PDA

مشاهده نسخه کامل : زندگی نامه ی دانشمندان



Quick
29-03-07, 11:36
دوستان لطفا زندگی نامه ی دانشمندان رو در این تایپک قرار بدید.

Quick
29-03-07, 11:38
Only the registered members can see the link files/gauss.jpg

شارل. فردريك گائوس فرزند باغبان فقيري از اهالي «برونشويك» آلمان بود كه در تاريخ 30 آوريل سال 1777 متولد شد. پدرش مردي شرافتمند و مادرش زني فعال و باهوش بود. گائوس بيش از سه سال نداشت كه پدرش را از اشتباهي كه در حساب ورقه اي بود مطلع ساخت و بدين ترتيب توانست استعداد فوق العاده خود را در محاسبه نشان دهد. هنگاميكه گائوس در مدرسه ابتدايي مشغول تحصيل بود و بيش از ده سال نداشت يك روز معلم او سر كلاس شاگردان را وادار نمود كه مجموعه سلسله اي از اعداد را با هم جمع كنند ولي هنوز صورت مسئله تمام نشده بود كه گائوس ده ساله گفت كه من مسئله را حل كردم او متوجه شده بود كه اختلاف ما بين او عدد از اين سلسله مقداريست ثابت و خود به خود دستوري براي مجموع اين نوع سلسله اعداد بوجود آورد.

معلم او سخت متعجب شد و اظهار داشت كه اين كودك از من قويتر است و من ديگر معلوماتي ندارم كه به او بياموزم گائوس در سال 1795 وارد دانشگاه گوتينگن شد و در 19 سالگي به حل بسياري از مسائل كه براي اويلر و لاگرانژ لاينحل مانده بود موفق گرديد گائوس نيز همچون ارشميدس و دكارت و نيوتن در كودكي دچار حادثه اي گرديد كه ممكن بود رياضيات را از وجود او محروم سازد وي در اولين سالهاي كودكي بود و طغيان آب ترعه اي را كه از كنار خانه محقر ايشان مي گذشت سرريز كرده بود. كودك كه در كنار آب بازي مي كرد در ترعه افتاد و چيزي نمانده بود كه غرق شود و اگر بر حسب تصادف كارگري كه در آن نزديكي بود وي را نجات نمي داد زندگاني گائوس به همين جا خاتمه مي يافت. روز سي ام مارس 1796 يكي از روزهاي تاريخي دوران زندگي گائوس است در اين روز يعني درست يك ماه قبل از اينكه نوزده ساله شود گائوس بطور قطع تصميم به مطالعه در رياضيات گرفت. از همين روز بود وي دفتر يادداشت علمي خويش را ترتيب داد كه يكي از ذيقيمت ترين مدارك تاريخ رياضيات مي باشد و اولين مسئله اي كه در آن ثبت شده است همين اكتشاف بزرگ او مي باشد.

اين دفتر يادداشت فقط از سال 1898 در معرض مطالعه عموم قرار گرفت يعني چهال و سه سال بعد از وفات گائوس.
گائوس در نهم اكتبر 1805 در بيست و هشت سالگي با يوهانا اشتهوف از اهالي شهر برونسويك ازدواج مي كند و در نامه اي كه سه روز بعد از نامزدي خود به دوست دانشگاهي خويش ولنگانگ بوليه نوشته است از خوشبختي خويش چنين گفتگو مي كند: «زندگاني هنوز به صورت بهاري ابدي با رنگهاي جديد و درخشان در مقابل من است.ظ از اين ازدواج سه فرزند نصيب او شد كه يوزف و مينا و لودويش نام داشتند زنش در يازدهم اكتبر سال 1809 بعد از تولد لودويش وفات يافت. اگرچه سال بعد (چهارم اوت 1810) بخاطر كودكانش از نو ازدواج كرد ولي سالها بعد نيز از زن اول خود با تأثر بسيار گفتگو مي كرد. زن دوم او كه مينا والدك نام داشت دو پسر و يك دختر برايش آورد.

فقر و تنگدستي گائوس از يك طرف و فوت زنش از طرف ديگر بدبيني عجيبي در او بوجود آورد بطوريكه تا آخر عمر اين بدبيني از او جدا نگرديد ولي با وجود همه اين گرفتاريها و در حاليكه نوشته بود «مرگ بر اين زندگي ترجيح دارد» كتاب «تئوري اجسام آسماني روي مقاطع مخروطي حول خورشيد» را انتشار داد و در سال 1811 مسير ستاره دنباله دار عظيمي را محاسبه نمود و در همين سال يك متير موهومي را بيان كرد ولي از ديگران مخفي نگهداشت بطوريكه كوشي رياضيدان معروف دوباره مجبور به كشف آن شد و بدين ترتيب 50 سال علم رياضي عقب بود. در سال 1833 تلگراف الكتريكي را ساخت و دو كتاب يكي در سال 1827 به نام «تجسسات درباره مسائل مربوط به مساحي عالي» منتشر ساخت و در اين هنگام بود كه تمام مردم معتقد بودند كه گائوس بزرگترين رياضيدان جهان است ولي گائوس به اين افتخارات اهميت نمي داد و هيچ كس را نزد خود نمي پذيرفت و از خانه خارج نمي شد و تنها در مدت 27 سال فقط يكبار براي شركت در كنگره علمي به برلين مسافرت كرد. گائوس فقط با زني به نام «سوفي ژرمن» اهل فرانسه ارتباط داشت اين زن در سال 1816 از طرف آكادمي علوم پاريس به اخذ جايزه بزرگ رياضيات نائل شد. گائوس به آثار والتر اسكات و ژان پول علاقه فراوان داشت و در هفتاد سالگي به فكر آموختن زبان روسي افتاد. گائوس اكتشافات خود را طي سالهاي 1796 تا 1814 در نوزده صفحه كه شامل 146 اكتشاف مهم بود در سال 1898 منتشر ساخت اين جزوه چند صفحه اي گنجينه بزرگي بود كه دانشمندان را به كلي حيران نمود.

گائوس اكتشافات خود را هميشه بصورت معما يادداشت مي نمود و معتقد بود كه فقط براي خود مطالعه مي كند. وي هنگامي كه در دانشگاه تحصيل مي كرد كتاب خود را به نام «تجسسات حسابي» تمام كرد و تئوري اعداد را كه تا آن زمان شكل واقعي به خود نگرفته بود بصورت دانش حقيقي درآورد. لاگرانژ رياضيدان معروف در مورد كتاب گائوس چنين اظهار داشته است:
كتابي را كه به عنوان «تجسسات حسابي» منتشر نموده ايد مقام علمي شما را تا رديف بزرگترين رياضي دانان جهان بالا برده است و قسمتي ازآن كه شامل اكتشافات تحليلي است تاكنون نظيرش بوجود نيامده مقارن با انتشار كتاب گائوس در سال 1801 «پيازي» ستاره كوچك «سرس» را كشف نموده بود و منجمين در صدد محاسبه مدار آن بر آمدند ولي محاسبه آن به استفاده از اعدادي منجر شد كه چند كيلومتر طول داشتند. گائوس شروع به كار نمود و روش كلي مطالعه اين مسائل را به دست آورد در نتيجه اين اكتشاف به عنوان يك منجم مشهور شد و رياست رصدخانه گوتينگن را به دست آورد.
گائوس در سالهاي آخر زندگي مورد توجه و محبت عمومي قرار داشت ولي آنقدر كه شايستگي داشت از نعمت خوشبختي بهره مند نبود. در ابتداي سال 1855 كم كم از تصلب عضلات قلب و اتساع حفره هاي ريوي رنج مي برد و آثار آب آوردن در او هويدا شد. آخرين نامه اي كه نوشت خطاب به سر ديويه يوستر (فيزيكدان انگليسي) و درباره اكتشاف تلگراف الكتريكي بود. در صبح روز 23 فوريه 1855 در سن هفتاد و هشت سالگي با آرامش كامل جان سپرد در قلمرو رياضيات نام او تا ابد جاويد خواهد ماند..

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:40
Only the registered members can see the link files/maxwell.jpg

جيمز. كلارك. ماكسول در سيزدهم نوامبر سال 1831 در ادينبراي اسكاتلند متولد شد از كودكي به رياضيات و فيزيك علاقه فراوان داشت از سال 1841 ماكسول در فرهنگستان ادينبرا حضور مي يافت و در آنجا با لوئيس كمبل زندگينامه نويس و دانش پژه افلاطوني و دوست تمام عمر ديدار مي كرد در 1847 وارد دانشگاه ادينبرا شد و تحت تأثير جيمز ديويد فاربز و سر ويليام هميلتن قرار گرفت در 1850 به كمبريج رفت و زير نظر معلم خصوصي بزرگ ويليام هاپكنز به تحصيل پرداخت و همچنين تحت تأثير استوكس و ويليام هيوئل واقع شد او در سال 1854 از تحصيل فراغت يافت و در سال 1855 به عضويت ترينيتي برگزيده شد.

