PDA

مشاهده نسخه کامل : تاپیکی برای بیوگرافی شخصیت های بازی ها



*MoJtAbA*
19-09-13, 19:37
سلام به همه دوستان شهر سخت افزار

توی این تاپیک قصد داریم بیوگرافی شخصیت های بازی رو بنویسیم و بخونیم.هر کس که بیوگرافی هر شخصیت بازی ای رو میدونه بنویسه تا بخونیم و لذت ببریم.

*MoJtAbA*
19-09-13, 19:38
بیوگرافی آیدن پیرس
نام و نام خانوادگی: آیدن پیرس
اصلیت: ایرنلند شمالی
سن: 39 سال
تخصص: امنیت شبکه,هک,نبرد تن به تن

یکی از متفاوت ترین شخصیت های دنیای بازی تا کنون همین آیدین پیرس شخصیت اصلی بازی WATCH DOGS است.این شخصیت یک شخصیت تنهاست و دیگه چیزی برای از دست دادن نداره و تصمیم دارد تا با ابزار کار خود شهر رو از دست بیگانگان اینترنتی نجات بده و برای انجام اینکار دست به هر کاری میزنه. همانطور که میدونید این شخصیت با پلیس های شهر شیکاگو میانه خوبی نداره و به خاطر جرایم مختلفی که انجام داده تحت تعقیبه و به همین دلیله که اون در هنگام فرار از دوربین ها از یک دستمال پارچه ای به دور صورت خود استفاده میکنه. آیدن یک لباس گرم و کلفت داره که در فصل های بارانی حسابی بدرد میخوره البته آیدین یک اورکت بلند هم روی اون پوشیده.لباس آیدن به خوبی برای محیط بازی کار شده درست مثله لباس های فیلم های تعقیب و گریزی و این یکی از مزایای این شخصیته.

اون همچنین دارای یک موبایله که به وسیله ی اون میتونه کله شهر شیکاگو رو کنترل بکنه و همچنین این گوشی متعلق به جیب سمت چپشه (اگه تو تریلر های اخیر بازی توجه کرده باشید آیدن بعد از انجام هر کار با گوشیش اونرو تو جیب سمته چپش قرار میده).

آیدین دارای ابزاری مثله مشت,باطوم و یک تفنگ خوش دسته و با استفاده از دست راست خود از این ابزار استفاده میکنه.



