آبدادانا خطاب‌ به‌ مردي‌ آشوري‌ به‌ زبان‌ اكدي‌ صادر شده‌ و موضوع‌ آن‌ هبه‌ي‌ اموال‌ و دادن‌ تسهيلات‌ است‌. از بعضي‌ مدارك‌ موجود (به‌ طور غير مستقيم‌) چنين‌ بر مي‌آيد كه‌ مادها از خود خط‌ و كتابتي‌ داشتند كه‌ به‌ ظن‌ قوي‌ از خط‌ اوراتوئي‌ گرفته‌ شده‌ بود و تصوير مي‌رود خط‌ مزبور يكي‌ از انواع‌ خط‌ ميخي‌ بوده‌ باشد. در عين‌ حال‌ در نواحي‌ درياچه‌ي‌ اروميه‌ خطوط‌ هيروگليفي‌ نظير هيروگليفهاي‌ اوراتوئي‌ متداول‌ بوده‌ است‌. اين‌ هيروگليفها بر روي‌ ديس‌ سيميني‌ كه‌ در زيويه‌ پيدا شده‌ است‌، به‌ چشم‌ مي‌خورد. مسلماً آنان‌ در قرن‌ هفتم‌ پيش‌ از ميلاد داراي‌ خط‌ و كتابت‌ بوده‌اند، و اين‌ خط‌ همانست‌ كه‌ امروزه‌ « خط‌ باستان‌ پارسي‌ » يا « خط‌ هخامنشي‌ رديف‌ اول‌ » خوانده‌ مي‌شود، ولي‌ در واقع‌ از لحاظ‌ اصل‌ و منشاء، مادي‌ است‌.

كيش‌ مادها (مغان‌)

4-17- در معتقدات‌ شرقي‌ باستاني‌، دين‌، عامل‌ بارزي‌ بوده‌ است‌. در اين‌ زمينه‌ نيز تاريخ‌ ماد به‌ دو دوره‌ي‌ متفاوت‌ تقسيم‌ مي‌شود: يكي‌ پيش‌ از سده‌ي‌ هفتم‌ و ديگري‌ از آغاز آن‌ سده‌ به‌ بعد. مبناي‌ داوري‌ ما درباره‌ي‌ هزاره‌ي‌ نخست‌ پيش‌ از ميلاد، متون‌ آشوري‌ و تصويرها و نامهاي‌ خاص‌ است‌. در اين‌ مورد متون‌ آشوري‌ متعددي‌ داريم‌ كه‌ در آنها چندين‌ بار از خدايان‌ مانتا و غيره‌ و به‌ ويژه‌ از ربودن‌ خدايان‌ (بتهاي‌) مزبور ياد مي‌شود. درباره‌ي‌ شكل‌ بتهاي‌ مزبور تا حدودي‌ مي‌توان‌ از روي‌ مفرغهاي‌ لرستاني‌ و تصاوير نقر شده‌ بر مصنوعاتي‌ قضاوت‌ كرد كه‌ در زيويه‌ و مانتا كشف‌ شده‌ است‌. با اينكه‌ احتمال‌ مي‌رود بين‌ اساطير لرستاني‌ و اوستا ارتباط‌ گونه‌اي‌ وجود داشته‌ باشد، ولي‌ بر روي‌ هم‌ مدارك‌ موجود نشان‌ مي‌دهد كه‌ كيش‌ سرزمينهاي‌ غربي‌ ماد قديم‌ بيشتر با دين‌ هوريان‌ و تا حدودي‌ آشوريان‌ هم‌ نوع‌ بوده‌ باشد. در اين‌ مورد به‌ ويژه‌ مي‌توان‌ به‌ تصاوير ابليسهاي‌ عجيب‌ الخلقه‌ي‌ نيمه‌ حيوان‌ و نيمه‌ آدمي‌، ابوالهولهاي‌ بالدار و حيوانات‌ عجيب‌ تخيلي‌ با بدن‌ شير ، سر شير يا شاهين‌ و بال‌ عقاب‌ اشاره‌ كرد كه‌ در اساطير هورياني‌ بسيار رايج‌ و شايع‌ و از ويژگيهاي‌ كيش‌ آن‌ بوده‌ است‌. بعدها همان‌ جانوران‌ عجيب‌الخلقه‌ را مي‌بينيم‌ كه‌ در نقشهاي‌ برجسته‌ي‌ شاهان‌ هخامنشي‌ مظهر ديوان‌ معرفي‌ شده‌اند.
كيش‌ كاسيان‌ و حتّي‌ دين‌ ويژه‌ي‌ بابليان‌ تا مدتي‌ در ماديها نفوذ داشت‌. يكي‌ از كشورهاي‌ غربي‌ يا مركزي‌ ماد بيت‌ ايشتار يا خانه‌ي‌ ايشتار (الهه‌ي‌ بابلي‌ عشق‌ و حاصلخيزي‌) ناميده‌ مي‌شد و چنان‌ كه‌ از گفته‌ي‌ هرودوت‌ برمي‌آيد، بعدها آن‌ را با «آناهيتاي‌» اوستايي‌ يكي‌ دانستند. در مركز ماد، نزديك‌ محلي‌ كه‌ بعدها اكباتان‌ ناميده‌ شد، آشوريان‌ در ضمن‌ پيشروي‌ خود نه‌ تنها به‌ « دژ بابليان‌ » يا «كوچ‌نشين‌ كلني‌ كاسيان‌» برخوردند، بلكه‌ شاهد پرستش‌ « مردوك‌ » خداي‌ بابل‌ نيز بودند. در ماد غربي‌، فرمانفرمايان‌ در بسياري‌ از موارد به‌ اسامي‌ «اكدي‌» و از آن‌ جمله‌ به‌ نامهاي‌ خدايان‌ ناميده‌ مي‌شدند. درباره‌ي‌ كيش‌ ماديهاي‌ ايراني‌ ساكن‌ اقصي‌ نقاط‌ شرق‌ آن‌ كشور، جز اسامي‌ خاصي‌ كه‌ در منابع‌ آشوري‌ محفوظ‌ مانده‌ است‌، مدرك‌ ديگري‌ در دست‌ نداريم‌؛ و از آنجا كه‌ نامهاي‌ ايراني‌ بر خلاف‌ اسامي‌ غير ايراني‌ - بر ما معلومست‌، و هر نام‌ باستاني‌ با معتقدات‌ ديني‌ معيني‌ ارتباط‌ داشته‌ است‌، با تجزيه‌ و تحليل‌ اسامي‌ مزبور مي‌توانيم‌ اطلاعاتي‌ درباره‌ي‌ دارندگان‌ آن‌ نامها به‌ دست‌ آوريم‌. بعضي‌ از دانشمندان‌ با توجه‌ به‌ اين‌ تجزيه‌ و تحليل‌ برآنند كه‌ كيش‌ مزدا يا زرتشتي‌ در ميان‌ دارندگان‌ اسامي‌ مزبور رواج‌ داشته‌ است‌.

ويژگيهاي‌ اجتماعي‌ مادها

4-18- در سرزمين‌ ماد خصوصيات‌ جامعه‌ي‌ پدر شاهي‌ وجود داشته‌ است‌. وجود قلعه‌هايي‌ كه‌ تصوير آنها نشان‌ دهنده‌ي‌ جنگهاي‌ تاراجگرانه‌ بين‌ مادهاست‌، باز مي‌نمايد كه‌ در جامعه‌ي‌ ماد آثار اختلاف‌ طبقاتي‌ آشكار، و ويژگيهاي‌ سازمان‌ جامعه‌ي‌ برده‌داري‌ در شرف‌ تكوين‌ بوده‌ است‌. به‌ عقيده‌ي‌ دياكونوف‌، بناي‌ شهرها و دژها با حصار سنگي‌، آجري‌ و برجها، آغاز تجزيه‌ و تفكيك‌ پيشه‌ها، وجود مناصب‌ دايم‌، جريان‌ داشتن‌ جنگ‌ و جدالهاي‌ مداوم‌، انتقال‌ به‌ دوران‌ زن‌ و شوهري‌، رواج‌ برده‌داري‌ و ايجاد تأسيسات‌ اداري‌ به‌ منظور اسارت‌ و انقياد طبقات‌ محروم‌، بسياري‌ از خصوصيات‌ جامعه‌ي‌ ماد را روشن‌ مي‌سازد. جامعه‌ي‌ ماد در آغاز از عشيره‌هاي‌ پدر شاهي‌ يا «ويس‌» تشكيل‌ مي‌شد كه‌ در دهكده‌ها به‌ سر مي‌بردند. معمولاً سالمندترين‌ عضو خاندان‌ به‌ رياست‌ عشيره‌ برگزيده‌ مي‌شد. در هر روستا بزرگ‌ خاندان‌، رئيس‌ ده‌ يا «دهخدا» نيز بود. در كتيبه‌هاي‌ آشوري‌ بارها از آنان‌ ياد شده‌ است‌. رفته‌ رفته‌ كه‌ جامعه‌ي‌ طبقاتي‌ قوام‌ گرفت‌، اين‌ رؤسا و خداوندان‌ ده‌ به‌ صورت‌ اشراف‌ و طبقه‌ي‌ حاكمه‌ي‌ زمان‌ در آمدند. در خاك‌ ماد دژها و حصارهايي‌ وجود داشت‌ كه‌ اهالي‌ به‌ هنگام‌ بروز خطر، به‌ درون‌ آنها پناه‌ مي‌بردند. معمولاً دژها را بر فراز صخره‌هاي‌ طبيعي‌ يا تپه‌هاي‌ مصنوعي‌ بنا نهاده‌ گرداگردشان‌ را ديوار يا حصارهاي‌ متحدالمركز مي‌كشيدند. سربرجها داراي‌ كنگره‌هايي‌ بود كه‌ از آنها براي‌ تيراندازي‌ استفاده‌ مي‌كردند.

كشور ماد از واحدها و يا به‌ عبارت‌ ديگر از كشورهاي‌ خود مختار و مستقل‌ تشكيل‌ شده‌ بود. در رأس‌ اين‌ كشورهاي‌ مستقل‌ شاهكهايي‌ قرار داشتند كه‌ به‌ عقيده‌ي‌ دياكونوف‌ فرمانرواياني‌ مستبد و فعال‌ مايشاء بودند. هرودوت‌ مي‌نويسد: ماديها داراي‌ مجامع‌ و مجالس‌ خلق‌ بودند و بدون‌ شك‌ در شوراي‌ بزرگان‌ عده‌اي‌ از بهترين‌ اشخاص‌ نيز وجود داشتند. اوستا نيز از اين‌گونه‌ مجالس‌ و شوراها به‌ نام‌ «هنجمن‌» ياد مي‌كند.

شيوه‌ي‌ پادشاهي‌ ماد

4-19- چنان‌ كه‌ پيش‌ از اين‌ باز نموديم‌، اميرنشينهاي‌ پراكنده‌اي‌ كه‌ در سرزمين‌ ماد وجود داشتند، در سايه‌ي‌ تدبير و كارداني‌ افراد خاندان‌ ديوكس‌ (يا ديوكه‌ يا ديااكو) منقرض‌ شده‌ امراي‌ نواحي‌ گوناگون‌ خواه‌ناخواه‌ زير يك‌ پرچم‌ گرد آمدند. به‌ عقيده‌ي‌ گيرشمن‌، وحدت‌ ايران‌ در مقام‌ مقايسه‌ با مصريان‌ و سومريان‌ آهنگي‌ كندتر داشت‌. مصريان‌ و سومريان‌ به‌ مجرد ترك‌ وضع‌ شكارگري‌، به‌ صورت‌ جوامع‌ منظم‌ روستايي‌ و گله‌پروري‌ درآمده‌ حكومتهايي‌ تشكيل‌ دادند. ولي‌ در ايران‌ وضع‌ بدين‌ منوال‌ نبود و تركيب‌ اجتماعي‌ قوم‌ ماد و وضع‌ طبيعي‌ و اقليمي‌ ايران‌ موجب‌ شد كه‌ وحدت‌ اين‌ كشور به‌ كندي‌ صورت‌ گيرد. ايران‌ به‌ وسيله‌ي‌ رودهايي‌ چون‌ نيل‌، دجله‌ و فرات‌ كه‌ باطغيانهاي‌ سالانه‌ي‌ خود سبب‌ حاصلخيزي‌ مناطق‌ اطراف‌ مي‌شدند مشروب‌ نمي‌گرديد و از بارانهاي‌ سودمند منظم‌ كه‌ باعث‌ باروري‌ ناحيه‌ مي‌گردد، بهره‌ نداشت‌. در ايران‌ از كهن‌ترين‌ روزگاران‌ مسئله‌ي‌ آب‌ امري‌ حياتي‌ به‌ شمار مي‌رفت‌ و از آنجا كه‌ بشر تنها در جايي‌ مي‌تواند استقرار يابد كه‌ آبياري‌ امكان‌ داشته‌ باشد، ساكنان‌ ايران‌ پراكنده‌ شدند و تراكم‌ جمعيت‌ اين‌ كشور از مصر و بين‌النهرين‌ كمتر بود. پراكندگي‌ تلها يا تپه‌هاي‌ مصنوعي‌ و بقاياي‌ مجتمعهاي‌ قديمي‌ - كه‌ مسافر امروزي‌ آنها را در فواصل‌ چندين‌ ده‌ كيلومتري‌ دور از هم‌ مشاهده‌ مي‌كند - اين‌ موضوع‌ را به‌ خوبي‌ مجسم‌ مي‌سازد. همين‌ وضع‌ طبيعي‌ موجب‌ مي‌شد كه‌ در هر ناحيه‌ و حتّي‌ در هر ده‌ نوعي‌ استقلال‌ به‌ وجود آيد. بدين‌ علت‌ ايران‌ در آن‌ واحد داراي‌ قبايل‌ بدوي‌ يا نيمه‌ بدوي‌ و خانه‌نشين‌ بود - كه‌ هنوز هم‌ وجود دارند و لهجه‌ها و رسوم‌ و عادات‌ خويش‌ را حفظ‌ كرده‌اند.

به‌ شرحي‌ كه‌ گفته‌ شد، عوامل‌ خارجي‌، سكنه‌ي‌ ماد را بر آن‌ داشت‌ كه‌ در زير پرچم‌ واحدي‌ گرد آيند. به‌ عقيده‌ي‌ دياكونوف‌ : شاهان‌ ماد به‌ توده‌هاي‌ وسيع‌ مردم‌ آزاد و طبقه‌ي‌ بزرگ‌ بنده‌داران‌ (طبقه‌ي‌ تازه‌ به‌ دوران‌ رسيده‌ها) و توليدكنندگان‌ كوچك‌ و آزاد مادي‌ مستظهر بودند. ديوكس‌ كه‌ دهقان‌ زاده‌اي‌ پركار و مورد اعتماد بود، در سايه‌ي‌ حسن‌ تدبير نخست‌ به‌ مقام‌ داوري‌ و پس‌ از چندي‌ به‌ پادشاهي‌ برگزيده‌ شد و سرانجام‌ به‌ ياري‌ اكثريت‌ مردم‌، سلطنتهاي‌ كوچك‌ را برانداخت‌. اين‌ مطلب‌ كه‌ شاهان‌ ماد به‌ استبداد گرايش‌ داشتند - و هرودوت‌ نيز بدان‌ اشاره‌ كرده‌ است‌ - به‌ هيچ‌ روي‌ با مراتب‌ پيش‌ گفته‌ مغايرت‌ ندارد. در هر جامعه‌ي‌ برده‌داري‌، به‌ طور حتم‌ ابتدا افراد عادي‌ آزاد و اشراف‌ عشيره‌اي‌ درگير مبارزه‌ با يكديگر بوده‌اند و تنها برافتادن‌ اشراف‌ و رفع‌ ستم‌ از كشاورزان‌ آزاد عاملي‌ بوده‌ كه‌ مي‌توانسته‌ است‌ موجب‌ بسط‌ كامل‌ شيوه‌ي‌ توليد برده‌داري‌ شود. در اين‌ مبارزه‌ معمولاً عامه‌ي‌ مردم‌ آزاد از استقرار قدرت‌ فردي‌ طرفداري‌ مي‌كرده‌اند.

سازمان‌ درباري‌ ماد

4-20- هرودوت‌ درباره‌ي‌ نظامها و شيوه‌هاي‌ تازه‌اي‌ كه‌ ديوكس‌ در دوران‌ فرمانروايي‌ خود وضع‌ كرده‌ بود چنين‌ مي‌نويسد: وي‌ حصاري‌ پيرامون‌ سراي‌ خود كشيد و مردم‌ را بر آن‌ داشت‌ تا در اطراف‌ حصار زندگي‌ كنند. همچنين‌ دستور داد هيچكس‌ شخصاً به‌ مقر شاه‌ نزديك‌ نشود و همه‌ي‌ كارها به‌ وسيله‌ي‌ پيك‌ صورت‌ گيرد، و اين‌ بدان‌ معني‌ بود كه‌ سلطان‌ در ديدگاه‌ هيچ‌كس‌ قرار نخواهد گرفت‌. خنديدن‌ در حضور شاه‌ نوعي‌ بي‌ادبي‌ به‌ حساب‌ مي‌آمد. شاه‌ با آگاهي‌ از وجود گناهكاران‌، آنها را احضار مي‌كرد و هر كس‌ را به‌ فراخور جرمش‌ كيفر مي‌داد. شاه‌ در سراسر كشور جاسوسان‌ و منهياني‌ داشت‌ كه‌ وسايل‌ آگاهي‌ وي‌ و موجبات‌ دادخواهي‌ و دادرسي‌ و كيفر را فراهم‌ مي‌آوردند.

پس‌ از ديوكس‌، پسرش‌ فرورتيش‌ زمام‌ كارها را به‌ دست‌ گرفت‌، ولي‌ چندي‌ نگذشت‌ كه‌ در جنگ‌ با آشور كشته‌ شد. سياگزار پسر و جانشين‌ فرورتيش‌ بيش‌ از ديگران‌ به‌ فراهم‌ آوردن‌ و تجهيز قوا پرداخت‌. سواره‌ نظام‌، پياده‌ نظام‌ و كمانداران‌ سپاه‌ او وظايف‌ معيني‌ داشتند. سواران‌ سكايي‌ در جنگهاي‌ متحرك‌ استاد بودند. سياگزار فنون‌ جنگي‌ سواران‌ مزبور را به‌ سرداران‌ خود آموخت‌ و در جنگ‌ با سكائيان‌ و ديگر دشمنان‌ پيروزيهايي‌ به‌ دست‌ آورد. ماناي‌ (سركرده‌ پارسيان‌) سلطنت‌ او را به‌ رسميت‌ شناخت‌ و پارسيان‌ به‌ فرمان‌ او گردن‌ نهادند.

در حدود سال‌ 650 پيش‌ از ميلاد، پادشاهي‌ ماد دولتي‌ بزرگ‌ بود و از اين‌ نظر در رديف‌ ماتنايا (ميتانيان‌)، اورارتو (اورارتويا آرارات‌، قومي‌ و نيرومند بودند، كه‌ در شمال‌ غربي‌ ايران‌ حكومت‌ داشتند و مادها هيچ‌ وقت‌ نتوانستند به‌ آنها حمله‌ كنند) و عيلام‌ قرار داشت‌.
چهار نيروي‌ بزرگ‌ ماد، كاره‌، ليديه‌، و مصر، سراسر خاورنزديك‌ را ميان‌ خود تقسيم‌ كردنده‌ ولي‌ از اين‌ ميان‌ تنها ماد است‌ كه‌ مي‌توان‌ نام‌ شاهنشاهي‌ را بر آن‌ اطلاق‌ كرد. آنچه‌ پرمعناتر مي‌نمايد اين‌ است‌ كه‌ دولت‌ ماد نخستين‌ سازمان‌ شاهنشاهي‌ بود كه‌ به‌ وسيله‌ي‌ جنگجويان‌ شمالي‌ بنياد گذاشته‌ شد كه‌ به‌ يك‌ زبان‌ ايراني‌ سخن‌ مي‌گفتند و طرز فكر شمالي‌ داشتند. با توجه‌ به‌ مراتب‌ بالا، اين‌ موضوع‌ كه‌ در هيچ‌ جا پيرامون‌ روزگار مادها كاوشي‌ صورت‌ نگرفته‌ است‌، بر ميزان‌ تأسف‌ ما مي‌افزايد. در صورتي‌ كه‌ پايتخت‌ آنها يعني‌ همدان‌ مورد توجه‌ شايسته‌ قرار گيرد، مي‌توانيم‌ اميدوار باشيم‌ كه‌ پشته‌ي‌ خاك‌ آن‌ شهر فرهنگ‌ مادي‌ را جزء به‌ جزء براي‌ ما آشكار سازد و حتّي‌ وسايلي‌ فراهم‌ آورد كه‌ مادها به‌ زبان‌ ايراني‌ خويش‌ با ما سخن‌ گويند.

اوضاع‌ طبقات‌ مختلف‌ در تمدّن‌ زمان‌ ماد

4-21- پس‌ از پيشرفت‌ كشاورزي‌ و گله‌داري‌ و تقسيم‌ كار و پيدايش‌ حرفه‌هاي‌ جديد، اندك‌ اندك‌ رؤسا و سران‌ قبايل‌ در نتيجه‌ي‌ كاربردگان‌ و استثمار قشرهاي‌ محروم‌ ثروتمند شدند و بدين‌ وسيله‌ مقدمات‌ اختلاف‌ طبقاتي‌ فراهم‌ آمد. خرده‌ اوستا از تقسيم‌ جامعه‌ به‌ گروههاي‌ صنفي‌ و حرفه‌اي‌ داراي‌ پيشوا و نيز از سه‌ صنف‌ كاهنان‌ و خادمان‌ آتش‌، ارابه‌ سواران‌ و دامداران‌ و كشاورزان‌ سخن‌ مي‌گويد. گذشته‌ از آن‌، در يك‌ مورد از پيشه‌ور وارجي‌ كه‌ به‌ كار او داده‌ شده‌ است‌، ياد مي‌كند.

ترديدي‌ نيست‌ كه‌ در جامعه‌ي‌ آن‌ روز ماديها برده‌ نيز وجود داشته‌ است‌، ولي‌ بردگان‌ در شمار اصناف‌ نبودند. ظاهراً در اين‌ دوره‌ افراد ثروتمند، كم‌ ثروت‌، برده‌داران‌ و توليدكنندگان‌ كوچك‌ فاقد برده‌ در كنار هم‌ زندگي‌ مي‌كردند. مقامات‌ درباري‌ و مغان‌ صنف‌ خاصي‌ از جامعه‌ را تشكيل‌ مي‌دادند و بزرگان‌ قوم‌، ارابه‌سوار خوانده‌ مي‌شدند.

در پايان‌ قرن‌ ششم‌ پيش‌ از ميلاد هنوز ارتش‌ ماد از مردم‌ جدا نشده‌ بود. ظاهراً سپاهيان‌ را داوطلبان‌ قبايل‌ تشكيل‌ مي‌دادند. هر فرد آزادي‌ كه‌ توانايي‌ حمل‌ سلاح‌ داشت‌، سپاهي‌ محسوب‌ مي‌شد.
تصادفي‌ نيست‌ كه‌ آشوريان‌ پيوسته‌ ماديها را با صفت‌ نيرومند وصف‌ مي‌كردند. اين‌ امر مي‌رساند كه‌ ماديها علي‌رغم‌ پراكندگي‌ ظاهري‌ و تقسيم‌ به‌ كشورهاي‌ كوچك‌، با هم‌ متحد و يكدل‌ بوده‌اند.
در قلمرو اتحاديه‌ي‌ ماد، افراد جامعه‌ به‌ طور كلي‌ به‌ دامداري‌ اشتغال‌ داشتند - گرچه‌ به‌ كشاورزي‌ كه‌ بر پايه‌ي‌ آبياري‌ مصنوعي‌ استوار بود نيز آشنا و آگاه‌ بودند. در نزد آنان‌ پرورش‌ اسب‌ از اهميتي‌ ويژه‌ برخوردار بود. (آشوريان‌ تقريباً جز اسب‌ چيزي‌ را به‌ عنوان‌ خراج‌ از ماديها نمي‌پذيرفتند.) ايشان‌ دامهاي‌ بزرگ‌ شاخدار و گوسفند پرورش‌ مي‌دادند و با پرورش‌ شتر دوكوهانه‌ نيز آشنا بودند. كشت‌ يونجه‌ در آسياي‌ ميانه‌ معمول‌ و متداول‌ بود. در ايران‌ زراعت‌ گياه‌ مزبور از قديم‌ با پرورش‌ اسب‌ و اسبداري‌ رابطه‌ داشت‌ چينيان‌ كشت‌ آن‌ را از ايران‌ و آسياي ميانه كسب كردند .


حالا بخون و سعي كن اين را باور كني تا كتاب درسي را ( البته نميگم اون بده ) ...

منبع متن بالا سايت کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت هست ...

موفق باشيد
شهريار:great:

hOjjAt_PcNeTwOrK
25-09-07, 12:49
بله درسته
به این کتابا نمیشه اعتماد کرد
برم سراغ سلوکیان اشکانیان؟

(از اینترنتو کتابو ترکیب میکنم)

شهریار لینک این سایتو میدی؟:


منبع متن بالا سايت کانون ايرانی پژوهشگران فلسفه و حکمت هست ...

soheyl
25-09-07, 22:41
ممنون که این تاپیک رو راه انداختین .
با اجازه شروع می کنم درباره قوم آریایی ، ایران عزیزمون و خلاصه هر چیزی که در توانم باشه .

soheyl
25-09-07, 22:45
از اولین تمدن بشر روی زمین شروع می کنم .
همدان ( هگمتانه ) دروازه تاریخ :

soheyl
25-09-07, 22:47
امروزه عموم باستان شناسان، تپهٔ باستانی هگمتانه (Only the registered members can see the linkهگمتانه)، واقع در مرکز شهر همدان (Only the registered members can see the linkهمدان) را - که وسیع‌ترین تپه باستانی ایران است - بقایای ابنیهٔ کاسی (Only the registered members can see the linkکاسی)، مادی (Only the registered members can see the linkماد)، هخامنشی (Only the registered members can see the linkهخامنشی) و بعد از آن می‌دانند. مساحت این تپه حدود ۳۰ هکتار می‌باشد، که با در نظر گرفتن بخش‌هایی که جزء محدودهٔ تپهٔ باستانی بوده، ولی اینک ساختمانهای مسکونی بر روی آن ساخته شده، به بیش از ۴۰ هکتار نیز می‌رسد.
این تپهٔ بیضی شکل، در داخل محدودهٔ شهر فعلی همدان در دو سوی خیابان اکباتان واقع شده‌است. «هگمتانه» یا «هنگمتانه» که به زبان پارسی قدیم به معنی محل تجمع بوده، ترکیبی از دو واژه «هنگ» به معنی «جا» و «متانه» به معنی «تجمع» است. این واژه در زبان یونان به صورت «اکباتانا» در آمده‌است و در کتیبه‌های عیلامی به صورت «آگ ماتونو» آمده‌است. برخی نیز معتقدند: «امدانه» یا «آمادای» که در کتیبه پلیسر (Only the registered members can see the link %BE%D9%84%DB%8C%D8%B3%D8%B1&action=edit) پادشاه آشور (Only the registered members can see the linkآشور) آمده، به این محل اطلاق می‌شده‌است. «هگمتانه» در زبان ارمنی «اهمتان»، در زبان سریانی (Only the registered members can see the linkسریانی) و پهلوی (Only the registered members can see the linkزبان_پهلوی) «اهمدان» و در گویش نویسندگان عرب «همدان» و در تورات (Only the registered members can see the linkتورات) «احتمانا» گفته شده‌است.
همچنین، سکه‌هایی از عهد ساسانی (Only the registered members can see the linkساسانی) کشف شده که محل ضرب آنها «اهمتان» قید شده‌است. نخستین اشارهٔ مکتوب به نام مادها و سرزمین ماد، در سالنامهٔ بیست و چهارم سارل مانزر سوم (Only the registered members can see the link %A7%D9%86%D8%B2%D8%B1_%D8%B3%D9%88%D9%85&action=edit) (۸۳۶ قبل از میلاد) و سارگن دوم (Only the registered members can see the link %AF%D9%88%D9%85&action=edit) (۷۱۵ قبل از میلاد) بوده‌است که از این قوم و سرزمین آنان به نام «مادای» یا «آمادای» یاد کرده‌اند.

دوران مادها

آشوریان (Only the registered members can see the linkآشوریان) باستان به شهرهای قوم کاسی، عنوان «کار کاشی» داده بودند، که “ کار“ به معنی قرارگاه یا منزلگاه و “ کاشی “اسم قوم“ کاسی (Only the registered members can see the linkکاسی)“ است.
آشور (Only the registered members can see the linkآشور)شناسان و ماد (Only the registered members can see the linkماد)شناسان، جملگی این کارکاشی (یا شهر کاسیان) را منطقه کنونی همدان (Only the registered members can see the linkهمدان) دانسته‌اند. پروفسور گیریشمن (Only the registered members can see the link 85%D9%86&action=edit)، باستان‌شناس معروف فرانسوی، معتقد است که اسم قبلی هگمتانه (Only the registered members can see the linkهگمتانه)، «اکسایا» یعنی شهر کاسی‌ها بوده‌است و در مجموع اعتقاد غالب بر این است که شهر هگمتانه را یکی از اقوام آریایی بنام مادها (Only the registered members can see the linkمادها) ساخته‌اند و نخستین دولت ایرانی را در آن بنا نهاده‌اند. ولی نتایج تحقیقات، بیانگر آن است که شهر هگمتانه، پیش از انتخاب به پایتختی توسط مادها وجود داشته و مردمانی از قوم کاسی (Only the registered members can see the linkکاسی) در آن زیسته‌اند. سپس بازماندگان قوم کاسی، بعدها با طایفه‌ای از آریایی‌ها، قوم موسوم به ماد (Only the registered members can see the linkماد) را پدید آورده‌اند و با غلبه بر دولت تجاوزگر آشوری، دولت ماد را بنیان گذاشته و و پایتخت خود را «کارکاشی» قرار داده‌اند و از آن به بعد، این شهر هگمتانه نام گرفته‌است.
'مادها (Only the registered members can see the linkمادها)، گروهی از اقوام آریایی بودند، که از جنوب سیبری به سمت فلات ایران حرکت کرده و در غرب ایران ساکن شدند. عواملی مانند: رشد اجتماعی و فرهنگی، تماس با گروههای بومی ساکن فلات ایران، وجود همسایگانی قدرتمند و احساس نیازهای جدید سیاسی و اجتماعی، آنها را وادار به اتحاد و ایجاد حکومتی مقتدر نمود، به طوری که قوی‌ترین قوم آن روزگار یعنی آشوری‌ها (Only the registered members can see the linkآشوری) را، برای همیشه از صفحه روزگار محو کردند.

