PDA

مشاهده نسخه کامل : مرگ همکار؟!



Trance
29-08-08, 00:17
یک روز وقتى کارمندان به اداره رسیدند، اطلاعیه بزرگى را در تابلوى اعلانات دیدند که روى آن نوشته شده بود:
« دیروز فردى که مانع پیشرفت شما در این اداره بود درگذشت. شما را به شرکت در مراسم تشییع جنازه که ساعت ١٠ در سالن اجتماعات برگزار مى‌شود دعوت مى‌کنیم. »

در ابتدا، همه از دریافت خبر مرگ یکى از همکارانشان ناراحت مى‌شدند امّا پس از مدتى، کنجکاو مى‌شدند که بدانند کسى که مانع پیشرفت آن‌ها در اداره مى‌شده که بوده است.

این کنجکاوى، تقریباً تمام کارمندان را ساعت١٠ به سالن اجتماعات کشاند. رفته رفته که جمعیت زیاد مى‌شد هیجان هم بالا مى‌رفت. همه پیش خود فکر مى‌کردند:

« این فرد چه کسى بود که مانع پیشرفت ما در اداره بود؟ به هر حال خوب شد که مرد! »

کارمندان در صفى قرار گرفتند و یکى یکى نزدیک تابوت مى‌رفتند و وقتى به درون تابوت نگاه مى‌کردند ناگهان خشکشان مى‌زد و زبانشان بند مى‌آمد.

آینه‌اى درون تابوت قرار داده شده بود و هر کس به درون تابوت نگاه مى‌کرد، تصویر خود را مى‌دید. نوشته‌اى نیز بدین مضمون در کنار آینه بود:

تنها یک نفر وجود دارد که مى‌تواند مانع رشد شما شود و او هم کسى نیست جزء خود شما.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید زندگى‌تان را متحوّل کنید.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید بر روى شادى‌ها، تصورات و موفقیت‌هایتان اثر گذار باشید.
شما تنها کسى هستید که مى‌توانید به خودتان کمک کنید.

زندگى ما وقتى که رییسمان، دوستانمان، والدینمان، شریک زندگىمان یا محل کارمان تغییر مى‌کند، دستخوش تغییر نمى‌شود. زندگى ما تنها فقط وقتى تغییر مى‌کند که ما تغییر کنیم، باورهاى محدود کننده مان را کنار بگذاریم و باور کنیم که ما تنها کسى هستیم که مسوول زندگى خودمان مى‌باشیم.






مهم‌ترین رابطه‌اى که مى‌توانیم در زندگى داشته باشیم، رابطه با خود است.