PDA

مشاهده نسخه کامل : شعری از ایرج جنتی عطایی



life24
28-01-17, 03:26
با سلام
دوستان گرامی این چند قسمت که مشکی کردم، امکان داره معنی بفرمائید؟ راستش من ادبیات م خیلی ضعیف هست ..به بزرگواری خودتان ببخشید سپاس :11():

مثلا پوستت مثل شیر..منظور چیه؟
یا مثلا اولین و آخرین حرف...حرف هر روز و هنوز است .. چجور میشه؟


قلب تو ، قلب پرنده
پوستت اما ، پوست شیر
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر
اونور جنگل تن سبز
پشت دشت سر به دامن
اونور روزای تاریک
پشت نیم شبای روشن
برای باور بودن
جایی شاید باشه شاید
برای لمس تن عشق
کسی باید باشه باید که سر خستگی هاتو
به روی سینه بگیره
برای دلواپسی هات
واسه سادگیت بمیره
حرف تنهایی ، قدیمی
اما تلخ و سینه سوزه

اولین و آخرین حرف
حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه
راهیه تا بی نهایت
قصه ی همیشه تکرار
هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه ، که همراه
جز هجوم خار و خس نیست
کسی شاید باشه شاید
کسی که دستاش قفس نیست
قلب تو قلب پرنده
پوستت اما پوست شیر
زندون تنو رها کن
ای پرنده پر بگیر

DOOM999
29-01-17, 00:15
استعاره و تمثیل رو هم نمیشه معنی کرد چون ترانه سرا از قصد چیز واضحی رو به شی یا ماده یا موجود یا صفت دیگه ای تشبیه میکنه واین ترانه موضوعیتش برای فیلم ذبیح هست و پراز استعاره و تمثیل و تشبیهه هست .اول یه مختصر از فیلم ذبیح اون چیزی که یادم میاد بگم .ذبیح فردی خلافکار و باج گیر بوده که عاشق زنی میشه و واسه حمایت از اون زن یک نفر رو میکشه و ...از اون زن بچه دار میشود و بعد دستگیر میشود پس از سالهای سال برای پیدا کردن پسرش به شهر برمیگردد که شرحش طولانیه که زنش با کس دیگه ازدواج میکنه و بعد کش مکش های طولانی و نامردیهای فراوون به ذبیح دست آخر ذبیح غریبانه توسط پسر خودش کشته میشه و اینو قبل مرگ میفهمه.
حالا اونجا که میگه قلب تو ، قلب پرنده پوستت اما ، پوست شیر زندون تنو رها کن ای پرنده پر بگیر .از اونجا که ذبیح (و یا انسانهایی شبیه ذبیح)دارای ظاهری خشن ولی دارای روحی لطیف و رئوف بوده ترانه سرا ظاهرش را به پوست شیر و قلبش و روحش رو به قلب پرنده تشبیه میکنه و در ادامه این مرگ غریبانه رو تشبیه میکنه به آزادی این پرنده (روح) از پوسته دنیوی
اونور جنگل تن سبز پشت دشت سر به دامن شاید استعاره به دنیایی دیگر یا شایدم جایی دیگر با انسانهای بهتر.ولی هرجا هست دور و دست نیافتنیه
حرف تنهایی ، قدیمی اما تلخ و سینه سوزه اولین و آخرین حرف حرف هر روز و هنوزه .قصه تنهایی زندگی ذبیح و خیلی از ما انسانها کهنه و کلیشه ای هست ولیکن این یه حقیقت تلخ و ناگوار و کهنه بودنش باعث نگفتنش نباید بشه .و این تنهایی ادامه داره .بوده و هست و خواهد بود.
اما تو این راه ، که همراه جز هجوم خار و خس نیست کسی شاید باشه شاید کسی که دستاش قفس نیست .مشخص نیست کجارو میگه شاید دنیای دیگر رو داره میگه که با وجود ترس از مرگ و جدایی روح ازبدن از خدا میگه که آغوشش برای انسانها بازه و از ظلم ونامردی هاخبری نیست یا
شایدم میگه تو این کره خاکی شاید کسی باشه که دستاش مامن باشه.کسی که نامرد نباشه ظالم و حیله گر و پست نباشه به قول خودمون عشقی باشه.

درکل به بزرگیه خودتون ببخشید همه اینای که نوشتیم به احتمال قوی اشتباه زیاد داره یا شاید همش اشتباهه

life24
29-01-17, 02:29
واقعا زحمت کشیدید :11():