گزارشات مورخین یونانی از ساختار قلعه



اسکلت انسانی در موزه هگمتانه که به همان شکل کشف شده نگهداری می‌شود

روایات مورخین یونانی نیز حاکی است که این شهر در دورهٔ مادها (از اواخر قرن هشتم تا نیمهٔ اول قرن ششم قبل از میلاد)، مدتها مرکز امپراتوری مادها بوده‌است و پس از انقراض آنها نیز به عنوان یکی از پایتخت‌های هخامنشی (Only the registered members can see the linkهخامنشی) (پایتخت تابستانی و احتمالاً محل خزانهٔ آنها) به شمار می‌رفته‌است. گفته‌های هردوت (Only the registered members can see the link) مورخ یونانی، در قرن پنجم قبل از میلاد، مهم‌ترین ماخذ تاریخی در این مورد است. وی بنای اولیه این شهر را به «دایااکو» (Only the registered members can see the linkدیاکو) نخستین شهریار ماد نسبت می‌دهد (۷۲۸ قبل از میلاد). هردوت اوضاع سیاسی و اقتصادی نامناسب قوم ماد را در دستیابی دیااکو به قدرت موثر می‌داند.
دیگر مورخین یونانی چون پلی‌بیوس، کنزیاس، ژوستین و گزنفون نیز دربارهٔ هگمتانه مطالبی جمع آوری کرده‌اند. دیااکو پس از اینکه هگمتانه را به پایتختی خود برگزید، تصمیم به ساخت کاخی عظیم و مستحکم، به صورت هفت قلعهٔ تو در تو، گرفت. به طوری که کاخ پادشاهی و خزانه، در درون قلعهٔ هفتم قرار داشته باشند. دیااکو به تقلید از رنگ آمیزی قصرهای بابلی دستور داده بود، کنگره‌های هر قلعه را به رنگی مخصوص در آورند.
به این ترتیب: رنگ کنگره‌های قلعه اول؛ سفید، دومی؛ سیاه، سومی؛ ارغوانی، چهارمی؛ آبی، پنجمی؛ نارنجی و کنگره در باروی داخلی؛ سیمین و زرین بودند. محیط بیرونی‌ترین دیوار قلعه، تقریباً به اندازهٔ حصار شهر آتن بوده‌است.
قصر شاهی، که در آخرین قلعهٔ درونی بر پا شده بود، دارای صدها اتاق بوده و مردم نیز خانه‌های خود را بیرون این قلعه‌ها و در کنار آن ساخته بودند. بنا به درخواست دیااکو، قوم ماد شهرهای کوچکی را که در آن می‌زیسته‌اند، رها ساخته و پایتخت را مورد توجه قرار دادند و در اطراف قلعه شاهی، خانه‌های خود را بنا کردند.
پلی بیوس مورخ یونانی (۲۰۴ تا ۱۳۲ قبل از میلاد) می‌نویسد: «در دامان کوه اورنت، («اورنت» یا «اورانتس» = الوند)، شهر هگمتانه با قلعه و ارگ مستحکم و حیرت‌آوری قرار گرفته و قصر شاهی در داخل آخرین قلعه آن استوار گردیده‌است. وضع ساختمانی، آرایش عجیب و تزئیناتی که در آن به کار رفته به نحوی بوده، که توصیف آن مبالغه‌آمیز به نظر می‌رسد. چوب‌هایی که در آن به مصرف رسیده، پوشیده از زر و سیم است. درها، ستون‌ها و رواقهای آن، با هزاران گونه کنده‌کاری و نقش و نگار آراسته شده‌اند. یک دیوار بی‌پیرایه و یک تیر عاری از زیور، در آن کاخ نیست. حتی کاشی‌هایی که زینت‌بخش «ازاره‌ها» و دیواره‌های درونی قصر است، با پوششی از آب نقره، سیم اندود گشته و همهٔ چوب‌ها از جنس سرو و کاج هستند.»
کنزیاس مورخ یونانی و پزشک معروف اردشیر دوم (Only the registered members can see the linkاردشیر_دوم) هخامنشی (۴۰۴ تا ۳۰۵ قبل از میلاد) می‌نویسد: ««سمیرامین» ملکهٔ آشور، پس از دیدن وضعیت شهر و موقعیت مناسب آن دستور داده، که برای او در آنجا کاخی بسازند و چون دیده‌است که در شهر جدیدالاحداث کمبود آب وجود دارد، دستور داده تا با صرف هزینه‌ای گزاف، نهری ساخته و آب دریاچه‌ای را که در آن سوی کوه اورنت (الوند) است، به این شهر سرازیر نمایند.»
ابوبکر احمد بن محمد اسحاق همدانی – معروف به ابن فقیه - در کتاب البلدان خود، که در حدود سال ۲۹۰ هجری به تحریر درآمده، به نقل از یکی از دانشمندان پارسی می‌نویسد: «همدان بزرگ‌ترین شهر جبال و حدود چهار فرسنگ در چهار فرسنگ بوده‌است.»
بخت النصر (Only the registered members can see the linkبخت_النصر) بعد از فتح و ویرانی بیت المقدس (Only the registered members can see the linkبیت_المقدس)، فرمانده‌ای به نام صقلاب را به قصد تصرف همدان می‌فرستد، ولی وی با عدم موفقیت مواجه شده و طی نامه‌ای به بخت النصر می‌نویسد: «من به شهری آمده‌ام، دارای بارویی بلند و سرکش و مردمی بسیار و کوی و برزن‌هایی فراخ و رودهای فراوان.».

دوران هخامنشیان

پس از انقراض مادها، هر چند هگمتانه مرکزیت نخستین را نیافت، ولی به جهت قرار گرفتن در مسیر راه شاهی (Only the registered members can see the linkراه_شاهی)، که پارسه (تخت جمشید (Only the registered members can see the linkتخت_جمشید)) را به سارد (Only the registered members can see the linkسارد) متصل می‌کرد، به عنوان پایتخت تابستانی هخامنشیان مورد توجه خاص بود و از این رو آن را آباد کردند.
در زمانی که داریوش سوم با اسکندر مواجه می‌شود، هگمتانه به صورت ویرانه‌ای بوده‌است. ولی داریوش سوم (Only the registered members can see the linkداریوش_سوم) بنا به پیشنهاد یاران خود، دستور می‌دهد در میانهٔ شهر، کوشکی بزرگ که آن را ساروق می‌نامیدند، بسازند. در این کوشک، سیصد مخفی‌گاه برای گنجینه‌ها و دارایی‌ها بر پا شد و برای آن هشت درب آهنین ساختند، که همه دو اشکوبی (دو لختی) و هر اشکوب، به بلندای دوازده گز بود.

چنانکه ملاحظه شد، دربارهٔ چگونگی احداث و نام بنیانگذاران هگمتانه در بین مورخین یونانی، اتفاق نظر وجود ندارد. مورخین اسلامی نیز در این زمینه با یکدیگر اختلاف نظر دارند. در مورد محل دقیق آن هم نظریات متفاوتی ارائه شده‌است. گر چه اکثر مورخین، پژوهشگران و باستان شناسان مانند مرحوم مصطفوی، پرفسور گیریشمن، اشمیت، لوشای و پرا دارا، تپه‌ای را که هم اکنون در شهر همدان به نام هگمتانه معروف است، محل اصلی شهر باستانی هگمتانه می‌دانند.

نتایج حفاری‌های تپه هگمتانه

در حفاری‌های باستان‌شناسی سالهای اخیر در تپه هگمتانه مشخص شده‌است که محل کاخ و بناهای اشاره شده، در تپه هگمتانه کنونی واقع بوده‌است.
از جمله ویژگیهای شهر باستانی هگمتانه، معماری و طرح و نقشه منظم این شهر بوده، که در بین آثار باستانی به دست آمده کم‌سابقه‌است. آثار کشف شده حاکی از وجود یک شبکهٔ منظم و پیشرفتهٔ آب‌رسانی در شهر حکومتی مادها و پارت‌ها (Only the registered members can see the linkپارت) است. در فواصل بین کانالهای آب رسانی، معابری بر عرض ۵/۳ متر وجود داشته و کف این معابر، تماماً با آجرهای مربع شکل و منظمی، مفروش بوده‌است. تحقیقات نشان داده که در فواصل ۳۵ متری بین معابر، دو سری واحدهای ساختمانی قرار دارند، که هر کدام شامل یک حیاط مرکزی (هال) است، با اتاق‌ها و انبارهایی به صورت قرینه در گرداگرد آن. به شکلی که هر واحد ساختمانی، فضایی در حدود ۵/۱۷ * ۵/۱۷ متر را در بر می‌گیرد. معابر مذکور با عرض ۵/۳ متر و پی بندی آجری در بخش وسیعی از تپه گسترش داشته و جهت شمال شرقی به جنوب غربی دارند.
پیشینهٔ حفاری‌های علمی این تپه، به سال ۱۹۱۳ میلادی بر می‌گردد، که هیئتی فرانسوی از طرف موزهٔ لوور پاریس به سرپرستی شارل فوسی، کاوش‌هایی در تپه هگمتانه انجام داد. ولی نتایج این کاوشها هیچ‌گاه منتشر نشد.
در طی ۱۰ فصل حفاری انجام شده از سال ۱۳۶۲ تا ۱۳۷۸، که حدود ۱۴۰۰۰ متر مربع از بقایای این شهر مورد کاوش قرار گرفت، یکی از کهن‌ترین دوره‌های تمدّن بشری نمایان شده‌است. همچنین یک حصار طولانی به ارتفاع ۹ متر و دو برج عظیم و کم‌نظیر در درون آن کشف شده‌است. از جمله کاوشهای علمی سال ۱۳۶۲ تا کنون که به سرپرستی آقای دکتر محمد رحیم صراف به انجام رسیده، منجر به شناسایی شهر بزرگی در دل تپه هگمتانه شده‌است.
همچنین ادامه کاوش‌ها، بخش‌هایی از حصار عظیم شهر به قطر ۹ متر و ارتفاع ۸ متر را آشکار ساخته‌است. این حصار در فواصل معین، دارای بر جهان عظیم بوده، که هگمتانه قدیم را در بر می‌گرفته‌است.
به طور کلی این تپه در طول یکصد سال اخیر بارها مورد حفاری باستان شناسان داخلی و خارجی قرار گرفته‌است. ضمناً در طول حفاریهای انجام شده، آثار ارزشمند و بی‌نظیری کشف گردیده، که اغلب متعلق به دوران هخامنشیان و نیاکان آنهاست.


لوح‌ها

لوح زرین به نام «آریارمنه (Only the registered members can see the linkآریارمنه)»: این لوح از زرِ ناب و به ابعاد ۱۲ در ۸ سانتیمتر و دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. «آریارمنه»، جدِّ داریوش اول است. بنا به اظهار نظر باستان‌شناسان، این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی است ودر موزهٔ برلن آلمان نگهداری می‌شود.

لوح (Only the registered members can see the link) زرین به نام (آریارمنه (Only the registered members can see the linkآریارمنه)) این لوح از زرناب است به ابعاد ۱۲در ۸ سانتیمتر - دارای ۱۰ سطر به خط میخی است. آریا رمنه جد داریوش اول از شاهان هخامنشی است. بنا به اظهار نظرباستا نشتاسان این لوح قدیمی‌ترین اثر تاریخی می‌باشد ودر موزه (برلن آلمان) نگهداری می‌شود.


لوح زرین به نام «ارشام»: ابعاد این لوح ۸ در ۱۳ سانتیمتر است. لوح به خط میخی واز دوره هخامنشینان بجا مانده‌است. این لوح در اختیار مجموعهٔ شخصی مارسل ویدال امریکائی است.
در سال ۱۴۰۷ هنگام پی کنی خانه‌ای در روی تپه هگمتانه دو قطعه لوح یکی طلا و دیگری نقره به اندازه هم پیدا شدند. ابعاد هر لوح ۱۹ در ۸/۱۸ سانتیمتر است و خطوط نوشته شده به خط میخی و محتوای هر دو نوشته یکی هست. لوح نقره‌ای در موزهٔ کاخ مرمر و دیگری در موزهٔ ایران باستان در تهران نگهداری می‌شوند.
لوح زرین به نام داریوش دوم: این لوح از زرناب به ابعاد ۵/۲۰ در ۵/۱۸ سانتیمتر و خطوط نوشته شده ۲۳ سطر به خط میخی است. این لوح خارج از کشور بوده‌است که به‌وسیلهٔ موزه ایران باستان خریداری گردید و اکنون جزو گنجینه‌های موزه ایران باستان است. لوح دیگری به ابعاد ۲/۱۶ در ۱۳ سانتیمتر یافت شده که دارای ۲۹ سطر به خط میخی است و در سال ۱۳۳۱ خریداری شده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.
لوح زرین به نام اردشیر دوم: این لوح به نام اردشیر دوم پسر داریوش دوم (Only the registered members can see the linkداریوش_دوم) هخامنشی و ابعاد آن لوح ۱۳ در ۱۳ سانتیمتر و دارای ۲۰ سطر به خط میخی است که در روی زر ناب حک گردیده‌اند. دیگر اشیاء یافت‌شده

[/URL]

خمره‌هایی مخصوص غذا و آب که در موزه هگمتانه نگهداری می‌شوند


کوزه‌ای شکسته، به جا مانده از دورهٔ [URL="Only the registered members can see the linkخشایار_شاه"]خشایار شاه (Only the registered members can see the linkتصویر:Hegmataneh2.jpg) (پسر داریوش اول (Only the registered members can see the linkداریوش_اول)). این کوزه از نقره‌است که قطر دهانهٔ آن ۵/۷ سانتیمتر و ارتفاع آن ۱۲ سانیتمتر است. خطوطی میخی بر این کوزه نقره حکاکی شده‌است که برخی از کلمات آن باقی است و برخی دیگر روی تکه‌های شکسته شده بود و مفقود مانده‌است. این کوزهٔ دورهٔ هخامنشی که در خارج از کشور بوده‌است خریداری گردیده و در حال حاضر در موزه ایران باستان نگهداری می‌شود.
بشقاب نقره‌ای با قطر دهانه ۲۰ سانتیمتر از دوره هخامنشی. این بشقاب در سال ۱۳۲۴ از طرف موزه ایران باستان خریداری و به کشور بازگردانده شد و در موزه ایران باستان تهران نگهداری می‌شود.
بشقاب یا جام نقره مربوط به دوره اردشیر اول (Only the registered members can see the linkاردشیر_اول). قطر دهانهٔ آن ۷/۲۶ سانتیمتر است. این بشقاب در اختیار موزهٔ مترو پولیتن نیویورک است. در لبهٔ داخلی بشقاب به خط میخی یک سطرطولانی نوشته شده‌است که ترجمهٔ آن این است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه کشورها پسر خشایار شاه، خشایارشا پسر داریوش شاه هخامنشی [بود] که این جام سیمین را [برای] کاخ پادشاهی خود درست کرد.»
ظرف طلا که مانند کاسه‌ای است گود که رویهٔ بیرونی آن دارای برجستگهائی است. این نقوش از لبهٔ ظرف شروع شده و در وسط برآمدگی تکرار می‌شود. بین برجستگیها و لبهٔ بالائیِ ظرف یک سطرخط میخی نقره شده جمله‌ای به زبان پارسی باستان بابلی- عیلامی تکرار می‌شود و ترجمهٔ فارسی «داریوش شاه بزرگ» است. قطر دهانه ظرف ۴/۱۸ سانتیمتر و ارتفاع آن ۷/۱۰ سانتیمتر است. این کاسهٔ طلائی دورهٔ هخامنشی، گذشته از ارزش باستان‌شناسی‌ای که دارد می‌تواند از نظر هنر طلاکاری و ظرافت یکی از کارهای هنری منحصر به فرد محسوب گردد. این ظرف جزو مجموعهٔ گورگیان در نیویورک است.
پایهٔ ستون سنگی مربوط به اردشیر دوم. این پایه ستون مربعی است به طول ضلع ۹۳ سانتیمتر که از سنگ یک تکه ساخته شده؛ بطوری که مربع زیرین بزرگ‌تر و در روی آن مربع وسط شال ستون بصورت دایره روی مربع وسط قراردارد. در حاشیهٔ فوقانی مربع زیرین این ته ستون کتیبه‌ای به خط میخی کنده شده‌است که ترجمهٔ آن چنین است: «ستون سنگی کاخ آپادانا (Only the registered members can see the link 86%D8%A7&action=edit) اردشیر بزرگ...پسر داریوش شاه هخامنشی...». از قرار معلوم این ته ستون سنگی پیش از سال ۱۳۱۴ در تپهٔ هگمتانه بدست آمده و تا سال ۱۳۲۸ دراخیتار ادارهٔ فرهنگ وقت (آموزش و پرورش (Only the registered members can see the linkآموزش_و_پرورش)) بوده‌است. سپس به موزهٔ ایران باستان تحویل داده شد و در حال حاضر در همان موزه نگهداری می‌شود.
ته ستون دیگری به نام اردشیر دوم هخامنشی. پایه ستونی از سنگ با ۷ سطر کتیبه به خط میخی مربوط به اردشیر دوم که در تپهٔ هگمتانه پیدا شد و درحال حاضر در تملک شخصی است در انگلستان. کتیبه‌ای که بر این ته ستون نوشته شده‌است از این قرار است: «اردشیر شاه بزرگ، شاه شاهان، شاه کشورها، شاه این سرزمین، پسر داریوش شاه [که] داریوش پسر ارد شیر شاه [و] اردشیر پسر خشایار شاه [و] خشایارشا پدر داریوش شاه [و] داریوش پسر ویشتاسب هخامنشی [بودند]، این کاخ را به لطف اورمزد (Only the registered members can see the link AF&action=edit) و ناهید (Only the registered members can see the linkناهید) و مهر (Only the registered members can see the linkمهر) مرا از همه بدی‌ها حفظ فرمایند و آنچه من ساخته‌ام از گزند و آسیب محفوظ دارند.» بنا به گزارش کتاب هگمتانه تا امروز (چاپ سال ۱۳۳۲)، ۸ قطعه لوح زرین و سمین از کشفیات تپه هگمتانه و تخت جمشید (Only the registered members can see the linkتخت_جمشید) بدست آمده که ۵ لوح طلا و یک نقره مربوط به تپه هگمتانه همدان است و تنها یک لوح طلا و یک نقره مربوط به تخت جمشید است. همین نکته اهمیت تاریخی و باستانی تپه هگمتانه را بهتر از هر مطلبی دیگر نشان می‌دهد.

soheyl
25-09-07, 22:51
کتیبه های گنج نامه




کتیبه‌های گنج‌نامه که یادگاری از دوران داریوش (Only the registered members can see the linkداریوش) و خشایارشای (Only the registered members can see the linkخشایارشا)هخامنشی (Only the registered members can see the linkهخامنشی) است، بر دل یکی از صخره‌های کوه الوند (Only the registered members can see the linkکوه_الوند) در فاصله ۵ کیلومتری غرب همدان (Only the registered members can see the linkهمدان) و در انتهای درهٔ عباس آباد حکاکی شده‌است. کتیبه‌ها هر کدام در سه ستون ۲۰ سطری به زبان‌های پارسی قدیم، بابلی و عیلامی قدیم نوشته شده‌اند. متن پارسی در سمت چپ هر دو لوح قرارگرفته‌است و پهنایی معادل ۱۱۵ سانتی متر دارد. متن بابلی در وسط هر دو کتیبه نوشته شده و متن عیلامی در ستون سوم قراردارد.
با توجه به سوراخ‌های کنار کتیبه، به نظر می‌رسد که کتیبه‌ها روپوشی داشته‌اند که آنان را از گزند باد وباران حفظ می‌کرده است‌.
لوح سمت چپ که کمی بالاتر از کتیبهٔ دیگر در کوه کنده شده‌است مربوط به داریوش بزرگ هخامنشی است. طول آن حدود ۲۹۰ سانتی متر، ارتفاعش ۱۹۰ سانتی متر و دارای متنی به شرح زیر است :
«خدای بزرگ است اهورامزدا، که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که شادی را برای مردم آفرید، که داریوش را شاه کرد، شاهی از [میان] بسیاری، فرمانروائی از [میان] بسیاری. مَنَم داریوش، شاه بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ سرزمین‌ها[یی] که نژادهای گوناگون دارند، شاه سرزمین دور و دراز، پسر ویشتاسب هخامنشی.» کتیبهٔ خشایار شاه نیز در قسمت پائین همین کتیبه‌است و به طول ۲۷۰ سانتی متر و ارتفاع ۱۹۰ سانتی متر و متن آن عبارت است از:

«خدای بزرگ است اهور مزدا، بزرگترین خدایان است که این زمین را آفرید، که آن آسمان را آفرید، که مردم را آفرید، که برای مردم شادی آفرید، که خشایار شاه را شاه کرد، یگانه از میان شاهان بسیار، یگانه فرمانروا از میان فرمانروایان بی‌شمار. من خشایار شاه، شاه بزرگ، شاهِ شاهان، شاهِ کشورهای دارای ملل بسیار، شاه این سرزمین بزرگِ دوردستِ پهناور، پسر داریوش شاه هخامنشی.»

soheyl
25-09-07, 22:53
شهر سوخته بجا مانده از تمدن ایران زمین :



«شهر سوخته» در ۵۶ کیلومتری زابل در استان سیستان و بلوچستان و در حاشیه جاده زابل - زاهدان واقع شده و پنج هزار سال قدمت دارد. این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سال‌های ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند.

تاریخچه تحقیقا ت

کلنل بیت (Only the registered members can see the link %8C%D8%AA&action=edit)، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است. پس از او سر اورل اشتین (Only the registered members can see the link %84_%D8%A7%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D9%86&action=edit) با بازدید از این محوطه در اوایل سده حاضر، اطلاعات مفیدی در خصوص این محوطه بیان کرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستان شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی (Only the registered members can see the link B3%D9%88_%D8%AA%D9%88%D8%B2%DB%8C&action=edit) از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفت.این شهر یکی از آثارتاریخی استان سیستان و بلوچستان به شمار می آید. تاریخچه این شهر به چهار قرن قبل از میلاد مسیح باز می گرددم
جغرافیا و محیط زیست شهر سوخته

بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌‌دهد که این شهر دارای پنج بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته، بخش‌های مرکزی، منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکونی بوده است.
تحقیقات نشان داده است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیست کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شعباتش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌‌کرده است.
دریاچه هامون در ۳۲۰۰ قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌های قوی از آن منشعب می‌‌شده و در اطراف آن نیزارهای وسیعی وجود داشته است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌های مختلف و آبراه‌هایی پیدا شده که به مزارع کشاورزی شهر سوخته آب می‌‌رسانده اند. در اولین فصل کاوش در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌های منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لوله‌های سفالی پیدا شد که نشان دهنده وجود برنامه ریزی شهری در این شهر است.
صنعت و مشاغل در شهر سوخته

شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیت‌های صنعتی و هنری بوده، در فصل ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌های جالب و بدیعی از زیورآلات به دست آمد. در جریان حفاری‌های فصلهای گذشته در شهر سوخته مشخص شد که با توجه به صنعتی بودن شهر سوخته و وجود کارگاه‌های صنعتی ساخت سفال و جواهرات در این منطقه، ساکنان شهر سوخته از درختان موجود در طبیعت محوطه برای سوخت استفاده می‌‌کرده اند. شهر سوخته مرکز بسیاری از فعالیت‌های صنعتی و هنری بوده، در فصل ششم کاوش در شهر سوخته نمونه‌های جالب و بدیعی از زیورآلات به دست آمد.
باستان شناسان با یافتن مهره‌ها و گردنبندهایی از لاجورد و طلا در یک گور در باره روشهای ساخت ورقه‌ها و مفتول‌های طلایی به تحقیق پرداختند و دریافتند صنعتگران شهر سوخته با ابزار بسیار ابتدایی ابتدا صفحه‌های طلایی بسیاز نازک به قطر کمتر از یک میلیمتر تهیه کرده و بعد آنها را به شکل لوله‌های استوانه‌ای درمی آوردند و پس از اتصال دو سوی ورقه‌ها به یکدیگر مهره‌های سنگ لاجورد را در میان آن قرار می‌‌دادند.
در شهرسوخته انواع سفالینه‌ها و ظروف سنگی، معرق کاری، انواع پارچه و حصیر یافت شده که معرف وجود چندین نوع صنعت، به ویژه صنعت پیشرفته پارچه بافی در آنجاست. تاکنون ۱۲ نوع بافت پارچه یکرنگ و چند رنگ و قلاب ماهیگیری در شهر سوخته به دست آمده و مشخص شده مردم این شهر با استفاده از نیزارهای باتلاق‌های اطراف هامون سبد و حصیر می‌‌بافتند و از این نی‌ها برای درست کردن سقف هم استفاده می‌‌کردند. صید ماهی و بافت تورهای ماهیگیری نیز از دیگر مشاغل مردمان شهر سوخته بوده است.

soheyl
25-09-07, 23:04
بزرگترین و قدرتمند ترین دولت روی زمین هخامنشیان بودند که بر سرزمین مادریمان حکمرانی می کردند.

سلام بر کوروش کبیر افتخار ایران زمین

soheyl
25-09-07, 23:09
پایتخت های هخامنشیان

به طور کلی هخامنشیان (Only the registered members can see the link 4%DB%8C%D8%A7%D9%86) در طول دوران حکومت خود شش پایتخت داشته اند که عبارتند از : انشان ، هگمتانه ، بابل ، شوش ، پاسارگاد و تخت جمشید (Only the registered members can see the link B4%DB%8C%D8%AF).
دو پایتخت پاسارگاد و تخت جمشید جدیدالتأسیس بودند و توسط هخامنشیان بنا شدند. پاسارگاد توسط کورش کبیر و تخت جمشید توسط داریوش هخامنشی احداث شد.

بنای پاسارگاد توسط کورش
مکانی که کورش بزرگ در پاسارگاد آغاز به ساختن آن کرد ، در مقایسه با قلعه های کوهستانی مادی ، تفاوت داشت ، اما از بعد فقدان نظام و جوهره شهری با آنها مشترک بود.

پاسارگاد مجموعه ای است از کاخها ، عمارات دولتی ، آثار مذهبی ، یک صفه دژ مانند و گور کوروش ، که جدا از یکدیگر در دشت مرغاب واقع‌اند و قسمتهایی از آن نیز به کمک مجاری آبیاری به چمنزار و باغ بدل شده است.

بنای تخت جمشید توسط داریوش
داریوش اول نیز به ایجاد ساختمانهایی در پاسارگاد ادامه داد لیکن اقامتگاه شاهی خود را به 80 کیلومتری جنوب پاسارگاد ، یعنی جلگه حاصلخیزتر و زیبای مرودشت ، منتقل کرد که قبلاً شهر انشان در آنجا رونق یافته بود. گرچه این اقامتگاه شاهی که تخت جمشید یا پرسپولیس نام گرفته دارای طرحی بسیار متمرکزتر است ، اما چندان بی شباهت به طرح پاسارگاد نیست.

ساختار و نقشه تخت جمشید
صفه تخت جمشید را کاخها ، تالارهای بارعام ، خزانه و پلکان با شکوه روبازی اشغال می‌کرد و حفاظت آن را استحکاماتی از خشت خام بر ستیغ کوه مجاور ، به نام کوه رحمت ، تأمین می نمود.

نگاهی به پایتخت ها هخامنشی
شوش نیز که ظاهراً نخستین اقامتگاه داریوش بوده است دارای وضعیت مشابهی است. بنابراین شوش ، تخت جمشید و پاسارگاد ، سه پایتخت شاهنشاهی که نسبتاً به خوبی بررسی شده اند، و همچنین اکباتان چهارمین پایتخت آنان که کمتر شناخته شده است ، باید شهرهای مسکونی فرمانروایان بوده باشند، تا اقامتگاههایی که جنبه شهریت داشته‌اند و نباید آنها را با شهرهای امروزی یا قرون اخیر مقایسه کرد.

پایتخت سلسله های بعدی
در حدود 300 ق . م. شالوده ، سلوکیه پایتخت سلوکیان (Only the registered members can see the link 7%D9%86) ، در غرب رود دجله و در ناحیه مدائن (Only the registered members can see the link) ریخته شد. در ناحیه مدائن شهرهای تیسفون در شرق دجله ، و سلوکیه و وه‌اردشیر در غرب دجله ، مستقر بوده‌اند ، که البته موقعیت مکانی دقیق آنها روشن نیست.

البته تیسفون شهری پارتی (اشکانی) (Only the registered members can see the link C%D8%A7%D9%86+)و وه‌اردشیر شهری ساسانی (Only the registered members can see the link C%D8%A7%D9%86+) است که در طول زمان در ناحیه مدائن و یا تیسفون شکل گرفته و در مواردی از مکانی به مکان دیگر جا به جا شده اند. در واقع در این منطقه یک مجموعه شهری وجود داشته است (هوف ، نظری اجمالی به پایتختهای قبل از اسلام) .

soheyl
25-09-07, 23:10
دین در دوره ی هخامنشی :


در دورة هخامنشی از مذهب ایرانیان اطلاع صحیحی در دست نداریم . همینقدر مسلم است که در عصر ایشان دین رسمی در ایران وجود نداشته است .
هخامنشیان نسبت به مذاهب بیگانه سختگیر نبودند و مانع از رواج آنها در کشور خود نمی شدند .

سخن داریوش در کتیبه بیستون
داریوش در سنگ نوشته های خود می گوید : اهورا مزدا «بغ» یعنی خدای بزرگی است . او از همة بغان بزرگتر است . او آسمان و زمین و آدمی را آفرید و داریوش را شاه کرد .

از زمان اردشیر دوم از خدایان دیگری مانند آناهیتا و میترا که در ردیف اهورمزدا بشمار می رفتند در سنگ نوشته های او نیز یاد شده است .

