K1LOU
31-10-10, 17:15
خوب قبلا يك تايپيك با عنوان عایشه: چهرهی یک زن افغان (Only the registered members can see the linkعایشه-چهرهی-یک-زن-افغان?highlight=%D8%B9%D8%A7%D9%8A%D8%B4%D9%8 7+%DA%86%D9%87%D8%B1%D9%87+%D9%8A%D9%83+%D8%B2%D9% 86+%D8%A7%D9%81%D8%BA%D8%A7%D9%86) رو در همين انجمن داشتيم و حالا بايد ببينيم معالجه عايشه و سرنوشتش به كجا رسيد
مرداد امسال، عکس روی جلد مجلهی «تایم» در دنیا انعکاس گستردهای یافت. تصویری از زنی کم سن و سال و افغانی، به نام «عایشه» که بینی و گوشهایش بریدهشدهبود. دربارهی آن نوشتم و یکی از پستهای پر سر و صدای «یک پزشک» شد. حالا خبر رسیده که عایشه که برای عملجراحی ترمیمی، به آمریکا فرستادهشدهبود، صاحب یک بینی موقت شده و همچنان درمان رویش ادامه دارد. نخستین عکسش با چهرهای تازه منتشر شده. بزک ملایمی دارد و لبخند میزند. مسلماً با سر و صدایی که داستان تکاندهندهی او بهپا کرده، با چهرههای معروفی آشنا میشود، شاید فیلمی هم دربارهاش ساختهشود. عایشه، میرود تا مسیر مشهور شدن را بهسرعت طی کند.
Only the registered members can see the link
یک زخم، دیگر خونریزی نمیکند، یک جفت چشم، دیگر خیس و منتظر نیست، اما داستان دنیا ادامه دارد. عایشه تمام نمیشود. عایشه، خواهرِ عایشه است که ده سال دارد و خبری از او در دست نیست. او، طارق کتاب «هزار خورشید تابان» است که هنگام بازی در کودکی پایش روی مین میرود. عایشه، زنی است سیاه، به سیاهی شب در دارفور سودان که بارها مورد بیحرمتی قرار گرفته. عایشه در روآندا زندگی میکند. همسر و سه فرزندش با شمشیر، جلوی چشمانش قطعهقطعه میشوند و مورد بیحرمتی قرار میگیرد و سپس، او هم قطعهفطعه میشود، چون از قبیلهی مردانی نیست که شمشیر دارند. عایشه، مردی از کوزُوو است که از جبههی جنگ برمیگردد، خوشاقبال بوده که زنده مانده. برای دختر ۲ سالهاش، عروسک سالمی که از خرابههای سوخته یافته، و برای پسر ۵ سالهاش، یک فشنگ یادگاری میبرد؛ اما خانهاش را نمییابد. بهجای خانهاش حفرهای سوخته و خالی بر زمین بهجای مانده. عایشه، نام پسر جوان سیاهپوستی است که چون همرنگ آن ۵ پسر قویهیکل سفیدپوست نیست، آنقدر در کوچهای بنبست کتک میخورد که دچار خونریزی داخلی میشود. عایشه، نام تکتک جنازههایی است که از پشت تیر خوردهاند و نام تنهایی است که مورد خشونت واقع شدهاند. عایشه، تمام زنان و مردانی است که رنگها، آیینها و کشورهای مختلفی دارند و دردهای بزرگی را تحمل میکنند. برخی خوششانسترند، مثل این عایشهی خاص، مثل چند نفری در دارفور که توجه «جرج کلونی» را جلب میکنند و برایشان مستند میسازد، مثل بچههای خردسالی که «آنجلینا جولی» و «برد پیت» به فرزندی میپذیرند. چند زخم دیگر، درمان میشود، اما هنوز میلیونها زخم بر تن دنیاست.
درست یادم نیست چند سال قبل بود، کلیپ سادهای از سازمان یونیسف تماشا میکردم. همانکه اگر تمام انسان های دنیا، ده تن فرض شوند، چند تایشان چه رنگی هستند، چند تایشان زن یا مرد. کلیپ پایان عجیبی داشت. در نهایت این جملات بر صفحهی نمایش نقش میبست: «اگر از داشتن وعدهی غذایی بعدی خود مطمئنید، جایی برای خواب و سقفی بالای سر دارید، از نیمی از مردم جهان ثروتمندترید. همواره برای آنچه دارید، سپاسگزار باشید.» در دنیا به تعداد انسانهایی که وجود داشته و دارند، داستان هست. تعداد کمی از این داستانها بازخوانی میشود، روی کاغذ میآید یا سوژهی لنز دوربینها میشود. تلخترین داستانها، آنهایی هستند که ناخوانده و ناگفته میمانند، داستان آدمهای تنهایی که در مرکز درد هستند و تنها خودشان میزان تراژیک بودن آن را درک میکنند. این عایشه، داستانی خوانده شده و لبخندی بازیافته دارد. حتی درمان یک زخم هم شروع خوبی است، اما کفایت نمیکند. در مطلب اولم برای عایشه، از شمایی که خواننده بودید خواستم چهرهی عایشه را فراموش نکنید، حالا میخواهم خواهش کنم، این حداقل کار ممکن را انجام دهید: به یاد آن داستانها باشید. برای همیشه، داستانهایی وجود دارند که شما نمیشنوید. چیزهایی هستند که نمیدانید. هرگز!