Only the registered members can see the link 28.jpg

*MoJtAbA*
20-09-13, 12:20
نرو شخصیت اول DMC4 مي باشد و یك شخصیت تازه وارد به حساب میايد.در کنار دانته نرو هم قهرمان شماره چهار بازی محسوب میشود.( Kid شماره چهار بازي محسوب ميشود ) نرو یتیم در شهر کوچک و کم جمعیت فورتیونا همرا با کایری و کریدو بزرگ شد.یک نکته جالب که ممکنه تا به حال نشنيده باشید اين است كه نرو همیشه مورد اذيت دیگران قرار میگرفت و هیچوقت علاقه ای به کار گروهی نداشت.در اصل خون اسپاردا در بدن نیرو وجود دارد و به عبارتی ديگر نسبت فامیلی با اسپاردا دارد.نرو از سه سلاح استفاده میکند:یک تفنگ(رز آبی)و یک شمشیر(ملکه سرخ)و دست شیطانی خود. نرو یک شوالیه مقدس عضو گروه محفل شمشیر بوده که در این گروه اسپاردا مورد پرستش قرار میگرفته است. هم این گروه دنیا را از شیاطین نگاه میدارند البته در آخر داستان مشخص مي شود قصد این گروه فقط جاه طلبی بوده.داستان دست نرو اینگونه بیان شده است كه روزی نیرو و کایری به همراه چند نفر دیگر به جنگل میروند اما در آن موقع شياطین به جنگل حمله میکنند نرو توانست همه شیاطین را نابود کند اما دست راست او مجروح شده و پس از مدتی زخم دست نیرو بزرگ و بزرگتر شد نرو فکر میکرد فقط یک عفونت معمولی دستش را گرفته اما پس از مدتی فهمید دست وی دارای قدرت شیطانی شده .ملکه قرمز، شمشیر نرو در طی این جنگ خراب شد و برای تعمیر فرستاده شد.نرو اهل جنگ و کاملا شبیه دانته و اسپاردا بود.نرو همیشه برای جنگیدن آماده بود و کار شخصی را بر کار گروهی ترجيح میداد.او به دوستانش مخصوصا کایری وفادار بود و با مشاهده بازی متوجه میشویم نرو بسیار احساساتی است و در عین حال به سرعت عصبی میشود.( كلا اين بچه مشكلات عصبي داره همون اول ديدم فهميدم )نرو از دانته جدی تر است به خصوص زمانی که دوستانش در خطر می افتند.نیرو اصلا اهل عبادت نیست این کار را امری بیهوده میشمارد و در بیشتر مواقع علاقه به گوش دادن موزیک دارد.نرو همیشه کت بلند سرمه ای رنگ که بر روی آن آرم محفل شمشیر زده شده را به همراه کت زیپ دار قرمز رنگ و به همراه شلوار جین میپوشد.نرو دارای دو انگشتر است یکی نشان دهنده محفل شمشیر اسپاردا و دیگری رزی است که علامت آن بر روی کمربند نرو دیده میشود.نرو با موهای سفید و چشمانی آبی ( همانند يك بز بود ) همه را به یاد دانته و ورجیل می انداخت.اگر دقت کرده باشید مي بينيد كه نرو یاماتو را به سمت خود جذب کرد و روحی در بدن وی زنده شد این روح نیلو انجلو نبود بلکه این روح شیطانی وجود نرو بود که برای دفاع از وي فعال شده بود.توانایی های نرو سبب شده بود تا نرو بتواند به راحتی شیاطین را نابود کند.اگنوس مرتبا در تلاش بود تا شمشیر یاماتو را فعال کند اما هیچ کس بجز نرو نتوانست این مشکل را حل کند و شمشیر یاماتو را برای بار دیگر فعال کند! اگه تنه ها و کنایه های نرو به دانته خیلی جالب بود و نوعی داستان بازی را از خشکی در آورده بود مثلا در قسمتي از بازي نرو به دانته میگوید بیا باهم برقصیم!نرو و دانته از لحاظ قدرت و چابکی و قدرت های مافوق انسانی شبیه به همدیگر هستند.یرو هم نامیرا محسوب میشود.بعضی افراد فکر میکنند قدرت نرو فقط در دستان اوست اما واقعیت غیر از این است چه بسا در مرحله اول بازي مشاهده كرديم كه نرو بدون دست شیطانی هم توانست هیولا ها رو نابود کند. نرو را در حالت دویل تایگر چنین مشاهده خواهید کرد:چشمانی قرمز و حاله اگر به نور آبی پشت سر او ( در حالت دويل تايگر ) دقت کنید غلاف شمشیر را میبینید كه به نظر میرسد این غلاف یاماتو باشد و در ضربات نرو هنگامی که از یاماتو استفاده میشود خواهید دید که پس از حمله روح شمشیر را در غلاف میگذارد و یا اینکه میگوید dust to dust معنی این اصطلاح ( خاك بر سرت كنن )خاک در خاک است اما باید دقت داشته باشیم این حرف ها معنی و مفهومی را میرساند.نرو ایتالیایی هست و اگر در سخنان نرو هنگامی که به روح شیطانی تبديل شده است دقت كنيد کاملا به یاد سخنان ورجیل در DMC3 می افتید.
نرو به معنی سیاه است و معلم پرورشگاهي او این اسم را برای وی گذاشته است دلیلش هم بخاطر این بود که نرو در پارچه ی سیاهی در پرورشگاه گذاشته شده بود پس از مدتی خانواده ی کایری که افرادی نیکو کار بودن نرو را به فرزندي خود گرفتند.شباهت نرو به اسپاردا كه به عبارتی خدای آنها بود سبب شد تا نرو را در جمع خودشان بپذیرند
مادر و پدر کایری توسط شیاطین کشته شدند و از آن به بعد نرو وجود خدا را انکار میکرد چون به نظر نرو اگر خدایی وجود داشت نباید اجازه ميداد تا بنده هایش که وي را دوست داشتند و او را می پرستیدند اینطور کشته شوند.
به صورت كلي در مورد خصوصیات نرو مي توان گفت كه او شخصیتی جدی است که زود عصبی میشود اما در عین حال خیلی احساساتی و مهربان است و این عصبیتش به خاطر کم سن و سالی و بی تجربگی اوست اما در کل شخصیت جالبی دارد نرو در بیشتر حرفهايش از کنایه استفاده میکند و تقریبا میتوان گفت در همه ی حرف هايش یك تیکه میندازد نرو بسیار غد است به طوری که همه ی قوانین گروهی را که در آن عضویت دارد زیر پا میگذارد براي مثال همه ي افراد گروه سلاح سرد را مجاز میدانند اما نرو به این موضوع اعتقاد ندارد و از سلاح گرم استفاده میکنه. اما داستان بازی از نگاه نرو كمي متفاوت تر است
پس از کشتن شیاطین نرو موفق میشود خود را به آخر کنسرت اپرا کایری برساند کایری با دیدن نرو شاد شده و به طرف نرو میدود نرو در کنار خود هدیه ای برای کایری گذاشته بود کایری با دیدن آن خوشحال میشود و با خرسندی در کنار نرو مینشیند.نرو نسبت به سخنرانی ها کاملا بی اعتنا است و پس از مدتی از این سخن رانی و دعا خسته میشود و تصميم ميگيرد از مجلس بیرون رود کایری از او میپرسد چيکار میکنی؟ نرو میگوید: یرون میروم.کایری دوباره میگوید:مراسم تمام نشده.نیرو در پاسخ میگوید دعا کردن مرا خسته میکند.همان لحظه دست راست نرو به درد می آید و در همان لحظه مردی با کت قرمز به سرعت میاید و ساکنوس را میکشد و آن کسی جز دانته نبود در این لحظه نرو از مجلس فرار کرده و کایری را همراه خود میبرد . اما کایری به دنبال برادر خود میرود و نرو برای دفاع از کایری با دانته مشغول دوئل میشود در آخر نرو دانته راکتک زده و بر دیوار میخكوب میکند اما میفهمد دانته نمرده بلکه زنده است و یک شیطان به حساب می آید نرو متعجب شده و میگوید تو انسان نیستی مگه نه؟دانته جواب میدهد من و تو و اونها(شوالیه ها)همگی ( خَريم ) شیطانیم دانته از چیز هایی سخن میگوید اما نرو متوجه نمیشود و میگوید راجع به چه چیزی حرف میزنی؟دانته با نرو خداحافظی میکند و از دادن جواب امتنا میکند و میرود.همان موقع بقیه شوالیه ها میرسند و نرو دست خود را میپوشاند.کریدو نرو را به ماموریت گرفتن دانته مي فرستد.در طی این داستان نرو به سرنخ های کاملی از گروه میرسد هنگام روبه رو شدن با اگنوس، وي عصبانی شده و شیاطین دست ساخته اش را سراغ نرو میفرستد اما نرو همه آنهارا میکشد و سراغ اگنوس میرود اگنوس از قدرت نرو متعجب شده و ناجوانمردانه شمشیری را در دل نرو فرو میکند نرو برای مدتی شیطان درونش را فعال میکند و همراه با یاماتو به بیرون از آزمایشگاه میرود در این موضوع به طور کلی نرو قصد این گروه را می فهمد اما کمی دیر شده بود چون کایری گرفتار این گروه شده بود نرو ابتدا اسیر ساکنوس شده اما بعد به کمک دانته، نرو از مجسمه رهایی میابد و کایری را نجات داده و در پی آن ساکنوس را میکشد و در آخر نرو و کایری به همدیگر میرسند نرو متوجه شده بود كه دانته یک دشمن شیاطین است و تصمیم میگیرد دانته را بیشتر بشناسد این نکته را میتوان از سخن نرو در پایان داستان فهمید که میگويد آيا بازم با هم فيلم هندي بازي ميكنيم؟میتوانیم همدیگر را ببینیم دانته؟دانته هم میپذیرد و میرود.