آئین میترا
مذهب مهر پرستی یا آئین میترا در ایران غربی رواج فراوان داشته ، در مشرق و شمال ایران نیز اغلب مردم آریایی ، زرتشتی مذهب بوده اند .
برخلاف هخامنشیان ظاهراً مادها بیش از ایشان طرفدار دین زرتشت بشمار می رفتند و مغان یا روحانیان زرتشتی از طوایف ششگانة مادها شمرده می شدند .
قیام گئوماته مغ نیز به خاطر آن بوده که دین زرتشت را در ایران رواج دهد .

زرتشتیان مردگان خود را در فضای آزاد می گذاشتند تا طعمة مرغان شکاری و درندگان شوند . اما هخامنشیان چنانکه از مقابر ایشان در تخت جمشید پیداست ، مردگان خود را دفن می کردند .

اغماض و سهل انگاری هخامنشیان نسبت به ادیان دیگر و حتی درباره بت پرستان نشان می دهد که اگر هم زرتشتی بوده اند ، در آن دین تعصب زیادی نداشته اند .

soheyl
25-09-07, 23:12
تخت جمشید



تخت جمشید ،مجموعه ای از کاخهای بسیار باشکوهی است که ساخت آنها در سال ب512 قبل از میلاد آغاز شد و اتمام آن 150 سال به طول انجامید.تخت جمشید در محوطة وسیعی واقع شده که از یک طرف به کوه رحمت و از طرف دیگر به مرودشت محدود است . این کاخهای عظیم سلطنتی در کنار شهر پارسه که یونانیان آن را پرسپولیس خوانده اند ساخته شده است .



ساختمان تخت جمشید در زمان داریوش اول در حدود 518 ق . م ، آغاز شد. نخست صفه یاتختگاه بلندی را آماده کردند و روی آن تالار آپادانا و پله های اصلی و کاخ تچرا را ساختند . پس از داریوش ، پسرش خشایارشا تالار دیگری را بنام تالار هدیش را بنا نمود و طرح بنای تالار صد ستون را ریخت . اردشیر اول تالار صد ستون را تمام کرد . اردشیر سوم ساختمان دیگری را آغاز کرد که ناتمام ماند . این ساختمانها بر روی پایه هایی ساخته شــده که قسمتـی از آنها صخره های عظیم و یکپارچه بوده و یا آنها را در کوه تراشیده اند .

معماری هخامنشی ، هنری است از نوع تلفیق و ابداع که از سبک معماریهای بابل و آشور و مصر (Only the registered members can see the link) و شهرهای یونانی آسیای صغیر و قوم اورارتو اقتباس شده و با هنر نمایی و ابتکار روح ایرانی نوع مستقلی را از معماری پدید آورده است . هخامنشیان با ساختن این ابنیة عظیم می خواستند عظمت شاهنشاهی بزرگ خود را به جهانیان نشان دهند.





اسناد تخت جمشید و کارگران مزد بگیر
در اواخر سال 1312 شمسی براثر خاکبرداری در گوشة شمال غربی صفه تخت جمشید قریب چهل هزار لوحه های گلی به شکل و قطع مهرهای نماز بدست آمد .
بر روی این الواح کلماتی به خط عیلامی نوشته شده بود . پس از خواندن معلوم شد که این الواح عیلامی اسناد خرج ساختمان قصرهای تخت جمشید می باشد . از میان الواح بعضی به زبان پارسی و خط عیلامی است . از کشف این الواح شهرت نابجایی را که می گفتند قصرهای تخت جمشید مانند اهرام مصر با ظلم و جور و بیگار گرفتن رعایا ساخته شده باطل گشت .
زیرا این اسناد عیلامی حکایت از آن دارد که به تمام کارگران این قصرهای زیبا ، اعم از عمله و بنا و نجار و سنگتراش و معمار و مهندس مزد می دادند و هر کدام از این الواح سند هزینة یک یا چند نفر است .
کارگرانی که در بنای تخت جمشید دست اندرکار بودند ، از ملتهای مختلف چون ایرانی و بابلی و مصری و یونانی و عیلامی و آشوری تشکیل می شدند که همة آنان رعیت دولت شاهنشاهی ایران بشمار می رفتند .

گذشته از مردان ، زنان و دختران نیز به کار گل مشغول بودند . مزدی که به این کارگران می دادند غالباً جنسی بود نه نقدی ، که آنرا با یک واحــد پـول بابلی به نام « شکــل » سنجیده و برابر آن را به جنس پرداخت می کردند . اجناسی را که بیشتر به کارگران می دادند و مزد آن محسوب می شدعبارت از : گندم (Only the registered members can see the link) و گوشت (Only the registered members can see the link) .




اسکندر مقدونی در یورش خود به ایران (Only the registered members can see the link A8%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86+) در سال 331 قبل از میلاد، آنرا به آتش کشید.
تاریخنگاران در مورد علت این آتش سوزی اتفاق رای ندارند. عده ای آنرا ناشی از یک حادثه غیر عمدی میدانند ولی برخی کینه توزی و انتقام گیری اسکندر را تلافی ویرانی شهر آتن (Only the registered members can see the link) بدست خشایار شاه علت واقعی این آتش سوزی مهیب میدانند.


تصویری از عظمت کاخها
ازآنچه امروز از تخت جمشید بر جای مانده تنها می توان تصویر بسیار مبهمی از شکوه و عظمت کاخها در ذهن مجسم کرد. با این همه می توان به مدد یک نقشه تاریخی که جزئیات معماری (Only the registered members can see the link C) ساختمان کاخها در آن آمده باشد و اندکی بهره از قوه تخیل، به اهمیت و بزرگی این کاخها پی برد.

نکته ای که سخت غیر قابل باور می نماید این واقعیت است که این مجموعه عظیم و ارزشمند هزاران سال زیر خاک مدفون بوده تا اینکه در اواخر دهه1310خورشیدی کشف شد.

چیزی که در نگاه اول در تخت جمشید نظر بیننده را به خود جلب می کند، کتیبه ها و سنگ نبشته های گذر خشایارشاه است که به زبان عیلامی و دیگر زبانهای باستانی تحریر شده است. از این گذر به مجموعه کاخهای آپادانا می رسیم، جائی که در آن پادشاهان بار میدادند و مراسم و جشنهای دولتی در آن برگذار می شد.

مقادیر عمده ای طلا و جواهرات در این کاخها وجود داشته که بدیهی است در جریان تهاجم اسکندر به غارت رفته باشد.
تعداد محدودی از این جواهرات در موزه ملی ایران نگهداری می شود. بزرگترین کاخ در مجموعه تخت جمشید کاخ مشهور به "صد ستون" است که احتمالا یکی از بزرگترین آثار معماری دوره هخامنشیان بوده و داریوش اول از آن به عنوان سالن بارعام خود استفاده می کرده است.
تخت جمشید در 57 کیلومتری شیراز در جاده اصفهان (Only the registered members can see the link 6) و شیراز واقع شده است

soheyl
25-09-07, 23:46
قلمرو کوروش کبیر بسیار بزرگ بود ، آنقدر بزرگ که شکوه و عظمت ستونهای سنگی شهر پارسه مانند رویایی بود برای مردم آن زمان ، بزرگترین شهر تاریخ از آغاز تا کنون شهر پارسه که بعد از حمله مسلمانان تخت جمشید لقب گرفت و یا به قول هرودت تاریخ نویس ( دروغ نویس بزرگ یونان ) پرسپولیس ، بوده است .

اینچنین حکومتی که شامل بیش از 25 کشور ( تمام دنیای کشف شده تا آن زمان ) می شد ، باعث افتخار و مباهات هر ایرانی ( آریایی ) است .

2500 سال پیش دولت حقیر مغرب زمین ( یونان باستان ) به فکر سال های آتی بود ، بدین خاطر با استفاده دروغین از اسطوره های خیالی که بیشتر افسانه می ماند ، تاریخ را با علامت سوال موجه کرد .
هرودت توانست به همه بفهماند که کوروش و داریوش و خشایارشا ، تنها نبودند و دولتی قدرتمند بنام یونان همیشه برابر و جنگاور کنار ایران بوده است .
این گستاخی با تکمیل شدن پروژه ماراتن ها ، جنگهای اساطیری دروغ و از همه مهمتر ادعای دروغی بنام اسکندر مقدونی ادامه پیدا کرد .
کسی ندانست اسکندر مقدونی قصرهای افسانه ای ما را به آتش نکشید . یک ایرانی بنام اسکندر این عمل را انجام داد . یونانیان در قواره ای نبودند که بتوانند این مقاومتها را در برابر حکمران جهان باستان انجام دهند. یونانیان که پیشرفت و قدرت ایران
را دیدند ، در هراس بودند که در آینده ایران چگونه خواهد شد ؟؟؟؟؟ بدین خاطر بود که خود را در کتابها به ما رساندند.

برای تبلیغ این مطالب تلاش کنیم تا فرهنگ را از ما ندزدند.


به ایرانی بودنمان افتخار کنیم که اولین مردم روی کره ی زمین ما بودیم .

از غارهای 11000 ساله بهشهر تا شهر هگمتانه 6000 ساله و شهر سوخته 5000 ساله نشانگر قدمت تاریخی ماست .

سهیل قلیچ خانی

soheyl
27-09-07, 01:01
ما تنهائیم تو این تاپیک ؟

soheyl
27-09-07, 01:40
شهر سوخته

براى نخستين بار در شهر سوخته يك چشم مصنوعى متعلق به چهار هزار و ۸۰۰ سال پيش كشف شد. سرپرست گروه باستان شناسى شهر سوخته با بيان اين مطلب افزود: اين چشم متعلق به زنى تنومند ۲۵ تا۳۰ ساله است كه در قبر شماره شش هزار و ۷۰۵ منطقه گورستان مدفون بوده است. «سيد منصور سيدسجادى»، با اشاره به مطالعات اوليه كه بيانگر وجود آثار آبسه در زير طاق ابرو است، افزود: به علت اين كه زمان زيادى بخش زيرين چشم مصنوعى با پلك در تماس بوده آثار ارگانيكى پلك چشم در روى آن قابل رؤيت است.

اين چشم مصنوعي با قير و بخشي از مواد حيواني درست شده است كه بسيار نرم بوده و تمامي مويرگ ها روي چشم ديده مي شود. اين كشف جديد ، شهر سوخته را بيش از پيش براي كشفيات باستان شناسي مهم نشان داد . چرا كه تاكنون شهر سوخته نخستين شهر باستاني است كه 4 كشف مهم در آن صورت گرفته است. اشيايى چون قديمى ترين تخته نرد و قديمى ترين زيره دنيا نيز در اين شهر كشف شده است:

نخستين خط كش جهان - نخستين بازي فكري جهان- نخستين انيميشن جهان – و نخستين چشم مصنوعي جهان.



شهر سوخته كجاست؟

این شهر در ۳۲۰۰ سال قبل از میلاد پایه گذاری شده و مردم این شهر در چهار دوره بین سال‌های ۳۲۰۰ تا ۱۸۰۰ قبل از میلاد در آن سکونت داشته اند.
محوطه باستاني شهر سوخته در هزاره دوم و سوم قبل از ميلاد، توسط مهاجراني كه از چهار گوشه به ‌آن مهاجرت كرده‌اند، بنا شده است. اين شهر اعجاب‌انگيز، يكي از شهرهاي بسيار متمدن و پيشرفته در چند هزار سال پيش بوده است كه توجه بسياري از باستان‌شناسان جهان را به خود جلب كرده است. شهر سوخته در ۵۶ کیلومتری زابل سيستان و بلوچستان امروزي قرار دارد و تاكنون 8 فصل كاوش و حفاري مداوم در آن انجام شده است.
کلنل بیت، یکی از ماموران نظامی بریتانیا از نخستین کسانی است که در دوره قاجار و پس از بازدید از سیستان به این محوطه اشاره کرده و نخستین کسی است که در خاطراتش این محوطه را شهر سوخته نامیده و آثار باقیمانده از آتش سوزی را دیده است. پس از او سر اورل اشتین با بازدید از این محوطه در اوایل سده حاضر، اطلاعات مفیدی در خصوص این محوطه بیان کرده است. بعد از او شهر سوخته توسط باستان شناسان ایتالیایی به سرپرستی مارتیسو توزی از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۷ مورد بررسی و کاوش قرار گرفت.
محوطه 150 هكتاري شهر سوخته مربوط به عصر مفرغ و برنز يكي از منحصر به فردترين محوطه هاي باستاني كشور و جهان است كه در استان سيستان و بلوچستان و در شهرستان زابل جاي گرفته است. در اين محوطه باستاني تاكنون آثار بسيار مهمي از يك شهر پيشرفته در هزاره هاي پيش از ميلاد كه شامل بخش هاي مسكوني، صنعتي، يادماني و گورستاني است، كشف شده است.
بر مبنای یافته‌های باستان شناسان شهر سوخته ۱۵۱ هکتار وسعت دارد و بقایای آن نشان می‌‌دهد که این شهر دارای پنج بخش مسکونی واقع در شمال شرقی شهر سوخته، بخش‌های مرکزی، منطقه صنعتی، بناهای یادمانی و گورستان است که به صورت تپه‌های متوالی و چسبیده به هم واقع شده اند. هشتاد هکتار شهر سوخته بخش مسکونی بوده است.

تحقیقات نشان داده است این محوطه بر خلاف اکنون که محیط زیست کاملاً بیابانی دارد و فقط درختان گز در آنجا دیده می‌‌شود، در پنج هزار سال قبل از میلاد منطقه‌ای سبز و خرم با پوشش گیاهی متنوع و بسیار مطلوب بوده و درختان بید مجنون، افرا و سپیدار در آنجا فراوان وجود داشته است. در آن دوران نیز این منطقه بسیار گرم بوده، اما آب رودخانه هیرمند و شعباتش به خوبی زمین‌های کشاورزی شهر سوخته را سیراب می‌‌کرده است.

دریاچه هامون در ۳۲۰۰ قبل از میلاد دریاچه‌ای بزرگ و پرآب بوده و رودها و شاخه‌های قوی از آن منشعب می‌‌شده و در اطراف آن نیزارهای وسیعی وجود داشته است. در بررسی‌های منطقه‌ای در اطراف شهر سوخته بستر رودخانه‌های مختلف و آبراه‌هایی پیدا شده که به مزارع کشاورزی شهر سوخته آب می‌‌رسانده اند. در اولین فصل کاوش در شهر سوخته کوچه‌ها و خانه‌های منظم، لوله کشی آب و فاضلاب با لوله‌های سفالی پیدا شد که نشان دهنده وجود برنامه ریزی شهری در این شهر است.

وسعت «شهر سوخته» و یافته‌های کاوشگران این محوطه باستانی را از صورت یک محوطه عادی دوران مفرغ خارج کرده و به این نتیجه رسانده که زندگی در«شهر سوخته» با دوران آغاز شهرنشینی در فلات مرکزی ایران و بین النهرین هم‌زمان است. سند یا کتیبه‌ای که نام واقعی و قدیمی این شهر را مشخص کند هنوز به دست نیامده و به دلیل آتش سوزی در دو دوره زمانی بین سال‌های ۳۲۰۰ تا ۲۷۵۰ قبل از میلاد «شهر سوخته» نامیده می‌‌شود.


اولین انیمشیشن جهانپنج هزار سال پيش در «شهر سوخته»، هنرمند نقاش، روي يك جام سفالين طرحي از يك «بز» را ترسيم كرد. او در نظر داشت كه نقش بز را در اطراف دهانه جام تكرار كند، اما وقتي شروع به كار كرد، توانست در 5 حركت، بزي را طراحي كند كه به سمت درختي حركت كرده و از برگ آن تغذيه مي‌كند. اين اولين باري بود كه در جهان باستان، «تصوير متحرك» پا به عرصه حيات گذاشت.
سفال‌ها در جهان باستان، نقش «بوم» را براي نقاشان و هنرمندان زمان خود ايفا مي‌كردند. آنها با نقاشي روي سفال‌هاي مختلف از اعتقادات و محيط اطراف خود به ويژه طبيعت پيرامون‌شان به عنوان يك سمبل و نماد استفاده مي‌كردند.
در سفال‌هاي «شهر سوخته»، كه از متمدن‌ترين و پيشرفته‌ترين تمدن‌هاي باستاني در پنج هزار سال پيش است، نقش بز و ماهي بيش از هر نقش ديگري ديده مي‌شود. بز و ماهي، دو حيواني هستند كه در اين منطقه بيش از هر حيوان ديگري از آنان استفاده مي‌شد و ساكنان شهر سوخته را به ادامه حيات اجتماعي خود اميدوار مي‌كرد.
كشف اين سفال با نقاشي متحرك ثبت شده روي آن، در ميان سفال‌هاي اين منطقه نيز بي‌مانند بوده است. اين نقاشي، حركت تصاوير را در كوتاه‌ترين زمان ممكن روي جامي كه دهانه آن 8 سانتي متر قطر دارد، نشان مي‌دهد. در ديگر سفال‌هاي يافته شده در شهر سوخته نقوش متفاوتي ديده مي‌شود كه برخي اوقات تكرار شده‌اند، اما حركتي در آنها ديده نمي‌شود. از نگاه باستان‌شناسان اين كشف نشان دهنده آن است كه مردمان شهر سوخته بسيار باهوش، هنرمند و در زمان خود پيشرو بوده‌اند.
«منصور سجادي»، باستان‌شناس و سرپرست هيات كاوش در شهر سوخته در اين باره مي گويد: «در كاوش‌هاي خود روي محوطه باستاني شهر سوخته به نكته بسيار جالبي برخورد كرديم. در جريان كاوش گوري كه ظرف سفالين با نقاشي متحرك از آن به دست آمده بود، به اسكلتي برخورد كرديم كه به احتمال فراوان تصويرگر همين جام بوده است. روي اين جام سفالين نخودي رنگ، تصوير يك بز و يك درخت ديده مي‌شود. نقاشي اين جام بسيار هنرمندانه دور تا دور آن انجام شده است. تصويرگر اين جام، بز را به حركت وا داشته و آن را با يك حركت جهشي به درخت نزديك كرده است. حركت در اين تصاوير به خوبي مشاهده مي‌شود.»

باستان‌شناسان با نزديك كردن اين تصاوير به يكديگر موفق شدند نمونه‌اي از يك تصوير متحرك را در قالب يك فيلم 20 ثانيه‌اي به دست آورند.
سرپرست تيم كاوش در شهر سوخته گفت: «حركت بز به سوي درخت و تغذيه او از برگ درختان در 5 حركت مصور شده است. در اين تصاوير نه تنها بز به سمت درخت حركت مي‌كند، بلكه جهش وي و پريدن بز روي برگ درختان كاملا ديده مي‌شود.»
به گفته اين باستان‌شناس، بز از جمله حيواناتي است كه در رسيدن به ارتفاعات تبحر داشته و مي‌تواند با يك حركت جهشي به سمت بالا حركت كند. هنرمند نقاش شهر سوخته‌اي، با دقت و زبردستي موفق به تصوير كردن جهش اين بز شده است.
از اين جام براي نوشيدن استفاده مي‌شده است. ارتفاع اين جام 10 سانتي‌متر است و روي يك پايه استوار شده است.
اين جام يك جام نحصربفرد مي باشد كه تاكنون در دوره‌هاي پيش از تاريخي چنين تصاويري ديده نشده است. در بسياري از ظروف، اشكالي را مي‌بينيم كه تنها تكرار شده‌اند، اما حركتي در آنها ديده نمي‌شود. تحقيقات ما نشان داده است كه اين نقش، قديمي‌ترين ايده مردمان باستان براي ارايه «تصوير متحرك» و به تعبير امروزي «انيميشن» است.»


زنان شهر سوخته

کاوش در گورستان شهر سوخته و کشف مهرهاي گلي در قبر خانم ها اثبات مي کند که 5 هزار سال پيش کنترل اقتصادي خانواده هاي شهر سوخته با خانم ها بوده و آن ها نقش به سزايي در جامعه آن دوران ايفا مي کردند.
دکتر «منصور سجادي»، سرپرست هيات کاوش باستان شناسي شهر سوخته در اين باره مي گويد: «طي 8 فصل گذشته کاوش در محوطه باستاني شهر سوخته مهر هاي گلي بي شماري بدست آمد که مربوط به خانواده ها مي شده و حکم امضاء را براي هر خانواده داشته است. اين مهرها همواره در قبر خانم ها پيدا مي شده و نهمين فصل کاوش نيز از اين قاعده مستثنا نبوده است.»
اين موضوع اثبات مي کند که خانم ها کنترل کننده اقتصاد در هر خانواده اي بوده اند و نقش موثري در جامعه آن دوران داشتند.»

مهرهاي گلي به دو صورت استامپي و استوانه اي يافت مي شوند. در شهر سوخته بيشتر مهرهاي بدست آمده مربوط به مهرهاي استامپي تخت مي شده که حکم امضاء هر خانواده را داشته است. اين مهرها صرفا مصرف خانگي داشته اند و با مهرهاي حکومتي فرق مي کنند.
اما چون مهرهاي گلي در قبر خانم ها يافت مي شود نمي توان ادعا کرد که جامعه آن دوران زن سالارانه بوده است. زيرا اين مهرها کنترل کيفي اقتصاد جامعه آن دوران را به عهده نداشتند و کمتر ديده شده است که اثر مهر شخصي و خانوادگي در کنار انبارها يافت شود. اما مي توان اين گونه نتيجه گرفت که کنترل اقتصاد خانواده هاي آن دوران در اختيار خانم ها بوده است.



زنان شهر سوخته پنج هزار سال پيش طبق مد روز لباس مي پوشيدند

تحقيقات باستان‌شناسان درون قبور گورستان محوطه باستاني شهر سوخته نشان داد كه زنان شهر سوخته مطابق مد روز پنج هزار سال پيش لباس مي‌پوشيدند و به استفاده از زيورآلات و آرايش خود اهميت مي‌‌دادند.
اين بررسي‌ها روي قبور و به خصوص مطالعه روي اسكلت زنان در كاوش‌هاي فصل پيش انجام شده و باستان‌شناسان، نحوه آرايش و نوع پوشش زنان شهر سوخته را به دقت مورد مطالعه قرار داده‌اند. اشياي داخل قبوري كه با مردگان درون قبرهاي پنج هزار سال پيش به درون خاك مي‌رفتند، باستان‌شناسان و محققان را به اين اطلاعات رهنمون كرده است.
در تمام قبور متعلق به زنان شهر سوخته، سرمه‌دان، سرمه و شانه ديده مي شود. زنان اين منطقه به زيورآلات خود توجه مي كردند و بيشترين اشياي به دست آمده از شهر سوخته را زيورآلات قيمتي تشكيل مي دهند كه با هنرمندي و ظرافت بسيار ساخته شده‌اند.
زنان شهر سوخته در استفاده از سنگ‌هاي گرانقيمت بسيار تبحر داشتند و گردن‌بندها و دستبندهاي به دست آمده از اين منطقه، يكي از شاهكارهاي هنري پنج هزار سال پيش محسوب مي شود. در قبري متعلق به يك زن 18 ساله بسيار ثروتمند، سرمه‌دان، سرمه، شانه، جعبه آيينه فلزي، ميله سرمه‌كشي مرمري، هاون سرمه‌كوبي و ساير وسايل تزييني به دست آمده است. جنس و نوع اشيا نشان مي‌دهد كه اين زن بسيار ثروتمند بوده، اما در قبور ديگر زنان نيز همين اشيا با جنس‌هاي معمولي و ارزان‌تر ديده مي‌شود.
از روي بقاياي پارچه‌هاي به دست آمده از شهر سوخته و همچنين پيكره‌هاي يافت شده در اين منطقه، مشخص گريده است كه زنان شهر سوخته لباسي همانند لباس «ساري» كه در هندوستان و پاكستان استفاده مي‌شود، مي‌پوشيده‌اند. مردمان شهر سوخته از صنعت پارچه‌بافي بسيار بي‌نظيري برخوردار بوده‌اند و همين امر موجب شده كه آنان در انتخاب رنگ و نقش لباس خود، تنوع زيادي داشته باشند. در يكي از پيكره‌هاي يافت شده، زن شهر سوخته لباسي مانند «ساري» پوشيده و لباس او از روي سينه به پايين با پولك و سنگ‌هاي قيمتي، تزيين شده است. تحقيقات روي زنان شهر سوخته در مجموع نشان مي‌دهد كه زنان پنج هزار سال پيش در اين منطقه مطابق مد روز لباس مي‌پوشيدند و ثروتمندي آنان موجب شده بود كه آنان بسيار خوش‌لباس بوده و به آرايش خود بسيار اهميت بدهند.



دستور پخت ۵ نوع غذاي ۵ هزار ساله ساكنان شهر سوخته



تصویر یک زن زرتشتی

ماهي و دانه هاي گشنيز را با هم خوب تركيب كنيد و در داخل برگ مو جاي دهيد. اين تركيب؛ دستور پخت يك نوع دلمه است كه ساكنان محوطه باستاني شهر سوخته؛ پنج هزار سال پيش مصرف مي كرده اند.
باستان شناسان ايراني و ايتاليايي طي چند سال گذشته با بررسي يافته هاي باستان شناسي و گياه باستان شناسي در محوطه باستاني شهر سوخته توانسته اند مواد غذايي و خوراكي، دستور پخت و تركيب چند نوع غذا و نوشيدني ساكنان اين محوطه باستاني را در پنج هزار سال پيش شناسايي كنند.

تركيب پخت سه غذاي پنج هزار ساله:

1 _ عدس، گوشت گوسفند يا ماهي، كشك و كشمش
2 _ تخم اردك يا غاز كه در داخل خاكستر گرم پخته مي شود. اين غذا بهتر است به همراه يك نان كه از آرد كنجد پخته مي شود ميل شود.
3 _ گوشت گوسفند يا بز كه در داخل شير آماده مي شود.
4 _ تركيب يك نوع سوپ پنج هزار ساله
جو، گوشت گوسفند، كشك، كشمش كه همراه با نان پخته شده از آرد كنجد ميل مي شود.

«منصور سجادي»، سرپرست هيات كاوش هاي باستان شناسي در شهر سوخته در مورد بررسي،‌ شناسايي مواد غذايي، تركيبات و دستور پخت غذاهاي ساكنان شهر سوخته مي گويد: «طي چندين سال كاوش مختلف و با همكاري آزمايشگاه گياه شناسي موزه ملي شرق شناسي ايتاليا با انجام بررسي هاي بسيار دقيقي روي باقي مانده مواد غذايي در ظروف باستاني، تجزيه و تحليل سطح داخلي ظروف و سرند كردن خاك سطح محوطه ها توانسته ايم بيش از 25 نوع دانه خوراكي و گياهي مصرفي، چند نوع نوشيدني، انواع ميوه ها و سبزيجات و روش آماده سازي چند نوع غذاي ساكنان اين محوطه باستاني را شناسايي كنيم.»
سجادي در مورد انواع ميوه ها، لبنيات، مواد غذايي، دسرها و نوشيدني هاي پنج هزار ساله، مي گويد: «بررسي هاي ما نشان مي دهد كه مردم شهر سوخته از خيار، انگور، خربزه، هندوانه، پسته وحشي، زيره، گشنيز و سير فراوان به عنوان ميوه و سبزيجات، ماست و شير به عنوان لبنيات، تخم اردك، گوشت اردك، ماهي، گوسفند، بز و گاو به عنوان پروتئين هاي خوراكي و از ماءالشعير (آب جو تخمير نشده) و آب انگور به عنوان نوشيدني در پنج هزار سال پيش استفاده مي كرده اند. همچنين كارشناسان و باستان شناسان؛ به بررسي فوايد تغذيه مواد غذايي مصرفي ساكنان شهر سوخته نيز پرداخته اند.»
بررسي ها روي مواد مصرفي و تركيبات غذايي ساكنان شهر سوخته نشان مي دهد كه آنها از تغذيه سالم برخوردار بوده اند و تمام پروتئين ها، ويتامين ها و تركيبات مورد نياز زندگي را در جيره غذايي خود مصرف مي كرده اند.
اين غذاهاي پنج هزار ساله شهر سوخته توسط باستان شناسان حاضر در گروه كاوش هاي باستان شناسي مورد امتحان قرار گرفته است.


انسان هاي 5000 ساله
کاوش هاي تخصصي در گورستان شهر سوخته و جمع آوري بيش از 500 نمونه اسکلت انسان پيش از تاريخ، باعث شده اين پايگاه به بزرگترين و کاملترين کارگاه انسان شناسي خاور ميانه تبديل شود.
« اين کارگاه با داشتن بيش از 500 نمونه اسکلت انسان پيش از تاريخ، بزرگترين و کاملترين کارگاه انسان شناسي خاورميانه است. اسکلت هاي جمع آوري شده در اين کارگاه حاصل 9 فصل کاوش مداوم باستان شناسي بوده که برخي از آنها جزو منحصر به فرد ترين نمونه هاي انساني کشف شده در ايران محسوب مي شود.»
همه اسکلت هاي جمع آوري شده در اين کارگاه متعلق به هزاره سوم پيش از ميلاد هستند و هم اکنون در بسته بندي هاي محکمي در اين کارگاه براي مطالعات انسان شناسي پيش از تاريخي نگهداري مي شوند.

اين شهر ۱۵۰هكتارى اعجاب انگيز كه در جاده زاهدان به زابل قرار دارد، يكى از سرمايه هاى ملى سيستان و بلوچستان به حساب مى آيد. شهر سوخته پنج هزار سال پيش كلان شهرى در اوج تمدن و پيشرفت در هنر و صنعت بوده، اما هنوز هيچ كس نام اصلى و دليل از ميان رفتن آن شهر را نمى داند. باستان شناسان حدس مى زنند وقوع يك آتش سوزى مهيب يا تغيير مسير رودخانه هيرمند سبب متروك شدن اين شهر شده است.

aMiR HosSeiN
27-09-07, 01:41
ما توی خوندن همراهت هستیم و دنبال میکنیم و به ایرانمان میبالیم.به کورش کبیر.به کتیبه ی حقوق بشر و ... .
ممنون سهیل جان

soheyl
27-09-07, 01:53
سنگ نبشته بیستون

soheyl
27-09-07, 01:55
Only the registered members can see the link
سنگ‌نبشته بیستون یا کتیبهٔ بیستون از آثار باستانی ایران واقع در حدود سی کیلومتری کرمانشاه (Only the registered members can see the link) در غرب ایران است.
نام بیستون از بغ(خدا) + ستان (ادات مکان) آمده که به معنای سرزمين يا جايگاه خدااست. از آن در پارسی باستان (Only the registered members can see the link D8%AA%D8%A7%D9%86) به صورت «بغیستانه» و در معجم البلدان «بهستان» و برخی از دانشمندان عرب از آن به «بهستون» یاد کرده‌اند
حجاریها و کتیبه‌های بیستون از زمان داریوش اول (Only the registered members can see the link D9%84)هخامنشی (Only the registered members can see the link) است. حجاری‌ها داریوش را در حالی که ایستاده و دست راست را بتقدیس اهورامزدا (Only the registered members can see the link 8%A7) بلند کرده و پای چپ را بر سینهء بردیای دروغین (Only the registered members can see the link D9%88%D8%BA%DB%8C%D9%86) نهاده نشان می‌دهد و در بالا فروهر (Only the registered members can see the link) در پرواز است و پشت سر داریوش دو نفر ایستاده و در مقابل او نه تن دست‌بسته حجاری شده است.داریوش در کتیبه‌های بیستون فتوحات خود را به خط میخی و سه زبان پارسی باستان و زبان بابلی (Only the registered members can see the link) و ٔ دیگر به زبان عیلامی (Only the registered members can see the link 8C&action=edit) شرح داده است.
این کتیبه‌ها کلید کشف رمز کلیهٔ خطوط میخی گردید. و مخصوصاً «سر ه‍. رالینسون (Only the registered members can see the link B3%D9%88%D9%86&action=edit)» در این موفقیت سهمی بسزا دارد.