ماكسول از سال 1856 تا 1865 استادي كالج مارشال در ابردين و كالج كينگ در لندن را عهده دار بود آنگاه از كارهاي منظم دانشگاهي كناره گرفت تا به نگارش اثر معروفش «رساله اي درباره برق و مغناطيس» بپردازد در 1871 به عنوان نخستين استاد فيزيك تجربي در كمبريج منصوب شد و نقشه آزمايشگاه كونديش را طرح كرد و آن را گسترش داد ماكسول علاوه بر پژوهشهاي انقلابي در برق مغناطيس و نظريه جنبشي گازها كه نام وي را در تاريخ علم جاودان ساختند خدمات قابل توجه ديگري در چندين زمينه انجام داد نخستين مقاله اش درباره روش جديد ترسيم يك مرغانه كامل زماني انتشار يافت كه وي چهارده ساله بود.

كارهاي ابتدايي او در نورشناسي هندسي بود از جمله كشف عدسي «چشم ماهي» (1843) و نور اكشساني (1840) كه با استفاده ازيك جفت منشور قطبنده كه ويليام نيكل به وي داده بود صورت پذيرفت ماكسول در سال 1839 پژوهش در مخلوط رنگها را درآزمايشگاه فاربز آغاز كرد و آنقدر پيش رفت تا دانش رنگ سنجي كمي را آفريد او ثابت كرد كه نظير همه رنگها را مي توان با مخلوط كردن عامل طيفي بوجود آورد مشروط بر اينكه افزايش يا كاهش عاملها امكان پذير باشد.

او نظريه تامس يانگ درباره سه گيرنده در ديدن رنگها را احيا كرد و نشان داد كه كور رنگي به علت ناكارآيي يكي يا بيشتر ازيكي از اين گيرنده هاست او اولين عكس سه رنگي را طرح ريزي كرد (1851) بيشتر وقت ماكسول بين سالهاي 1845 و 1849 صرف بررسيهاي رياضي حركات و پايداري حلقه هاي كيوان (زحل) گرديد. ماكسول بر اثر مطالعه در حلقه هاي زحل كه مسأله تعيين حركات تعداد زيادي از اجسام متصادم را پيش آورد و بر اثر مقالات كلاوزيوس (1847 و 1848) با تصوري از احتمال و مسيرهاي آزاد و نيز در نتيجه مطالعات قبلي (يعني نظريه جنبشي گازها) به فرمول هاي آماري براي توزيع سرعتها در گازي با فشار يكنواخت انجاميد و از آغاز عصر نويني در فيزيك خبر داد كه از تازگي فوق العاده انديشه ماكسول درباره توصيف فرايندهاي عملي فيزيك به وسيله تابعي آماري پديد آمد پژوهشهاي ماكسول درباره توصيف فرايندهاي عملي فيزيك به وسيله تابعي آماري پديد آمد.

پژوهشهاي ماكسول در زمينه برق در سال1844 آغاز شد اين پژوهشها به دو چرخه گسترده تقسيم مي شوند چرخه اول از زمان پنج مقاله عمده است در زمينه برق مغناطيس چرخه دوم با تنظيم «رساله اي درباره برق و مغناطيس» و بيشتر از ده مقاله كوتاهتر در زمينه مسائل خاص ادامه مي يابد. اندازه گيري هاي نارواني گازي در فشارها و دماهاي مختلف كه ماكسول و همسرش در سال 1855 انجام دادند در آن زمان مفيد ترين خدمت به فيزيك تجربي بود مقاله «نظريه پويشي گازها» كه بعد از آن عرضه شد بزرگترين تك مقاله ماكسول بود و ماكسول در آن نظريه تازه اي پرورد كه در آن مولكولهاي گاز به صورت مراكز نيرويي بودند دستخوش نيروي رانش مولكولي از درجه n ام و به جاي ميانگين مسير آزاد زمان مشخص كننده اي را قرار مي داد و آن «مدول زمان واهلش» تنشها در گاز بود.

فرايند هاي كوتاه مدت كه با زمان واهلش مقايسه شوند كشسانند و فرايندهايي كه طول مدتشان درازتر باشد ناروانند اين نظريه واهلش كشش آغازگر تغيير شكل ماده شد و به طور نامستقيم به هر شاخه فيزيك اثر گذاشت ماكسول در دو سال آخر عمر خود دو مقاله بسيار قوي درباره فيزيك مولكولي منتشر ساخت كتاب درسي ماكسول به نام Theory of Heat «نظريه گرما» در سال 1870 منتشر شد و چندين چاپ با تجديد نظر بسيار انتشار يافت همچنين در سال 1873 كتاب خود را به نام «دوره الكتريسيته و مغناطيس» منتشر ساخت و بلافاصله به سمت استاد كرسي فيزيك دانشگاه انتخاب شد ولي عمرش كوتاه بود و در پنجم نوامبر سال 1879 در چهل و نه سالگي وفات يافت.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:41
Only the registered members can see the link files/volta.jpg

ولتا در سال 1745 در كومو كه در نزديكي ميلان ايتاليا بود به دنيا آمد دايي ولتا مسئوليت تربيت وي را كه در كالج يسوعي محلي آغاز شده بود به عهده گرفت سپس دايي ديگرش كه از فرقه دومينيكي و در معتقدات يسوعي با او سهيم بود آن را به پايان رسانيد ولتا تحصيلاتش را در مدرسه مدهبي بنتسي ادامه داد و در آنجا بود كه كتاب لوكريتوس سخت بر او اثر گذاشت داييهاي او مي خواستند كه او پيشه وكالت را كه از سوي خانواده مادرش شغل ابرومندي شناخته شده بود برگزيند ولتا ترجيح داد كه از آنچه نبوغ خود مي ناميد پيروي كند و اين نبوغ او را در هجده سالگي به مطالعه در باره برق كشانيد ولتا در بيست و نه سالگي معلم مدرسه شبانه روزي «كوم» گرديد.

در همين موقع اسبابهاي مختلف الكتريكي از قبيل الكتروفور، آب سنج، الكتروسكوپ و غيره را ساخت و شهرت بسياري كسب نمود و در سال 1779 با سمت استادي در دانشگاه پاوي مشغول به كار شد ولتا در اختراع الكتروفور (دستگاه برق ساز) خود يعني شگفت آور ترين ابزار برقي پس از بطري ليد اين بينش را كه صمغ (رزين) برق خود را بيش از شيشه حفظ مي كند با اين واقعيت تلفيق كرد كه يك ورقه فلزي و عايق بارداري كه خوب تنظيم شده باشند مي توانند جرقه هاي فراوان توليد كنند بي آنكه برق را ضعيف سازند در سال 1772 ولتا صورت مفصل و دشواري از Electtricismo artificial را منتشر كرد كه بيش از پيش مؤيد اين نظر عجيب بود كه برقهاي ناهمنام در پيوند يك عايق باردار و يك هادي كه موقتاً به زمين وصل شده است فقط به اين منظور يكديگر را خنثي مي كنند كه در تجزيه هاي بعدي با تقويت مجدد پديد آيند گاز سنج ولتا يكي از مهمترين كشفهاي سده هيجدهم را محقق ساخت و آن عبارت بود از كشف تركيب آب كه لاووازيه در ميان چيزهاي ديگر با جرقه زدن اكسيژن و هيدروژن روي جيوه به دان پي برد.

مطالعات بعدي ولتا در مورد هوا مربوط مي شد به عمل و تأثير گرما در گازها و بخارها تصور كلي او از گرما دنباله نظريه هاي كرافردوكرون درباره سيالات است با يك استثنا ي خاص گو آنكه منابع او پديده گرماي نهان را به تركيبي شيميايي نسبت مي دادند كه موجب تغيير حالت بود او گرما را عمده ساخت و گرماي نهان را نتيجه جهش بعدي در ظرفيت گرماي ويژه دانست ولتا در اندازه گيري انبساط هوا به عنوان تابعي از گرما يا شايد تابعي از دماي كه در دماسنج جيوه اي نشان داده مي شود موفقتر بود ولي مجلاتي كه مخصوص انتشار اين نتايج بودند در خارج ايتاليا كمتر خوانده مي شدند در هر حال حق قضيه «ثابت بودن ضريب انبساط هوا» بنابر رأي يكپارچه كنگره بين المللي فيزيكدانان در كومو كه به پاس صدمين سال درگذشت دو تشكيل شده بود بار ديگر به ولتا برگردانده شد در سال 1780 موضوع بحث مجامع علمي«الكتريسيته» بود والش ثابت كرده بود كه تكان حاصل از تماس با ماهي تورپيل از نوع تكانهاي الكتريكي است.