Only the registered members can see the link (Only the registered members can see the link ro&ei=GwI8UsjZGqjGiwKTjoGYAQ&psig=AFQjCNFA8JGNyJaHYwVkbvRfWSiXAGjcpA&ust=1379750811509039)

*MoJtAbA*
20-09-13, 19:03
سال ها پیش پادشاه شیاطین ، اسپاردا عاشق یک زن زمینی شد و با او ازدواج کرد که حاصل این ازدواج دوپسر به نام دانته و ورجیل بود ولی خوشبختی اسپاردا زیاد طول نمیکشد و شخصی به نام موندوس او و همسرش را میکشد و دانته و ورجیل از کودکی طعم یتیمی را میچشند .
دانته و ورجیل بزرگ میشوند ولی موندوس باز هم برای ان ها مزاحمت ایجاد میکند ، او ورجیل را تبدیل به نلو انجلو میکند و نیمه ی شیطان اورا بیدار میکند .
دانته عصبانی میشود و برای انتقام گرفتن از موندوس و شیاطین دیگر وارد کار میشود .
در شماره ی اول بازی دانته توسط زنی به نام تریش استخدام میشود . کاراین زن همانند مادر دانته جلوگیری از بازگشت پادشاه ان موقع شیاطین یعنی موندوس است . وظیفه ی دانته گشتن گارد های موندوس است حتی اگر به قیمت جانش تمام شود البته این کار مسیر دانته را برای رسیدن به موندوس و انتقام گرفتن از او هموار میکرد .
دانته در یکی از ماموریت های خود با برادرش ورجیل روبرو شد ، کسی که حالا برای موندوس کار میکرد و قصد کشتن برادرش را داشت برای همین تریش کار اصلی اش را رها کرد و به کمک دانته رفت تا به کمک هم موندوس را در دنیای شیاطین زندانی کنند .


Only the registered members can see the link


در شماره ی دوم بازی بعد از سال ها دانته دیگر غرور قبلش را نداشت و ارام تر شده بود . حالا وظیفه ی او کمک به شخصی به نام لوسیا است برای مقابله با اریوس یکی از بزرگترین تاجران بین المللی جهان . هدف اریوس تسخیر کردن دنیا با استفاده از قدرت شیاطین بود . در پایان بازی دانته برای شکست دادن اریوس باید وارد دنیای شیاطین میشد و سرکرده ی شیاطین را از فرار متوقف میکرد . او در این راه گیر می افتد و مجبور میشود به عمیق ترین محل دنیای شیاطین برود بعد از کمی تلاش دانته موفق میشود (در پایان بازی فیلمی به نمایش در میاید که لوسیا روی سندلی دانته نشسته و کمی بعد صدای موتور دانته را میشنود و به بیرون میرود )


Only the registered members can see the link


در شماره ی سوم بازی داستان بیشتر به سمت سری اول سوق پیدا میکند و دانته ی از خود رازی و غرور باز میگردد .
داستان این شماره درباره ی درگیری دانته با برادرش ورجیل است چون ورجیل سعی دارد دنیای شیاطین را به دنیای انسان ها متصل کند . در این بین دانته با زنی به نام لیدی اشنا میشود که تهت تعقیب پدرش ارخام است و البته ارخام کسی است که به ورجیل برای رسیدن به هدفش کمک میکند ولی خودش نقشه هایی جداگانه در سرش دارد . در پایان دانته سهم خود را از شمشیر اسپاردا طلب میکند و ورجیل نیز زندگی ابدی در دنیای شیاطین را انتخاب میکند . از طرفی دیگر لیدی نیز از دست پدرش خلاص میشود و به کمک دانته برای جنگ با شیاطین می پردازد . دانته هم یک اسم زیبا برای مغازه اش انتخاب میکند : devil mar cry یا همان شیطان هم می گرید .


Only the registered members can see the link


درشماره چهارم بازی بازی کن به طور کامل کنترل شخصیت دانته را دارا نبود و تا مرحله ی 11 کنترل شخصیت نرو و از مرحله ی 11 به بعد به کنترل دانته می پردازد و در مرحله ی اخر بازی دوباره به کنترل کردن نرو می پردازد همچنین شخصیت های جدیدی با نام های کریه و گلوریا به بازی اضافه میشوند و یکی از شخصیت های قدیمی بازی به نام لیدی در بازی وجود دارد .



Only the registered members can see the link


در شماره ی پنجم بازی شکل و ظاهر دانته به کلی تغییر کرده . داستان بازی در شهری به نام لیمبو اتفاق می افتد ، جایی که در ان دانته ی جوان به کشتن شیاطین میپردازد . ورجیل هم ماند دانته به کشتن شایطین میپردازد و گروهی را برای همین کار ایجاد کرده است . دانته و ورجیل سالها بود که از هم جدا شده بودند و میداند که برادرش دانته او را فراوموش کرده است . او توسط واسطه ای دانته را فرا میخواند و خود را به او معرفی میکند . او از دانته میخواهد که به گروهش بپیوندد ولی دانته قبول نمیکند . بعد از کمی فکر کردن دانته متوجه میشود که ورجیل هم مانند او با شیاطین میجنگد و تصمیم میگیرد به گروه او بپیوندد . البته بازی دارای گیم پلی یک نواخت و قابل پیش بینی است و لی در کل ما شاهد یک بازی استاندارد و زیبا بودیم .