این نوشته در «گوگل ریدر» 190 بار لایک خورده است.
منبع:Only the registered members can see the linkدرد-داشتن،-عایشه-بودن.html
مرداد امسال، عکس روی جلد مجلهی «تایم» در دنیا انعکاس گستردهای یافت. تصویری از زنی کم سن و سال و افغانی، به نام «عایشه» که بینی و گوشهایش بریدهشدهبود. دربارهی آن نوشتم و یکی از پستهای پر سر و صدای «یک پزشک» شد. حالا خبر رسیده که عایشه که برای عملجراحی ترمیمی، به آمریکا فرستادهشدهبود، صاحب یک بینی موقت شده و همچنان درمان رویش ادامه دارد. نخستین عکسش با چهرهای تازه منتشر شده. بزک ملایمی دارد و لبخند میزند. مسلماً با سر و صدایی که داستان تکاندهندهی او بهپا کرده، با چهرههای معروفی آشنا میشود، شاید فیلمی هم دربارهاش ساختهشود. عایشه، میرود تا مسیر مشهور شدن را بهسرعت طی کند.
Only the registered members can see the link
یک زخم، دیگر خونریزی نمیکند، یک جفت چشم، دیگر خیس و منتظر نیست، اما داستان دنیا ادامه دارد. عایشه تمام نمیشود. عایشه، خواهرِ عایشه است که ده سال دارد و خبری از او در دست نیست. او، طارق کتاب «هزار خورشید تابان» است که هنگام بازی در کودکی پایش روی مین میرود. عایشه، زنی است سیاه، به سیاهی شب در دارفور سودان که بارها مورد بیحرمتی قرار گرفته. عایشه در روآندا زندگی میکند. همسر و سه فرزندش با شمشیر، جلوی چشمانش قطعهقطعه میشوند و مورد بیحرمتی قرار میگیرد و سپس، او هم قطعهفطعه میشود، چون از قبیلهی مردانی نیست که شمشیر دارند. عایشه، مردی از کوزُوو است که از جبههی جنگ برمیگردد، خوشاقبال بوده که زنده مانده. برای دختر ۲ سالهاش، عروسک سالمی که از خرابههای سوخته یافته، و برای پسر ۵ سالهاش، یک فشنگ یادگاری میبرد؛ اما خانهاش را نمییابد. بهجای خانهاش حفرهای سوخته و خالی بر زمین بهجای مانده. عایشه، نام پسر جوان سیاهپوستی است که چون همرنگ آن ۵ پسر قویهیکل سفیدپوست نیست، آنقدر در کوچهای بنبست کتک میخورد که دچار خونریزی داخلی میشود. عایشه، نام تکتک جنازههایی است که از پشت تیر خوردهاند و نام تنهایی است که مورد خشونت واقع شدهاند. عایشه، تمام زنان و مردانی است که رنگها، آیینها و کشورهای مختلفی دارند و دردهای بزرگی را تحمل میکنند. برخی خوششانسترند، مثل این عایشهی خاص، مثل چند نفری در دارفور که توجه «جرج کلونی» را جلب میکنند و برایشان مستند میسازد، مثل بچههای خردسالی که «آنجلینا جولی» و «برد پیت» به فرزندی میپذیرند. چند زخم دیگر، درمان میشود، اما هنوز میلیونها زخم بر تن دنیاست.
درست یادم نیست چند سال قبل بود، کلیپ سادهای از سازمان یونیسف تماشا میکردم. همانکه اگر تمام انسان های دنیا، ده تن فرض شوند، چند تایشان چه رنگی هستند، چند تایشان زن یا مرد. کلیپ پایان عجیبی داشت. در نهایت این جملات بر صفحهی نمایش نقش میبست: «اگر از داشتن وعدهی غذایی بعدی خود مطمئنید، جایی برای خواب و سقفی بالای سر دارید، از نیمی از مردم جهان ثروتمندترید. همواره برای آنچه دارید، سپاسگزار باشید.» در دنیا به تعداد انسانهایی که وجود داشته و دارند، داستان هست. تعداد کمی از این داستانها بازخوانی میشود، روی کاغذ میآید یا سوژهی لنز دوربینها میشود. تلخترین داستانها، آنهایی هستند که ناخوانده و ناگفته میمانند، داستان آدمهای تنهایی که در مرکز درد هستند و تنها خودشان میزان تراژیک بودن آن را درک میکنند. این عایشه، داستانی خوانده شده و لبخندی بازیافته دارد. حتی درمان یک زخم هم شروع خوبی است، اما کفایت نمیکند. در مطلب اولم برای عایشه، از شمایی که خواننده بودید خواستم چهرهی عایشه را فراموش نکنید، حالا میخواهم خواهش کنم، این حداقل کار ممکن را انجام دهید: به یاد آن داستانها باشید. برای همیشه، داستانهایی وجود دارند که شما نمیشنوید. چیزهایی هستند که نمیدانید. هرگز!
این نوشته در «گوگل ریدر» 190 بار لایک خورده است.
منبع:Only the registered members can see the linkدرد-داشتن،-عایشه-بودن.html