درسال 1773 ماهي مزبور را تشريح كرد و عنصر مولد الكتريسيته را پيدا نمود هنتر در همان عنصر مشابهي در بدن يكي از انواع مارماهي پيدا كرد به اين ترتيب فكر اينكه حيوانات ديگر هم بايد داراي اين عضو باشند قوت گرفت لويي گالواني استاد تشريح دانشگاه بولوني در سال 1780 اين آزمايش را روي قورباغه انجام داد بطوريكه قورباغه را به برق گير آويزان نمود و ملاحظه نمود كه هنگام عبور ابر عمل انقباض در پنجه هاي قورباغه انجام مي شود گالواني براي اطمينان كامل در هواي خوب قورباغه را به بالكون فلزي منزل خودش آويزان كرد ولي نتايج قبلي را مشاهده نكرد يك شب كه حوصله اش از نگرفتن نتيجه به سر آمده بود با عصبانيت قورباغه را از محلي كه آويزان كرده بود جدا كرد و در اين موقع به موجب تصادف دراثر تماس گازانبري كه بوسيله آن قورباغه را گرفته بود با بالكون تكاني در قورباغه مشاهده مي نمايد و فكر مي كند كه واقعاً مسئله الكتريسيته حيواني را كشف كرده است.

ولي صداي مخالفي از ولتا بلند شد كه الكتريسيته كه در اين عمل بوجود آمده است فقط در اثر تماس گاز انبر و بالكون آهني است ولتا در واقع تجربيات گالواني را تكرار نمود و در صدد برآمد كه ثابت كند قورباغه دخالتي در ايجاد الكتريسيته نداشته است آنگاه سكه اي ازنقره و قطعه اي روي به كار برد و آنها را با پارچه پشمي اسيددار از هم جدا نمود و بدينوسيله پيل الكتريكي تشكيل شد اين پيل فقط جرقه توليد نمي كرد بلكه جرياتي متصل كه در حال عبور بود ايجاد مي نمود دانشمند بزرگ روز بيستم مارس ضمن نامه اي اكتشاف خود را به جامعه پادشاهي اطلاع مي دهد و از همين زمان شهرت فراواني در سراسر اروپا كسب مي نمايد وكشف او تأثير عميقي در مجامع علمي بوجود آورد و ناپلئون او را به پاريس دعوت مي كند و از او مي خواهد ك تجربه اش را در مقابل آكادمي تكرار كند و بعد از اثبات آن او را به سمت كنت و سناتور كشور ايتاليا انتخاب مي كند ولتا بعد از سه سال از شغل خود كناره مي گيرد و به كوم مي رود او در سال 1827 در هشتاد و دو سالگي زندگي را وداع مي گويد.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:42
Only the registered members can see the link files/galileo.jpg

گاليلئو گاليله در سال 1564 در پيزا واقع در ايتاليا متولد شد. وي تا 19 سالگي تمام مطالعات خود را در ادبيات متمركز نموده بود تا اينكه روزي در يكي از مراسم مذهبي كليسا مشاهده چهل چراغي كه در بالاي سرش نوسان مي كرد توجه او را جلب كرد. او هنگام مشاهده توجه كرد كه هرچند دامنه نوسان هر بار كوتاهتر مي شود ليكن زمان نوسان همواره ثابت باقي مي ماند اغلب انسانها شايد در اين مشاهده چيز خاصي را نمي يافتند ولي گاليله از روح كنجكاو و پژوهشگر دانشمندان برخوردار بود او از آن لحظه شروع به اجراي يك رشته آزمايشهاي عملي كرد به اين ترتيب كه وزنه هايي را به يك ريسمان بست و از محلي آويزان نمود و آنها را به اين سو و آن سو به نوسان در آورد. در آن دوران هنوز ساعتهاي دقيق با عقربه ثانيه شمار نبود و بنابراين گاليله براي اندازه گيري زمان حركات وزنه هاي آويزان و در حال نوسان از ضربات نبض خود سود مي جست. او دريافت كه مشاهداتش در كليساي جامع پيزا صحت دارد.

اگرچه دامنه نوسان هر بار كوتاهتر مي شد اما هر نوسان زمان مشابه نوسانهاي قبلي را در بر مي گرفت به اين ترتيب گاليله قانون آونگ را كشف كرده بود. قانون آونگ گاليله امروزه همچنان در امور گوناگون به كار مي رود مثلاً براي اندازه گيري حركات ستارگان و يا مهار روند كار ساعتها از اين قانون استفاده مي كنند. آزمايشهاي او درباره آونگ آغاز فيزيك ديناميك جديد بود واكنشي كه قوانين حركت و نيروهايي را كه باعث حركت مي شوند در بر مي گيرد. گاليله در سال 1588 در دانشگاه پيزا مدرك دكتري (استادي) گرفت و در همانجا براي تدريس رياضيات باقي ماند. او در 25 سالگي دومين كشف بزرگ علمي خود را به انجام رسانيد، كشفي كه باعث از بين رفتن يك نظريه به جا مانده دوهزار ساله شد و دشمنان زيادي برايش آفريد. در دوران گاليله بخش بسياري از علوم براساس فرضيه هاي فيلسوف بزرگ يوناني- ارسطو كه در قرن چهارم پيش از ميلاد مي زيست بنا شده بود اثر او به عنوان مرجع و سرچشمه تمامي علوم به شمار مي آمد. هر كس كه به يكي از قانونها و قواعد ارسطو شك مي كرد انسان كامل و عاقلي به شمار نمي آمد. يكي از قواعدي كه ارسطو بيان كرده بود اين ادعا بود كه اجسام سنگين تندتر از اجسام سبك سقوط مي كنند.

گاليله ادعا مي كرد كه اين قاعده اشتباه است به طوريكه مي گويند او براي اثبات اين خطا از استادان هم دانشگاهي خود دعوت به عمل آورد تا به همراه او به بالاترين طبقه برج مايل پيزا بروند. گاليله دو گلوله توپ يكي به وزن 5 كيلو و ديگري به وزن نيم كيلو با خود برداشت و از فراز برج پيزا هر دو گلوله را به طور همزمان به پايين رها كرد، در كمال شگفتي تمام حاضران در صحنه مشاهده كردند كه هر دو گلوله به طور همزمان به زمين رسيدند. گاليله به اين ترتيب كه قانون فيزيكي مهم را كشف كرد (سقوط اجسام به وزن آنها بستگي ندارد.)

در همين موقع كه گاليله مشغول مطالعه بود ناگهان شايع شد كه در سوئيس عدسي ها را با هم تركيب كرده اند و توانسته اند اجسام را از مسافات دور مشاهده نمايند. از اين موضوع اطلاع صحيحي در دست نيست ولي اينطور مشهور است كه «زاخاري يانسن» كه در ميدان ميدلبورك عينك ساز بود اولين دوربين نزديك كننده اشياء را بين سالهاي 1590 و 1609 ساخته بود ولي عينك ساز ديگري به نام «هانس يپرشي» اختراع او را با تردستي از او مي ربايد و در اكتبر 1608 امتياز آن را به نام خود ثبت مي نمايد. گاليله هم در اين موقع موفق به ساختن دوربين مشابهي گرديد ولي اين دستگاه قدرت زيادي نداشت اما مطلب مهم اين بود كه اصل اختراع كشف شده بود و ساختن دوربين قوي تر فقط كار فني بود. اين دوربين به رئيس حكومت ونيز تقديم شد و در كنار ناقوس «سن مارك» گذاشته شد.

سناتورها و تجار ثروتمند در پشت دوربين قرار گرفتند و همگي دچار حيرت و تعجب شدند چون آنها خروج مؤمنين را ازكليساي مجاور و كشتيهايي را كه در دورترين نقاط افق در حركت بودند مشاهده نمودند ولي گاليله فوراً دوربين را به طرف آسمان متوجه ساخت مشاهده مناظري كه تا آن زمان هيچ چشمي قادر به تماشاي آن نبود شور و شعفي فراوان در گاليله به وجود آورد. گاليله مشاهده نمود كه ماه برخلاف گفته ارسطو كه آن را كره اي صاف و صيقلي مي دانست پوشيده از كوه ها و دره هايي است كه نور خورشيد برجستگي هاي آنها را مشخص تر مي سازد به علاوه ملاحظه نمود كه چهار قمر كوچك به دور سياره مشتري در حركت هستند و بالاخره لكه هاي خورشيد را به چشم ديد. دانشمند بزرگ در سال 1610 تمام اين نتايج را در جزوه اي به نام قاصد آسمان انتشار داد كه موجب تحسين و تمجيد بسيار گشت ولي انتشار كتاب قاصد آسمان فقط تحسين و تمجيد همراه نداشت بلكه جمعي از مردم بر او اعتراض كردند و از او مي پرسيدند كه چرا تعداد سيارات را هفت نمي داند و حال آنكه تعداد فلزات هفت است و شمعدان معبد هفت شاخه دارد و در كله آدمي هفت سوراخ موجود است، گاليله در جواب تمام اين سؤالات فقط گفت با چشم خود در دوربين نگاه كنيد تا از شما رفع اشتباه شود.