Only the registered members can see the link

منبع انجمن gamefa

*MoJtAbA*
10-10-13, 15:53
عنوان GTA V یکی از موردانتظارترین عناوین Open_World چند سال اخیره بوده که طبق اطلاعات بدست آمده،در طول گیم پلی این عنوان سه شخصیت متنوع و گوناگون حضور دارند که درواقع بازیکنندگان قادر خواهند بود کنترلر هریک از آن شخصیت ها را بر دست بگیرند و گردشگری خود را در یک شهر بسیار وسیع با نام لوس سانتوس آغاز کنند.اما از آنجا که اطلاعاتی بسیار کثیر در راستای انواع و اقسام ویژگی های عنوان GTA V منتشر شده،ممکن است کمتر کسی اطلاعاتی در خصوص بیوگرافی و یا پیشینه ی سه شخصیت این عنوان داشته باشد که شما در ادامه میتوانید بیوگرافی سه شخصیت محبوب و پرمخاطب “ترور،مایکل و فرانکلین” را مطالعه بفرمایید:

“ بیوگرافی شخصیت مایکل د سانتا ( Michael De Santa ) ”

Only the registered members can see the link


مایکل د سانتا،یکی از قهرمانان و شخصیت های قابل بازی عنوان GTA V می باشد.جایی که وی ۴۰ سال سن دارد و همسر زنی با نام آماندا و پدر فرزاندانی با نام جیمی و تریسی می باشد.مایکل از همان سنین نوجوانی با “ترور فیلیپس” آشنایی پیدا می کند به طوری که رابطه ی این دو شخصیت به صورت پایدار باقی مانده و تبدیل به یکی از بهترین دوستان زندگی خود می گردند.آشنایی و روابط صمیمانه ی این دو شخصیت موجب شده تا آنان را به فکر دزدی از بانک های بزرگ ایالت متحده ی آمریکا با کمک و همدلی یکدیگر بیاندازد که درواقع از آنجا که مایکل نیز در گذشته به عنوان یکی از ماموران پلیس امنیتی آمریکا FBI برای جلوگیری از اقدامات سارقین فعالیت های متعدد و مثال زدنیی را انجام می داد،حال خودش نیز به عنوان یکی از سارقین خطرناک و با سابقه ی شهر “لوس سانتوس” شناخته می شود.به هر حال دزدی از مواضع متعدد و انجام فرایند معامله با ترورفیلیپس،سبب شده تا مایکل به ثروتی قابل توجه دست یابد و خانواده اش را برای ابراز علاقه ی بیشتر،به یک عمارت بسیار باشکوه ببرد اما این اقدامات باب میل خانواده ی وی نبوده و درنهایت آماندا و فرزندانش این افکار را در ذهن دارند که مایکل در زندگی پر فراز و نشیبش موفق نخواهد بود.

“بیوگرافی شخصیت فرانکلین کلینتون ( Franklin Clinton ) “


Only the registered members can see the link


فرانکلین کلینتون هرگز در خانواده ای پولدار و با آرامش بزرگ نشده و از همان سنین کودکی سعی داشته تا به تنهایی سخت ترین کارهای ممکن را انجام دهد.فرانکلین پس از آنکه اقدام به تاسیس چند فروشگاه اسلحه فروشی در نقاط متعدد شهر می کند،پس از صرف مدت کوتاهی از سپری شدن این اقدام؛توسط نیروهای امنیتی دستگیر شده و به زندان انتقال می یابد.او پس از آزادی از زندان،با شخصی ثروتمند و پولدار با نام Simeon Yetarian که صاحب یک نمایندگی بسیار بزرگ از خودروهای لوکس بوده،آشنا می شود که سرانجام آشنایی این دو فرد سبب شده تا آنان آغاز یک همکاری را در پی بگیرند.فرانکلین پس از خوش گذرانی با انواع و اقسام اتومبیل های گران قیمت،سرانجام در یک مهمانی مجلل و بزرگ و در سن ۲۰ سالگی با “مایکل د سانتا” آشنا می شود و در نهایت اهداف این سه نفر ( مایکل،فرانکلین و ترور ) موجب شده تا به عنوان یکی از سارقان بزرگ شهر Los Santos شناخته شوند.

“بیوگرافی شخصیت ترور فیلیپس ( Trevor Phillips ) “

Only the registered members can see the link


شاید پس از شخصیت Rayman بتوان ترور فیلیپس را به عنوان یکی از شخصیت های دیوانه و البته جالب صنعت بازی های رایانه معرفی کرد.ترور فیلیپس فردی با توجه به علایق ظاهر کثیف بوده که او از سال ۱۹۸۰ تا اوایل دهه ۱۹۹۰ به عنوان یک خلبان کارکشته و با مهارت در ارتش آمریکا فعالیت می کرد و در نهایت در سال ۲۰۰۰ میلادی بازنشسته شد.ترور پس از جدایی از ارتش آمریکا،ظرف مدت کوتاهی با “مایکل د سانتا” رابطه برقرار می کند که پس از سپری شدن چند ماه از آشنایی این دو شخصیت،هردوی آنان به این موضوع پی برده که قادر خواهند بود با همکاری یک دیگر به ثروتی بسیار دست یابند و با فعالیت های متعدد به منظور سرقت از اماکن،در کار خودشان موفق شده و به آن عشق همیشگیشان “دزدی” برسند.

*MoJtAbA*
16-10-13, 14:43
Only the registered members can see the link


در طول چند روز گذشته اگر شما با ما همراه بوده باشید اطلاعاتی را از گیم پلی،داستان،کاراکتر اصلی بازی و… را از عنوان The Order: 1886منتشر کردیم.اما امروز و به تازگی اطلاعات و بیوگرافی ای کوتاه از سه شخصیت اصلی دیگر و موجود در بازی منتشر شده است که با یکدیگر نگاهی به آنها می اندازیم.

نام:Isabeau D’Argyll

نام مستعار:Lady Igraine


Only the registered members can see the link (Only the registered members can see the link)


اگر شما کتاب های King Arthur را خوانده باشید،حتما مادر او را که نامش Lady Igraine بود را می شناسید.در عنوان The Order: 1886 او یک خانم زیبا و جوان و جنگجو با نام Isabeau D’Argyll می باشد.او و Galahad(شخصیت اول بازی) ارتباط خاصی را با یکدیگر دارند اما او یک knight می باشد که در ابتدای آموزش خود می باشد.در طول سال های آینده این دو به یکدیگر علاقه خاصی پیدا می کنند.اما وفاداری آنها به The Order آنها را ممنوع به ابراز هرگونه احساساتی نسبت به یکدیگر می کند. علاقه ی Isabeau به Galahad بیشتر و بیشتر می شود.اما او شخصیتی با اراده،در مبارزات حرفه ای و به شدت نیز به The Order وفادار می باشد.شخصیت Isabeau دقیقا برعکس Galahad می باشد و آقای Ru Weerasuriya کارگردان این بازی گفته اند که رقابت ها و اختلافاتی نیز بین این دو در بازی وجود خواهد داشت.