نقوش برجستهٔ غیرمهمی از ادوار اشکانیان (Only the registered members can see the link) بر صخره‌های کوچک کنار جاده و در پائین کوه دیده می‌شود.
وقفنامهٔ جدیدی در دوران شاه سلیمان (Only the registered members can see the link D9%86)صفوی (Only the registered members can see the link) در زمان صدارت شیخ علیخان زنگنه در وسط نقش عهد اشکانی احداث شده است. در زمستان ۱۳۳۷ ه‍. ش. ضمن عملیات جاده‌سازی مجسمه هرکول (Only the registered members can see the link %87%D8%B1%DA%A9%D9%88%D9%84&action=edit) و آثار معبد سلوکی (Only the registered members can see the link) در پایین کوه کشف گردید
Only the registered members can see the link

soheyl
27-09-07, 02:01
متن سنگ نبشته ی بیستون



سنگ‌نبشته بیستون به ‌عنوان یكی از قدیمی‌ترین متن‌های تاریخی شناخته شده ایرانی به فرمان داریوش بر كوه حكاكی شد.
داریوش سومین شاه هخامنشی در زمان اسقرار حكومت خود دستور به نقش این متن داد. این کتیبه یکی از معتبرترین و مشهورترین سندهای تاریخی جهان است . زیرا مهمترین نوشته میخی زمان هخامنشی است . مجموعاً سطحی که این کتیبه در برگرفته به طول 5/20 ( بیست متر و پنجاه سانتیمتر ) و عرض 80/7 ( هفت متر و هشتاد سانتیمتر ) است. موقعیت این خطوط نسبت به نقوش چنین است . در زیر نقش ها خطوط فارسی باستان در 5 ستون به طول 23/9 ( نه متر و بیست و سه سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 63/3 متر ( سه متر و شصت سانتیمتر ) و 414 سطر قرار دارد . در دست راست کنار نقوش یک بخش کتیبه ایلامی به طول 60/5 ( پنج متر و شصت سانتیمتر ) و عرض یا ارتفاع 70/3 قرار دارد و بقیه این کتیبه در سمت چپ در امتداد خطوط فارسی باستان به طول 67/5 و عرض 63/3 متر و کلاً 593 سطر در هشت ستون قرار دارد . کتیبه اکدی ( بابلی ) در قسمت بالای کتیبه سمت چپ ایلامی قرار دارد با طول یا ارتفاع چهار متر (4) و عرض از قسمت بالا 52/2 و در قسمت پایین 31/2 این کتیبه به شکل ذوزنقه می باشد و در 112 سطر است. مجموع خطوط و نقوش برابر با 120 متر مربع است .

متن كامل سنگ‌نبشته داریوش در بیستون

بند 1 – من داریوش ، شاه بزرگ ، شاه شاهان ، شاه در پارس ، شاه کشورها ، پسر ویشتاسب ، نوه ارشام هخامنشی . بند 2 - داریوش شاه گوید : پدر من ویشتاسب ، پدر ویشتاسب ارشام ، پدر ارشام آریامن ، پدر آریامن چیش پیش ، پدر چیش پیش هخامنش . بند 3 - داریوش شاه گوید : بدین جهت ما هخامنشی خوانده می شویم [ که ] از دیرگاهان اصیل هستیم . از دیرگاهان خاندان ما شاهان بودند .
بند 4 – داریوش شاه گوید: 8 [ تن ] از نیاكان من شاه بودند . من نهمین [ هستم ] ما 9 [ تن ] پشت اندر پشت ( در دو شاخه ) شاه هستیم . بند 5 – داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا من شاه هستم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 6 – داریوش شاه گوید : این [ است ] که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آنها بودم . پارس ، عیلام ، بابل ، آشور ، عرب ، مودرای ( مصر ) ، اهل دریا ( فینیقیها ) ، سارد ( لیدی ) ، یونان ( یونانی های ساکن آسیای صغیر ) ، ماد ، ارمنستان ، کپدوکیه ، پرثو ، زرنگ ( سیستان ) ، هرئی و( هرات ) ، باختر ( بلخ ) ، سغد ، گندار ( دره کابل ) سک ( طوایف بین دریاچه آرال و دریای مازندران ) ، ثت گوش ( دره رود هیرمند ) ، رخج ( قندهار ) ، مک ( مکران و عمان ) جمعاً 32 کشور . بند 7 – داریوش شاه گوید : این [ است ] کشورهایی که از آن من شدند . به خواست اهورامزدا بندگان من بودند . به من باج دادند . آنچه از طرف من به آنها گفته شد ، چه شب ، چه روز همان کرده شد . بند 8 – داریوش شاه گوید : در این کشورها مردی که موافق بود او را پاداش خوب دادم آنکه مخالف بود اورا سخت کیفر دادم . به خواست اهورا مزدا این کشورهایی [ است ] که بر قانون من احترام گذاشتند . آن طوری که به آنها از طرف من گفته شد همانطور کرده شد . بند 9 – داریوش شاه گوید : اهورا مزدا مرا این پادشاهی داد . اهورا مزدا مرا یاری کرد تا این شاهی بدست آورم . به یاری اهورا مزدا این شاهی را دارم . بند 10 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من کرده شد پس از اینکه شاه شدم . کمبوجیه نام پسر کوروش از ما او اینجا شاه بود . همان کمبوجیه را برادری بود بردی نام هم مادر [ و ] هم پدر با کمبوجیه . پس از آن کمبوجیه آن بردی را بکشت ، به مردم معلوم نشد که بردی کشته شده . پس از آن کمبوجیه رهسپار مصر شد ، مردم نا فرمان شدند . پس از آن دروغ در کشور بسیار شد هم در پارس ، هم در ماد ، هم در سایر کشورها . بند 11 – داریوش شاه گوید : پس از آن مردی مغ بود گئومات نام . او از پَیشیاوادا (Only the registered members can see the link 8%A7) برخاست . کوهی [ است ] ارکدیش ( ارکادری ) نام . چون از آنجا برخاست از ماه وی یخن 1 چهارده روز گذشته بود . او به مردم چنان دروغ گفت [ که ] : من بردی پسر کوروش برادر کمبوجیه هستم . پس از آن مردم همه از کمبوجیه برگشته به سوی او شدند هم پارس ، هم ماد ، هم سایر کشورها . شاهی را برای خود گرفت . از ماه گرم پد 2 9 روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت . پس از آن کمبوجیه به دست خود مرد . بند 12- داریوش شاه گوید : نبود مردی ، نه پارسی ، نه مادی ، نه هیچ کس از تخمه ما که شاهی را گئومات مغ باز ستاند . مردم شدیداً از او میترسیدند که مبادا مردم بسیاری را که پیش از آن بردی را شناخته بودند بکشت . بدان جهت مردم را می کشت که مبادا مرا بشناسند که من بردی پسر کوروش نیستم . هیچ کس یارای گفتن چیزی درباره گئومات مغ نداشت تا من رسیدم . پس از آن من از اهورا مزدا مدد خواستم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . از ماه باگادیش 3 10 روز گذشته بود . آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آنهایی را که برترین مردان دستیار [ او ] بودند کشتم . دژی سیک ی ووتیش 4 ، نام سرزمینی نی سای نام در ماد آنجا او را کشتم . شاهی را از او ستاندم . به خواست اهورا مزدا من شاه شدم . اهورا مزدا شاهی را به من داد . بند 14 – داریوش شاه گوید : شاهی را که ازما برداشته شده بود آن را من برپا کردم . من آن را در جایش استوار نمودم . چنانکه پیش از این [ بود ] همان طور من کردم . من پرستشگاه هایی را که گئومات مغ ویران کرده بود مرمت نمودم . به مردم چراگاه ها و رمه ها و غلامان و خانه هایی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم . من مردم را در جایش استوار نمودم ، هم پارس ، هم ماد و سایر کشورها را . چنان که پیش از این [ بود ] آنچه را گرفته شده [ بود ] برگرداندم . به خواست اهورا مزدا من این را کردم . من کوشیدم تا خاندان ما را در جایش استوار نمایم چنان که پیش از این [ بود ] آن طور من کوشیدم به خواست اهورا مزدا تا گئومات مغ خاندان ما را برنگیرد . بند 15 – داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم .
بند 16 – داریوش شاه گوید : چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرین ( آثرینا ) نام پسر او در خوزستان ( اووج ) برخاست . به مردم چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم . پس از آن خوزیان نافرمان شدند . به طرف آن آثرین گرویدند . او در خوزستان شاه شد . و مردی بابلی ندئیت ب ئیر ( نیدنیتوبل ) نام پسر ائین ئیر او در بابل برخاست . چنین مردم را بفریفت [ که ] : من نبوکدرچرپسر نبتون ئیت هستم . پس از آن همه مردم بابلی به طرف آن ندئیت ب ئیر گرویدند . بابل نافرمان شد . او شاهی را در بابل گرفت . بند 17 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم به سوی آن ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند . سپاه ندئیت ب ئیر دجله را در دست داشت . آنجا ایستاد . و آب عمیق بود . پس از آن من سپاه را بر مشکها قرار دادم . پاره ای بر شتر سوار کردم . برای عده ای اسب تهیه کردم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود به خواست اهورا مزدا دجله را گذشتیم . آنجا آن سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . از ماه اثری یادی ی 5 ، 26 روز گذشته بود . بند 19 – داریوش شاه گوید : پس از آن من رهسپار بابل شدم . هنوز به بابل نرسیده بودم شهری زازان نام کنار فرات آنجا این ندئیت ب ئیر که خود را نبوکدرچر می خواند با سپاه بر ضد من به جنگ کردن آمد . پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا به من یاری ارزانی فرمود . به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئیت ب ئیر را بسیار زدم . بقیه به آب انداخته شد . آب آن را برد . از ماه انامک 6 ، 2 روز گذشته بود که چنین جنگ کردیم . بند 1 – داریوش شاه گوید : پس از آن ندئیت ب ئیر با سواران کم گریخت رهسپار بابل شد . پس از آن من رهسپار بابل شدم . به خواست اهورا مزدا هم بابل گرفتم هم ندئیت ب ئیر راگرفتم . پس از آن من ندئیت ب ئیر را در بابل کشتم . بند 2 – داریوش شاه گوید : مادامی که من در بابل بودم این [ است ] کشورهایی که نسبت به من نافرمان شدند . پارس ، خوزستان ، ماد ، آشور ، مصر ، پارت ، مرو ، ثت گوش ، سکاییه . بند 3 – داریوش شاه گوید : مردی ، مرتی ی نام پسر چین چی خری شهری گوگن کا نام در پارس آنجا ساکن بود . او در خوزستان برخاست . به مردم چنین گفت که من ایمنیش شاه در خوزستان هستم . بند 4 – داریوش شاه گوید : آن وقت من نزدیک خوزستان بودم . پس از آن خوزیها از من ترسیدند . مرتی ی را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند . بند 5 – داریوش شاه گوید : مردی مادی فرورتیش نام در ماد برخاست . چنین به مردم گفت که : من خش ثرئیت از تخمه هوخشتر هستم . پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [ بود ] نسبت به من نا فرمان شد به سوی آن فرورتیش رفت ( گرویدند ) او در ماد شاه شد . بند 6 – داریوش شاه گوید : سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود . پس از آن من سپاه فرستادم . ویدرن نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم . چنان به آنها گفتم : فرا روید آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ، آن ویدرن با سپاه روانه شد ، چون به ماد رسید شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادیها جنگ کرد . آن که سرکرده مادیها بود او آن وقت آنجا نبود اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 27 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن ، سرزمینی کمپند نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسیدم . بند 7 – داریوش شاه گوید : دادرشی نام ارمنی بنده من ، من او را فرستادم به ارمنستان ، چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن . پس از آن دادرشی رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرارسیدند . دهی زوزهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 7 8 روز گذشته بود چنین جنگ کرده شد. بند 8 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی تیگر نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 18 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 9 - داریوش شاه گوید : باز سومین بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه دادرشی فرا رسیدند . دژی اویما نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه ثائیگرچی 8 ، 9 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن دادرشی به خاطر من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسیدم . بند 10 - داریوش شاه گوید : پس از آن وامیس نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنین به او گفتم : پیش رو [ و ] سپاه نافرمان که خود را از آن من نمی خواند آن را بزن . پس از آن وامیس رهسپار شد . چون به ارمنستان رسید پس از آن نافرمان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ایزلا 9 نام در آشور آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار زد . از ماه انامک 15 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11 - داریوش شاه گوید : باز دومین بار نا فرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وامیس فرا رسیدند . سرزمینی ااتی یار نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . نزدیک پایان ماه ثورواهر آنگاه جنگ ایشان در گرفت . پس از آن وامیش برای من ( منتظر من ) در ارمنستان بماند تا من به ماد رسیدم . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن من از بابل بدر آمدم . رهسپار ماد شدم چون به ماد رسیدم شهری کوندروش نام در ماد آنجا فرورتیش که خود را شاه در ماد میخواند با سپاهی به جنگ کردن علیه من آمد پس از آن جنگ کردیم . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه آن فرورتیش را بسیار زدم . از ماه ادوکن ئیش 10 25 روز گذشته بود که چنین جنگ کرده شد . بند 13 - داریوش شاه گوید : پس از آن ، فرورتیش با سواران کم گریخت . سرزمینی ری نام در ماد از آن سو روانه شد . پس از آن من سپاهی دنبال [ او ] فرستادم . فرورتیش گرفته شده به سوی من آورده شد . من هم بینی هم دو گوش هم زبان [ او ] را بریدم . و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [ کاخ ] من نگاشته شد . همه او را دیدند . پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که یاران برجسته [ او ] بودند آنها را در همدان در درون دژ آویزان کردم . بند 14 - داریوش شاه گوید : مردی چی ثرتخم نام سگارتی او نسبت به من نافرمان شد . چنین به مردم گفت : من شاه در سگارتیه از تخمه هووخشتر هستم . پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم تخمس پاد نام مادی بنده من او را سردار آنان کردم. چنین به ایشان گفتم : پیش روید سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند آن را بزنید . پس از آن تخمیس پاد با سپاه رهسپار شد . با چی ثرتخم جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثرتخم را گرفت . [ و ] به سوی من آورد . پس از آن من هم بینی هم دو گوش [ او ] را بریدم و یک چشم [ او ] را کندم . بسته بر دروازه [کاخ ] من نگاهداشته شد . همه مردم اورا دیدند . پس از آن او را در اربل دار زدم .
بند 15- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در ماد کرده شد .
بند 16- داریوش شاه گوید : پارت و گرگان نسبت به من نافرمان شدند . خودشان را از آن فرورتیش خواندند . ویشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [ و ] نافرمان شدند . پس از آن ویشتاسپ با سپاهی که پیرو او بود رهسپار شد . شهری ویشپ ازاتی نام در پارت آنجا با پارتیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 24 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 1- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ویشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ویشتاسپ رسید پس از آن ویشتاسپ آن سپاه را گرفت . [ و ] رهسپار شد . شهری پتی گرب نا نام در پارت آنجا با نافرمان جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه گرم پد 1 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 2- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در پارت کرده شد . بند 3- داریوش شاه گوید : کشوری مرو نام به من نافرمان شد . مردی فراد نام مروزی اورا سردار کردند . پس از آن من دادرشی نام پارسی بنده من شهربان در باختر نزد او فرستادم . چنین به او گفتم : پیش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمیخواند بزن . پس از آن دادرشی با سپاه رهسپار شد . با مروزیها جنگ کرد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه آثری یادی ی 23 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 4- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از من شد . این [ است ] آنچه به وسیله من در باختر کرده شد . بند 5- داریوش شاه گوید : مردی وهیزدات نام شهری تاروا نام [در ] سرزمینی ی اوتی یا نام در پارس آنجا ساکن بود . او برای بار دوم در پارس برخاست . چنین به مردم گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . پس از آن سپاه پارسی در کاخ [ که ] پیش از این از انشن [ آمده بود ] آن نسبت به من نافرمان شد . به سوی آن وهیزدات رفت ( گروید ) او در پارس شاه شد . بند 6- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم . ارت وردی ی نام پارسی بنده من او را سردار آنان کردم . سپاه دیگر پارسی از عقب من رهسپار ماد شد . پس از آن ارت وردی ی با سپاه رهسپار پارس شد . چون به پارس رسید شهری رخا نام در پارس در آنجا آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند با سپاه به جنگ کردن علیه ارتوردی ی آمد . پس از آن جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه وهیزدات را بسیار بزد . از ماه ثورواهر 12 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان درگرفت . بند 7- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن وهیزدات با سواران کم گریخت . رهسپار پ ئی شی یا اوادا شد . از آنجا سپاهی به دست آورد . از آن پس به جنگ کردن علیه ارت وردی ی آمد . کوهی پرگ نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من وهیزدات را بسیار بزد . از ماه گرم پد 5 روز گذشته بود . آنگاه جنگ ایشان در گرفت و آن وهیزدات را گرفتند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفتند . بند 8- داریوش شاه گوید : پس از آن ، وهیزدات را و مردانی که پیروان نزدیک او بودند [ در ] شهری اووادئیچ ی نام در پارس در آنجا آنها را دار زدم . بند 9- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در پارس کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : آن وهیزدات که خود را بردی ی می خواند او سپاه رخج فرستاده بود . برعلیه وی وان نام پارسی بنده من شهربان رخج و مردی را سردار آنها کرده بود . و چنین به ایشان گفت : پیش روید وی وان را و آن سپاهی را که خود را از آن داریوش شاه می خواند بزنید . پس از آن ، آن سپاهی که وهیزدات فرستاده بود به جنگ کردن علیه وی وان رهسپار شد . دژی کاپیش کانی نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه انامک 13 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 11- داریوش شاه گوید : باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن علیه وی وان فرا رسیدند . سرزمینی گندوتو نام در آنجا جنگ کردند . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسیار بزد . از ماه وی یخن 7 روز گذشته بود آنگاه جنگ ایشان در گرفت . بند 12- داریوش شاه گوید : پس از آن ، آن مردی که سردار آن سپاه بود که وهیزدات علیه وی وان فرستاده بود با سواران کم گریخت . به راه افتاد . دژی ارشادا نام در رخج از کنار آن برفت . پس از آن وی وان با سپاهی دنبال آنها رهسپار شد . در آنجا او مردانی که نزدیک ترین پیروانش بودند گرفت [ و ] کشت . بند 13- داریوش شاه گوید : پس از آن کشور از آن من شد . این [ است ] آنچه در رخج به وسیله من کرده شد . بند 14- داریوش شاه گوید : چون در پارس و ماد بودم باز دومین بار بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . مردی ارخ نام ارمنی پسر هلدیت او در بابل برخاست . سرزمینی دبال نام در آنجا به مردم دروغ گفت [ که ] من نبوکدرچر پسر نبون هستم . پس از آن بابلیان نسبت به من نافرمان شدند . به سوی آن ارخ رفتند ( گرویدند ) . او بابل را گرفت . او در بابل شاه شد . بند 15- داریوش شاه گوید : پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم . ویندفرنا نام پارسی بنده من او را سردار کردم . چنین به آنها گفتم : پیش روید آن سپاه بابلی را که خود را از آن من نمی خواند بزنید . پس از آن ویندفرنا با سپاهی رهسپار بابل شد . اهورا مزدا مرا یاری کرد . به خواست اهورا مزدا ، ویندفرنا بابلیان را بزد و اسیر آورد . از ماه ورکزن 11 22 روز گذشته بود . آنگاه آن ارخ را که به دروغ خود را نبوکدرچر می خواند و مردانی که نزدیک ترین پیروان او بودند گرفت . فرمان دادم آن ارخ و مردانی که نزدیک ترین یاران او بودند در بابل به دار آویخته شدند . بند 1- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه به وسیله من در بابل کرده شد . بند 2- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال پس از آن که شاه شدم کردم . 19 جنگ کردم . به خواست اهورا مزدا من آنها را زدم و 9 شاه گرفتم . یکی گئومات مغ بود . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر کوروش هستم . او پارس را نافرمان کرد . یکی آثرین نام خوزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در خوزستان شاه هستم او خوزستان را نسبت به من نافرمان كرد . یكی ندئیت ب ئیر نام بابلی . او دروغ گفت چنین گفت من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم او بابل را نافرمان كرد . یكی مرتی ی نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت: من ایمنیش در خوزستان شاه هستم . او خوزستان را نافرمان كرد . یكی فرورتیش نام مادی . او دروغ گفت چنین گفت : من خش ثرئیت » از دودمان هوخشتر هستم . او ماد را نافرمان كرد . یكی چی ثرتخم نام اس گرتی او دروغ گفت چنین گفت : من در اس گرت 12 شاه هستم از دودمان هوخشتر او اس گرت را نافرمان كرد . یكی فراد نام مروزی . او دروغ گفت چنین گفت : من در مرو شاه هستم . او مرو را نافرمان كرد . یكی وهیزدات نام پارسی . او دروغ گفت چنین گفت : من بردی ی پسر كوروش هستم . او پارس را نافرمان كرد . یكی ارخ نام ارمنی . او دروغ گفت چنین گفت : من نبوکدرچر پسر نبون ئیت هستم . او بابل را نافرمان كرد . بند 3- داریوش شاه گوید : این 9 شاه را من در این جنگها گرفتم .
بند 4- داریوش شاه گوید : این [ است ] كشورهایی كه نافرمان شدند . دروغ آنها را نافرمان كرد كه اینها به مردم دروغ گفتند . پس از آن اهورامزدا آنها را بدست من داد .هرطورمیل من [ بود ] همانطور با آنها كردم . بند 5- داریوش شاه گوید : تو كه از این پس شاه خواهی بود خود را قویاً از دروغ بپای . اگر چنان فکر كنی [ كه ] كشور من در امان باشد مردی كه دروغ زن باشد او را سخت كیفر بده . بند 6- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کردم . تو که از این پس این نبشته را خواهی خواند آنچه به وسیله من کرده شده ترا باور شود . مبادا آن را دروغ بپنداری . بند 7- داریوش شاه گوید : اهورا مزدا را گواه می گیرم که آنچه من در همان یک سال کردم این راست [ است ] نه دروغ . بند 8- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا و خودم بسیار [ کارهای ] دیگر کرده شد [ که ] آن در این نپشته نوشته شده است به آن جهت بند 9- داریوش شاه گوید : شاهان پیشین را مادامی که بودند چنان کرده هایی نیست که به وسیله من به خواست اهورا مزدا در همان یک سال کرده شد . بند 10- داریوش شاه گوید : اکنون آنچه به وسیله من کرده شد آن را باور آید . همچنین به مردم بگو ، پنهان مدار . اگر این گفته را پنهان نداری به مردم بگویی اهورا مزدا دوست تو باد و دودمان تو بسیار و زندگیت دراز باد . بند 11- داریوش شاه گوید : اگر این گفته را پنهان بداری ، به مردم نگویی اهورا مزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد . بند 12- داریوش شاه گوید : این [ است ] آنچه من کردم . در همان یک سال به خواست اهورا مزدا کردم . اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند . بند 13- داریوش شاه گوید : از آن جهت اهورا مزدا مرا یاری کرد و خدایان دیگری که هستند که پلید نبودم . دروغگو نبودم . تبهکار نبودم . نه من نه دودمانم . به راستی رفتار کردم . نه به ضعیف نه به توانا زور نورزیدم . مردی که دودمان من همراهی کرد او را نیک نواختم . آن که زیان رسانید اورا سخت کیفر دادم . بند 14- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود . مردی که دروغگو باشد یا آن که تبهکار باشد دوست آنها مباش . به سختی آنها را کیفر ده . بند 15- داریوش شاه گوید : تو که از این پس این نپشته را که من نوشتم یا این پیکرها را ببینی مبادا [ آنها را ] تباه سازی . تا هنگامی که توانا هستی آنها را نگاه دار. بند 16- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان نسازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان داری ، اهورا مزدا ترا دوست باد و دودمان بسیار و زندگیت دراز باد و آنچه کنی آن را به تو اهورا مزدا خوب کناد . بند 17- داریوش شاه گوید : اگر این نپشته یا این پیکرها را ببینی [ و ] تباهشان سازی و تا هنگامی که ترا توانایی است نگاهشان نداری اهورا مزدا ترا زننده باد و ترا دودمان مباد و آنچه کنی اهورا مزدا آن را براندازد . بند 18- داریوش شاه گوید : اینها [ هستند ] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی ی می خواند کشتم در آنجا بودند . در آن موقع این مردان همکاری کردند پیروان من [ بودند ] ویدفرنا پسر وایسپار پارسی ، اوتان نام پسر ثوخر پارسی ، گئوبروو نام پسر مردونی ی پارسی ، ویدرن نام پسر بگابیگ ن پارسی ، بگ بوخش نام پسر داتووهی پارسی ، اردمنیش نام پسر وهاگ پارسی . بند 19- داریوش شاه گوید : تو که از این پس شاه خواهی بود دودمان این مردان را نیک نگهداری کن . بند 20- داریوش شاه گوید : به خواست اهورا مزدا این نپشته را من [ به طریق ] دیگر [ نیز ] کردم . بعلاوه به [ زبان ] آریایی بود هم روی لوح هم روی چرم تصنیف شد . این نپشته به مهر تأیید شد . پیش من هم نوشته هم خوانده شد . پس از آن من این نپشته را همه جا در میان کشورها فرستادم مردم پذیرا شدند .

ترجمه‌ای دیگر

اين نگاربرجسته‌ی چندين تكه‌ي کوچک که به زبآن‌های پارسی باستان، ايلامی و بابلی نوشته شده را در خود دارد. در اين جا ما به يازده تكه‌ي کوچکی که به زبان پارسی باستان نوشته شده می پردازيم. آن‌ها چنين‌اند:
DBa اين تكه‌ که چهار بند و هجده رَج دارد همان نوشته‌های چهار بند ستون نخست است.
DBb اين تكه هفت رَج دارد و برگردان آن اين است:
اين گئوماتَ مُغ است. او به دروغ گفت: من برديا پسر کورش هستم. من شاه هستم.
DBc اين تكه ده رَج دارد و برگردان آن اين است:
اين آثرين است. او دروغ گفت. چنين گفت: من در ايلام شاه هستم.
DBd اين تكه هشت رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين ندئيتَ بَ ئيرَ است. او دروغ گفت: چنين گفت: من نبوگُدرَچَرَ پسر نبون ئيت هستم. من شاه در بابل هستم.
DBe اين تكه يازده رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين فِرَوَرتيش است. او دروغ گفت. چنين گفت: من خشَ ثرئيتَ از دودمان هُوَخشَتَر هستم. من شاه ماد هستم.
DBf اين تكه هفت رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين مَرتی يَ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من ايمَنيش در ايلام شاه هستم.
DBg اين تكه دوازده رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين چيسَن تَخمَه است.او دروغ گفت و چنين گفت: من در سگارتيه شاه هستم از دودمان هُوَخشَتَر.
DBh اين تكه نُه رَج دارد. و برگردان آن اين است:
اين وَه يَزداتَ است. او دروغ گفت: چنين گفت: من بردی يَ پسر کورش هستم. من شاه هستم.
DBi اين تكه يازده رَج دارد. و برگردان آن چنين است.
اين اَرخ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من نَبوکُدرَچَرَ پسر نبون ئيتَ هستم. من شاه در بابل هستم.
DBj اين تكه شش رَج دارد. و برگردان آن چنين است:
اين فرادَ است. او دروغ گفت. چنين گفت: من در مرو شاه هستم.
DBk اين تكه دو رَج دارد. و برگردان آن چنين است:
اين سکونخای سکايی است.
گفته شده بود که پنج ستون بزرگ به زبان پارسی باستان شامل ۴۱۴ رَج می‌باشند. اگر شمار رَج‌هايي که در تكه‌های کوچک به زبان پارسی باستان را هم به آن بيافزاييم روي‌هم رج‌هايي که به زبان پارسی باستان نوشته شده‌اند برابر است با ۵۱۵ رج.
و نيز شايسته است گفته شود كه: {...DBa,{b, c حرف D مخفف داريوش. حرف B مخفف، بيستون و حروف کوچک {a,b,c } يعنی تكه‌های کوچک {a,b,c}.