مشاهدات و پژوهشهاي گاليله او را به اين وادي رهنمون شدند كه فرضيه هاي علمي را كه براساس آنها زمين در مركزيت عالم قرار داشت و خورشيد و ستارگان به دور آن مي گشتند مردود مي شمرد. نزديك به نيم قرن پيش از آن كوپرنيك اثر بزرگ خود را -كه طي آن ثابت كرد خورشيد در مركز دستگاه ستاره اي ما نيست و زمين و سياره ها به دور آن مي گردند- در معرض اذهان عموم قرار داده بود. اين فرضيه كوپرنيك مورد لعن و نفرين كليسا قرار گرفته بود و زماني كه گاليله آشكارا اعلام داشت كه اين فرضيه صحت دارد و او با آن موافق است، نظريه كوپرنيك به دست فراموشي سپرده شده بود اعلاميه گاليله اعتراضات شديدي را برانگيخت. روحانيون عالي مقام كليساي كاتوليك دوباره خشمگينانه فرضيه كوپرنيك را به شدت محكوم كرده و آن را مطرود شمردند. گاليله با شخصيتهاي بزرگي مانند كاردينال «بلاربن» و كاردينال «باربريني» سابقه دوستي داشت كه از او حمايت مي كردند ولي اين شخصيتهاي بزرگ نتوانستند مانع آن شوند كه واتيكان در سال 1616 اصول و عقايد كوپرنيك را محكوم كند.

گاليله نمي توانست مخالفين خود را به وسيله تجربه و مشاهده محكوم كند زيرا هيچگونه استدلال غيرمذهبي براي ايشان كافي نبود و روحانيون براي هر چيز غير از كتاب مقدس را مطابق ميل خود تغيير دهد. چون اين كار ممكن نبود طبعاً مي بايست گاليله محكوم شود و حتي اگر خود پاپ هم از صميم قلب معتقد به عقايد كوپرنيك بود محاكمه گاليله و محكوميت او اجتناب ناپذير بود. در سال 1632 كه دوست او كاردينال «باربريني» به نام اوربن هفتم پاپ شده بود از موقعيت استفاده كرد و ضربت بزرگي را وارد نمود. وي كتابي به زبان ايتاليايي منتشر كرد كه در آن سه نفر مشغول گفتگو هستند يكي از آنها از بطلميوس و دو نفر ديگر از كوپرنيك دفاع مي كنند. با انتشار اين كتاب خشم و غضب روحانيون چند صد برابر گشت و بدتر از همه اينكه براي پاپ اين سوء تفاهم ايجاد شد كه شخص ابله و احمقي كه در مكالمات از بطلميوس دفاع مي كند خود اوست. گاليله را به رم احضار كردند و او را در منزل يكي از اعضاي عالي رتبه ديوان تفتيش عقايد جاي دادند. در همين اوقات دختر پدر مقدس مشغول تهيه ادعا نامه او بود و در روز 20 ماه ژوئن 1633 محكوم را به آنجا احضار كردند و در 22 ژوئن وادارش نمودند كه توبه نامه زير را امضاء كند.

من گاليله در هفتادمين سال زندگي در مقابل شما به زانو درآمده ام و در حاليكه كتاب مقدس را پيش چشم دارم و با دستهاي خود لمس مي كنم توبه مي كنم و ادعاي خالي از حقيقت حركت زمين را انكار مي كنم و آن را منفور و مطرود مي نمايم.

گاليله بعد از محاكمه در منزل دوستش پيكولوميني اسقف شهر سين محبوس شد ولي بعد از مدتي به او اجازه داده شد تا در خانه ييلاقي خود واقع در آرستري اقامت كند.

گاليله تا دم مرگ بر اعتقاد خويش پا برجا ماند. او به طور پنهاني به آزمايشهاي تجربي خود ادامه داد و پيش از آنكه در سال 1642 در آرستري در حومه فلورانس دار فاني را وداع گويد دو كتاب ارزشمند ديگر را نيز به رشته تحرير در آورد. آثار او نخست در سال 1835 از سوي كليساي كاتوليك از ليست سياه، (ليست كتابهاي ممنوعه) خارج شد و اجازه انتشار يافت. امروزه ما به گاليله به عنوان يك پژوهشگر سخت كوش كه بشريت بسيار به او مديون است احترام مي گذاريم. او به جهان نشان داد كه يك دانشمند بايد اين آزادي را داشته باشد كه نظريه هايي را كه اشتباه هستند نقد كند و نظريه هاي جديدي را بنيان گذارد. او همچنين نشان داد كه يك دانشمند نبايد خود را گرفتار دستورها و يا روايات ديني تحريف شده كند.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:43
Only the registered members can see the link files/kopernikus.jpg

نيكولاس كوپرنيك در نوزدهم سال 1473 در شهر تورن واقع در لهستان متولد شد و چون پدرش را از دست داده بود تربيت و پرورش او به دست عمويش انجام گرفت. عمويش كه يكي از كشيشان بزرگ بود او را براي تحصيل به دانشگاه «كراكووي» فرستاد. كوپرنيك در بيست و سه سالگي براي تحصيل در رشته طب به دانشگاه «پادو» وارد شد و ضمناً در دانشگاه بولوني تحصيل نجوم مي كرد. طولي نكشيد كه در اثر بروز استعداد خويش يك كرسي تدريس رياضيات را به دست آورد. كوپرنيك در سن 25 سالگي به شهر رم آمد. او در دانشگاه رم استاد اختر شناسي شد و به شاگردانش علوم آسمان شناسي نقل شده از دورانهاي پيشين را كه اخترشناس يوناني «بطلميوس» حدود 1370 سال قبل از زمان او بنيان نهاده بود تدريس مي كرد. در تصوير بطلميوس از نظام عالم زمين مركز عالم است و سيارات هر يك در دايره اي كه شعاع آن فاصله سياره تا زمين است به گرد زمين مي چرخند.

اين نظريه پاكيزه و مرتب بود و مي شد از آن براي محاسبات مداري سياره ها نيزاستفاده كرد اما هرچه كه بود نظريه اي غلط بود و بايد هزار و هفتصد سال مي گذشت و مشاهدات نجومي با دقت كافي امكانپذير و انجام مي شد تا زمينه به زير سؤال رفتن آن فراهم مي گرديد. آغاز گر انقلاب علمي كه سرانجام علم يونان را از تخت به زير كشيد نيكولاس كوپرنيك بود كه با كار خود انسان انديشگر را در مسيرخلاقيت بهتري قرار داد. براساس نظريه بطلميوس عالم از شرق به غرب به دور زمين مي گردد ولي كوپرنيك خود از آنچه كه درس مي داد ناراضي بود.

بسياري از چيزهايي كه او مشاهده كرده بود با اين فرضيه قابل توجيه و بيان نبود و خود فرضيه نيز داراي تضادها و تناقضهايي بود، مثلاً چرا ستارگان در مقايسه با ماه سريعتر حركت مي كردند تا در مقايسه با خورشيد؟ چرا تعدادي از ستارگان به ظاهر حركتي دوراني به دور آسمان داشتند؟ به همين جهت تصميم گرفت كرسي استادي خود در دانشگاه را ترك كند تا بتواند عميق تر و اصولي تر به پژوهش در دانش اخترشناسي بپردازد. او در سال 1501 پس از چند سال تحقيق در ايتاليا به وطن خود بازگشت و در آنجا به عنوان متولي كليساي جامع شهر فرائن بورگ در پروسيا و دبير و مشاور عمويش در منطقه «ارم لند» به كار پرداخت. او به عنوان كشيش كليساي شهر مراسم مذهبي را رهبري مي كرد و به عنوان پزشك به معالجه بيماران مي پراخت.

به عنوان يك مخترع يك سيستم سد بندي و ذخيره آب با يك آسياي آبران اختراع كرد كه بوسيله آن آب آشاميدني از يك رودخانه كه در فاصله 3 كيلومتري قرار داشت به داخل شهر هدايت مي شد و بالاخره به عنوان رياضيدان و حسابدار يك روش پولي سكه اي جديد براي پروسياي غربي و پادشاهي لهستان بنا نهاد. از آنجايي كه نخستين تلسكوپ سالها پس از مرگ او اختراع شد مجبور بود براي پژوهش در زمينه حركات اجرام آسماني تنها به چشمان خود متكي باشد. او براي اين كار دستور داد در اتاق مطالعه اش در برج كليسا شكافهايي در سقف ايجاد كنند. او مي توانست شبها مشاهده كند كه ستارگان چگونه بر فراز اين شكافها عبور مي كنند. وي در سال 1507 دريافت كه اگر به جاي زمين خورشيد مركز عالم فرض شود جداول نجومي موقعيت مكاني سيارات با دقت بس بهتري قابل محاسبه است.