نام:Sebastian Malory

نام مستعار:Sir Percival



Only the registered members can see the link (Only the registered members can see the link)


در داستانی که استودیوی Ready At Dawnبرای این بازی ساخته است،لقب Sir Perciva متعلق به مردی با نام Sebastian Malory می باشد.علاقه مندان به داستان ها ی King Arthur ممکن است به یاد بیاورند که Sir Thomas Malory نویسنده ی داستان اصلی Le Morte d’Arthur می باشد.در این بازی،او مردی با ریش های نسبتا قهوه ای و برترین مبارز در گروه Galahad می باشد.Malory به عنوان یک مربی قابل اعتماد برای Galahad و یکی از با اعتماد ترین شخصیت ها برای محافظت مردم انگلیس نیز می باشد.Malory و Galahad در وفاداری خود به The Order مشترک هستند و به همین دلیل نیز با یکدیگر دوستان صمیمی ای می باشند.

نام:Marquis de Lafayette

نام مستعار:هنوز مشخص نشده است



Only the registered members can see the link (Only the registered members can see the link)


Lafayette جدیدترین عضو در حال تعلیم The Order می باشد.نام Marquis de Lafayette یک نام واقعی می باشد که نام او در تاریخ نیز بسیارم شهور می باشد و او کسی می باشد که نام خود را در زمان جنگ با انقلاب فرانسه و آمریکا بر سر زبان ها انداخته است.The Order با Lafayette تماس می گیرد و به او می گویند که چشمان خود را باز کند که گروهی با مقیاس بسیار بزرگتر برای مبارزه با سازمان تشکیل شده است.استراتژی های منحصر به فرد و دانش او در میدان نبرد او را به یک عضو ارزشمند در گروه Galahad حتی زمانی که هنوز درجه ی knight را دریافت نکرده تبدیل کرده است.این شاگرد عجول و بی پروا،یک حس شوخ طبعی غریبی نیز دارد و برخی اوقات با شوخی های خود جو سنگین بازی و گروه را تغییر می دهد.
این عنوان که توسط استودیوی Ready At Dawn و با نظارت استودیوی نامدار Santa Monica در حال ساخته شدن می باشد در سال ۲۰۱۴ به صورت انحصاری برای Ps4 منتشر خواهد شد.

*MoJtAbA*
23-01-14, 18:22
ادامه تاپیک...
هرکس بیوگرافی هر شخصیتی رو میخواد اعلام کنه. اگر به شخصیتی علافه دارید بیوگرافی اون رو توی این تاپیک بزارید.
زندگینامۀ آلطایر اِبن لا أَحَد
نام:آلطایر ابن لا احد(پرنده فرزند هیچ کس)
قد:1.70_ملیت:سوریه ای_سال تولد:1164_مرگ:نا مشخص.

او اولین شخصیت اساسین کرید است. الطایر در بچگی اش شاهد مرگ پدرش بود و این کار سبب شد که قاتلی ماهر شود.استادی که او را پرورش داد(المعلم)پدر دوستش عباس بود.سیب بهشتی که داستان اصلی درباره ان است بین الطایر و عباس رد و بدل می شد. سیب بهشتی قدرت ماورایی را به شخص می داد.با سیب بهشتی میتوان کنترل شخص دیگری را بر عهده گرفت.الطایر قاتلی سرد و بی روح بود.او کسی را بی دلیل نمی کشت. او یک عدد Hidden blade (خنجر مخفی) در دست چپش داشت. او برای داشتن این سلاح باید انگشتش را قطع می کرد.او در قرن ۱۱و۱۲ زندگی می کرد.اسم همسرش ماریا بود و دو پسر به نام های دریم و سف داشت. هر دو اساسین بودند .دریم برای زندگی به مصر رفت.روزی ماریا پیش الطایر رفت و ازاو خواست تا با یاران عباس صلح کند. اللطایر به همراه ماریا نزد عباس رفتند.عباس برای صلح با الطایر سیب بهشتی را از او خواست که الطایر قبول کرد. ماریا بسیار متعجب شد ولی صبر کرد. وقتی یکی از یاران عباس می خواست سیب بهشتی را از الطایر بگیرد الطایر کنترل او را گرفت ومی خواست او را بکشد اما ماریا جلوی الطایر را گرفت ولی یاران عباس ماریا را کشتند.بعد از این ماجرا الطایر و سف از انجا فرار کردند.الطایر بعد از چندین سال در سن ۸۲ سالگی دوباره به انجا امد وهمراه چند تن از یارانش شورش کرد و عباس را کشت. بعد از ده سال الطایر کلیدهای کتابخانه ی بدون کتاب را به شخصی به نام مارکو پلو داد . درون ان کتابخانه سیب بهشتی قرار داشت .سرانجام الطایر در سن ۹۲ سالگی در همان کتابخانه درگذشت تا الگوی تمام اساسین های بعد از خودش باشد.