سنگ‌نبشته‌ي داريوش بزرگ شاهنشاه هخامنشی در بيستون
ستون ۱
01 من داريوش،شاه بزرگ،شاه شاهان،شاه در پارس،شاه کشورها،پسر ويشتاسپ،نوه ارشام هخامنشی
02 داريوش شاه گويد:پدر من ويشتاسپ، پدر ويشتاسپ ارشام، پدر ارشام آريامن، پدر آريامن چيش پيش، پدر چيش پيش هخامنش.
03 داريوش شاه گويد: بدين انگيزه ما هخامنشی خوانده می‌شويم [که] از ديرگاهان نژاده هستيم. از ديرگاهان تخمه‌ي ما شاهان بودند.
04 داريوش شاه گويد: هشت [تن] از تخمه من شاه بوده‌اند. من نهمين [هستم]. ما نُه [تن] پشت اندر پشت (در دو شاخه) شاه هستيم.
05 داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا من شاه هستم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
06 داريوش شاه گويد : اين [ است ] كشورهايي که از آن من شدند به خواست اهورا مزدا من شاه آن‌ها بودم. پارس، ايلام، بابل، آشور، عرب، مودراي ( مصر )، دريانشينان ( فينيقي‌ها )، سارد ( ليدي )، يونان ( يوناني‌هاي در آسياي كوچك )، ماد، ارمنستان، کپدوکيه، پرثو، زرنگ ( سيستان )، هرئي و( هرات )، باختر ( بلخ )، سغد، گندار ( دره کابل )، سک ( تيره‌هاي ميان درياچه‌ي آرال و درياي مازندران )‌، ثت گوش ( دره رود هيرمند )، رخج ( قندهار )، مک ( مکران و عمان ) روي هم 23 کشور.
07 داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايی که از آن من شدند. به خواست اهورامزدا بندگان من بودند. به من باج دادند. آنچه از سوي من به آن‌ها گفته شد چه شب چه روز همان کرده شد.
08 داريوش شاه گويد: در اين کشورها مردی که سازگار بود او را پاداش خوب دادم آن که ناسازگار بود او را سخت کيفر دادم. به خواست اهورامزدا اين کشورهايي [ است] که دستور مرا گرامي داشتند. آن گونه که هر چه به آن‌ها از سوي من گفته شد همان کرده شد.
09 داريوش شاه گويد: اهورامزدا اين پادشاهی داد. اهورامزدا مرا ياری کرد تا اين شاهی به دست آوردم. به ياری اهورامزدا اين شاهی را دارم.
10 داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه به دست من کرده شد پس از آن که شاه شدم. کبوجيه نام پسر کورش از تخمه‌ي ما او اينجا شاه بود. همان کبوجيه را برادری بود بَردی‌يَ نام هم‌مادر [و] هم‌پدر با کبوجيه. پس از آن کبوجيه آن بردی‌يَ را به کُشت، به مردم نمايان نشد که بردی‌يَ کشته شده. پس از آن کبوجيه ره‌سپار مصر شد هنگامي که کبوجيه ره‌سپار مصر شد مردم نافرمان شدند. پس از آن دروغ در کشور بسيار شد. هم در پارس هم در ماد هم در ديگر کشورها.
11 داريوش شاه گويد: پس از آن مردی مغ بود گئومات نام. او از پَئيشی ياوُوَدا برخاست. کوهي [است] اَرَکَدی نام. چون از آن جا برخاست از ماهِ وی‌يَخن چهارده روز گذشته بود. او به مردم چنان دروغ گفت: [که] من بردی‌يَ پسر کورش برادر کبوجيه هستم. پس از آن مردم همه از کبوجيه برگشته به سوی او شدند هم پارس هم ماد و هم ديگر کشورها. شاهی را برای خود گرفت. از ماهِ گرمَ‌پَدَ ۹ روز گذشته بود آنگاه شاهی را برای خود گرفت. پس از آن کبوجيه به دست خود مُرد.
12 داريوش شاه گويد: اين شاهی که گئومات مُغ از کبوجيه ستانده بود اين شاهی از ديرگاهان در تخمه ما بود. پس از آن گئومات مُغ از کبوجيه ستاند. هم پارس هم ماد هم ديگر کشورها را او گرفت از آنِ خود کرد او شاه شد.
13 داريوش شاه گويد: نبود مردی نه پارسی نه مادی نه هيچ کسی از تخمه‌ي ما که شاهی را از گئومات مُغ بازستاند. مردم بسيار از او می‌ترسيدند که مبادا مردم بسياری را که پيش از آن بردی‌يَ را شناخته بودند بکشد. بدان انگيزه مردم را می‌کشت که مبادا او را بشناسند که او بردی‌يَ پسر کورش نبود. هيچ کس يارای گفتن چيزی درباره گئومات مُغ نداشت تا من رسيدم. پس از آن من از اهورامزدا ياري خواستم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. از ماه باگياديش ۱۰ روز گذشته بود. آنگاه من با چند مرد آن گئومات مغ و آن‌هايی را که برترين مردان دستيار[او]بودند کُشتم. دژی سيکَ‌يَ‌وُوَتيش نام سرزمينی نی‌سايَ نام در ماد آنجا او را کشتم. شاهی را از او ستاندم. به خواست اهورامزدا من شاه شدم. اهورامزدا شاهی را به من داد.
14 داريوش شاه گويد: شاهی را که از تخمه‌ي ما برداشته شده بود آن را من برپا کردم. من آن را در جايش استوار نمودم. چنان چه پيش از اين [بود] همان گونه من کردم. من پرستش‌گاه‌هايی را که گئومات مغ ويران کرده بود بازسازي نمودم. به مردم چراگاه‌ها و رمه‌ها و بندگان و خانه‌هايی را که گئومات مغ ستانده بود بازگرداندم. من مردم را در جاي‌شان استوار نمودم هم پارس هم ماد و ديگر کشورها را. چنان چه پيش از اين [بود] آن گونه من کوشيدم به خواست اهورامزدا تا گئومات مغ خاندان ما را نگيرد.
15 داريوش شاه گويد: اين[است] آنچه من کردم پس از آنکه شاه شدم.
16 داريوش شاه گويد: چون من گئومات مغ را کشتم پس از آن مردی آثرين نام پسر اوپَدرامَ او در ايلام برخاست. به مردم چنين گفت: من در ايلام شاه هستم. پس از آن ايلاميان نافرمان شدند. به سوي آن آثرينَ گرويدند. او در ايلام شاه شد. و مردی بابلی ندئيت‌بَ‌ئير نام پسر ائينَ‌ئيرَ او در بابل برخاست. چنين مردم را بفريفت [که] من نبوکدرچر پسر نبون‌ئيتَ هستم. پس از آن همه مردم بابلی به سوي آن ندئيت‌ب‌ئير گرويدند. بابل نافرمان شد. او شاهی را در بابل گرفت.
17 داريوش شاه گويد: پس از آن من به ايلام [پيام] فرستادم. اين آثرين بسته به سوی من آورده شد. من او را کشتم.
18 داريوش شاه گويد: پس از آن من ره‌سپار بابل شدم. به سوی آن ندئيت‌ب‌ئير که خود را نبوکُدرَچَرَ می‌خواند. سپاه ندئيت‌ب‌ئيرَ دجله را در دست داشت. آن جا ايستاد و آب ژرف بود. پس از آن من سپاه را بر مشک‌ها قرار دادم پاره‌يی بر شتر سوار کردم برای عده‌يی اسب فراهم کردم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود به خواست اهورامزدا دجله را گذاشتم. آنجا آن سپاه ندئيت‌ب‌ئيرَ را بسيار زدم. از ماه اَثری‌يادی‌يَ ۲۶ روز گذشته بود.
19 داريوش شاه گويد: پس از آن من ره‌سپار بابل شدم. هنوز به بابل نرسيده بودم شهری زازانَ نام کنار فرات آنجا اين ندئيت‌ب‌ئيرَ که خود را نَبوکُدرَچَر می خواند با سپاه بر من به جنگ کردن آمد. پس از آن جنگ کرديم. اهورامزدا به من ياری ارزانی فرمود. به خواست اهورا مزدا من سپاه ندئيت‌ب‌ئيرَ را بسيار زدم. آن ديگران به آب انداخته شد. آب آن را برد. از ماه اَنامَکَ ۲ روز گذشته بود که چنين جنگ کرديم.

ستون۲
01 داريوش شاه گويد: آن گاه ندئيت‌ب‌ئيرَ با سوارانی اندک گريخت. او به بابل رفت. سپس من رهسپار بابل شدم. به خواست اهورامزدا هم بابل را گرفتم هم آن ندئيت‌ب‌ئيرَ را دست‌گير کردم. سپس ندئيت‌ب‌ئيرَ را در بابل کشتم.
02 داريوش شاه گويد: تا هنگامی که من در بابل بودم اين کشورها به من نافرمان شدند: پارس، ايلام، ماد، آشور، مصر، پارت، مرو، ثتگوش، سکائيه.
03 داريوش شاه گويد:مردی به نام مَرتی‌يَ نام پسر چين‌چی‌خری،در شهری کوگَنَ‌کا نام در پارس می زيست،در ايلام برخاست. او به مردم چنين گفت: که من ايمَنيش شاه ايلام هستم.
04 داريوش شاه گويد: آن‌گاه من نزديک ايلام بودم. پس آن ايلاميان از من ترسيدند آن مرتی‌يَ را که سرکرده آنان بود گرفتند و او را کشتند.
05 داريوش شاه گويد: مردی مادی فِروَرتيش نام او در ماد برخاست چنين به مردم گفت که: من خَشَ ثرئيتَ از تخمه هُوَو خشَتَر هستم. پس از آن سپاه ماد که در کاخ او [بود] در برابر من نافرمان شد به سوی آن فِرَوَرتيش رفت. او در ماد شاه شد.
06 داريوش شاه گويد: سپاه پارسی و مادی که تحت فرمان من بود آن کم بود. پس از آن من سپاه فرستادم. ويدَرنَ نام پارسی بنده من او را سرکرده آنان کردم. چنان به آن‌ها گفتم: فرارويد آن سپاه مادی را که خود را از آن من نمی‌خواند بزنيد. پس از آن، آن ويدرَنَ با سپاه روانه شد، چون به ماد رسيد شهری ماروش نام در ماد آنجا با مادي‌ها جنگ کرد. آنکه سرکرده مادي‌ها بود او آن هنگام آنجا نبود، اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ انامَکَ ۲۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت پس از آن، آن سپاهِ من، سرزمينی کَپَدَ نام در ماد آنجا برای من بماند تا من به ماد رسيدم.
07 داريوش شاه گويد:دادَرشی نام ارمنی بنده من، من او را فرستادم به ارمنستان. چنين به او گفتم: پيش رو [و] آن سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی خواند بزن. پس از آن دادَرشی ره‌سپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادَرشی فرا رسيدند. دهی زوُزَهی نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثُورَواهَرَ ۸ روز گذشته بود چنين جنگ کرده شد.
08 داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه دادرشی فرا رسيدند. دژی تيگَر نام در ارمنستان جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه ثُورواهَرَ ۱۸ روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
09 داريوش شاه گويد: باز سومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن بر دادرَشی فرا رسيدند. دژی اويَما نام در ارمنستان آن جا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ ثائيگرچی ۹ روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن دادرَشی از براي من در ارمنستان ماند تا من به ماد رسيدم.
10 داريوش شاه گويد: پس از آن واُميسَ نام پارسی بنده من او را فرستادم ارمنستان و چنين به او گفتم: پيش رو [و] سپاه نافرمانان که خود را از آن من نمی‌خواند آن را بزن. پس از آن واُميس ره‌سپار شد. چون به ارمنستان رسيد پس از آن نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرارسيدند. سرزمينی ايزَلا نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه انامَکَ ۱۵ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
11 داريوش شاه گويد: باز دومين بار نافرمانان گرد آمده به جنگ کردن عليه واُميس فرا رسيدند. سرزمينی اَاُتی‌يارَ نام در ارمنستان آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. نزديک پايان ماه ثُورَوَاهَرَ آنگاه جنگ ايشان در گرفت. پس از آن و اُميس برای من در ارمنستان بماند تا من به ماد رسيدم.
12 داريوش شاه گويد: پس از آن من از بابل بدر آمدم. ره‌سپار ماد شدم. چون به ماد رسيدم شهری کونَدرو نام در ماد آنجا فِرَوَتيش که خود را شاه در ماد می‌خواند با سپاهی به جنگ کردن بر من آمد. پس از آن جنگ کرديم، اهورامزدا مرا ياری کرد به خواست اهورامزدا سپاه آن فرورتيش را بسيار زدم. از ماه اَدوکَن ئَيش ۲۵ روز گذشته بود که چنين جنگ کرده شد.
13 داريوش شاه گويد:پس از آن، آن فِروَرتيش با سواران کم گريخت. سرزمينی ری نام در ماد از آن سو روانه شد. پس از آن من سپاهی دنبال [او] فرستادم. فِرِوَرتيش گرفته شده و به سوی من آورده شد. من هم بينی هم دو گوش هم زبان [او] را بريدم. و يک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاه‌داشته شد. همه او را ديدند. پس از آن او را در همدان دار زدم و مردانی که ياران برجسته‌ي [او] بودند آن‌ها را در همدان در درون دژ آويزان کردم.
14 داريوش شاه گويد:مردی چی‌ثَر‌تَخمَ نام سگارتی او در برابر من نافرمان شد. چنين به مردم گفت: من شاه در سگارتيه از تخمه‌ي هووَخشتَر هستم. پس از آن من سپاه پارسی و مادی را فرستادم. تَخمَس‌پادَ نام مادی بنده‌ي من او را سردار آنان کردم. چنين به ايشان گفتم: پيش رويد سپاه نافرمان را که خود را از آن من نمی‌خواند آن را بزنيد. پس از آن تَخمَس‌پادَ با سپاه ره‌سپار شد. با‌چی‌ثر تَخمَ جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بزد و چی ثَر تَخمَ را گرفت [و] به سوی من آورد. پس از آن من هم بينی و هم دو گوش [او] را بريدم و يک چشم [او] را کندم. بسته بر دروازه من نگاه‌داشته شد. همه مردم او را ديدند. پس از آن او را در اربل دار زدم.
15 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه به دست من در ماد کرده شد.
16 داريوش شاه گويد: پارت و ورکانَ در برابر من نافرمان شدند. خودشان را از آن فِرَوَرتيش خواندند. ويشتاسپ پدر من او در پارت بود او را مردم رها کردند [و] نافرمان شدند. پس از آن ويشتاسپ با سپاهی که پيرو او بود ره‌سپار شد. شهری ويشپَ‌اُز‌اتی نام در پارت آنجا با پارتي‌ها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاه نافرمان را بسيار برد. از ماهِ وی‌يَخَن ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه جنگِ ايشان در گرفت.

ستون ۳
01 داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاه پارسی را از ری نزد ويشتاسپ فرستادم چون آن سپاه نزد ويشتاسپ رسيد پس از آن ويشتاسپ آن سپاه را گرفت [و] ره‌سپار شد. شهری پَتی‌گرَبَ نام در پارت آن جا با نافرمانان جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويشتاسپ آن سپاهِ نافرمان را بسيار بزد. از ماه گَرمَ‌پَدَ‌ يک روز گذشته بود آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
02 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه به دست من در پارت کرده شد.
03 داريوش شاه گويد: کشوری مرو نام به من نافرمان شد. مردی فرادَ نام مروزی او را سردار کردند. پس از آن من دادَرشی نام پارسی بنده‌ي من شهربان در باختر نزد او فرستادم. چنين به او گفتم: پيش رو آن سپاهی را که خود را از آن من نمی‌خواند بزن. پس از آن دادَرشی با سپاه رهسپار شد. با مروزي‌ها جنگ کرد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاهِ من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه آثری‌يادی‌يَ ۲۳ روز گذشته بود. آن‌گاه جنگ ايشان در گرفت.
04 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه به دست من در باختر کرده شد.
05 داريوش شاه گويد:مردی وَه‌يَزداتَ نام شهری تارَوا نام [در] سرزمينی يَ‌اوتی‌يا نام در پارس آن جا باشنده بود. او برای بار دوم در پارس برخاست. چنين به مردم گفت: من بردی‌يَ پسر کورش هستم. پس از آن سپاه پارسی در کاخ [که] پيش از اين از يَدايا [آمده بود] آن در برابر من نافرمان شد. به سوی آن وَه‌يَزدات رفت. او در پارس شاه شد.
06 داريوش شاه گويد:پس از آن من سپاه پارسی و مادی را که تحت فرمان من بودند فرستادم. اَرتَ‌وَردی‌يَ نام پارسی بنده من او را سردارِ آنان کردم. سپاه ديگر پارسی از عقبِ من ره‌سپار ماد شد. پس از آن اَرتَ‌وَردی‌يَ با سپاه ره‌سپار پارس شد. چون به پارس رسيد شهری رَخا نام در پارس در آنجا آن وه‌يَزداتَ که خود را بردی‌يَ می‌خواند با سپاه به جنگ کردن عليه اَرت‌وردی‌يَ آمد. پس از آن جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَه‌يَزداتَ را بسيار بزد. از ماه ثُوَرَوَاهَرَ ۱۲ روز گذشته بود آن‌گاه جنگِ ايشان در گرفت.
07 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن وَه‌يَزداتَ با سواران کم گريخت. رهسپار پَ‌ئيشی‌ياوُوَدا شد. از آن جا سپاهی به دست آورد. از آن پس به جنگ کردن با اَرتَ‌وَردی‌يَ آمد. کوهی پَرگَ نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه وَه‌يَزداتَ را بسيار بزد. از ماهِ گرمَ پَدَ ۵ روز گذشته بود. آن‌گاه جنگ ايشان در گرفت. و آن وَه يزداتَ را گرفتند و مردانی که نزديک‌ترين پيروان او بودند گرفتند.
08 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن وَه‌يَزداتَ را و مردانی که پيروان نزديک او بودند [در] شهری اووادئيچَ‌يَ نام در پارس در آنجا آن‌ها را دار زدم.
09 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه به دست من در پارس کرده شد.
10 داريوش شاه گويد: آن وَه‌يَزداتَ که خود را بردی‌يَ می‌خواند، او سپاه به رُخج فرستاده بود. در برابر ويوانَ نام پارسی بنده‌ي من شهربانِ رُخج و مردی را سردار آن‌ها کرده بود. و چنين به ايشان گفت: پيش رويد ويوانَ را و آن سپاهی را که خود را از آنِ داريوش شاه می‌خواند بزنيد. پس از آن، آن سپاهی که وَه‌يَزداتَ فرستاده بود به جنگ کردن عليه ويوانَ ره‌سپار شد. دژی کاپيشَ کانی نام در آنجا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماه اَنامَکَ ۱۳ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان درگرفت.
11 داريوش شاه گويد: باز از آن پس نافرمانان گرد آمده به جنگ‌کردن با ويوانَ فرا رسيدند. سرزمينی گَدُوتَوَ نام در آن جا جنگ کردند. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا سپاه من آن سپاه نافرمان را بسيار بزد. از ماهِ وييَخَن ۷ روز گذشته بود. آنگاه جنگ ايشان در گرفت.
12 داريوش شاه گويد: پس از آن، آن مردی که سردارِ آن سپاه بود که وَه‌يَزداتَ با ويوانَ فرستاده بود با سواران کم گريخت. به راه افتاد. دژی اَرشادا نام در رُخَج از کنار آن برفت. پس از آن ويوانَ با سپاهی دنبال آن‌ها ره‌سپار شد. در آنجا او و مردانی که نزديک‌ترين پيروانش بودند گرفت [و] کُشت.
13 داريوش شاه گويد: پس از آن کشور از آنِ من شد. اين [است] آن چه در رُخَج به دست من کرده شد.
14 داريوش شاه گويد: چون در پارس و ماد بودم باز دومين بار بابليان در برابر من نافرمان شدند. مردی اَرَخَ نام ارمنی پسر هَلديتَ او در بابل برخاست. سرزمينی دُبالَ نام در آنجا به مردم دروغ گفت [که] من نَبوکُدرَچَرَ پسر نبون‌ئيتَ هستم. پس از آن بابليان در برابر من نافرمان شدند. به سوی آن اَرخَ رفتند. او بابل را گرفت. او در بابل شاه شد.
15 داريوش شاه گويد: پس از آن من سپاهی به بابل فرستادم ويدَفَرنا نام پارسی بنده‌ي من او را سردار آنان کردم. چنين به آن‌ها گفتم: پيش رويد آن سپاه بابلی را که خود را از آنِ من نمی‌خواند بزنيد. پس از آن ويدَفَرنا با سپاهی ره‌سپار بابل شد. اهورامزدا مرا ياری کرد. به خواست اهورامزدا ويدَفَرنا بابليان را بزد و بندي آورد. از ماهِ وَرکَزَنَ ۲۲ روز گذشته بود. آنگاه آن اَرخَ را که به دروغ خود را نَبوکُدرَچَرَ می‌خواند و مردانی که نزديک‌ترين پيروان او بودند گرفت. فرمان دادم آن اَرخَ و مردانی که نزديک‌ترين ياران او بودند در بابل به دار آويخته شدند.

ستون ۴
01 داريوش شاه گويد: اين [است] آنچه به دست من در بابل کرده شد.
02 داريوش شاه گويد: اين[است]آنچه من به خواست اهورامزدا در همان يک سال پس از آنکه شاه شدم کردم. ۱۹ جنگ کردم. به خواست اهورامزدا من آن‌ها را زدم و ۹ شاه گرفتم. يکی گئوماتِ مُغ بود. او دروغ گفت. چنين گفت: من بردی‌يَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد يکی آثرينَ نام ايلامی. او دروغ گفت. چنين گفت: من در ايلام شاه هستم. او ايلام را در برابر من نافرمان کرد. يکی ندئيتَ‌بَ‌ئيرَ نام بابلی. او دروغ گفت: چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبون‌ئيت هستم. او بابل را نافرمان کرد. يکی مَرتی‌يَ نام پارسی. او دروغ گفت. چنين گفت: من ايمَنيش در ايلام شاه هستم. او ايلام را نافرمان کرد. يکی فِرَوَرتيش نام مادی او دروغ گفت. چنين گفت: من خشَ‌ثرئيتَ از دودمان هُوَخشَتر هستم. او ماد را نافرمان کرد. يکی چيثَرتَخمَ نام سگارتيه او دروغ گفت و چنين گفت: من در سگارتيه شاه هستم از دودمان هُوَخشَتَر او سگارتيه را نافرمان کرد. يکی فرادَ نام از مرو او دروغ گفت. چنين گفت: من در مرو شاه هستم. او مرو را نافرمان کرد. يکی وَهيَزداتَ نام پارسی. او دروغ گفت. چنين گفت: من بردی‌يَ پسر کورش هستم. او پارس را نافرمان کرد. يکی اَرخَ نام ارمنی. او دروغ گفت. چنين گفت: من نبوکُدرَچَرَ پسر نبون‌ئيتَ هستم. او بابل را نافرمان کرد.
03 داريوش شاه گويد: اين ۹ شاه را من در اين جنگ‌ها گرفتم.
04 داريوش شاه گويد: اين [است] کشورهايی که نافرمان شدند. دروغ آن‌ها را نافرمان کرد که اين‌ها به مردم دروغ گفتند پس اهورامزدا آن‌ها را به دست من داد. هر گونه خواست من [بود] همانگونه با آن‌ها کردم.
05 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. خود را بسيار از دروغ بپای. اگر چنان بيانديشي [که] کشور من در زنهار باشد مردی که دروغ‌زن باشد او را سخت کيفر بده.
06 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من کردم. به خواست اهورامزدا در همان يک سال کردم. تو که از اين پس اين نبشته را خواهی خواند. آن چه به دست من کرده شده تو را باور شود. مبادا آن را دروغ بپنداری.
07 داريوش شاه گويد: اهورامزدا را گواه می‌گيرم که آنچه من در همان يک سال کردم اين راست [است] نه دروغ.
08 داريوش شاه گويد: به خواست اهورامزدا و خودم بسيار [کارهای] ديگر کرده شد [که] آن در اين نبشته نوشته نشده است به آن انگيزه نوشته نشد مبادا آن که از اين پس اين نبشته را بخواند آنچه به دست من کرده شد در ديده‌ي او بسيار آيد [و] اين او را باور نيايد، دروغ بپندارد.
09 داريوش شاه گويد: شاهان پيشين را تا هنگامي که بودند چنان کرده‌هايی نيست که به دست من به خواست اهورامزدا در همان يک سال کرده شد.
10 داريوش شاه گويد: اکنون آن چه به دست من کرده شد ترا باور آيد. هم چنين به مردم بگو. پنهان مدار. اگر اين گفته را پنهان نداری، به مردم بگويی اهورمزدا دوست تو باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد.
11 داريوش شاه گويد: اگر اين گفته را پنهان بداری، به مردم نگويی اهورامزدا دشمن تو باشد و ترا دودمان مباد.
12 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من کردم. در همان يک سال به خواست اهورامزدا کردم. اهورمزدا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند.
13 داريوش شاه گويد: از آن جهت اهورامزدا مرا ياری کرد و خدايان ديگری که هستند که پليد نبودم. دروغ‌گو نبودم. تبه‌کار نبودم. نه من نه دودمانم. به راستی رفتار کردم. نه به ناتوان نه به توانا زور نورزيدم. مردی که با دودمان من هم‌راهی کرد او را نيک نواختم. آنکه زيان رسانيد او را سخت کيفر دادم.
14 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. مردی که دروغ‌گو باشد يا آن که تبه‌کار باشد دوست آن‌ها مباش. به سختی آن‌ها را کيفر ده.
15 داريوش شاه گويد: تو که از پس اين نبشته را که من نوشتم يا اين پيکره‌ها را ببينی مبادا [آن‌ها را] تباه سازی. تا هنگامی که توانا هستی آن‌ها را نگاه دار.
16 داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکره‌ها را ببيني [و] تباهشان نسازی و تا هنگامی که تو را توانايی است نگاهشان داری. اهورامزدا تو را دوست باد و دودمان تو بسيار و زندگيت دراز باد و آن چه کنی آن را به تو اهورامزدا خوب کناد.
17 داريوش شاه گويد: اگر اين نبشته يا اين پيکره‌ها را ببيني [و] تباهشان سازی و تا هنگامی که تو را توانايی است نگاه‌شان نداری اهورامزدا تو را زننده باد و تو را دودمان مباد و آن چه کنی اهورمزدا آن را براندازد.
18 داريوش شاه گويد: اين‌ها [هستند] مردانی که وقتی من گئومات مغ را که خود را بردی‌يَ می‌خواند کُشتم در آنجا بودند. در آن موقع اين مردان هم‌کاری کردند، پيروان من [بودند] وَيدفَرنا نام پسر وايَسپارَ پارسی. اوتانَ نام پسر ثُوخرَ پارسی. گَئوبَرووَ نام پسر مَردونی‌يَ پارسی. ويدَرن نام پسر بَگابيگ‌نَ پارسی بَگَ‌بوخشَ نام پسر داتُو‌وَهيَ پارسی. اَردُمَنيش نام پسر وه‌اُ‌کَ‌ پارسی.
19 داريوش شاه گويد: تو که از اين پس شاه خواهی بود. دودمان اين مردان را نيک نگاه‌داری کن.
20 داريوش شاه گويد: به خواست اهورمزدا اين نبشته را من [به شيوه‌ي] ديگر [نيز] کردم. افزون بر آن به [زبان] آريايی بود هم روی سَلم هم روی چرم نوشته شد. اين نبشته به مُهرِ من تاييد شد. پيش من هم نوشته خوانده شد. پس از آن من اين نبشته را همه جا در ميان کشورها فرستادم. مردم پذيرا شدند.

ستون ۵
01 داريوش شاه گويد: اين [است] آن چه من در دومين و سومين سال پس از آن که شاه شدم کردم. کشور ايلام نافرمان شد. مردی ايلامی اَتَ‌مَ‌ئيتَ نام او را سردار کردند. پس از آن من سپاهی به ايلام فرستادم. مردی گَئوبَرووَ نام پارسی بنده‌ي من او را بر آن‌ها سردار کردم. پس از آن گَئوبَرووَ با سپاه ره‌سپار ايلام شد. با ايلامي‌يان جنگ کرد. پس از آن گَئوبَرووَ ايلامي‌يان را بزد و تار و مار کرد و سردار آن‌ها را گرفت. به نزد من آورد و من او را کُشتم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
02 داريوش شاه گويد: آن ايلامي‌يان بی باورداشت بودند و اهورامزدا از سوي آن‌ها پرستش نمی‌شد. [من] اهورامزدا را می‌پرستيدم. به خواست اهورامزدا هر گونه خواست من [بود] همان گونه با آن‌ها کردم.
03 داريوش شاه گويد: آن که اهورامزدا را بپرستد تا هنگامی که توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آن او خواهد بود.
04 داريوش شاه گويد: پس از آن با سپاه به سوی سکاييه ره‌سپار شدم. در دنبال سکاها آن‌ها که خُودِ تيز دارند. چون به نزديکِ دريا رسيدم پس با همه‌ي سپاه با کَلَک از آن گذشتم. پس از آن سکاها را بسيار بزدم.[سردار] ديگری را [از آن سکاها] گرفتم. او بسته به نزد من آورده شد و او را کُشتم. سردار ايشان سکونخا نام او را گرفتند و به نزد من آوردند،آنگاه چنان که خواست من بود ديگری را سردار کردم. پس از آن کشور از آنِ من شد.
05 داريوش شاه گويد: آن سکاها بی‌باورداشت بودند و اهورامزدا از سوي آن‌ها پرستش نمی‌شد. [من] اهورامزدا را می‌پرستيدم. به خواست اهورامزدا هر گونه خواست من [بود] همان گونه با آن‌ها کردم.
06 داريوش شاه گويد: آن که اهورامزدا را بپرستد تا توانايی دارد چه زنده چه مرده شادی از آنِ او خواهد بود.
بند پايانی نوشته پارسی باستان اين سنگ نبشته بسيار آسيب ديده ولی خوش‌بخت‌آنه اين بند در نوشته ايلامی به سامان مانده است برای آرستن گزارش داريوش بزرگ برگردان آن آورده می‌شود.
07 داريوش شاه می گويد: با ياری اهورامزدا دبيره‌يي درست کردم از گونه‌ي ديگر كه همان به آريايی باشد که پيش از اين نبود، هم بر سَلم‌های گلی، هم بر روی پرگامنت. هم چنين دستينه و مهر کردم. اين دبيره نوشته شد و برايم خوانده شد. سپس فرستادم اين دبيره را به همه‌ي کشورها. مردم اين دبيره را آموختند.

soheyl
27-09-07, 02:06
اگر به دو شهر تاریخ ساز ایران ( همدان ، کرمانشاهان ) سفر کرده باشید ، درخواهید یافت که کتیبه گنجنامه و بیستون بر روی خطب مستقیم واقع شده اند .
در زمان حکمرانی داریوش شاه و خشایار شا ، راهی بسیار مقدس میان این دو کتیبه بوده است و به عنوان اقتدار ملی از این دو لوح استفاده می شده .
بدین صورت که هر بیگانه ای وارد خاک ایران شد با دیدن سنگ نبشته هایی بدین عظمت پی به قدرت ایرانیان ببرد .
( هگمتانه پایتخت ییلاقی پادشاهان هخامنشی بوده است )

aMiR HosSeiN
28-09-07, 23:45
سهیل جان عکس حتما بذار.
درباره ی کتیبه ی حقوق بشر و همچنینی آزاد شدن یهودیان از بند بابل توسط کوروش مطلب بذار سهیل جان.
ممنون.

aMiR HosSeiN
28-09-07, 23:50
Only the registered members can see the link

Only the registered members can see the link

soheyl
29-09-07, 00:05
Only the registered members can see the linkپرچم زمان کوروش کبیر (599 سال پیش از میلاد)



Only the registered members can see the link

درفش کاویانی


Only the registered members can see the link


پرچم دوره شاه طهماسب


Only the registered members can see the link


دوره شاه صفی دوم


Only the registered members can see the link


دوره نادرشاه

Only the registered members can see the link


دوره علی قلی شاه عادل


Only the registered members can see the link


دوره آقا محمد خان قاجار


Only the registered members can see the link


دوره محمد شاه قاجار


Only the registered members can see the link


دوره ناصرالدین شاه

Only the registered members can see the link


پهلوی


Only the registered members can see the link


جمهوری اسلامی

Only the registered members can see the link



درفش سه رنگ و شیر و خورشید- پرچم ایران
از دوران های پیش از تولد الهه میترای آدمی روی؛این باور در میان آریائیان (ایرانیان) وجود داشته که سر انجام رهایی دهنده ای خواهد آمد و به این باور پای بند بودند که خوار و بار و بهروزی و فراوانی به گونه گاو فربهی می باشد که در درون غار جای دارد و هنگامیکه میترا زاده شد گفتند که او همان رهایی بخشی است که در درون غار جای دارد وهنگامیکه میترا زاده شد گفتند که او همان رهایی بخشی است که باید گاو را بکشد. ایرانیان، شیر را نماد نیرومندی و مردانگی و سروری می پنداشتند.
آثاری که در کاوشهای باستان شناسی بدست آمده نشان میدهد که پیوند تنگاتنگی میان پیکره شیر و میترا وجود دارد. ما میتوانیم در زیر پله های کاخ آپادانا نقش شیری که گاوی را میدرد، مشاهده کنیم.