ترتيب جديدي كه كوپرنيك براي موقعيت سيارات بر پايه افزايش فاصله آنها تا خورشيد در نظر گرفت- يعني ترتيب: عطارد، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري و زحل جاي ترتيب قبلي در نظريه زمين مركزي را گرفت. بنابر اصل پيشنهادي كوپرنيك چنانچه مدار گردش زمين به دور خورشيد از مدارات مشتري و زحل تنگ تر باشد زمين متناوباً از آنها پيش افتاده، سبب مي شود آن دو در آسمان شب در حال چرخش در جهت معكوس به نظر آيند. ديگر اينكه پديده تقديم اعتدالين را اينك مي شد با فرض تكان خوردن زمين (لرزش خفيف شبيه لرزش ژله) حين چرخش به دور محور خود توضيح داد.

اعتدالين به هنگام عبور خورشيد از صفحه مدار بر استواي زمين رخ مي دهند و برابري طول شب و روز در سراسر كره زمين را سبب مي شوند. اعتدال بهاري حوالي اول فروردين ماه و اعتدال پاييزي در حوالي آخر شهريور رخ مي دهد. مشكل در آن زمان اين بود كه اعتدالين هر سال اندكي زودتر رخ مي دادند و نظريه قديمي بطلميوس قادر به توضيح آن رويداد نبود. پيدايش فصول سال نيز اگر زمين در سال يكبار به دور خورشيد مي چرخيد و محور آن با راستاي قرار گرفتن خورشيد زاويه مي ساخت، بهتر قابل توضيح بود. كوپرنيك تقريباً چهل سال براي تكميل پژوهشهاي اخترشناسي خود وقت صرف كرد. با پايان يافتن پژوهشها ثابت كرد كه تصوير جهاني بطلميوس اشتباه است.

خورشيد و ساير ستارگان فقط در ظاهر به دور زمين مي گردند. كوپرنيك ثابت كرد كه در حقيقت اين خورشيد است كه در مركز جهان ما قرار دارد و زمين- مانند معدودي از اجرام آسماني بزرگ ديگر كه او مشاهده كرده بود- به دور خورشيد در گردش است. او اين سياره ها را Planet ناميد كه از واژه اي يوناني به معناي مهاجر گرفته شده است كه شامل سياراتي است كه پيش از اين ذكر شد. كوپرنيك درباره ماه فرضيه بطلميوس را تأييد مي كرد و به اين باور بود كه ماه واقعاً به دور زمين مي چرخد، در حاليكه زمين به دور خورشيد مي گردد و ماه به عنوان قمر زمين به همراه آن به دور خورشيد مي گردد.

كوپرنيك تا اواخر عمر خود از چاپ كامل نظرات خارق العاده خويش خودداري كرد و تنها در سال 1543 بود كه «گفتار درباره چرخش كرات سماوي» او انتشار يافت. افكار آماده در كتاب كوپرنيك بنيادي تر از آن بود كه بتوان آنها را جدي گرفت. يك نسخه چاپ شده از آثارش درست قبل از مرگ در بستر بيماري به دست او رسيد چون او در آن زمان بيش از هفتاد سال سن داشت و مفلوج و تقريباً نابينا بود بعيد به نظر مي رسيد كه موفق به ديدن اين اثر بزرگ چاپي شده باشد، اثري كه او براي خلق و ايجاد آن تمام عمرش را كار كرده بود. كوپرنيك در بيست و چهارم ماه مه سال 1543 هنگامي كه فقط چند روزي از انتشار كتابش مي گذشت وفات يافت. كوپرنيك بدون آنكه بداند چه خدمت ارزنده اي به جهان بشريت كرده است دار فاني را وداع گفت. سرانجام پس از گذشت يكصد و پنجاه سال از مرگش دانشمندان انديشه هاي او را پذيرفتند. كوپرنيك امروزه بيش از چهار سده پس از مرگش، يكي از بزرگترين ها در قلمرو دانش به شمار مي رود.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:44
Only the registered members can see the link um%20Theory_files/planck.jpg

ماكس كارل ارنست لودويگ پلانك در بيست و سوم آوريل سال 1858 در شهر كيل آلمان زاده شد. وي فرزند ششم ويلهلم پلانك استاد علوم قضايي دانشگاه شهر بود. افراد خانواده پلانك احترام زيادي براي آموزش و پرورش و فرهنگ و حفظ ارزشهاي سنتي خانواده قائل بودند. والدين همه آنها خصوصيات را به فرزند انتقال داده بودند. نامه هاي پلانك گوشه اي از زندگي خانوادگي اش را بازگو مي كنند كه در آنها سخن از گذرانيدن تابستان در تفرجگاه الدناي كنار درياي بالتيك و بازي كروكه روي چمن و از خواندن رمانهاي والتر اسكات در هنگام شب و از به روي صحنه آوردن نمايش و موسيقي با شركت افراد خانواده زياد به ميان مي آيد. پلانك دوره دبيرستان را درگيمنازوم مكسيميلان شهر مونيخ گذرانيد و در آنجا بود كه به علاقه خود پي برد. پلانك اعتبار و امتياز تفهيم معناي قوانين فيزيك را به خود براي اولين بار به هرمان مولر دبير رياضي خويش مي دهد. پلانك يك تيزهوش استثنايي نبود.

دبيرانش در گيمنازيوم از لحاظ رتبه او را به شاگرد اولي نزديك ميدانستند اما او را در هيچ زماني شاگرد اول نشناختند. معلمان وي در او جز رفتار شخصي خوب و سختكوشي در كار نشانه اي كه حاكي از تابناكي هوش يا وجود استعداد خاصي باشد، نديدند. به هر حال مهارتهاي او در برخوردهاي اجتماعي بايد از گونه تراز اولي بوده باشد چرا كه محبوب معلمان و همكلاسان خود بود. پلانك در پايان دوره گيمنازيوم خود در سال 1784 هنوز تصميمي در زمينه انتخاب رشته براي آموزشهاي بعدي خود نگرفته بود. تا اينك سرانجام ابتدا دانشجوي دوره كارشناسي دانشگاه مونيخ و چندي بعد دانشجوي آن دوره دانشگاه برلين شد.

وي به خواندن فيزيك عملي و رياضيات پرداخت و در پي انتقال به دانشگاه برلين در كلاسهاي فيزيكدانان مشهور آن روز هرمان فن هلمهولتز و گوستاو كيرشهوف شركت كرد. پلانك علاقه خويش به ترموديناميك را مديون اين دو استاد مي دانست. پلانك نظريه مكانيكي گرماي كلاوزيوس را به تفصيل مطالعه كرد و بعدها خاطر نشان ساخت كه اين مطالعه خصوصي چيزي بود كه سرانجام وي را به فيزيك كشاند. پلانك كه تحت تأثير كار و روشني روش استدلال كلاوزيوس قرار گرفته بود رشته اصلي درس خود را ترموديناميك انتخاب و بررسي در قانون دوم آن را موضوع تز دكتراي سال 1879 خويش در دانشگاه مونيخ كرد.

تز دكتراي پلانك مروري بر دو اصل كلاسيك ترموديناميك بود. اصل اول، اصل بقاي انرژي و اصل دوم مفهوم آنتروپي (كميتي كه اندازه اش در تمام فرايندهاي فيزيكي حقيقي مدام در افزايش است). افكار پلانك درباره آنتروپي و آزمايشهاي پيشنهادي او در آن باره هيچكدام از راهنمايان دانشگاهي ممتاز او را تحت تأثير قرار نداد. استاد هلمهولتز او را اصلاً نخواند و كيرشهوف هم كه آن را خواند از ان خوشش نيامد. حتي كلاوزيوس كه منبع الهام او بود كمترين علاقه اي به موضوع نشان نداد. پلانك با آن واكنش استادان نسبت به پايان نامه دكتراي خود با وقار و آرامش برخورد كرد و با اشتياقي حتي بيش از پيش به كار برگشت. فارغ التحصيل شدن وي به سبب بيماري اش با دو سال تأخير همراه بود اما درجه دكترايي كه سرانجام در سال 1879 گرفت با رتبه ممتاز بود.

پلانك در سال 1880 با سمت دانشياري به هيأت علمي دانشگاه مونيخ پيوست و پنج سال پس از آن به مقام استادي دانشگاه كيل رسيد. استخدام به عنوان استاد غيررسمي در دانشگاه كيل پلانك را از استقلال علمي بيشتري برخوردار ساخت. گوستاو كيرشهوف استاد راهنماي قديمي پلانك در سال 1889 درگذشت و كرسي استادي او در دانشگاه برلين خالي ماند و پلانك به جاي كيرشهوف به عنوان استاديار و مدير مؤسسه فيزيك نظري منصوب شد. پلانك در يكي ازروزها كه به ياد نداشته است در چه كلاسي از دانشگاه برلين درس دارد جلوي اتاق دفتر بخش ايستاده و از كارمندي نشاني محل برگزاري درس آن روز پروفسور پلانك را جويا ميشود.