*MoJtAbA*
30-01-14, 19:20
مامور 47(که به او در اغلب مواقع 47 یا Mr.47 هم می گویند),شخصیت اصلی سری بازی های Hitman ساخته شده توسط شرکت IO Interactive می باشد,شخصیت او در کنار DavidBateson شکل گرفته است,کسی که حتی صداپیشگی بازی هم بر عهده دارد.مامور 47 در هر چهار قسمت سری بازی های Hitman شرکت داشته است و حتی در رمان Hitman:Enemy Within هم نقشی را بر عهده داشته است.همچنین در فیلمی شخصیت او توسط Timothy Olyphant به نمایش در آمده است.وی یک کلون ژنتیکی تقویت یافته می باشد و برای کشتن افراد تمرین داده شده است,اسم مامور از دو رقم آخر بار کد درج شده بر روی سر او گرفته شده است.بار کد این کلون 640509-040147 می باشد.مامور 47 یک تفنگدار اجیر شده می باشد و برای سازمان International Contract Agency کار می کند.مطابق با داستان سری بازی ها و فیلم آن,او به احتمال زیاد رمانیایی می باشد و ژنتیک او از مردمان دیگر با سطر بندی مختلف می باش و می تواند به سه زبان فرانسوی,روسی و انگلیسی صحبت کند.وی اغلب در جامه ی همه آشنای خود یعنی کت و شلوار سیاه ایتالیایی,دستکش چرمی سیاه و پیراهن سفید راه راه همراه با کروات قرمز نمایان می شود.به ندرت جامه های متناوب دیگری هم در بازی دیده شده است;با این همه,در بازی Hitman Codename:47 در جنگلی ما دیدیم که وی لباس استتاری گروه Guerilla را بر تن کرد,و در Hitman Silent Assassin او لباس محافظی از جنس پوست حیوان در کوههای ژاپن و در خاور میانه عمامه ی سیاهی را به تن کرد.در یک واژگونی عادی و متفاوت,مامور 47 در اواخر بازی hitman Blood Money در مراسم ختمش,کت و شلوار سفید,دستکش های سفید را بر تن داشت.مامور 47 اغلب مواقع اسلحه منحصر به فردش را که امضایش بر روی آن درج شده است یعنی Amt HardBallers را به همراه دارد که در اغلب کاور های این بازی او همراه با این اسلحه دیده شده است.این اسلحه در دو بازی Contracts و Blood Money به نام Silver Ballers شناخته می شدند.

*MoJtAbA*
07-02-14, 12:52
نام کامل : ساموئل سم فیشر

تولد:زمستان 1957 (تاریخ دقیق تولد محرمانه میباشد)

محله تولد : مریلند

ملیت: امریکایی

خانواده : Regan Burns (همسر) Sarah Fisher ( دختر)

رتبه : ستوان ارشد

رنگ مو : مشکی

رنگ چشم : سبز

قد :178 (دربازی chaos Theory) و 180 ( در بازی Double Agent )

وزن : 77 کیلو گرم

وضعیت : در قید حیات

وابستگی: به ازانس امنیت ملی


سم فیشر یکی از محبوب ترین کاراکترهای دنیای بازی است. صرف نظر از فراز و نشیب های سری بازی های Splinter Cell ، سم فیشر در یاد و خاطره بسیاری از بازیبازهای علاقه مند به سبک مخفی کاری قرار گرفته است. هر چند با مدرن شدن بازی ، شخصیت سم فیشر نیز تغییراتی بنیادی داشته ولی خواندن این بیوگرافی می تواند خاطرات سم فیشر را زنده کند.
سم فیشر یکی از سربازان کارکشته رده بالای سازمان CIA در ایالات متحده و عضو تیم شماره ۳ گروه navy SEAL است.

وی سابقا جزوی از Third Echelon بوده است. Third Echelon یکی از بخش های ویژه و پنهانی آژانس امنیت ملی بود. چابکی و مهارت کامل سم فیشر در استفاده از تکنیک های مخفی کاری تنها گوشه ایی از توانایی های این فرد است. فیشر اولین فردی بود که به تنهایی برای برنامه های مخفیانه Third Echelon به عملیات های میدانی فرستاده می شد. البته سم فیشر به پیشبرد ماموریت ها به صورت انفرادی علاقه مند است. فیشر زمانی که ماموریتی از سوی سازمان ندارد در Towson واقع در Maryland ساکن می شد.
در سال ۱۹۸۰ ، فیشر در پایگاه آمریکایی ها در کشور آلمان مشغول به کار می شود. ۴ سال بعد با Regan Burns آشنا شده و با وی ازدواج می کند. نتیجه این ازدواج ، دختری به نام Sarah است که در ۱۶ ژانویه سال ۱۹۸۵ به دنیا آمد. فیشر و ریگان پس از مدتی از هم طلاق گرفته و نام خانوادگی “سارا” نیز به همین علت تغییر می کند. در سال ۱۹۸۹ “ریگان” به علت سرطان تخمدان فوت می کند و “سارا” در سپتامبر سال ۲۰۰۷ توسط یک راننده مست در یک سانحه رانندگی کشته می شود. اگر چه پس از مدتی سم فیشر در میابد که مرگ دخترش یک دروغ بوده و در نسخه Conviction ، سم فیشر تلاش می کند تا پرده از این راز بردارد و به جوابی برای قتل صحنه سازی شده دخترش برسد. همچنین وی تلاش می کند تا ارتباط این قضیه را با سازمان Third Echelon کشف کند.