در برگه های بدست آمده در اروپا (آیین میترا تا انجا نیز نفوذ کرده بود) می بینیم که میترا که گاه زاده سنگ، گاه زاده خورشید، گاه زاده و همتای آناهیتا خوانده میشود؛ در غار، گاوی را می کشد. در بسیاری از سنگ نبشته ها،برگه ها،کاسه ها و بشقاب های بدست آمده از ایران باستان نمونه هایی از شیر که گاو را می کشد به چشم میخورد.
در طول تاریخ به آثاری بر می خوریم که پدران ما (خورشید)را برتر از دیگر خدایان میدانستند. همچنین میترا را خدای روشنایی و نیرومندی می پنداشتندو خورشید را نماد و سمبول او می شمردند و تصور میکردند که خورشید با گوش و چشم سراسر گیتی را تحت نظر دارد. به همین دلیل به خورشید (مهر )هم گفته میشد که نام دیگر میترا بود.

هخامنشیان و درفش

در سلسله شاهان آریایی بر ایران بزرگ، دستور این بود که سواران پشاپیش حرکت کنند و سپس بار و بنه و سپس پیادگان می آمدند.کورش در پیش سواران می رفت. هردسته پرچمی داشت،پرچم کورش عبارت بود ازپیکره عقابی با بالهای باز که بروی نیزه ای بلند نصب بود و این نشان بروی پارچه ای نقش بسته بود.عقاب نشان توانمندی و بلند پروازی و تیز بینی بود که در بیشتر آثار و سنگ نبشته ها دیده می شود. اینطور که از آثار بر جا مانده مشخص شده،درفش کاویانی آنها به شکل مستطیل بوده که بصورت چهار، مثلث سه گوش تقسیم شده بود.

ساسانیان و درفش

ساسانیان نیز به پرچم خود درفش کاویانی میگفتند که از یک تکه چرم چهارگوش درست شده بود که بر بالای نیزه ای استوار بود و نوک نیزه از پشت آن مشخص بود. روی چرم را پارچه ای نفیس کشیده بودند که روی آن با جواهر تزئین شده بود و ستاره ای چهارپر در میان آن قرار داشت که فردوسی آن را (اختر کاویانی) نامیده است. درفش ساسانیان همان درفش کاویانی فریدون بود که اندکی بزرگتر بود و در پایین آن چهار رشته نوار به رنگهای قرمز، زرد و بنفش آویزان بود که نوک رشته ها را با جواهر تزئین کرده بودند. این همان رنگهایی است که در شاهنامه آمده است.

هجوم تازیان(اعراب)

در جنگی که میان تازیان (اعراب) و ایرانیان در نزدیکی نهاوند رخ داد سپاه ایران شکست خورد و تازیان به درفش کاویانی دست یافتند و به همراه فرش بهارستان، نزد "عمر بن خطاب" بردند که از جواهرات پرچم بسیار تعجب کرد و دستور داد فرش را تکه تکه کردند و پرچم را سوزاندند و جواهرات آن را بین خود تقسیم کردند.
بعد از حمله تازیان به ایران نقش پیکره میترا بر پشت شیر که نمادی از خدا بود را برداشتند( زیرا با اسلام هماهنگی نداشت) و بجای تندیس میترا فقط نماد خورشید را بر پشت شیر سوار کردند و نشان شیر و خورشید از آن زمان بدون وجود میترا نمایان شد.

صفویه و پرچم

تا زمان صفویه تصویر شیر و خورشید در تمامی پرچم های ایران باقی بود. شیر و خورشید یک نماد ملی بوده و با دگرگون شدن پادشاهان، این نشان ملی از بین نمی رفت.تنها شاه اسماعیل و شاه طهماسب بر روی پرچم خود نشان شیر و خورشید را نداشتند. پرچم شاه اسماعیل کاملاُ به رنگ سبز بود و بر با لای آن نقش ماه قرار داشت. شاه طهماسب که در ماه گوسفند به دنیا آمده بود، نقش گوسفند را بروی پرچم نقش کرد. در زمان صفوی آیات قرآن و کلمات عربی بروی پرچم ظاهر شد.

افشاریه و پرچم

تا زمان نادر شاه افشار، پرچم ها در بیشتر موارد نوک تیز بود و از همه رنگها استفاده می شد. نادر شاه این مرد خود ساخته و میهن پرست که از دل مردم برخاست و ایران تکه پاره را به زیر یک پرچم آورد و هندوستان، مرز چین، خوارزم، موصل، کرکوک، بغداد و دهلی را زیر پا گذاشت و تا آن زمان که پرچم یک رنگ بود(سبز یا سرخ یا سیاه) دارای ترکیبی از سه رنگ سبز و سپید و سرخ شد.
درفش شاهی نادر؛ سرخ و زرد و دارای نقش شیر بود. پرچم در زمان نادرشاه چهارگوش بود. بنابراین پرچم مستطیل و سه رنگ نادر، مادر پرچم سه رنگ ایران است که نقش شیر و خورشید بر آن نشسته ولی هنوز شیر، شمشیری در دست ندارد.

قاجاریه و شمشیر

بر هیچ یک از آثار ایرانی تا زمان قاجار نقشی از شمشیر دیده نمی شود و هنوز شیر و خورشید نماد ملی ایران باقی مانده بود. آقا محمد خان با تمام کینه ای که از افشاریه داشت از سه رنگ، تنها رنگ سبز را برداشت و سرخ را رها نمود. ولی در میان آن دایره ای سفید نگاه داشت ولی شیر و خورشید را که از پیشینیان رسیده بود از میان نبرد. اگر چه شاهان و امیران، یکدیگر و قبیله ها را از بین می بردند ولی شیر و خورشید را که نماد ملی بود همچنان بر جای می گذاشتند.
از طرفی چون آقا محمد خان بسیار مذهبی بود پرچم های صفوی را که بعضی دارای نشان شیر و خورشید و برخی دیگر دارای نشان شمشیر دو سر امام علی بود را در هم آمیخت و شمشیری را به دست شیر داد که نشان قدرت و شجاعت و مردانگی بود.
فتحلی شاه دو پرچم گوناگون داشت یک پرچم به رنگ سرخ رنگ با شیری نشسته که خورشید در پشت آن قرار داشت و دستی از نقره بر بالای چوب پرچم نصب بود که شاید نمادی از دست امام علی بود،این درفش متعلق به زمان جنگ بود. پرچم دیگری وجود داشت که کاملاً به رنگ سبز بود همراه با شیری نشسته و خورشید بر بالای آن،این پرچم متعلق به زمان صلح بود. پرچم زیبای دیگری نیز وجود داشت برای زمان دوستی که یکسره سپید بود. این طور میتوان تصور کرد که در آن زمان سه رنگ پرچم وجود داشته است؛ سرخ، سبز و سپید. در آثار بجای مانده از زمان محمد شاه، تاج بر بالای نشان شیر و خورشید دیده می شود.
سرانجام در صد و پنجاه سال پیش، دستگاه سلطنتی ایران می پذیرد که نشان شیر و خورشید، به عنوان یک نشان فرهنگی، تاریخی و دینی که ریشه در هزاره های کهن(پیش از زرتشت) دارد نماد پرچم ایران گردد.
امیرکبیر با دلبستگی شدیدی که به نادر شاه افشار داشت، پرچم های زمان فتحعلی شاه را بهانه کرد و دستور داد نشان تاج را از بالای شیر و خورشید برداشت ولی شمشیر پرچم را حفظ کرد و در شکل مستطیلی پرچم تغییری بوجود نیاورد.

شکل درفش

در سال 1284 خورشیدی، مظفرالدین شاه قانونی تصویب کرد که طی آن شکل درفش به صورت زیر در آمد:
"پرچم رسمی ایران، سبز، سفید و سرخ با علامت شیر و خورشید است."
در جنبش مشروطه در مجلس یکم، تعدادی از روحانیون بودند که به پیروی از دین اسلام، کشیدن تصاویر را ناروا می دانستند. گروهی نواندیش بر آن شدند که نگذارند فرهنگ گذشته پایمال شود. از جمله ارباب کیخسرو و شاهرخ که نماینده زرتشتیان بودند که با زیرکی برنامه حساب شده ای در مجلس با سر آغازی بسیار زیبا ارائه دادند و گفتند: (همه میدانیم که نود درصد ایرانیان مسلمانند و رنگ سبز رنگ مورد علاقه پیامبر اسلام و دین اسلام است پس بر بالای پرچم قرار گیرد از طرفی زرتشتیان هزاران سال در این سرزمین زندگی کرده اند و در قرآن نیز اشاره ای به این دین شده است پس رنگ سپید که رنگ ویژه زرتشتی است و نشان آشتی و صلح نیز می باشد در زیر رنگ سبز قرار گیرد.
به پاس خون شهیدان راه اندیشه به ویژه فرزند امام علی و انقلاب مشروطه رنگ سرخ را در آن جای دهیم.
از طرفی چون مشروطه در ماه مرداد (اسد=شیر) پیروز شد و امام علی نیز اسداله نامیده می شود بر پرچم نقش شیر را ترسیم کنند. از سویی چون مشروطه در ماه مرداد پیروز شد و خورشید در اوج گرمای خود در این ماه است، پیشنهاد کردند که خورشید را بر پشت شیر سوار کنند که نشانه ایران باستان نیز می باشد. در آخر وقتی که زمینه را کاملاً مساعد دیدند، گفتند حال که شیر را نشان علی دانستیم باید "ذوالفقار" را نیز به دستش دهیم.
نمایندگان دوراندیش با شتاب بر اساس اصل پنجم متمم قانون اساسی پیشنهاد را ارائه و به تصویب رساندند.
در سال 1313 خورشیدی، نشان شیر و خورشید بعنوان یکی از چهار نشان بین المللی در ژنو پذیرفته شد.
پس از انقلاب اسلامی ایران پرچم ما بار دیگر دستخوش تغییرات قرار گرفت. در اصل هیجدهم قانون اساسی جمهوری اسلامی مصوب 1358 خورشیدی در مورد پرچم گفته شده است که: پرچم جمهوری اسلامی ایران از سه رنگ سبز، سفید و سرخ تشکیل می شود و نشان جمهوری اسلامی ایران که شامل 22 بار تکرار کلمه "الله اکبر" و بیانگر روز 22 بهمن و پیروزی انقلاب اسلامی ایران می باشد، در وسط پرچم قرار می گیرد. مطابق با خواست دولت جمهوری اسلامی ایران، متاسفانه نشان شیر و خورشید که نشان ملی، فرهنگی و تاریخی پرچم ایران بود، از مرکز ژنو برداشته شد.

soheyl
29-09-07, 00:12
منشور حقوق بشر

soheyl
29-09-07, 00:19
کوروش بزرگ، اولین پادشاه از خاندان هخامنشی، اولین قانون حکومت خود که به منشور حقوق بشر کوروش معروف است را در 539 ق.م به ثبت رساند. او پس از ماه ها انتظار پشت درهای بسته شهر بابل سرانجام با ترفندی هوشمندانه توانست وارد شهر بابل شود. بر خلاف انتظار مردم بابل کوروش پس از ورود به این شهر دست به ویرانی و کشتار نزد و برای جلب رضایت مردم وارد پرستشگاه های مردم بابل شد و به خدایان آن ها ادای احترام کرد. سپس قانونی را بر روی سفالی استوانه ای شکل به ابعاد 23 در 11 به دو خط آکدی و میخی بابلی نوشت و آن را به عنوان بنای یادبودی در شهر بابل قرار داد.

سرانجام در اولین روز بهار کوروش بزرگ تاج گذاری کرد و بنای کشور ایران را که پادشاه مادی، هوخشتره، پای گذاری کرده بود را استحکام بخشید. وقایع مربوط به تاج گذاری و بعد از آن را مورخ و سردار یونانی، گزنوفن، به طور کامل به رشته تحریر در آورده است.

قرن ها گذشت تا سرانجام در کاوش هایی که در سال 1285 شمسی در بین النهرین انجام شد، یک باستان شناس ایرانی به نام هرمز رسام این کتیبه استوانه ای را از دل خاک بیرون کشید و پرده از تاریخ حمله کوروش به بابل برداشت.
این قانون از لحاظ محتوا حتی کامل تر از اولین قانون شورای ملی فرانسه است و از بسیاری جهات با منشور سازمان ملل متحد که در سال 1948 به عنوان قانون اصلی حقوق بشر جهان با امضا سران آن به تصویب رسید مشابه است. لازم به ذکر است که در همان سال پادشاه وقت ایران، محمد رضا شاه پهلوی نیز این قانون را تایید و امضا کرد.

اکنون این اثر تاریخی ارزشمند در موزه بریتانیا در شهر لندن نگه داری می شود.
منشور حقوق بشر کوروش از چهار بخش کلی زیر تشکیل شده است :



1. معرفی خاندان واصل ونسب خویش که در آن زمان امری متداول بوده است.



2. بیان اقدامات و نحوه برخورد با مسائل دینی و اجتماعی مردم.



3. مهم ترین بخش که در بر دارنده قوانین اجتماعی آن زمان است که بر خلاف پادشاهان آن زمان که قوانین آپارتاید را در کتیبه ها و اصول حکومتی خود می گنجاندند، کوروش با اشاره به اصول انسانی که حتی فطرت انسان توان نقض آن را ندارد به مسائلی می پردازد که موجب افتخار هر ایرانی است. قوانینی چون مقابله با برده داری، آزادی مذهب و محل سکونت، احقاق حقوق مالکین، حمایت از مظلوم در برابر ظالم، اجازه دادن به ملت های غیر ایرانی برای تصمیم گیری درباره سرنوشت سیاسی خود، عدم مجازات خانواده و اقوام شخص گناه کار و ... که حتی امروز در قرن بیست و یکم، در بسیاری از نقاط دنیا بعضی از این قوانین اجاره نمی شود.



4. یاری خواستن از ایزد : پادشاهان ایران باستان معتقد بودند قدرت و سلطنت هدیه ایست از جانب پروردگار و تا روزی که او را اطاعت کنند مشکلی در اداره کشور نسیبشان نخواهد شد.



افسوس که...



این اثر نفیس تاریخی به دلایل سیاسی در کشور خودمان، ایران، نگهداری نمی شود و اقدامی شایسته جهت باز پس گیری آن صورت نمی گیرد.


منشور حقوق بشر کوروش



Only the registered members can see the link





منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، ... ، نبیره چیش پیش ، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همواره شاه بوده اند و فرمانروایی اش را " بل " و " نبو " گرامی داشته اند و با دل خوش پادشاهی او را خواهانند.




آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت سلطنت نشستم. " مردوک "، خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید زیرا من او را ارج نهاده و گرامی داشته ام. او بر من، کوروش، که ستایش گر او هستم و بر پسرم کبوجیه و همچنین بر خاندانم و همه سپاهیانم برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی در شادمانی و صلح مقام بلندش را ستودیم. به فرمان " مردوک " همه پادشاهان بر تخت شهریاری نشسته اند. همه حکمرانان از دریای بالا تا دریای پایین ( مدیترانه تا خلیج فارس )، همه مردمان سرزمین های دور دست از چهار گوشه جهان، همه پادشاهان " آموری " و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل به پاهایم افتادند. از ... تا آشور و شوش من شهرهای " آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین های گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله_که ویران شده بود_از نو ساختم. به فرمان من تمام پرستشگاه هایی که بسته شده بوند باز گردید و همه خدایان این نیایشگاه ها را به جای خود باز گرداندم. همه مردمی که آواره و پراکنده شده بودند به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنها را آباد کردم. همچنین پیکر خدایان سومر و اکد را که " نبونید " بدون هراس از خدایان بزرگ به بابل آورده بود، به خاطر شادی خدای بزرگ " مردوک " و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد. ... باشد که خدایانی که آنها را به جایگاه های نخستین شان_ پیش از بل و نبو_ بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خاستار زندگی بلند باشند، چه بسا سخنان پربرکت و نیک خواهانه برآیم بیابند وبه خدای من بگویند : کوروش پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه همچنین.



اکنون که به یاری " مزدا " تاج سلطنت ایران و بابل و کشور های چهار گوشه جهان را به سر گذاشتم اعلام می کنم که تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آن هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و رسوم ملت های که من پادشاه آنها هستم و یا حتی ملت های دیگر را مورد تحقیر و توهین قرار بدهند.

من از امروز که تاج شاهی بر سر نهاده ام تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز حکومت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای حکومت بر آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شد من حق او را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ظالم را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال منقول یا غیر منقول دیگری را به زور یا به طرق دیگر بدون پرداخت بهای آن و یا جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید.

تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی را به بیگاری بگیرند و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارند. من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که دوست دارد داشته باشد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر این که در آن جا حق کسی را غصب ننماید و آزاد است هر شغلی را که میل دارد انجام دهد و مال خود را آن طور که دوست دارد مصرف کند مشروط بر این که لطمه ای به حقوق دیگران نزند.

هیچ کس را نباید به خاطر تقصیری که یکی از خویشاوندان کرده مجازات کرد. من، کوروش، برده داری را برانداختم و به بدبختی های آنها پایان دادم و تا روزی که زنده ام نخواهم گذاشت مردان و زنان را به عنوان کنیز و غلام بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از خرید و فروش مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز شوند و باید رسم برده داری به کلی از جهان برافتد.


از مزدا خواهانم که مرا در را اجرای تعهداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب گیتی بر عهده گرفتم موفق گرداند.

soheyl
29-09-07, 00:26
در مورد تاریخ قبل از اسلام کشور ایران و حرف ها و شایعاتی از قبیل :نقش یهود در برآمدن هخامنشیان - اشکانیان دروغی بزرگ و ساسانیان واقعیتی دگرگون و نقش یهود و صهیونیست در ایجاد اختلاف و جدل بین ایرانیان و عرب ها و همچنین عرب ها و دیگر قوم ها و بهره برداری های سیاسی در این زمینه در قسمتی از نشریه توضیح فرمایید. ضمنا می توان از نظرات و آثار استاد ناصر پور پیرار که در این زمینه حرف هایی برای گفتن دارند استفاده کرد و یا به نقد و مخالفت با این نظرات پرداخت به هر حال تاریخ 2500 ساله یا 4000 ساله یا به قول بعضی ها 6000 ساله ایران و نقش اسلام در ایران با تناقض هایی روبرو شده است. امید است به این مقوله توجه فرمایید.


در اوایل قرن ششم قبل از میلاد، قدس به دست پادشاه بابل بخت نصر، سقوط کرد و تعداد زیادی یهودی اسیر شد. این اسیران به بابل برده شدند. کورش پادشاه ایران در سال 538 قبل از میلاد به بابل حمله کرد، بخت نصر را شکست، یهودیان اسیر را آزاد کرد و به آنان اجازه داد که به فلسطین باز گردند. رفتار کورش با یهودیان اسیر، خوب بود ( تاریخ فلسطین القدیم، ص 34 به بعد، دکتر سامی سعید الاحمد).
یهودیان به مدت هفتاد سال به صورت اسیر در بابل بودند. از 332 تا 538 قبل از میلاد ایرانیان بر فلسطین مسلط بودند و با لشکرکشی اسکندر مقدونی، تسلط ایرانیان از بین رفت و یونانیان بر فلسطین حاکم شدند و یهودیان زیر سلطه یونانیان بودند (تاریخ نوین فلسطین، ص 17 به بعد، دکتر عبدالوهاب تیالی، ترجمه محمد جواهر کلام، چاپ اول).
در پایان سال پانزده هجری قمری قدس به دست نیروهای مسلمان فتح شد و از سال 15 هجری تا سال 1947 میلادی فلسطین در اختیار مسلمانان بود ( تاریخ طبری، ج 3، هشت جلدی، ص 105، حوادث سال 15 هجرت).
یهودیان در طول تاریخ همواره زیر سلطه بوده اند و استقلال نداشته اند. زمانی زیر سلطه فرعون مصر و پس از آن زیر سلطه حکومت بابل، پس از آن زیر سلطه ایران، پس از آن زیر سلطه یونانیان، پس از آن زیر سلطه رومیان و پس از رومیان زیر سلطه مسلمانان بوده اند.
بر این اساس این قوم ابزار لازم برای تسلط بر قوم ها وکشورها را نداشت و برای همین نقش اساسی و مستقل نمی توانستند داشته باشند. حکومت کورش در جهان آن روز در همه جا نقش کلیدی داشت و بر همه جا مسلط بود و به خاطر همین یهودیان اسیر و در بند را از بردگی و اسارت نجات داد ولی یهودیان کاره ای نبودند تا در به حکومت رسیدن پادشاهان ایران نقشی داشته باشند. آنچه درباره ایران و یهود قبل از اسلام می توان به یقین گفت همین است که حکومت ایران، آنان را از اسارت بابلیان نجات داد و آنان وامدار حکومت ایران شدند. توجه به این داشته باشیم که یکی از روش های تبلیغاتی یهودیان، این است که یهودیان را گاهی بسیار بسیار هوشیار، خطرناک و متفکر و کاردان معرفی می کنند و گاهی هم بسیار بسیار مظلوم و ستمدیده معرفی می کنند. در حالی که چنین نیست و اگر چنین بود پس چرا عرب جزیره العرب، آنان را از جزیره العرب بیرون کردند؟ و اگر آنان بسیار بسیار با هوش بودند پس چرا در تاریخ گم شدند؟
در عصر حاضر دشمنان مسلمانان که بر فلسطین مسلط شدند و تسلط حکومت اسلامی را از بین بردند، یهودیان فلسطین و جهان را برای رسیدن به اهداف خود به عنوان ابزار کار انتخاب کردند و فلسطین را تقسیم و یک قسمت آن را برای یهودیان به عنوان کشور مستقل درست کردند. اکنون یهودیان ساکن فلسطین ابزاری هستند که حکومت های استعمارگر با آنان به اهداف خود می رسند و خود این یهودیان کاره ای نیستند و اگر یک روز این حکومت های استعمارگر، دست از این یهودیان بردارند، آنان نمی توانند یک ساعت هم دوام بیاورند. حکومت های استعمارگر با استقرار انواع بمب های اتمی و سلاح های دیگر این یهودیان را حفظ می کنند وگرنه خود اینها قدرتی ندارند.
تاریخ زندگی یهودیان را در نظر بگیرید خواهید دید که این قوم، همواره زیر سلطه بوده اند و نقش کلیدی در هیچ حادثه ای نداشته اند بلکه اینها ابزار کار بودند.
در مورد اسلام و ایران به این نکته اشاره می کنیم که فتح ایران توسط نیروهای مسلمان یک مسأله است، مسلمان شدن ایرانیان یک مسأله و شیعه شدنشان مسأله سوم است.
مردم ایران در زمان ساسانیان نخواستند در برابر نیروهای مسلمان مقاومت کنند و بجنگند چون این جنگ، جنگ معمولی نبود و مردم ایران که معتقد به دین بودند نمی توانستند در این جنگ شرکت کنند چون این جنگ، به نام دین بود و مسلمانان به خاطر کشورگشایی حمله نکرده اند بلکه مسلمانان حمله کرده اند تا حکومت ایران را که مانع پیشرفت دین اسلام و ضد دین اسلام است از بین بردارند تا صدای دین اسلام که دین جدید است به گوش مردم برسد وگرنه مهاجمان مسلمان، کاری با مردم نداشتند. توجه داشته باشیم که فتح ایران در سال 31 هجری قمری صورت گرفت ولی مسلمان شدن ایرانیان به این سرعت نبود بلکه مسلمان شدنشان به تدریج بود. نیروها هر شهری را که فتح می کردند به آنان می گفتند: یا مسلمان بشوید و یا جزیه بدهید و هیچ وقت کسی را به اجبار به اسلام دعوت نکردند. مسلمان شدن ایرانیان به صورت گسترده از قرن سوم شروع شد. در این قرن مردم ایران تلاش کردند تا از حکومت خلفای عباسی رها شوند و پس از این که ایران مستقل شد ایرانیان گروه گروه و منقطه به منطقه به اسلام روی آوردند و آزادانه هم مسلمان شدند نه به زور شمشیر چون شمشیری در کار نبود. مردم طبرستان و شمال ایران تا سیصد سال پس از هجرت هنوز مسلمان نشده بودند و بیشتر مردم کرمان در تمام مدت خلافت امویان زرتشتی بودند. مردم ایران از قرن چهارم هجری به بعد فرهنگ اسلامی را به عنوان فرهنگ خود انتخاب کردند و از آن زمان تا به امروز چنین مانده اند.

soheyl
29-09-07, 00:30
متن بالا در آرشیوم بود متاسفانه نمی دونم منبعش چه کتابیه ! ولی این توضیح لازمه : درباره مسلمان شدن ایرانیان به هیچ عنوان مطالب بالا رو تصدیق نمی کنم ! و کلا با مطالب بالا مخالفم .

soheyl
29-09-07, 00:31
"منم کوروش،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه نیرومند،شاه بابل،شاه کشور سومر و اکد،شاه چهار گوشه ی عالم،


پسر شاه بزرگ کمبوجیه،شاه شهر آنشان،نوه ی شاه بزرگ کوروش،شاه شهر آنشان،نواده ی شاه بزرگ

چیش پیش،شاه آنشان.از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل(خدا) و نبو گرامی می دارند

و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند."

کوروش،شاهنشاه هخامنشی یا سرداری فاتح یا پدری مهربان؟شاید هم یک رهایی بخش:"کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد" این کلام دانیال نبی است هنگامی که در بابل در بند نبونید به سر می برد همراه با هزاران یهودی دیگر...

هرودت،بزرگترین مورخ دنیای کهن درباره ی او می نویسد:"کوروش پادشاهی ساده،بلند همت،جوانمرد و شجاع که با اتباع خود رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته و بسیار بخشنده و مهربان و آداب دان و ملت نواز بوده است و چون همواره خیر و سعادت زیردستان خود را می خواست مردمان وی را پدر خود می خواندند."

افلاطون:"کوروش سرداری بزرگ و دوستی عالیقدر برای وطن خود بود.در زمان او ایرانیان فرمانروای ملل بسیاری شدند.کوروش به همه ی این مردم حقوق آزاد بخشید به طوری که دلهای همه به او نزدیک شد."

در زمانی که آشور نصیرپال،پادشاه آشور در کتیبه ی خود می نویسد:"...به فرمان آشور و ایشتار خدایان بزرگ و حامیان من...ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم...حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم و پوستش را به دبوار شهر آویختم...بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم،هزاران چشم ازکاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم..." و در زمانی که نبوکد نصر پادشاه بابل در کتیبه اش می آورد:"...فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد ساق پا بشکنند.هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد..."(این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد؛هنوز جنایت های جنگهای جهانی اول و دوم فراموش نشده اند،کوره های آدم سوزی هیتلر،اردوگاههای مرگ استالین،جنایت های آمریکا در ژاپن و ویتنام و... از یاد نرفته اند) کوروش در کتیبه ی خود در فتح بابل که اکنون منشور حقوق بشر نام گرفته می گوید:"...آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛ همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند.در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.مردوک(خدای بابلیان که توسط نبونید مورد بی احترامی قرار گرفته بود) دلهای مردم بابل را متوجه من کرد...زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...من برای صلح کوشیدم.نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود،کاری که در خور شأن آنان نبود.من برده داری را بر انداختم،به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند..."

کوروش حتی در پی کشته شدن ناخواسته ی فرزند نبونید در جریان ورود به بابل به تمامی سپاهیانش دستور داد که عزادار باشند.وی فرمانروایان کشورهایی که می گشود و حتی آژی دهاک خونخوار را احترام می گذاشت و به کارهای حکومتی می گماشت.ایرانیان او را پدر تاجدار و یونانیان جهان گشا و قانون گذار نمونه و یهودیان او را مسیح خدا نامیدند:"خداوند درباره ی مسیح خویش کوروش می گوید که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمر پادشاهان را بگشایم و درها با حضور وی مفتوح و دروازه های دیگر بسته شود."(تورات،اشعیاء نبی،باب 45،بند 1) و در قران نیز آمده:"ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشته ای به دست او دادیم."(آیه ی 83سوره ی کهف).