كارمند در جواب مي گويد: آنجا مرو مرد جوان تو بسيار جوانتر از آن هستي كه بتواني درس پلانك، استاد فرهيخته ما را بفهمي. پلانك در پي استقرار در كرسي استادي خويش توجه خود را معطوف پديده تابش جسم سياه مشكل روز فيزيك كلاسيك كرد كه آن را نخستين بار كيرشهوف به ميان آورده بود. پلانك در سال 1900 به اين نتيجه رسيد كه براي توضيح پديده تابش جسم سياه بايد ايده كاملاً جديدي را پيش كشيد. وي اين فكر را در ميان نهاد كه انرژي نيز مانند ماده از آحاد يا بسته هاي كوچكي درست شده است. او آن آحاد را كوانتوم نام داد. كلمه اي مأخوذ از زبان لاتيني به معني «چقدر» و جمع آن كوآنتا بود، اين فكر كه با اصول و قوانين آن زمان وفق نمي كرد بالطبع مخالفاني بوجود آورد ولي اين مخالفتها بيش از پنج سال طول نكشيد زيرا تئوري اينشتين كه متكي به تئوري كوآنتا بيان شد ارزش واقعي و حقيقي تئوري بيان شده بوسيله پلانك را معلوم نمود. بعد از آنكه پلانك و اينشتين با يكديگر مكاتباتي آغاز كردند كه تا پايان عمر پلانك ادامه يافت و سبب همكاري هاي مهمي بين آنها در زمينه خواص نور نيز شد.

سهمي كه پلانك در پيشبرد علم ادا كرد او را «دانشمند دانشمندان» كرد. او مورد احترام همكاران خود در همه حوزه هاي علمي و از همه مليتهاي جهان بود. در سال 1918 كه جايزه نوبل در فيزيك اعطا مي شد، آلبرت اينشتين، نيلز بوهر، ارنست رادرفورد و ورنرهايزنبرگ – كه همه مي توانستند خود مستحق كسب آن افتخار باشند- مناسبت را با توافق بدون شرط خويش تاريخي تر كرده مستحق ترين شخص براي دريافت جايزه را پلانك دانستند. بدين ترتيب پلانك به اخذ جايزه نوبل نائل آمد و استاد دانشگاه برلين گرديد. همچنين شاهد تأسيس «انجمن ماكس پلانك براي پيشبرد علم» به جاي انجمن «قيصر ويلهلم» كه در سال 1911 پي افكنده شده بود- گرديد (خود او از 1930 تا 1937 رياست اين انجمن را برعهده داشت).

پلانك در روز چهارم اكتبر سال 1947 در نود و دو سالگي در پي يك حمله قلبي درگذشت. تاريخ او را به پاس دو كشف عمده اش به ياد خواهد داشت: كشف نظريه كوآنتومي و كشف آلبرت اينشتين در سال 1948 در ستايشنامه اي كه عنوان آن «در رثاء ماكس پلانك» بود چنين نوشت:
انسانهاي زيادي عمر خود را وقف علم مي كنند اما آنها همه به خاطر علم آن كار را نمي كنند عده اي براي آن به معبد علم مي آيند كه علم به آنها فرصت بروز استعدادهاي ويژه شان را مي دهد. براي اين گروه علم گونه اي ورزش است كه آنها از تمرين در آن به وجد مي آيند مانند آن ورزشكاري كه از تمرين دادن به ماهيچه هاي قوي خود شاد مي شود. گروه ديگري از انسانها به معبد علم براي عرضه توده مغز خود مي آيند به آن اميد كه از آن كار بازده مفيدي بياندوزند. اين عده تنها از آن رو سر از كار علمي در مي آورند كه شرايط گزينش حرفه انتخابي را به حسب اتفاق پيش روي آنها نهاده است. اگر شرايط حاكم بر آن گزينش به گونه ديگري بود، آنها ممكن بود سياستمدار يا مدير تجاري بشوند چنانچه پيش آيد كه خدا فرشته اي از فرشتگان خود را براي بيرون راندن گروههايي كه نام بردم از معبد به پايين بفرستد، بيم آن دارم كه معبد از بن خالي شود. با اين حال هنوز شمار اندكي از عابدان در آن باقي خواهند ماند برخي از زمان گذشته و برخي از عصر خود ما. پلانكِ ما جاي در گروه اخير دارد و از اين روست كه ما همه او را دوست داريم.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:45
Only the registered members can see the link files/euler.jpg

لئونارد اويلر در پانزدهم آوريل 1707 در شهر بازل سوئس متولد شد. پدرش از كشيشان پيرو كالون بود و ميل داشت پسرش جانشين او شود ولي اويلر برخلاف ميل او در دانشگاه بازل به مطالعه علوم الهي پرداخت. پدر اويلر تعليمات مقدماتي از جمله رياضيات را به او داد. اويلر بعداً چند سالي را در بازل به سر برد و در يكي از دبيرستانهاي (گومنازيوم) نسبتاً در سطح پايين محلي به تحصيل پرداخت. در دبيرستان رياضيات اصلاً تدريس نمي شد و در نتيجه اويلر اين دانش را به طور خصوصي نزد رياضيداني به نام يوهان بوركهارت آموخت. در سال 1720، اويلر كه هنوز چهارده سال نداشت وارد بخش ادب و هنر دانشگاه بازل شد تا پيش از كسب تخصص اطلاعات عمومي بيندوزد. از جمله استادان او يوهان يكم برنوس بود كه در كرسي رياضيات جانشين برادر ياكوب شده بود.

دويلر در سال 1722 معادل درجه ليسانس در ادبيات را دريافت كرد و در سال 1723 در رشته فلسفه فوق ليسانس گرفت. در هجده سالگي پژوهشهاي مستقل را آغاز كرد. نخستين كار او يادداشت كوچكي بود درباره رسم منحنيهاي همزمان در يك ملأ مقاوم كه در سال 1726 منتشر شد. در پي آن در همان نشريه مقاله اي درباره مسيرهاي متقابل جبري انتشار داد (1727). در پاييز 1726 از اويلر دعوت شد كه به عنوان دستيار فيزيولوژي در سن پترزبورگ خدمت كند. در 1727 از بازل به سن پترزبورگ رفت. در آنجا بي درنگ اين بخت مساعد را يافت كه در رشته واقعي خود كار كند و به عنوان عضو وابسته فرهنگستان بخش رياضيات منصوب شد. در سال 1731 به استادي فيزيك رسيد و در 1733 كه دانيل برنولي به عنوان استاد رياضيات به بازل بازگشت، اويلر جانشين وي شد.

او از مرداد 1727 گزارشهايي درباره پژوهشهاي خويش به جلسات فرهنگستان مي فرستاد. او آنها را در جلد دوم صورت جلسات فرهنگستان (گزارشهاي فرهنگستان امپراتوري علوم يتروگراد) انتشار داد (سن پترزبورگ 1729). شهرت اويلر از 19 سالگي آغاز مي گردد زيرا در اين سن بود كه آكادمي پاريس حل مشكلي را درباره ساختمان دكل كشتي به مسابقه گذاشته بود و مقاله اويلر در اين مورد مقام دوم را احراز نمود. اويلر طي چهارده سالي كه در سن پترزبورگ بود به كشفهاي درخشاني در زمينه هايي چون تحليل رياضي، نظريه اعداد و مكانيك دست يافت تا 1741 بين هشتاد تا نود اثر براي انتشار آماده كرده بود كه پنجاه و پنج تاي آنها از جمله دو جلد (مكانيك) را منتشر ساخت.

اويلر در آن زمان عضو دو فرهنگستان سن پترزبورگ و برلين بود و سپس به عضويت انجمن پادشاهي لندن (1749) و فرهنگستان علوم پاريس (1755) نيز انتخاب گرديد. در سال 1753 به عضويت انجمن فيزيك و رياضيات بازل برگزيده شد. اويلر در 1741 پس از چهارده سال اقامت در روسيه به برلين رفت و بيست و پنج سال بعد را در آنجا سپري كرد. او هنوز براي هر دو فرهنگستان برلين و سن پترزبورگ كار مي كرد. در تبديل «انجمن علوم» سابق به يك فرهنگستان بزرگ كه در سال 1744 رسماً با نام فرانسوي «فرهنگستان پادشاهي علوم و ادبيات برلين» بنياد نهاده شد، فعاليت فراوان داشت. طي اين دوره اويلر به تنوع پژوهشهاي خود بسيار افزود.