مافوق و ناظر سم فیشر ، Irving Lambert نام دارد که نژادی آمریکایی دارد. لمبرت در ماموریت ها توسط کارکنان NSA نظیر William Redding ( معرفی شده در Chaos Theory) و Anna Grimsdottir حمایت می شد. یکی از همراهان وی ، D.P.Brunton گروهی به نام SHADONET را تاسیس کرد. SHADOWNET همانند Third Echelon افرادی را برای ماموریت های مخفی و سری همانند سم فیشر تربیت کرده و به ماموریت ها می فرستد.
اسامی مکان ها و کشورهایی که سم فیشر در آنجا ماموریتی داشته به شرح زیر است:
کانادا ، جمهوری دموکراتیک کنگو ، چین ، ایسلند ، اسرائیل ، تیمور شرقی ، اندونزی ، ژاپن ، قرقیزستان ، روسیه ، اوکراین ، ترکیه ، آذربایجان ، ایران ، کره شمالی و جنوبی ، مکزیک ، پاناما ، کلمبیا ، پرو ، میانمار ، صربستان ، جورجیا ، فرانسه.
اسامی مناطقی که سم فیشر در ایالات متحده حضور داشته است:
فرودگاه بین المللی لس آنجلس ، کالیفرنیا ، نیویورک ، نیو اورلئان ، زندان Ellsworth و مقرر CIA واقع در Langley ، ویرجینیا.
آقای Martin Caya طراح ارشد کاراکتر سم فیشر ، در گزارش های خود با سایت های خبری بیان کرده است که سم فیشر در حین انجام وظیفه در افغانستان مجبور بوده است که برای زنده ماندن خود در اجساد مرده پنهان شود. وی همچنین اظهار داشته است که سم فیشر در شرق کشور آلمان نیز ماموریتی داشته است. هدف این ماموریت منجر به سقوط USSR (اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی) شده است.
سم فیشر از ماموریت های CIA متنفر بود و به همین علت بیشتر در نقش نیروی کمکی و پشتیبانی ظاهر می شد. از ماموریت “بانک” در بازی Chaos theory نتیجه می توان گرفت که سم فیشر در کویت نیز حضور فعال داشته است. وی می گوید که بیشتر اوقات خود را در سال ۱۹۸۹ بین خندق های بغداد و کویت به سر می برد. از همین عملیات ” بانک” می توان دریافت که وی در پاناما زمانی که ایالات متحده Manuel Noriega را سرنگون کرده ، نیز حضور داشته است. سم فیشر در جنگ اول خلیج نیز حضور داشته است. در اولین ماموریت تمرینی بازی Splinter Cell لمبرت به Vermon Wilkes این نکته را گوشزد می کند که وی در این جنگ خدمت کرده است.
سم فیشر همانند فولاد ، سرد و تنومند است. وی می تواند از در و دیوار به راحتی بالا برود و مانورهایی را انجام دهد که یک فرد جوان از انجام آن هراس دارد. به هر حال سم فیشر می تواند در هر شرایطی از خود مراقبت کند. البته همانگونه که در ابتدای بیوگرافی ذکر شد ، سم فیشر به عملیات های انفرادی علاقه مند است. ماموریت های انفرادی نیازمند مخفی کاری است. وی می تواند دشمنان خود را به صورت کاملا مخفیانه غافلگیر کرده و آنها را خلع سلاح و یا نابود سازد.
فیشر به زبان های روسی ، کره ایی ، عربی ، چینی ، فارسی و اسپانیایی تسلط کامل دارد. این مورد به صراحت در کتاب ها و شواهدی همانند بازجویی سم فیشر از گاردها و مکالمات رد و بدل شده بین دشمنان و وی استخراج شده است. مسلما همه افراد دنیا به زبان انگلیسی مسلط نیستند و در بازی نیز این نکته رعایت شده است ولی با این حال گفت و گوها به زبان انگلیسی دوبله شده تا بازیباز متوجه گفت و شنودها شود.



منبع سایت Gamefa

*MoJtAbA*
13-02-14, 22:26
Only the registered members can see the link


این شخصیت در روستای خودش زندگی میکرده .روستایی در نزدیکیه لین کویی.او فنون هاپکیدو را بخوبی بلد بود و جزو بهترین نینجا های قبیله ی خود بوده.پس از مرگش توسط ساب زیرو به جهنم میره و در انجا با کوان چی اشنا میشود.کوان چی از اون قول میگیرد که او را به جهان بالا بفرسته و او شائو کان را بکشد.او در جهنم سخت تمرین میکند و به بدن اسکلتی اتشین خود کاملا مسلط میشود.از سلاح های مرگبار این شخصیت میشود به bloody spear اشاره کرد.او اول به بالا میرود و ساب زیرو را در یک تورنومنت میکشد و دوباره خود را به کوان چی میرساند.بعد متوجه میشود که کوان چی یک سلاح دیگر هم دارد و او نوب سایبات است.در اخر این دو جنگجو با همکاری شائو کان را به قتل میرسانند و متوجه خیانت کوان چی میشوند و او را نیز میکشند.اسکورپیون تصمیم میگیرد دیگر به بالا نرود و رهبر اسکورپیون های دیگر باشد


منبع (Only the registered members can see the link)

*MoJtAbA*
13-02-14, 22:27
Only the registered members can see the link


ساب زیرو نام گروه عملیاتی در کوهستان لینکویی است.این خانواده میتوانند انرژی اطراف را جمع کنند و ان را به یخ تبدیل کنند.(ما از این کرکتر دو تا داریم که یکیش میشه نوب).ساب زیرو در لیمکویی پیش استاد خود و نینجا های دیگر زندگی میکرد.او سبک shotokan را به خوبی انجام میداد و در لینکویی رقیب نداشت.از این خانواده دو برادر باز مانده بودند برادر بزرگ تر توسط اسکورپیون به جهنم رفت.اما اینی که در تصویر بالا میبینین برادر کوچک هست.او تعالیم بسیاری در نزد استادش دید و بعد از اینکه اژدهای یخ را کشت و گردنبند خانوادگی ساب زیرو را پس گرفت و قدرتش چند برابر شد.او به کمک نوب و اسکوپیون کوان چی را شکست داد. ولی طی جنگ و جدل هایش شد دشمن اصلی اسکورپیون.ساب زیرو یکی از بهترین سلاح های ریدن برای جنگیدن در برابر شائو کان هست


منبع (Only the registered members can see the link)

AMD>INTEL
14-02-14, 00:34
مجتبي جان عاشق شخصيت مكس پين هستم .... باهاش زندگي كردم

*MoJtAbA*
19-02-14, 16:19
نام: مکس پین
متولد: ۱۹۷۰
مکان: سائوپائولو در برزیل و نیویورک در آمریکا
شغل: پلیس_محافظ شخصی