کوروش آزادی ادیان را اصلی اساسی در اداره ی کشور به شمار می آورد و می فرمود:بعد از اینکه به سلطنت رسیدم متوجه شدم که در ادیان گوناگون مبداء یکی می باشد و تمام اقوام دنیا نیز یک چیز را می پرستند و فقط الفاظ و وسایل رسیدن به مبداء پیش آنها فرق می کند.پس مخالفت کردن با دین اقوامی که دین آنها غیر دین من است لجاجت می باشد و دور از صلاح سلطنت است.

کوروش در لحظات پایانی زندگی اش می گوید:ای خدا نیایش مرا که پایان زندگی من است بپذیر.سپاس گزارم که صداهایی به من عطا کردی که چه باید بکنم و از چه چیزهایی بپرهیزم.مخصوصا حق شناسم از این که هیچگاه از یاری خود مرا محروم نکردی.خدایا از شما می خواهم همسرم،فرزندانم،دوستانم و سرزمینم را سعادتمند بداری...

و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...

و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که:کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم...

و هیچ کس حق ندارد که بگوید بوش،رئیس جمهور امریکا، کوروش و مسیح زمان است...

از خدا می خواهم روح بزرگت را که می دانم شاد و آرام نیست شادی بخشد و آرام بدارد...

soheyl
29-09-07, 00:56
وصیت داریوش به خشایارشا

اینک که من از دنیا می روم، بیست و پنج کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمامی این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان درآن کشورها دارای احترام هستند و مردم آن کشورها نیز در ایران دارای احترامند .
جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها کوشا باشد و راه نگهداری این کشورها این است که در امور داخلی آن ها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنان را محترم شمرد .

اکنون که من از این دنیا می روم تو دوازده کروردریک زر در خزانه داری و این زر یکی از ارکان قدرت تو می باشد، زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست.
البته به خاطر داشته باش تو باید به این حزانه بیفزایی نه این که از آن بکاهی، من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن، زیرا قاعده بودن این مقدار زر در خزانه آن است که هنگام ضرورت از آن برداشت کنند، اما در اولین فرصت آن چه برداشتی به خزانه بر گردان .

مادرت آتوسا ( دختر کورش کبیر ) بر گردن من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن .

ده سال است که من مشغول ساختن انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که از سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه هست در مصر آموختم .
چون انبارها پیوسته تخلیه می شود حشرات در آن به وجود نمی آید و غله در این انبارها چندین سال می ماند بدون این که فاسد شود .
و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه بدهی تا این که همواره آذوغه دو یاسه سال کشور در آن انبارها موجود باشد و هر سال بعد از این که غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسری خوار و بار استفاده کن و غله جدید را بعد از این که بوجاری شد به انبار منتقل نما .
به این ترتیب تو برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشک سالی شود .

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار و برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافیست .
چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کار های مملکتی بگماری و آنان به مردم ظلم کنند و استفاده نا مشروع نمایند نخواهی توانست آنها را مجازات کنی چون با تو دوست اند و تو ناچاری رعایت دوستی نمایی.

کانالی که من می حواستم بین رود نیل و دریای سرخ به وجود آورم ، به اتمام نرسید و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد، تو باید آن کانال را به اتمام رسانی .


توجه کنید : همان کانالی که بعد از دو هزار و دویست سال ، بعنوان کانال سوئز (Only the registered members can see the link B3%D9%88%D8%A6%D8%B2)توسط اروپایی ها ساخته شد . و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آن قدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند .

اکنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا این که در این قلمرو ، نظم و امنیت برقرار کند .
ولی فرصت نکردم سپاهی به طرف یونان بفرستم و تو باید این کار را به انجام برسانی، با یک ارتش قدرتمند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند .

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده، چون هر دوی آنها آفت سلطنت اند و بدون ترحم دروغگو را از خود بران.
هرگز عمال دیوان را بر مردم مسلط مکن و برای این که عمال دیوان بر مردم مسلط نشوند، قانون مالیات را وضع کردم که تماس عمال دیوان با مردم را خیلی کم کرده است و اگر این قانون را حفظ نمایی عمال حکومت زیاد با مردم تماس نخواهند داشت .

افسران و سربازان ارتش را راضی نگاه دار و با آنها بدرفتاری نکن، اگر با آنها بد رفتاری نمایی آن ها نخواهند توانست مقابله به مثل کنند ، اما در میدان جنگ تلافی خواهند کرد ولو به قیمت کشته شدن خودشان باشد و تلافی آن ها این طور خواهد بود که دست روی دست می گذارند و تسلیم می شوند تا این که وسیله شکست خوردن تو را فراهم کنند .

امر آموزش را که من شروع کردم ادامه بده و بگذار اتباع تو بتوانند بخوانند و بنویسند تا این که فهم و عقل آنها بیشتر شود و هر چه فهم و عقل آنها بیشتر شود تو با اطمینان بیشتری حکومت خواهی کرد .

همواره حامی کیش یزدان پرستی باش، اما هیچ قومی را مجبور نکن که از کیش تو پیروی نماید و پیوسته و همیشه به خاطر داشته باش که هر کسی باید آزاد باشد تا از هر کیشی که میل دارد پیروی کند .

بعد از این که من زندگی را بدرود گفتم ، بدن من را بشوی و آنگاه کفنی را که من خود فراهم کردم بر من بپیچان و در تابوت سنگی قرار بده و در قبر بگذار ،
اما قبرم را مسدود مکن تا هر زمانی که می توانی وارد قبر بشوی و تابوت سنگی من را آنجا ببینی و بفهمی که من پدرت پادشاهی مقتدر بودم و بر بیست و پنج کشور سلطنت می کردم ، پس مردم و خود تو نیز خواهید مرد زیرا که سرنوشت آدمی این است که بمیرد، خواه پادشاه بیست و پنج کشور باشد ، خواه یک خارکن و هیچ کس در این جهان باقی نخواهد ماند،
اگر تو هر زمان که فرصت بدست می آوری وارد قبر من بشوی و تابوت مرا ببینی، غرور و خودخواهی بر تو غلبه نخواهد کرد، اما وقتی مرگ خود را نزدیک دیدی، بگو قبر مرا مسدود کنند و وصیت کن که پسرت قبر تو را باز نگه دارد تا این که بتواند تابوت حاوی جسدت را ببیند.

زنهار، زنهار، هرگز خودت هم مدعی و هم قاضی نشو، اگر از کسی ادعایی داری موافقت کن یک قاضی بی طرف آن ادعا را مورد رسیدگی قرار دهد و رای صادر کند، زیرا کسی که مدعیست اگر قضاوت کند ظلم خواهد کرد.

هرگز از آباد کردن دست برندار زیرا که اگر از آباد کردن دست برداری کشور تو رو به ویرانی خواهد گذاشت، زیرا قاعده این است که وقتی کشوری آباد نمی شود به طرف ویرانی می رود .
در آباد کردن ، حفر قنات (Only the registered members can see the link) ، احداث جاده و شهرسازی را در درجه اول قرار بده .

عفو و دوستی را فراموش مکن و بدان بعد از عدالت ، برجسته ترین صفت پادشاهان عفو است و سخاوت .
ولی عفو باید فقط موقعی باشد که کسی نسبت به تو خطایی کرده باشد و اگر به دیگری خطایی کرده باشد و تو عفو کنی ظلم کرده ای زیرا حق دیگری را پایمال نموده ای .

بیش از این چیزی نمی گویم، این اظهارات را با حضور کسانی که غیر از تو در اینجا حاضرند کردم تا این که بدانند قبل از مرگ من این توصیه ها را کرده ام و اینک بروید و مرا تنها بگذارید زیرا احساس می کنم مرگم نزدیک شده است .

soheyl
29-09-07, 01:10
مجسمه کوروش در سیدنی ( استرالیا )

بنای یادبود کوروش و اینکه او اولین قدرتمندی است که به حقوق بشر احترام گذاشته .



Only the registered members can see the link


Only the registered members can see the link



Only the registered members can see the link

aMiR HosSeiN
29-09-07, 01:38
کوروش بزرگ، اولین پادشاه از خاندان هخامنشی، اولین قانون حکومت خود که به منشور حقوق بشر کوروش معروف است را در 539 ق.م به ثبت رساند. او پس از ماه ها انتظار پشت درهای بسته شهر بابل سرانجام با ترفندی هوشمندانه توانست وارد شهر بابل شود. بر خلاف انتظار مردم بابل کوروش پس از ورود به این شهر دست به ویرانی و کشتار نزد و برای جلب رضایت مردم وارد پرستشگاه های مردم بابل شد و به خدایان آن ها ادای احترام کرد. سپس قانونی را بر روی سفالی استوانه ای شکل به ابعاد 23 در 11 به دو خط آکدی و میخی بابلی نوشت و آن را به عنوان بنای یادبودی در شهر بابل قرار داد.

سرانجام در اولین روز بهار کوروش بزرگ تاج گذاری کرد و بنای کشور ایران را که پادشاه مادی، هوخشتره، پای گذاری کرده بود را استحکام بخشید. وقایع مربوط به تاج گذاری و بعد از آن را مورخ و سردار یونانی، گزنوفن، به طور کامل به رشته تحریر در آورده است.

قرن ها گذشت تا سرانجام در کاوش هایی که در سال 1285 شمسی در بین النهرین انجام شد، یک باستان شناس ایرانی به نام هرمز رسام این کتیبه استوانه ای را از دل خاک بیرون کشید و پرده از تاریخ حمله کوروش به بابل برداشت.
این قانون از لحاظ محتوا حتی کامل تر از اولین قانون شورای ملی فرانسه است و از بسیاری جهات با منشور سازمان ملل متحد که در سال 1948 به عنوان قانون اصلی حقوق بشر جهان با امضا سران آن به تصویب رسید مشابه است. لازم به ذکر است که در همان سال پادشاه وقت ایران، محمد رضا شاه پهلوی نیز این قانون را تایید و امضا کرد.

اکنون این اثر تاریخی ارزشمند در موزه بریتانیا در شهر لندن نگه داری می شود.
منشور حقوق بشر کوروش از چهار بخش کلی زیر تشکیل شده است :


1. معرفی خاندان واصل ونسب خویش که در آن زمان امری متداول بوده است.

2. بیان اقدامات و نحوه برخورد با مسائل دینی و اجتماعی مردم.

3. مهم ترین بخش که در بر دارنده قوانین اجتماعی آن زمان است که بر خلاف پادشاهان آن زمان که قوانین آپارتاید را در کتیبه ها و اصول حکومتی خود می گنجاندند، کوروش با اشاره به اصول انسانی که حتی فطرت انسان توان نقض آن را ندارد به مسائلی می پردازد که موجب افتخار هر ایرانی است. قوانینی چون مقابله با برده داری، آزادی مذهب و محل سکونت، احقاق حقوق مالکین، حمایت از مظلوم در برابر ظالم، اجازه دادن به ملت های غیر ایرانی برای تصمیم گیری درباره سرنوشت سیاسی خود، عدم مجازات خانواده و اقوام شخص گناه کار و ... که حتی امروز در قرن بیست و یکم، در بسیاری از نقاط دنیا بعضی از این قوانین اجاره نمی شود.

4. یاری خواستن از ایزد : پادشاهان ایران باستان معتقد بودند قدرت و سلطنت هدیه ایست از جانب پروردگار و تا روزی که او را اطاعت کنند مشکلی در اداره کشور نسیبشان نخواهد شد.

افسوس که...

این اثر نفیس تاریخی به دلایل سیاسی در کشور خودمان، ایران، نگهداری نمی شود و اقدامی شایسته جهت باز پس گیری آن صورت نمی گیرد.


منشور حقوق بشر کوروش

Only the registered members can see the link




منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه چهارگوشه جهان. پسر کبوجیه، شاه بزرگ، شاه انشان، نوه کوروش، شاه بزرگ، ... ، نبیره چیش پیش ، شاه بزرگ ، شاه انشان ... از دودمانی که همواره شاه بوده اند و فرمانروایی اش را " بل " و " نبو " گرامی داشته اند و با دل خوش پادشاهی او را خواهانند.



آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم مقدم مرا با شادمانی پذیرفتند. در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت سلطنت نشستم. " مردوک "، خدای بزرگ دل های مردم بابل را به سوی من گردانید زیرا من او را ارج نهاده و گرامی داشته ام. او بر من، کوروش، که ستایش گر او هستم و بر پسرم کبوجیه و همچنین بر خاندانم و همه سپاهیانم برکت و مهربانی ارزانی داشت. ما همگی در شادمانی و صلح مقام بلندش را ستودیم. به فرمان " مردوک " همه پادشاهان بر تخت شهریاری نشسته اند. همه حکمرانان از دریای بالا تا دریای پایین ( مدیترانه تا خلیج فارس )، همه مردمان سرزمین های دور دست از چهار گوشه جهان، همه پادشاهان " آموری " و همه چادرنشینان مرا خراج گذاردند و در بابل به پاهایم افتادند. از ... تا آشور و شوش من شهرهای " آگاده، اشنونا، زمبان، متورنو، دیر، سرزمین های گوتیان و همچنین شهرهای آن سوی دجله_که ویران شده بود_از نو ساختم. به فرمان من تمام پرستشگاه هایی که بسته شده بوند باز گردید و همه خدایان این نیایشگاه ها را به جای خود باز گرداندم. همه مردمی که آواره و پراکنده شده بودند به جایگاه های خود برگرداندم و خانه های ویران آنها را آباد کردم. همچنین پیکر خدایان سومر و اکد را که " نبونید " بدون هراس از خدایان بزرگ به بابل آورده بود، به خاطر شادی خدای بزرگ " مردوک " و به شادی و خرمی به نیایشگاه های خودشان بازگرداندم. باشد که دل ها شاد گردد. ... باشد که خدایانی که آنها را به جایگاه های نخستین شان_ پیش از بل و نبو_ بازگرداندم هر روز در پیشگاه خدای بزرگ برایم خاستار زندگی بلند باشند، چه بسا سخنان پربرکت و نیک خواهانه برآیم بیابند وبه خدای من بگویند : کوروش پادشاهی است که تو را گرامی می دارد و پسرش کمبوجیه همچنین.

اکنون که به یاری " مزدا " تاج سلطنت ایران و بابل و کشور های چهار گوشه جهان را به سر گذاشتم اعلام می کنم که تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد دین و آیین و رسوم ملت هایی که من پادشاه آن هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زیر دستان من دین و رسوم ملت های که من پادشاه آنها هستم و یا حتی ملت های دیگر را مورد تحقیر و توهین قرار بدهند.
من از امروز که تاج شاهی بر سر نهاده ام تا روزی که زنده ام و مزدا توفیق سلطنت را به من می دهد هرگز حکومت خود را بر هیچ ملتی تحمیل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند یا نکند و هرگاه نخواهند مرا پادشاه خود بدانند من برای حکومت بر آنها مبادرت به جنگ نخواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه ایران هستم نخواهم گذاشت کسی به دیگری ظلم کند و اگر کسی مظلوم واقع شد من حق او را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ظالم را مجازات خواهم کرد.
من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت مال منقول یا غیر منقول دیگری را به زور یا به طرق دیگر بدون پرداخت بهای آن و یا جلب رضایت صاحب مال تصرف نماید.
تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی را به بیگاری بگیرند و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارند. من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دینی را که دوست دارد داشته باشد و در هر نقطه که میل دارد سکونت کند مشروط بر این که در آن جا حق کسی را غصب ننماید و آزاد است هر شغلی را که میل دارد انجام دهد و مال خود را آن طور که دوست دارد مصرف کند مشروط بر این که لطمه ای به حقوق دیگران نزند.
هیچ کس را نباید به خاطر تقصیری که یکی از خویشاوندان کرده مجازات کرد. من، کوروش، برده داری را برانداختم و به بدبختی های آنها پایان دادم و تا روزی که زنده ام نخواهم گذاشت مردان و زنان را به عنوان کنیز و غلام بفروشند و حکام و زیر دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموریت خود مانع از خرید و فروش مردان و زنان به عنوان غلام و کنیز شوند و باید رسم برده داری به کلی از جهان برافتد.

از مزدا خواهانم که مرا در را اجرای تعهداتی که نسبت به ملت های ایران و بابل و ملل چهار جانب گیتی بر عهده گرفتم موفق گرداند.
ببینم در اون دوره سرزمین ما به اسم ایران شناخته میشده؟یا پرشیا؟

aMiR HosSeiN
29-09-07, 01:44
عجب تاپیکی شده.آدم میخونه به همه چیز افتخار میکنه.
ممنون سهیل عزیز.
سهیل رشته ی تحصیلیت چیه؟

soheyl
29-09-07, 01:47
در هیچ دوره ای از تاریخ اسم ایران پرشیا نبوده ! پرشیا اسمی اروپائی که هرودت در بعضی از نوشته ها از اون استفاده کرده.
ایران ریشه ای از لغت آریاست. ایران یعنی سرزمین آریایی

soheyl
29-09-07, 01:50
متاسفانه در زمان قاجار ، اینقدر حکام ... داشتیم که می خواستن اسم ایرانو عوض کنن .
اسم نریمان رو انتخاب کرده بودن .
دلیلم داشتن : اگر کشور بیگانه ای به ایران حمله کنه به طور مثال می گن ، افغانستان به ایران تجاوز کرد !!!!!!!!!!!!!!!
و چون ایران نام مونثه می خواستن اسم کشورو عوض کنن :دی

soheyl
29-09-07, 01:54
من کاردانی It و کارشناسی Ict دارم ، ولی عاشق تاریخ ومملکتمم.

soheyl
29-09-07, 02:11
تاریخچه کرمانشاه ایران زمین

Only the registered members can see the link

استان کهن و باستانی کرمانشاه با مساحتی برابر با 23167 کیلومتر مربع در غرب کشور ایران زمین قرار گرفته است که از شمال به کردستان و از جنوب استان لرستان و ایلام و از مشرق به همدان و از مغرب به سرزمینهای ایرانی کردستان عراق (Only the registered members can see the link) محدود می باشد . کرمانشاه از شهرهای ارزشمند و تاریخی ایران زمین می باشد .
مادهای ایرانی و تاریخچه کرمانشاه
برای نخسیتن بار نام تیره آریایی ماد به نام آمادای در حملات آشوریان به نواحی کردستان کنونی ذکر شده است . بنابراین سند تاریخی حضور مادها در کرمانشاه و کردستان (Only the registered members can see the link) حداقل به بیش از 3000 سال پیش بازمیگردد که بیشتر در کوهستانهای زاگرس بوده است . در حادثه سقوط نینوا و انقراض دولت آشور بدست هوخشتره علل اصلی فتح آنجا اسبهای نیرومند سواره نظام ماد که در شهر باستانی نیشایی تربیت شده بودند ذکر شده است . باستان شناسان و خاور شناسان از زندگی دو طایفه پارس و کورد در این منطقه یاد کرده اند . استاد و دانشمند فقید رشید یاسمی در کتاب مشهور "کرد و پیشینه نژادی او" آورده است :

کورد آن شعبه نژادی ایرانی است که حاصل برادری ماد و پارس أريايي می باشد

قوام اقوام مهاجر آریایی در هزاره سوم و چهارم پیش از میلاد در کوهسارهای زاگروس سکونت گزیدند که سرانجام به تصرف بین النهرین انجامیده است . این مهاجرت تاریخی به مهاجرت گوتی یا کاسی مشهور است . ذکر طوایفی که در زاگرس سکونت داشته اند در کتیبه های سارگن پادشاه اکد که در سالهای 2030 تا 2048 قبل از میلاد بر جنوب بین النهرین حکم رانی میکرده است آمده است . در اسناد اکدی از شخصی به نام آریزان نیز نام برده شده است . ساکنان این منطقه شامل طوایفی به نام لولویی - گوتی - منابی - نایری - آمادا - پارسوا می باشند . لولوبی ها از اجداد لرهای ایران هستند که در گذشته در سرپل ذهاب و سلیمانیه کردستان عراق که بخشی از ایران بوده است سکونت داشته اند . در سال 1200 قبل از میلاد شاه عیلام بر این طایفه غلبه می کند لولوبی ها یا اجدا لرها در گذشته پادشاهی مقتدر به نام آنوبانی داشته اند . تکات پالاسر که در سالهای 1115 تا 1100 شاه آشور که ارمنستان را فتح کرد ولی در نبرد با سپاه راندوپس توفیقی بدست نیاورد و فقط توانست کوههای اورامانات کردستان را تحت کنترل خود بگیرد .
کرمانشاه در متون کهن پهلوی منجمله کارنامه اردشیر بابکان (Only the registered members can see the link) که مهم ترین سند پهلوی جهان است به نام کردان شاه آورده شده است . کرمانشاه یا کردان شاه نامی است که بهرام چهارم ساسانی به روی آن گذاشته است . بهرام شاه 11 سال بر امپراتوری ساسانی شاهنشاهی کرد ( 388 تا 399 میلادی ) . سیستم حکومتی ایران باستان به این گونه بوده است که تمامی شهرها شاهی از همان منطقه داشته اند و همه شاهان زیر نظر شاه شاهان بوده اند که شاهنشاه نامیده می شده بوده است . کتب باستانی ایران ساخت کرمانشاه را به طهمورث دیو بند نصبت داده است . زبان کنونی مردامان کرمانشاه و کردستان بدون هیچ شک و شبه ای از پهلوی و اوستایی ایران گرفته شده است . مهم ترین سند ریشه پهلوی زبان کوردی سروده های باباطاهر عریان شاعر بلند آوازه ایران است که به لهجه محلی می باشد و از واژه های پهلوی یا همان کوردی امروزی استفاده کرده است .

Only the registered members can see the link

هنر مادهای کهن آریایی ایران


آثار باستانی هر ملتی به منزله شناسنامه آن ملت است که بوسیله آن تاریخ ملی،مذهبی و فرهنگی آن کشور شناخته میشود و نگهبانی و پاسبانی از آثار هنری و باستانی از وظایف شخصی و فردی فراتر رفته است ، هنر مادها به ابعاد گوناگونی گسترده است کتیبه های بسیاری پیرامون مدیا وجود دارد :در اوایل سال 1325 ه.ش در منطقه ای در نزدیکی دهکده زیویه واقع در چهل کیلومتری شرق شهرستان سقز گنجینه ای توسط دهقانان کشف شد که شهرت آن ظرف مدت مختصری بر بازارهای جهانی عتیقه سایه می افکند و بدون رقیب سالها داغی بازار را حفظ مینماید به تجربه ثابت شده که خارجیان شیفته آثار باستانی و هنری میباشند و رفت و آمد به موزه ها یکی از سالمترین و مفیدترین سرگرمی های جوانان و سایر اقشار در کشورهای خارجی می باشد و در آمد موزه های شخصی ارقام بسیار مهمی از درآمد خیلی از کشور های جهان را تشکیل میدهد ، بنابراین طلای زیویه مشتریهای فراوانی را به خود جلب نموده و خارجیان بر خلاف ما ایرانیان که هنوز نام زیویه به گوش بسیاری از هم وطنان نرسیده است خیلی زود با رویدادهای زیویه آشنا شدند و فهمیدند در یک گوشه از دنیا بزرگترین گنج باستانی جهان کشف شده است و میکوشند اطلاعات جامع تری از چگونگی کشف این گنج گرانبها و با ارزش بدست آورند نام زیویه سبب شد در دنیا نام ایرانی و عظمت فرهنگ ایرانیان به سر زبانها بیفتد. اندره گدار در باب ریویه و گنجینه آن بیان میدارد که این قلعه یا دژ که با تحقیق بسیار معلوم شد متعلق به قوم ماناهاست بر فراز تپه ای منزوی قلعه واقع شده است که روی آن دیوار ضخیمی از خشت دیده میشود ،دامنه های این تپه دارای شیب تندی میباشد و در قسمت شرقی آن شیب کمتر است و محل خانه های مسکونی است و طی حفاریهای غیر مجاز توسط اهالی روستای زیویه تشت برنزی که محتوی گنج بود به دست آمد دو سال بعد پیش از آنکه اداره باستان شناسی ایران از این موضوع مطلع شود تعداد زیادی از اشیاُ زرین و سیمین این گنجینه بوسیله قاچاقچیان از ایران خارج شد و به مجموعه ها و موزه های اروپا و آمریکا راه یافت بدین جهت نمی توان محققاً دانست که اشیا موجود در آن تابوت مفرغی (برنزی)چه مقدار بوده است اشیاُ مختلف این گنجینه از نظر فنی و هنری به یکدیگر چندان شباهتی ندارند برخی به سبک آشوری ،اورارتویی ،سیکای ،و مانایی میباشد اداره باستان شناسی پس از اطلاع از این قضیه موفق شد قسمتی از این گنجینه را بدست آورد و به موزه تهران منتقل کند . رمان گیرشمن در آخرین اظهار نظر خویش اشیاُ اخیر را متعلق به هنرمندان مادی می داند که از 606 تا 550 پیش از میلاد ناحیه محل اکتشاف جزو قلمرو حکومت آنان بوده است این گنجنه شامل اشیایی از قبیل یک سینه بند که با تصاویر حیوانات و موجودات افسانه ای زیست یافته و این حیوانات به طرف درخت زندگی که در وسط قرار دارد حرکت می کنند ، یک دست بند مردانه ،یک غلاف خنجر ،یک گردن بند که از سرهای حیوانات تشکیل شده و روی آن منبت کاری شده ،ظروف ،گوشواره ها و اشیاُ تزیینی از طلا و نقره که اوج هنر آن دوران را یاد آور میشود .



تجاوزهای پی در پی بیگانگان به کرمانشاه ایران
پس از اسلام و حمله اعراب به کرمانشاه شهر به کلی ویران شد و دیگر آبادی گذشته و شکوه باستانی اش را بازنیافت . هارون الرشید به کرمانشاه توجه داشت . ان فضلان در سال 309 هجری قمری از طرف مقتدر به ماموریت کرمانشاه رفت و شرح سفرش را در سفرنامه خود نوشته است . مسعر ابن مهلهل در قرن چهارم از کاخهای باستانی شاهان ایران در کرمانشاه دیدن کرد و شرح ویران کردن آن توسط اعراب را نوشته است . اعراب نام کرمانشاه را به قرمسین-قرماشین تغییر دادند . ابن حوقل و اصطخری جغرافی دانان مشهور از کرمانشاه به عنوان شهری زیبا که آب فراوان و بناهای باستانی زیادی در خود دارد نام برده اند . مقدسی در کتاب احسن التقاسیم نوشته است : کرمانشاهان - همدان - ری و اصفهان از شهرهای زیبای ایران است و عضدوالدوله شهریار مشهور دیلمی نیز در آنجا قصری با شکوه بنا کرده است .
پس از اسلام سلسله های کوچکی بر کرمانشاه به صورت موقت حکومت کردند زیرا امپراتوری کهن ایران درهم شکسته بود و هر گوشه ای به صورت محلی اداره می شد که زیر نظر اعراب قرار داشت . در قرن چهارم سلسله حسنویه به مدت 50 سال حکومت کردند و قلعه بزرگ سرماج را در مجاورت دینور بنا کردند . جانشینان حسنویه بر اثر اختلافات داخلی حکومت محلی شان را ریشه کن کردند . در سال 441 ه ق سلطان طغرل سلجوقی صد هزار سپاه برای تسخیر قلعه مذکور فرستاد . پس از آن آل ابی الشوک در نزدیکی زهاب کنونی حکمرانی محلی کردند . در سال 438 مهلهل ابن محمد عناز شهر کرمانشاه را فتح کرد . لشگر کشی ها اعراب و نوادگانشان به صورت دهها بار تکرار شد و به مرور زمان آن شکوه و عظمت باستانی اش که شاهنشاهان ایران به آن داده بودند از دست داد . در قرن ششم سلطان سنجر سلجوقی کرمانشاه را در حوزه حکمرانی خود قرار داد و برادر زاده اش سلیمان شاه را شاه آنجا کرد . در قرن هفتم پس از حمله مغولها به ایران باردگیر ویران شد و آسیبهای بسیاری دید . سپاه وحشی - متحجر و بربر هلاکوکه که برای فتح بغداد می رفت کرمانشاه را نیز ویرانه کرد . در قرن هشتم سپاه امیر تیمور به کرمانشاه یورش آورد . در کتاب نزهه القلوب آمده است : کرمانشاه دهی است که طاق شبدیز ( بستان ) در آن قرار دارد و دارای قدمت است . همدان نیز در مجاورت آن است و جزوی از قلمروی علی شکر محسوب می شود . در قرن نهم و اوایل قرن دهم کرمانشاه مورد یورش سپاه ترکان عثمانی قرار گرفت و در کتبشان آورده اند هرسین و ماهدشت حکومت دارد ولی کرمانشاه ویران گشته است . در اوایل قرن یازدهم کرمانشاه به نام مزرعه ای معروف میگردد. در نیمه قرن دوم عمران و آبادی را مردم از سر میگرند و فرماندار آنجا شیخ علیخان زنگنه در روزگار شاه عباس صفوی عمران بسیاری برای کرمانشاه به ارمغان می آورد . متاسفانه کرمانشاه بدلیل نزدیکی اش با امپراتوری متوحش عثمانی چندین بار ویران شد ولی نادرشاه بزرگ برای مقابله با آنان توجه بسیاری را به این شهر داشت . به فرمان نادر قلعه های قدیمی شهر ویران شد و بناهای بزرگ و جدیدی ساخته شد خرابه های بنای نادری نیز هنوز مشهود است . دولت قاجار نیز خدماتی را برای کرمانشاه به ارمغان آوردند . فتحلیشاه قاجار برای کوتاه کردن دست عثمانیان در سال 1221 ه ق فرزند خود محمد علی میرزایی دولتشاه را برای سرکوب تجاوزات عثمانی مامور کرد . وی این شهر را پایتخت خود قرار داد و بناهای دیوانخان و حمامها و مساجد و . . . بسیاری را ساخت . فرزند دولتشاه بستان السیاحه 25 سال حاکم کرمانشاه بود و در راه آبادانی شهر کوشش نمود . بنای بازار مسقف فعلی و مسجد عمادالدوله یادگاری اوست . جنگ جهانی اول هرچند صدماتی به کرمانشاه و حتی کتیبه جهانی بیستون وارد کرد ولی اهمیت و موقعیت سوق الجیشی این منطقه را نمایان کرد .