در همچشمي با دالامبر و دانيل برنولي دانش فيزيك رياضي را پايه ريزي كرد و در پيشبرد نظريه حركت ماه و سيارات از رقيبان كلرو و دالامبر هر دو بود. در همان زمان نظريه حركت جامدات را منقح ساخت. ابزار رياضي هيدروديناميك را فراهم آورد. هندسه ديفرانسيل سطوح را ابداع كرد و به شدت درباره نورشناسي، برق و مغناطيس به پژوهش پرداخت. همچنين درباره مسائل فن آوري نظير ساختن دوربينهاي شكستني بيرنگ، تكميل دوربين آبي زگنر و نظريه چرخهاي دندانه دار به تفكر پرداخت. شمار آثار اويلر در دوره اقامت در برلين از 380 كمتر نبود كه از آن ميان 275 اثر انتشار يافتند. از جمله تعدادي كتابهاي مفصل تكنگاشتي درباره حساب جامع و فاضل تغييرات، كتابي بنيادين درباره محاسبه مدارهاي اجرام آسماني، كتابي درباره توپخانه و پرتاب گلوله، كتاب «مدخلي به تحليل نامتناهيها»، رساله اي در كشتي سازي و دريانوردي كه صورت آغازين آن در سن پترزبورگ تهيه شده بود.

نخستين نظريه او درباره حركت ماه و اصول حساب ديفرانسيل سه كتاب آخر به هزينه فرهنگستان سن پترزبورگ انتشار يافتند و در آخر رساله اي بود درباره مكانيك جامدات به نام (نظريه حركت اجسام جامد) (1756)، رساله مشهور (نامه هايي به يك شاهزاده خانم آلماني درباره موضوعهاي مختلف فيزيك و فلسفه) كه در واقع درسهايي بود كه اويلر به يكي از بستگان پادشاه پروس داده بود، تا پيش از بازگشت اويلر به سن پترزبورگ انتشار نيافتند. اين كتاب موفقيتي بي نظير يافت و دوازده بار به زبان اصلي تجديد چاپ گرديد و به بسياري زبانهاي ديگر نيز ترجمه شد. اويلر همچنان به مطالعات رياضي خود ادامه مي داد و رفقايش او را روح آناليز رياضي مي دانستند. آراگو درباره اويلر چنين گفته است: اويلر با همان سهولتي كه انسان نفس مي كشد محاسبات رياضي را انجام مي دهد. اويلر به معناي گسترده اي كه در سده هجدهم براي كلمه هندسه به كار مي رفت هندسه دان بود.

در كار او رياضيات بستگي نزديكي با كاربرد ساير علوم با مسائل فناوري و با زندگي عمومي داشت. در آثار رياضي اويلر تحليل رياضي جايگاه نخست را دارد. هفده جلد از (مجموعه آثار) او در اين زمينه است. او با كشفيات خاص متعدد به تحليل رياضي ياري داد. نحوه عرضه آن دركتابهاي درسي خود را منظم ساخت. در بنيانگذاري رشته هاي متعدد مهم رياضي نظير حساب جامع و فاضل تغييرات، نظريه معادلات ديفرانسيل، نظريه مقدماني توابع متغيرهاي مختلط و نظريه توابع خاص بي اندازه كمك كرد. اويلر بسياري از قراردادهاي كنوني علائم رياضي را وارد ميدان كرد:

نماد e براي نمايش شالوده دستگاه لگاريتم طبيعي، استفاده از حرف f و دو كمان براي نمايش مثلاً تابع ، نشانه هاي نوين براي توابع مثلثاتي، نشانه n براي مجموع مقسوم عليه هاي عدد، علائم y و y و غيره براي تفاضلهاي متناهي و نشانه براي مجموع و حرف I براي 1- . كشفهايي كه درنيمه سده هجدهم در زمينه تحليل رياضي انجام گرفته بود به شيوه اي منظم به وسيله اويلر در دوره سه كتابي زير خلاصه شده است:

مدخلي بر تحليل نامتناهي ها (1748)، روشهاي حساب ديفرانسيل (1755)و روشهاي حساب انتگرال (1768-1770). او هر روز اكتشافي به اكتشافات خود مي افزود و تعداد آنها آنقدر زياد است كه حتي امروزه موفق به چاپ كامل آثار او نگرديده اند. در همين اوقات بود كه مسئله اي از طرف آكادمي مطرح شد و اويلر در عرض سه روز آن را حل كرد و مريض شد و در اين بيماري يك چشم خود را از دست داد. در شصت سالگي بود كه بدبختي عجيبي به او روي كرد و آن از دست دادن چشم ديگرش بود. گرچه چشم او را با موفقيت عمل كردند ولي زخم آن دچار عفونت شد و براي هميشه چشمان خود را از دست داد. اويلر مردي كه از تندخويي و حسادت به كنار بود در هجدهم سپتامبر 1783 هنگامي كه مشغول محاسبه مسير اورانوس بود ناگهان با گفتن كلمه «من مردم» زندگي را بدرود گفت.

Only the registered members can see the link

Quick
29-03-07, 11:48
Only the registered members can see the link files/newton.jpg

ايزاك نيوتن كه در روز 25 دسامبر 1642 يعني سال مرگ گاليله متولد شد از خانواده اي است كه افراد آن كشاورزان مستقل و متوسط الحال بودند و مجاور دريا در قريه وولستورپ مي زيستند نيوتن قبل از موعد متولد شد و زودرس به دنيا آمد و چنان ضعيف بود كه مادر گمان برد او حتي روز اول زندگي را هم نتواند به پايان برد پدرش نيز در عين حال اسحق نام داشت و در سي سالگي و قبل از تولد فرزندش درگذشت. پدرش مردي بوده است ضعيف با رفتار غيرعادي زودرنج و عصبي مزاج.

مادرش هاناآيساك زني بود مقتصد، خانه داري بود صاحب كفايت و صنعتگري با لياقت. آيزاك دوره كودكي شادي نداشت او سه ساله بود كه مادرش با بارناباس الميت كشيش مرفه با سني دو برابر سن خود ازدواج كرد. جدايي از مادر ظاهراً سخت بر شخصيت او اثر گذاشت و تقريباً مسلم است كه رفتار بعدي وي نسبت به زنان را نيز شكل داد. نيوتن هيچگاه ازدواج نكرد اما يك بار (شايد هم دوبار) نامزد كرد به نظر مي آمد كه تمركز او منحصراً روي كارش بود نه سالي كه نيوتن در وولستوپ جدا از مادر گذرانيد براي وي سالهاي دردناكي بود داستانهايي سر زبان است كه نيوتن جوان ازقبه كليسا بالا مي رفت تا نورث ويتام ده مجاور را كه مادرش اينك در آن زندگي مي كرد ببيند.

آموزش ابتدايي رسمي نيوتن در دو مدرسه كوچك دهكده هاي اسكلينگتن و راچفورد صورت گرفته بود كه هر دو براي رفت و آمد روزانه به خانه او نزديك بودند چنين به نظر مي رسد كه اول بار داييي او كه كشيشي به نام ويليام آيسكاف بوده است متوجه شد كه در نيوتن استعدادي مافوق كودكان عادي وجود دارد.

بدين ترتيب ويليام آيسكاف مادر را مجاب كرد كه كودك را به دانشگاه كمبريج (كه خودش نيز از شاگردان قديمي اين دانشگاه بود) بفرستند زيرا مادر نيوتن قصد داشت وي را در خانه نگهدارد تا در كارهاي مزرعه او را كمك كند در اين هنگام نيوتن 15 ساله بود كمبريج در آن زمان ديگر آكسفورد را از مقام اولي كه داشت خلع كرده به قلب پيوريتانيسم انگليس و كانون زندگي روشنفكري آن كشور بدل شده بود.

نيوتن در آنجا مانند هزاران دانشجوي ديگر دوره كارشناسي، خود را غرق مطالعه آثار ارسطو و افلاطون مي كرد نيوتن در يكي از روزهاي سال 1663 يا 1664 شعار زير را در كتابچه يادداشت خود وارد كرد. «افلاطون دوست من و ارسطو هم دوست من است اما بهترين دوست من حقيقت است.» او از كارهاي دكارت در هندسه تحليلي شروع كرده سريعاً تا مبحث روشهاي جبري پيش آمده بود در آوريل 1665 كه نيوتن درجه كارشناسي خود را گرفت دوره آموزشي او كه مي توانست چشمگيرترين دوره در كل تاريخ دانشگاه باشد بدون هيچگونه شناسايي رسمي به اتمام رسيد.