مکس از کودکی مزه درد را چشیده است.پدری الکلی که دائما مادرش را کتک میزد.او در همان دوران مادرش را از دست داد.پدرش بعد از ترک وی رهسپار دیار باقی شد و مکس تنها ماند با یکی دو دوستی که برایش باقی مانده بود.مکس کم کم وارد اداره پلیس شد و با بهترین دوست و همکارش یعنی الکس بالدر آشنا شد و دوران خوبی را به سر میبرد تا اینکه با همسرش یعنی michelle در اداره آشنا شد و با او ازدواج کرد.دو سال بعد صاحب دختری با نام رز شدند.چه زندگی زیبایی.حتما این جمله را زیر لب آرام برای خود به زبان می آورید و دوست داشتید جای وی بودید.یک پلیس خوب,یک دوست و همکار نزدیک و یک همسر و دختر ناز و زیبا.قصه آخرش خوش است.سال ۱۹۹۸ بود که یک معتاد به ماده مخدری با نام v بدون دعوت وارد خانه مکس میشود و دختر و همسر زیبای او را به طرز فجیحی از پای در می آورد.مکس که روز خوبی را در اداره به سر برده بود و قصد ترک کردن سیگارش را داشت زیرا برای دختر کوچکش آزار دهنده و مضر بود در امید دیدار محبوبه و دختر نازش راهی منزل میشود که با انداختن کلید در و وارد شدن به منزل چشمانش به اینور و آنور تکان میخورد و صدای قلبش آرام ترین صدایی بود که تا بحال شنیده شده بود.دستانش یخ زده بود.به سمت بالای پله ها حرکت کرد و یک حسی شبیه اینکه میدانی اتفاق خوبی نیافتاده است در وجودش بود.مکس خون پاشیده شده جسم نحیف همسر و فرزندش که بر در و دیوار اتاق نقش بسته بود را به همراه مصببانش دید.مکس شاید از آن روز به بعد بود که دیگر لبخندی بر لبانش نقش نبست. مکس به دنبال انتقام خویش رفت.در نهایت آتش خشم خویش را با کشتن نیکول هورن خاموش کرد. مکس بعد از کشته شدن دوست و همکار سابقش یعنی بالدر پس از چند سال همکار جدیدی را در کنار خود میدید.کاراگاه وینترسون.اینبار حس وظیفه شناسی مکس او را تلنگر میزد.به دنبال گانگستر بزرگی با نام ولادمیر بود که از قضا دوست نزدیک او و البته اهل روسیه بود.در این بین با دختری با نام مونا ساکس آشنا شد که این آشنایی درهایی از امید و عشق را به رویش گشود.مکس عاشق کسی شده بود که قاتل و خطرناک بود.از بد روزگار همکار مکس مسئول پرونده آن دختر یعنی مونا بود.مکس بعد از تجربه حس درد و انتقام حال بایستی با حس وظیفه و عشق خود کنار بیاید.داستان به همینجا ختم نمیشود و مکس در پی یافتن ولادمیر متوجه میشود که ولد عاشق وینترسون نیز بوده است! این ماجرا را کمی پیچیده ترمیکرد.مکس بایستی انتخاب خود را انجام میداد و این کار را انجام داد.مکس همسرش را از دست داده بود نمیخواست معشوقه زندگی خودش را نیز از دست بدهد و با شلیک گلوله ای وینترسون را از سر راه مونا خارج کرد در حالیکه وینترسون تنها یک قدم تا زدن دستبند به دستان محبوبه مکس فاصله نداشت.مکس به اندازه تمام دردی که از مرگ همسر و دخترش کشیده بود در منجلاب گناه و اشتباه فرو رفته بود.مکس در نهایت موفق شد ولادمیر را از بین ببرد ولی در این بین او مونا را که تنها گزینه فکر کردن و ابراز علاقه برای خود بود را نیز از دست داد.مونا با گلوله ولادمیر قبل از مرگ خودش از بین رفت. بعضی ها می گویند مرد برای تحمل سختی ها اشک نمیریزد بلکه با قدم زدن ناراحتیش را خالی میکند.مکس ۹ سال را نوشید و دردهایش را با مسکن ها آرام کرد.۹ سال زمان خوبی برای دائم الخمر شدن است.مکس نه انتقامی در وجودش بود نه وظیفه و نه عشق.تنها چیزی که او را به جلو میراند و باعث میشد از فرط درد و غصه نمیرد بطریهای رنگارنگ مشروبی بود که گاه و بیگاه دستان مکس را نوازش میکرد و لبهای او را بوسه میزد.یاد لحظات بودن با مونا و محافظت از او.رفتن بر سر قبرهای عزیزانش.حتی در تکان خوردن سرش در اثر هوشیار نبودن هم به یاد زمانهایی می افتاد که همه چیزهایش را از دست داده بود.دردها و خاطرات بد تا توانستند وجود مکس را مانند خوره ای خوردند.مکس در یک بار در حال نوشیدن است که با دوستی آشنا میشود که در دوران دانشگاه با او نزدیک شده بود.نام او رائول بود.رائول و مکس آن شب در اثر یک درگیری خود را گرفتار دردسر عجیبی کردند.پسر یکی از کله گنده های مافیای شهر را راهی سینه قبرستان کردند.این اتفاق آغازی بود برای مسیر جدید زندگی پر خطر مکس.رائول پیشنهاد بادیگاردی یک خانواده ثروتمند را به مکس میدهد.مکس می پذیرد و راهی شهر سائوپائولو برزیل میشود. شغلی که مکس انتخابش کرده بود سختیهای زیادی را پیش رویش قرار داد.همسر برانکو رئیس خانواده ربوده میشود و مکس با دردسرهایی او را می یافت و درگیری خانواده های تبهکار بر سر قدرت و ثروت و محافظت از جان این خانواده بر عهده مکس تنهای ما بود.رودریگو کشته شد و برادر وی یعنی ویکتور پشت تمام جریانها بود! مکس پس از کشتن وی با همکاری یک پلیس راهی تعطیلاتی در باهیا شد.میشود گفت کمی حال او بهتر شده است ولی حتما بایستی فکری به حال اضافه وزن خود نیز بکند.او باید بداند که خیلی ها با او خاطره دارند و خیلیها بیشتر از خود او,او را دوست دارند.مکس خوش تیپ ما در ابتدا خود نویسنده بازی یعنی سم لیک عهده دار نقشش بود ولی در قسمت دوم آقای تیموتی گیبز این کار را بر عهده گرفت. صداپیشگی زیبای او را نیز جناب جیمز مک کارفی بر عهده داشت.


منبع سایت گیمفا