Only the registered members can see the link


کرمانشاه و احترام شاهان بزرگ ایران به آن
مورخان در دامنه کوه طاق بستان از شهری باستانی به نام گبادنه نام آورده اند . در روزگار ساسانیان شاهنشاهان ایران توجه بسیاری برای کرمانشاه قائل بودند و کرمانشاه شبه پایتخت امپراتوری ایران به حساب می آمده است . در پیش از ساسانیان هم هخامنشیان احترام خاصی برای این شهر باستانی آریایی قائل بوده اند . تمامی آثاری که دهها شاهنشاه ایران محل آن را در کرمانشاه انتخاب نموده اند حکایت از این جریان دارد . پادشاهان ماد ( بیستون ) - داریوش بزرگ ( بیستون ) - شاه گودرز ( بیستون ) - بلاش اشکانی (بیستون ) - میترادات دوم اشکانی ( بیستون ) - خسرو پرویز ساسانی و اسب شبدیزش ( طاق بستان ) - اردشیر دوم ساسانی ( طاق بستان ) - یزدگرد ساسانی ( طاق گرا و قلعه یزدگرد در کوههای زیبای دالاهو ) - قباد اول ساسانی ( طاق بستان ) پادشاهان امپراتوری اشکانی ( معبد بزرگ آناهیتا کنگاور ) و . . . همگی مشهور ترین آثار ایران است که در کرمانشاهان قرار دارد . جدای از آنکه شکارگاهاي بسیاری از شاهان ایران نیز در این سرزمین بوده است . در کتب اسلامی به کرات آمده است که شاه خسرو انوشیروان دادگر دراطراف طاق بستان قصرهای باشکوهی بنا کرده است که از امپراتور چین و قیصر روم در آنجا پذیرایی میکرده است . خسرو پروزیز نیز در این منطقه باغ ییلاغی بزرگی بنا نمود که به باغ قصور و عمارت عالیه نام گرفته بود . داریوش بزرگ شاهنشاه مقتدر جهان آن روزگار علاوه بر آثار جهانی اش در بیستون جاده ای بین المللی از بابل به نینوا و سارد و کرمانشاه به همدان ایجاد کرد که بسیار دارای اهمیت در آن روزگار بوده است . باقی مانده این جاده هنوز مشهود می باشد .

soheyl
17-10-07, 00:13
کوروش:پدر،پادشاه یا پیام آور
از کلاسور مقاله ها


"منم کوروش،شاه جهان،شاه بزرگ،شاه نیرومند،شاه بابل،شاه کشور سومر و اکد،شاه چهار گوشه ی عالم،

پسر شاه بزرگ کمبوجیه،شاه شهر آنشان،نوه ی شاه بزرگ کوروش،شاه شهر آنشان،نواده ی شاه بزرگ

چیش پیش،شاه آنشان.از دودمانی که همیشه شاه بوده اند و فرمانروایی اش را بل(خدا) و نبو گرامی می دارند

و با خرسندی قلبی پادشاهی او را خواهانند."

کوروش،شاهنشاه هخامنشی یا سرداری فاتح یا پدری مهربان؟شاید هم یک رهایی بخش:"کوروش خواهد آمد و مرا نجات خواهد داد" این کلام دانیال نبی است هنگامی که در بابل در بند نبونید به سر می برد همراه با هزاران یهودی دیگر...

هرودت،بزرگترین مورخ دنیای کهن درباره ی او می نویسد:"کوروش پادشاهی ساده،بلند همت،جوانمرد و شجاع که با اتباع خود رفتاری مشفقانه و پدرانه داشته و بسیار بخشنده و مهربان و آداب دان و ملت نواز بوده است و چون همواره خیر و سعادت زیردستان خود را می خواست مردمان وی را پدر خود می خواندند."

افلاطون:"کوروش سرداری بزرگ و دوستی عالیقدر برای وطن خود بود.در زمان او ایرانیان فرمانروای ملل بسیاری شدند.کوروش به همه ی این مردم حقوق آزاد بخشید به طوری که دلهای همه به او نزدیک شد."

در زمانی که آشور نصیرپال،پادشاه آشور در کتیبه ی خود می نویسد:"...به فرمان آشور و ایشتار خدایان بزرگ و حامیان من...ششصد نفر از لشکر دشمن را بدون ملاحظه سر بریدم و سه هزار نفر از اسیران را زنده زنده در آتش سوزاندم...حاکم شهر را به دست خود زنده پوست کندم و پوستش را به دبوار شهر آویختم...بسیاری را در آتش کباب کردم و دست و گوش و بینی زیادی را بریدم،هزاران چشم ازکاسه و هزاران زبان از دهان بیرون کشیدم و سرهای بریده را از درختان شهر آویختم..." و در زمانی که نبوکد نصر پادشاه بابل در کتیبه اش می آورد:"...فرمان دادم که صد هزار چشم در آورند و صد ساق پا بشکنند.هزاران دختر و پسر جوان را در آتش سوزاندم و خانه ها را چنان ویران کردم که دیگر بانگ زنده ای از آنها برنخیزد..."(این رویدادهای غیر انسانی تنها به آن روزگاران تعلق ندارد؛هنوز جنایت های جنگهای جهانی اول و دوم فراموش نشده اند،کوره های آدم سوزی هیتلر،اردوگاههای مرگ استالین،جنایت های آمریکا در ژاپن و ویتنام و... از یاد نرفته اند) کوروش در کتیبه ی خود در فتح بابل که اکنون منشور حقوق بشر نام گرفته می گوید:"...آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم؛ همه ی مردم گام های مرا با شادمانی پذیرفتند.در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهریاری نشستم.مردوک(خدای بابلیان که توسط نبونید مورد بی احترامی قرار گرفته بود) دلهای مردم بابل را متوجه من کرد...زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.وضع داخلی بابل و جایگاه های مقدسش قلب مرا تکان داد...من برای صلح کوشیدم.نبونید مردم درمانده ی بابل را به بردگی کشیده بود،کاری که در خور شأن آنان نبود.من برده داری را بر انداختم،به بدبختی های آنان پایان بخشیدم.فرمان دادم مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند..."

کوروش حتی در پی کشته شدن ناخواسته ی فرزند نبونید در جریان ورود به بابل به تمامی سپاهیانش دستور داد که عزادار باشند.وی فرمانروایان کشورهایی که می گشود و حتی آژی دهاک خونخوار را احترام می گذاشت و به کارهای حکومتی می گماشت.ایرانیان او را پدر تاجدار و یونانیان جهان گشا و قانون گذار نمونه و یهودیان او را مسیح خدا نامیدند:"خداوند درباره ی مسیح خویش کوروش می گوید که دست راست او را گرفتم تا به حضور وی امت ها را مغلوب سازم و کمر پادشاهان را بگشایم و درها با حضور وی مفتوح و دروازه های دیگر بسته شود."(تورات،اشعیاء نبی،باب 45،بند 1) و در قران نیز آمده:"ما او را در زمین تمکن و قدرت بخشیدیم و از هر چیزی رشته ای به دست او دادیم."(آیه ی 83سوره ی کهف).

کوروش آزادی ادیان را اصلی اساسی در اداره ی کشور به شمار می آورد و می فرمود:بعد از اینکه به سلطنت رسیدم متوجه شدم که در ادیان گوناگون مبداء یکی می باشد و تمام اقوام دنیا نیز یک چیز را می پرستند و فقط الفاظ و وسایل رسیدن به مبداء پیش آنها فرق می کند.پس مخالفت کردن با دین اقوامی که دین آنها غیر دین من است لجاجت می باشد و دور از صلاح سلطنت است.

کوروش در لحظات پایانی زندگی اش می گوید:ای خدا نیایش مرا که پایان زندگی من است بپذیر.سپاس گزارم که صداهایی به من عطا کردی که چه باید بکنم و از چه چیزهایی بپرهیزم.مخصوصا حق شناسم از این که هیچگاه از یاری خود مرا محروم نکردی.خدایا از شما می خواهم همسرم،فرزندانم،دوستانم و سرزمینم را سعادتمند بداری...

و ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم...

و هیچ کس نمیتواند ادعا کند که:کوروش آسوده بخواب که ما بیداریم...

و هیچ کس حق ندارد که بگوید بوش،رئیس جمهور امریکا، کوروش و مسیح زمان است...
از خدا می خواهم روح بزرگت را که می دانم شاد و آرام نیست شادی بخشد و آرام بدارد...

hOjjAt_PcNeTwOrK
17-10-07, 12:50
اشکانیان

به نقل از ویکی پدیا

اشکانیان (۲۵۰ پ. م ۲۲۴ م.) که از تیره ایرانی پرنی و شاخه‌ای از طوایف وابسته به اتحادیه داهه از عشایر سکاهای حدود باختر بودند، از ایالت پارت که مشتمل بر خراسان فعلی بود برخاستند. نام سرزمین پارت در کتیبه‌های داریوش پَرثَوَه آمده است که به زبان پارتی پهلوی می‌شود. چون پارتیان از اهل ایالت پَهلَه بودند، از این جهت در نسبت به آن سرزمین ایشان را پهلوی نیز می‌توان خواند. ایالت پارتی ها از مغرب به دامغان و سواحل جنوب شرقی دریای مازندران و از شمال به ترکستان و از مشرق به رود تجن و از جنوب به کویر نمک و سیستان محدود می‌شد. قبایل پارتی در آغاز با قوم داهه که در مشرق دریای مازندران می‌زیستند در یک جا سکونت داشتند و سپس از آنان جدا شده در ناحیه خراسان مسکن گزیدند.

این امپراتوری در دوره اقتدارش از رود فرات تا هندوکش و از کوه‌های قفقاز تا خلیج فارس توسعه یافت. در عهد اشکانی جنگ های ایران و روم آغاز شد. سلسله اشکانی در اثر اختلافات داخلی و جنگ‌های خارجی به تدریج ضعیف شد تا سر انجام به دست اردشیر اول ساسانی منقرض گردید.

Only the registered members can see the link
سکه آندراگوراس, واپسین شهرب سلوکی پارت . اودر حدود 250 پیش از میلاد ادعای استقلال نمود.

ساتراپی پارت

س از فتح ایران به دست اسکندر مقدونی و مرگ او، ایران به سلوکوس سردار مقدونی رسید؛ نخستین برخورد او با همسایگان ایران در مرزهای جنوب خاوری روی داد که نتیجه آن واگذاری بخش خاوری ایران به چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوریا بود. در حدود ۲۸۱ پیش از میلاد اقوام بربر (به گفته منابع یونانی) به شمال خاوری ایران یورش بردند و شماری از شهرها از جمله چند مهاجرنشین یونانی را ویران ساختند. آنتیوخوس یکم پس از دفع این یورشها شمار مهاجرنشینان یونانی را افزایش داد و مرگیان را به صورت سنگر و بارویی درآورد، همچنین دو لشکر کشی به مرزهای شمال خاوری ایران انجام داد، یکی دریایی به فرماندهی پاتروکلس در امتداد کرانه های خاوری دریای مازندران و دیگری زمینی به فرماندهی دموداماس به آن سوی سیردریا (سیحون) که به تاسیس دو استان آنتیوکیس و سلوکیس انجامید. در ۲۵۰ پیش از میلاد آندراگوراس شَهرَب پارت و دیودوتوس شَهرَب (ساتراپی) باکتریا (بلخ) اعلام استقلال نمودند؛ دیودوتوس خود را شاه خواند و قلمرو یونانی - بلخی را تاسیس نمود.

پیدایش
به عقیده یوزف ولسکی، ارشک (اشک) در سالهای ۲۳۸/۲۳۹ پیش از میلاد و در زمان پادشاهی سلوکوس دوم کالینیکوس به پارت یورش برد و بر آندراگوراس پیروز شد، سپس بر هیرکانی (گرگان) تاخت و آنجا را تسخیر نمود و شالوده های دستگاه اشکانی و پادشاهی پارت ها را پی ریزی نمود.

وی در آساک واقع در استاونه(آستوئن) در بخش شمالی قلمرو پارت که نِسا هم در آن بود تاجگذاری کرد. سلوکوس دوم برای باز پس گيری سرزمینهای از دست رفته پادشاهی سلوکی دست به لشکر کشی به بخشهای شمال خاوری ايران زد، در تلاش برای دست یافتن به این هدف با دیودوتوس یکم شاه یونانی - بلخی پیمان یگانگی بست اما با مرگ دیودوتوس یکم و تغییر سیاست جانشین او، دیودوتوس دوم، که با اشک یکم متحد شد، سلوکوس دوم تنها ماند. اشک یکم به روش استپ نشینان به درون استپها پس نشست تا شاید در دشتهای هموار آنجا از سواره نظامش بهتر بهره گیرد و سپس وارد نبرد شد. نتیجه نبرد پیروزی اشک یکم بود. از آن پس پارت ها این روز را به عنوان روز استقلال جشن گرفتند.[1] اشک دوم پس از پدر در سال ۲۱۷ پيش از میلاد بر تخت پادشاهی نشست و روند گسترش قلمرو اشکانی را ادامه داد، وی اکباتان را نيز به قلمرو اشکانی افزود. در واکنش به این امر آنتیوخوس سوم پس از در هم شکستن شورش ساتراپهای باختر ایران رهسپار خاور شد؛ اشک دوم به ناچار اکباتان را رها نمود و همچون پدرش به استپ ها پس نشست. آنتیخوس پس از باز پس گیری شهرهای تامبراکس و سورینکس و چند پیروزی بر پارتهای در حال عقب نشینی از پیش روی در استپها خودداری نمود و بنا به دلایل نامعلوم (شاید پس از شکست از اوتیدم (جانشین دیودوتوس دوم شاه یونانی - بلخی) با اشک دوم صلح نمود. نکته جالب توجه در این عقب نشینی پارتها، کشتار همه یونانیان شهر سورینکس بود؛ این مساله در تضاد با جمله های حک شده بر پشت سکه های اشکانی در آن دوره (فیل هلن [یونان دوست]) است و این نشانه دهنده سیاست واقع بینانه شاهان اشکانی و آگاهی آنان از پیوندهای میان یونانیان و سلوکیان می باشد. پس از اشک دوم دقیقا مشخص نیست چه کسی جانشین او شده، نامهایی همچون وَردان، وُنون، بلاش، خسرو و پارتامازیس آمده اند، با این حال بر سر کار آمدن نماینده شاخه فرزند کوچک تر یعنی فریاپیت (حدود ۱۹۱ تا ۱۷۵ پیش از میلاد) امری مسلم است. درباره پادشاهی او و جانشينش فرهاد یکم (حدود ۱۷۶-۱۷۵ پیش از میلاد) تقریبا چیزی نمی دانیم، تنها در دو سند درباره پادشاهی فرهاد یکم آورده شده که او پس از شکست دادن قبیله «مردها» در البرز آیشان را به خاراکس نزدیک دروازه های مازندران کوچاند.

جانشین او مهرداد یکم (حدود ۱۷۱ تا ۱۳۸ پيش از میلاد) نخستین شاه بزرگ اشکانی است که دولت پارت را به جایگاه يک امپراتوری خاوری رساند.

شاهنشاهی

مهرداد یکم (۱۷۱ تا ۱۳۸/۱۳۷ پيش از ميلاد) با آگاهی از شرايط نابه سامان دولتهای بلخی و سلوکی نخست به خاور لشکر کشی نمود تا سرزمينهایی که اوتيدم در زمان پادشاهی اشک دوم و لشکر کشی آنتيوخوس سوم گرفته بود بازپس گيرد. در آن زمان در بلخ پس از مرگ اوتيدم، فرمانروایی دوپاره شده بود، دمتریوس پسر او دولتی در هند تشکیل داده و اوکراتیدس غاصب قدرت را در بلخ غصب کرده بود. اما مهرداد یورش اصلی خود را نه به خاور بلکه به باختر انجام داد. از مرگ آنتیوخوس چهارم اپیفان پس از یورش ناکامش به ایران که با پارتها تماسی پیدا نکرد، وضع سلوکیان بحرانی شد و شَهرَب ماد به نام تیمارخوس اعلام پادشاهی کرد. تيمارخوس پس از نبردهای طولانی از مهرداد شکست خورد و مهرداد ماد را نيز به فرمانروايي خود افزود و باکازیس نامی را به حکومت آن نشاند. با تسخير ماد راه ورود به بين النهرين باز شد و مهرداد با بهره جستن از پیکار میان دمتریوس دوم سلوکی و تریفون غاصب به میان رودان تاخت و بابِل و سلوکیه را گرفت، وی در سلوکیه با عنوان «شاهنشاه» تاجگذاری کرد در حالی که منطقه نفوذش در ۱۴۱ پيش از میلاد تا شهر اوروک در جنوب بابل گسترش یافته بود.

دمتریوس پس از غلبه بر تریفون و دلگرمی از دعوت مادها و شهرهای یونانی خود را آماده جنگ با مهرداد نمود. از سوی دیگر خود پارت مورد تهدید سکاها قرار گرفته بود. مهرداد که با جنگی دو سویه روبرو شده بود، خود با بخشی از سپاه به هیرکانیه رفت و وظیفه رودررویی با دمتریوس را بر دوش فرماندهان خویش گذاشت.

دمتریوس پس از کامیابی های آغازین وارد ماد شد ولی شکست خورد و زندانی شد. او را در ۱۴۱/۱۴۰ پيش از میلاد به هیرکانیه نزد مهرداد فرستادند. مهرداد دختر خود رودوگون را به همسری او درآورد تا بعدها بتواند نقشی مناسب با اهداف شاه پارتها ایفا کند. سپس متوجه جنوب شد و سرزمینهای عیلام، شوش و پارس را در ۱۳۹ پیش از میلاد فرمانبردار خویش کرد. بدين ترتیب مهرداد توانست ظرف ده سال از ۱۴۸ تا ۱۳۸ پیش از میلاد با پیکارهای سخت و به برکت سپاه و سیاست جلب همکاری دودمانهای بزرگ، پارت را به مقام يک قدرت بزرگ برساند، وی نه تنها دولتی بزرگ ساخت بلکه برنامه ای برای اشکانیان به ارث گذاشت. مهرداد یکم نخستین «شاهنشاه» اشکانی در ۱۳۹/۱۳۸ پیش از میلاد در گذشت و تاج و تخت را به جانشینش فرهاد دوم (از حدود ۱۳۸ تا ۱۲۹ پيش از ميلاد) سپرد.

در زمان او دولتش که هنوز به اندازه کافی استوار نشده بود دوباره از دو سو مورد تهديد قرار گرفت؛ خطر یورشی از آسيای ميانه و یورش آنتیوخوس هفتم سیدتس که کوشيد در سالهای ۱۳۰/۱۲۹ پيش از ميلاد سلوکیان را (برای آخرين بار) بر خاور چیره سازد، او توانست پارتها را در سه نبرد شکست دهد و بابل و ماد را تسخیر کند. فرهاد با آنتیوخوس وارد گفتگو شد اما شرایط شاه سلوکی را نپذيرفت و مترصد زمان مناسب شد. آنتیوخوس برای آسان نمودن تهيه آذوقه، سپاه خود را در پایگاه های زمستانی شهرهای گوناگون پراکند.

فرهاد به یاری تبلیغات ماهرانه ساکنان اين شهرها را به هواداری از خود برانگیخت، سپس نقشه ای را به اجرا گذاشت که در آن تهاجم همزمانی به سپاهیان آنتیوخوس پیش بینی شده بود که کاملا کامیاب از آب درآمد و آنتیوخوس در نبرد پس از آنکه سربازانش رهایش نمودند شکست خورد و کشته شد(یا خودکشی کرد)، در نتیجه فرهاد بابل و ماد را گرفت و به طرح نقشه ای برای تاختن به سوريه دست زد. فرهاد باقی مانده سپاه آنتیوخوس را به سپاه خود افزود (ولی با آنان رفتاری سخت گيرانه داشت) ، پیشتر نیز از مزدوران احتمالا سکایی بهره جسته بود، فرهاد دستمزد این مزدوران سکايي را پس از پیروزی بر آنتیوخوس نپرداخت پس آنان شوریدند و بر ایران یورش برده حتی بر بین النهرین نیز دست انداختند، در جنگ میان فرهاد و سکاها زمانی که مزدوران یونانی سپاه پیشين آنتیوخوس در لحظه سرنوشت ساز نبرد (۱۲۸ پیش از میلاد) به ایشان پیوستند در میدان رزم کشته شد. اکنون ایران در وضع ناگواری قرار گرفته بود چرا که قبایل جنگجوی یو-تشی به دولت یونانی - باختری (بلخی) تاخته و در حدود ۱۳۵ تا ۱۳۰ پيش از میلاد باختر را اشغال نمودند.

اردوان یکم در چنين شرایطی جانشین فرهاد دوم شد. او نیز نتوانست خطر را دور نماید و سکاییان توانستند در خاور ایران یعنی زرنگ استقرار یابند؛ از آن پس نام درنگیانه به سيستان تغيير یافت. اردوان در نبردی در حدود ۱۲۴/۱۲۳ پیش از میلاد در نبردی جان باخت. خطر همچنان شاهنشاهی پارت را تهدید می نمود. نشانه های فروپاشی در بین النهرین دیده می شد، هوسپائوسینس امیر عرب در حدود ۱۲۷ پیش از میلاد شهر انطاکیه در مصب دجله و فرات در کنار خلیج فارس را گرفت و آنجا را خاراکس هوسپائوسینس نامید. سپس بابل و احتمالا سلوکیه را گرفت اما هیمروس سردار اشکانی او را پس راند و به نام خود در سلوکیه سکه زد.وظیفه نوسازی قدرت اشکانیان بر دوش پسر اردوان یکم یعنی مهرداد دوم (۱۲۳/۱۲۴ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد) افتاد. او نخست در ۱۲۲/۱۲۱ پيش از میلاد بر هوسپائوسینس لشکر کشید و او را شکست داده تبدیل به امیری دست نشانده کرد. بدین سان بین النهرین تا رود فرات از جمله شهر مرزی مهم دورا-اروپوس در سال ۱۱۳ پیش از میلاد به قلمرو شاهنشاهی اشکانی پیوست. سپس دولتهای کوچک شمال بین النهرین یعنی گوردی ین، آدیابن و اُسرائن فرمانبردار پارتیان شدند. آنگاه به خاور و سکاییان روی آورد و پس از لشکر کشی پیروزمندانه سکاییان زیر فرمان دودمان سورن را به دولتی دست نشانده تبدیل نمود. وی پا را از مهرداد یکم نیز فراتر نهاد و رهسپار ارمنستان شد، آرتاواز شاه ارمنستان را فرمانبردار خویش نمود و تیگران پسر آرتاواز را به عنوان گروگان به پارت فرستاد. رویدادهای بعدی باعث مداخله دوباره ایران شد و ارتش پارت، تیگران را به عنوان شاهی دست نشانده بر تخت پدر نشاند که او نیز ناچار «هفتاد دره» را در حدود ۱۰۰ پیش از میلاد به ایران واگذاشت.در سال ۹۶ پیش از میلاد نخستین دیدار میان اورباز فرستاده مهرداد دوم و کورنلیوس سولا فرمانده سپاه روم با موضوع ابراز دوستی مهرداد و در حقیقت آگاه شدن از اهداف رومیان روی داد. مهرداد دوم دوباره شکوه را به ایران بازگرداند و همچون نیای همنامش، خود را «شاهنشاه» نامید. او با ووتی فغفور چین از سلسله هان (۱۴۱ تا ۷۸ پیش از میلاد) روابط سیاسی و بازرگانی برقرار نمود و زبان ایرانی را در نوشتارهای پادشاهی باب نمود.

گاهشماری رویدادها

۳۳۴ تا ۳۲۳ پیش از میلاد : اسکندر مقدونی ایران را تصرف می کند , سقوط شاهنشاهی هخامنشی و آغاز یونانی سازی خاور .
۳۲۹ تا ۳۲۷ پیش از میلاد : شمال خاوری ایران در برابر تهاجم اسکندر با کمک قبایل مرزی می ایستد. اسپیتامن قهرمان پایداری است .
۳۱۲ تا ۳۲۷ پیش از میلاد : سلوکوس یکم سراسر ایران را می گیرد .
۳۰۴/۳۰۳ پیش از میلاد : چاندراگوپتا پادشاه هند از سلسله ماوریا مورد تهدید امپریالیسم مقدونی قرار می گیرد ولی بر سلوکوس یکم چیره می شود و بخش خاوری ایران را جدا می سازد . آغاز عقب نشینی مقدونیان از خاور .
پیش از ۲۱۸ پیش از میلاد : تهاجم اقوام بربر به ایران . فعالیت آنتیوخوس یکم (سوتر) برای جلوگیری از این خطر .
۲۵۰ پیش از میلاد : نخستین نشانه های تجزیه خواهی در شمال خاوری ایران. پدیدار شدن دو فرمانروای مستقل: آندراگوراس در پارت و دیودویوس در باکتریا ( باختر ).
حدود ۲۳۸ پیش از میلاد : اعلام پادشاهی دیودوتوس و پیدایش قلمرو یونانی - باختری با کمک اهالی بومی .
حدود ۲۳۸ پیش از میلاد : یورش اشک یکم سرکرده قبیله پارنی به پارت و آغاز فرمانروایی پارت اشکانی. آغاز فروپاشی چیرگی سلوکیان بر ایران. توقف یونانی کردن ایران.
حدود ۲۳۸ پیش از میلاد : اشک یکم یورش سلوکوس دوم (کالینیکوس) را پس می راند. پارتیان لقب «اشک» را باب می نمایند.
حدود ۲۰۸ پیش از میلاد : اشک دوم یورش آنتیوخوس سوم را پس می راند. پادشاهی از شاخه بردار بزرگ تر اشکانیان بیرون می شود.
۱۷۱ تا حدود ۱۳۸ پیش از میلاد: مهرداد یکم خالق نیروی بزرگ پارت. آغاز استبداد. نخستین نشانه های ایران گرایی. تهدید از دو جبهه, از سوی سلوکیان در باختر و اقوام آسیای میانه از شمال خاور.
۱۲۳ تا ۸۸/۸۷ پیش از میلاد: مهرداد دوم قدرت پارت را زنده می کند. ارمنستان زیر نفوذ پارتیان قرار میگیرد. سنتهای پارس باستان زنده می شود. مجموعه ساختمانهای شهر نسا ساخته می شود.
نیمه نخست سده یکم پیش ازمیلاد: پیدایش مدعیان و غاصبان در دولت پارت. خاورمیانه در برابر گسترش جویی روم. ایران اشکانی یگانه نیروی توانا برای پایداری در برابر روم.
۵۸/۵۷ تا ۳۹ پیش از میلاد: اُرُد دوم. پادشاهی پارت با روم وارد جنگ می شود. نبرد کرهه (حران) در سال ۵۳ پیش از میلاد و شکست و مرگ لیسینیوس کراسوس از سه امپراتور (حکومت سه نفره) روم. امپراتوری اشکانی نیرویی برابر با روم در جهان آن روزگار. فرات مرز میان دو امپراتوری.
۴۱ تا ۳۹ پیش از میلاد : پارتیان اربابان خاورمیانه. شکست و مرگ پاکور شاهزاده پارت در گیندوراس در ۳۹ پیش از میلاد.
حدود ۳۹ تا ۲/۳ پیش از میلاد: فرهاد چهارم . حمله آنتونیوس یکی از سه فرمانروای روم به قلمرو پارت. شکست رومیان و پس نشستن آنها در ۳۶ پیش از میلاد.
حدود ۱۱-۳۷ میلادی : اردوان دوم. برنامه معروف «هخامنشی سازی» تایید شده در منابع کلاسیک. پیشرفت ایران گرایی. حماسه ایرانی و نقش دودمانهای بزرگ پارتی در ایجاد این حماسه. هنر پارت ادامه اهنده هنر هخامنشی.
۴۲ میلادی : پارتیان شهر سلوکیه را پس از شش سال محاصره تسخیر می کنند.
حدود ۵۱ تا ۸۰/۷۶ میلادی : بلاش یکم. پیکار قطعی بر سر ارمنستان. شکست رومیان در راندیا در سال ۶۳ میلادی. شکل گیری میراث اشکانیان: دولت پارت, مادآتروپاتن, ارمنستان. ادامه پیشرفت ایران گرایی. زبان ایرانی پهلوی جای زبان یونانی را روی سکه ها می گیرد. گردآوری و نشر (احتمالی) اوستا. تایید تیرداد از سوی نرون به عنوان شاه ارمنستان.
سده دوم میلادی : حالت دفاعی امپراتوری پارت.
۱۰۸/۱۰۹ - ۱۲۷/۱۲۸ میلادی : خسرو. حمله امپراتور ترایانوس از سال ۱۱۴ تا ۱۱۷ میلادی به امپراتوری پارت. رومیان پس از موفقیتهای اولیه ناچار می شوند برابر ضد حمله های شدید پارتیان پس نشینی کنند. فرات دوباره مرز دو امپراتوری می شود.
۱۴۷/۱۴۸-۱۹۰ میلادی : بلاش چهارم. یورش ناکام پارت به ارمنستان و سوریه. ضد حمله رومیان و تسخیر تیسفون. شیوع بیماری طاعون و عقب نشینی رومیان. تسلط رومیان بر بخشی از بین النهرین.
۱۹۱-۲۰۶ میلادی : بلاش پنجم. یورش جدید رومیان به پارتیان. امپراتور سپتیموس سوروس تیسفون را می گیرد. شکست رومیان در هاترا. بخشی از بین النهرین ضمیمه امپراتوری روم می شود. ناتوانی تدریجی دولت پارت.
۲۰۷-۲۲۱ میلادی : بلاش ششم. پارتیان در برابر امپراتور کاراکالا. پیروزی پارتیان بر امپراتور ماکرینوس. روم خوار شده وادار می شود خراج سنگینی به ایران بپردازد. شورش های داخلی بر ضد اشکانیان.
حدود ۲۱۲ میلادی : اردوان چهارم برادر بلاش برضد او قیام می کند.
حدود ۲۲۰ تا ۲۲۶/۲۲۸ میلادی : اردشیر بابکان, نوه ساسان, آغاز به تصرف پارس می کند. نبرد بر سر قدرت در ایران. شکست اردوان چهارم, و احتمالا در سال ۲۲۸ شکست بلاش ششم از اردشیر بابکان. سقوط دودمان اشکانی و پایان امپراتوری پارت. آغاز فروانروایی ساسانیان.

hOjjAt_PcNeTwOrK
17-10-07, 12:50
برم سراغ ساسانیان و...؟
تاریخ ایران واقعا زیباست!

soheyl
18-10-07, 00:32
آره حجت جان ! ادامه بده لطفا ...