در حدود سال 1665 مرض طاعون شيوع يافت و دانشگاه دانشجويان خود را مرخص كرد نيوتن به زادگاه خود مراجعه كرد همين موقع بود كه هوش و استعداد نابغه بزرگ آشكار گشت زيرا تمام كتابها و جزوه هاي خود را در دانشگاه جا گذاشته بود فكر خود را آزاد گذاشت كه به تنهايي از منابع خاص خود استفاده كند در اين هنگام نيوتن بيش از بيست و دو سال نداشت ولي بيش از ارشميدس و دكارت درباره معرفت ساختمان جهان دقيق شده بود نيوتن ضمن دو سالي كه در وولستوپ بود «حساب عنصار بي نهايت كوچك» «قانون جاذبه عمومي» را كشف كرد و تئوري نور را بنيان گذاشت اين داستان كه سقوط سيبي از درخت نيوتن را به فكر كشف نيروي جاذبه عمومي انداخته است به نظر درست مي آيد او از آن لحظه اين پرسشها را براي خود مطرح كرد:

چرا سيب به پايين نه به بالا سقوط مي كند؟ و چرا ماه بر زمين نمي افتد. اين انديشه ها بعدها او را به كشف قانون گرانش رهنمون شدند هنگامي كه نيوتن چندين سال بعد پاسخ اين پرسش را توانست بيابد در واقع يكي از قانونهاي فيزيك را كشف كرده بود كه بر تمام عالم حكمفرماست «قانون نيروي گرانش زمين.»

او پس از شيوع طاعون و بازگشت به ملك زراعي مادرش، طي 18 ماه به آگاهيها و كشفهايي بيش از آنچه كه دانشمندان ديگر در تمام طول عمر خود دست مي يابند، دست يافت او در اين مدت ساخت و ساز قانون نيروي گرانش را آغاز كرد او درباره نور و رنگهاي آن پژوهش كرد دليل جزر و مد را كشف كرد قوانين و حركات بخصوصي را به درستي تشخيص داد و معادله هايي براي آن نوشت كه بعدها اساس و بنيان دانش مكانيك شد در مورد نيروي گرانش نيوتن معتقد بود كه نه تنها زمين چنين نيروي گرانشي دارد بلكه تمام اجسام و اجرام چنين خصوصيتي دارند.

روزي كه او منشوري را در دست گرفت و اجازه داد تا پرتو نور خورشيد از ميان آن عبور كند او با اين كار كشف كرد كه نور سفيد به هنگام ورود به منشور شيشه اي منحرف مي شود و به هفت پرتو نور اصلي با رنگهاي گوناگون تجزيه مي شود آنها رنگهاي رنگين كمان هستند كه طيف يا بيناب ناميده مي شوند و عبارتند از: سرخ، نارنجي، زرد، سبز، ابي، نيلي و بنفش. او تمام اين كشفيات را در يك دوره زماني 18 ماه به انجام رسايند بالاخره طاعون ريشه كن شد و او به لندن برگشت تا تحصيلات خود را به پايان برد. او سه سال پس از آن را صرف كاوش و پژوهش در ماهيت و طبيعت نور كرد همچنين نخستين دوربين نجومي آيينه اي را ساخت تلسكوپ آيينه اي رصد خانهن مونت پالومار در كاليفرنيا نيز كه آيينه آن پنج متر قطر داد براساس اصول و قواعل نيوتن بنا شده است.

نيوتن در اثر مطالعات فراوان مبتلا به ناراحتي عصبي شد از دو ناراحتي عصبي كه نيوتن پيدا كرد اولي ظاهراً در سال 1678 و دومي در سال بعد از فوت مادر او بود در اين دوره وي به مدت شش سال از هر گونه مكاتبه اي مربوط به تلاشهاي ذهني دست كشيد به هر صورت عالم كيهاني بود. دوران مابين 1684 و 1686 از نظر تاريخ فكري بشر مقام ارجمندي دارد در اين دوران هالي توانست با تدبير بسيار نيوتن را وادار كند كه اكتشافا تخويش را در نجوم و علم حركات به منظور انتشار تدوين كند و نيوتن نيز به اين كار رضايت داد در سال 1687 در سن چهل و پنج سالگي قانون جاذبه زمين و سه قانون درباره حركت را در كتابش كه به زبان لاتين نوشته شده بود و «اصول» (Principle) نام داشت با خرج هالي منتشر كرد نيوتن به مطالعات عظيم ديگري پرداخت كه حتي امروزه نيز كامل نشده است و آن اينكه با به كار بردن قوانين علم حركات و قانون جاذبه عمومي فرورفتگي زمين را در دو قطب آن كه نتيجه دوران روزانه زمين به دور محورش مي باشد محاسبه كرد و به كمك اين محاسبه درصدد بر آمد سير تكامل تدريجي سياره را مورد مطالعه قرار دهد.

نيوتن تغييرات وزن اجسام را برحسب تغيير عرض جغرافيايي مكان به دست آورد و نيز ثابت كرد كه هر جسم توخالي كه به سطوح كروي متحد المركز و متجانس محدود شده باشد نمي تواند هيچگونه نيرويي بر اجسام با ابعاد كوچك كه در نقطه غيرمشخصي در داخل آن قرار داشته باشند اعمال كند نيوتن در پاييز سال 1692 هنگاميكه به پنجاه سالگي نزديك مي شد به سختي مريض و بستري شد به طوري كه از هرگونه قوت و غذايي بيزار شد و دچار بيخوابي مفرط گرديد كه به تدريج به بي خوابي كامل تبديل شد خبر كسالت شديد نيوتن در قاره اروپا انتشاريافت ليكن بعد از آنكه خبر بهبود او را دادند دوستانش شادمان گشتند. حكومت بريتانيا به منظور قدرداني از خدمات اين دانشمند بزرگ يك منصب بسيار بالاي دولتي به وي اعطا كرد او در سال 1700 ميلادي به عنوان خزانه داري كل سلطنتي محسوب شد منصبي كه تا اخر عمرش آن را حفظ كرد در همان سال به عضويت آكادمي علمي فرانسه نيز انتخاب شد در سال 1705 عليا حضرت ملكه آن (ملكه انگليس) به وي عنوان «سر» اعطا كرد و به احتمال قوي اعطاي اين افتخار بيشتر به مناسبت خدمات او درضرب مسكوكات بوده است تا به علت تقدم فضل او در معبد عقل و كمال.

وي چندي پيش از وفاتش با نگاهي به زندگي علمي طولاني گذشته اش از آن اين خلاصه را به دست داد: من نمي دانم به چشم مردم دنيا چگونه مي آيم اما در چشم خود به كودكي مي مانم كه در كنار دريا بازي مي كند و توجه خود را هر زمان به يافتن ريگي صافتر يا صدفي زيباتر منعطف مي كند در حاليكه اقيانوس بزرگ حقيقت همچنان نامكشوف مانده در جلوي او گسترده است اخرين روزهاي زندگي وي تأثر برانگيز و از جنبه انساني قوي و عميق بوده است اگرچه نيوتن نيز مانند ساير افراد بشر از رنج فراوان بي بهره نماند ليكن بردباري بسياري كه در مقابل درد و شكنجه دائمي دو سه سال اخير زندگاني خويش نشان داد شكوفه هاي ديگري بر تاج گلي كه بر فرق او قرار دارد مي افزايد.

در آخرين روزهاي زندگي سرفه اي مداوم او را بسيار ضعيف كرد و عاقبت بعد از آنكه چند روزي از درد جانگداز آسوده بود در نهايت آرامش در 20 مارس 1727 در هشتاد و چهار سالگي در لندن در گذشت و با عزت و شرف بسيار در وستمينستر آبي به خاك سپرده شد براي قدرداني از اين دانشمند بزرگ واحد نيرو را نيوتن ناميده اند و به اختصار با حرف N نشان مي دهند بدون ترديد مي توان گفت در تاريخ بشريت نامي مافوق نيوتن وجود نداشته و هيچ اثري از لحاظ عظمت و بزرگي مانند كتاب (اصول) او نخواهد بود لاپلاس بزرگترين ادامه دهنده اكتشافات او درباره اش چنين مي گويد: كتاب اصول بناي معظمي است كه تا ابد عمق دانش نابغه بزرگي را كه كاشف مهمترين قوانين طبيعت بوده است به جهانيان مدلل خواهد داشت. لاگرانژ درباره او چنين مي گويد: نيوتن خوشبخت بود كه توانست دستگاه جهان را توصيف كند افسوس كه در عالم بيش از يك آسمان وجود ندارد ولتر مشهورترين ستايندگان او چنين نوشته است: اي رازدار آسمانها و اي جواهر ابدي راست بگو تو نسبت به نيوتن حسادت نمي ورزي؟

Only the registered members can see the link

aMiR HosSeiN
29-03-07, 13:25
میلاد جان ممنون.
اگه میتونی یه عکسی کوچیکی هم ازشون بذاری خیلی بهتر میشه.
در کل خیلی عالیه.

Quick
29-03-07, 13:26
باشه الان میزارم....

Quick
29-03-07, 13:32
گذاشتم...
ممنون
میلاد