درفش کاویانی
12-03-08, 19:19
رفتار جوانمردانه کوروش با اسیران
آنچه از محتواي كتيبههاي شاهان آشور و بابل مانده، نشان ميدهد آنان به هر جا لشكر ميكشيدند، در آن منطقه كشتار و ويراني ميكردند تا به آن جا كه به گفته خود اين شاهان، حتي حيوانات منطقه را ميكشتند.
جوانمردترين شاه تاريخ جهان، كورش كبير، وقتي هگمتانه (همدان امروزي)، پايتخت ماد، را فتح كرد و بر پدربزرگ خود، ايشتوويگو، در سال 553 ق.م، چيره شد، با بزرگان ماد خوشرفتاري كرد چنان كه بسياري از آنان همكاري با شاه جديد را پذيرفتند.
او بر خلاف بيشتر شاهان ايشتوويگو را نكشت و اجازه داد او زندگي شاهوار خويش را حفظ كند.
در همين دوران، كرسوس، پادشاه ليدي، كه به پيروي از سرمشق پيشينيان خود به بسط قلمرواش از سمت شرق تمايل داشت، فرصت را غنيمت شمرد و به بهانه گرفتن انتقام شوهر خواهر خود، ايشتوويگو و به اميد سرنگون كردن كورش و قدرت پارسها به كاپادوكيه لشكر كشيد.
كورش به ناچار راهي مقابله با كرسوس شد. در اين هنگام، نيروهاي جنگجوي قبايل آسياي مركزي نيز به كورش پيوسته بودند و كورش بسيار تقويت شده بود. كورش همان طور كه با سپاهش پيش ميرفت، به هر جا ميرسيد، مردان منطقه به سپاه او ميپيوستند تا سرانجام با سپاهيان بيشماري با كرسوس روبهرو شد. او پيش از جنگ پيامي براي كرسوس فرستاد كه ميتواند از جنگ صرف نظر كند و در مقام شهربان (خشثرهپانه) ليديه انجام وظيفه كند.
كرسوس از برتري قدرت نظامي خود اطمينان داشت، از طرفي، خوابي ديده بود كه خوابگزار آن را چنين تعبير كرد: «اگر با پارسها در افتد، مملكت بزرگي را نابود خواهد كرد.»
كرسوس با فرض بر اين كه آن مملكت پارس است و پيروزي با اوست، با كورش وارد جنگ شد. اما تاريخ به او نشان داد كه اين مملكت ليديه بوده است.
با همه اين احوال، كورش پس از چيره شدن بر كرسوس، او را نكشت و به جاي اين كار، به كرسوس تفقد كرد و يكي از شهرهاي ماد را به تيول به او داد. درآمد اين شهر به پادشاه مغلوب امكان داد تا شيوه زندگي شاهوارش را حفظ كند. به اين ترتيب، كرسوس در زمره اطرافيان كورش و بعدها يكي از دوستان نزديك وي درآمد.
همين رفتار جوانمردانه را در نبردهاي ديگر نيز ميبينيم كه شايد شاخصترين نمونه آن، فتح بابل و غلبه كورش بر نبونيدس باشد.
در اين جنگ، نبونيدوس اسير شد ولي به مرگ محكوم نشد. كورش پس از به دست آوردن پيروزي، با مردم منطقه كاري نداشت. او هر جا را فتح كرد، نه كشتاري كرد و نه غارتي.
غالبا پادشاهان مغلوب را به عنوان شهربان همان ناحيه منصوب ميكرد و آن ناحيه را ضميمه ايران ميساخت.
به جز نيونيدس كه شاه محبوبي نبود. او به اعتقادات مردم خود اهانت كرده بود، يهوديان را به اسارت درآورده بود، بر رعاياي خود بيداد روا داشته و به شهر خود پيوسته زيان ميرساند و با يوغي بيرحمانه همه را خرد ميكرد. كورش مردم بابل را از بيداد اين پادشاه بيدادگر رهانيد و به آنان آزادي بخشيد و آنان را در اعتقادات و اجراي مراسم آييني خود آزاد گذاشت
آنچه از محتواي كتيبههاي شاهان آشور و بابل مانده، نشان ميدهد آنان به هر جا لشكر ميكشيدند، در آن منطقه كشتار و ويراني ميكردند تا به آن جا كه به گفته خود اين شاهان، حتي حيوانات منطقه را ميكشتند.
جوانمردترين شاه تاريخ جهان، كورش كبير، وقتي هگمتانه (همدان امروزي)، پايتخت ماد، را فتح كرد و بر پدربزرگ خود، ايشتوويگو، در سال 553 ق.م، چيره شد، با بزرگان ماد خوشرفتاري كرد چنان كه بسياري از آنان همكاري با شاه جديد را پذيرفتند.
او بر خلاف بيشتر شاهان ايشتوويگو را نكشت و اجازه داد او زندگي شاهوار خويش را حفظ كند.
در همين دوران، كرسوس، پادشاه ليدي، كه به پيروي از سرمشق پيشينيان خود به بسط قلمرواش از سمت شرق تمايل داشت، فرصت را غنيمت شمرد و به بهانه گرفتن انتقام شوهر خواهر خود، ايشتوويگو و به اميد سرنگون كردن كورش و قدرت پارسها به كاپادوكيه لشكر كشيد.
كورش به ناچار راهي مقابله با كرسوس شد. در اين هنگام، نيروهاي جنگجوي قبايل آسياي مركزي نيز به كورش پيوسته بودند و كورش بسيار تقويت شده بود. كورش همان طور كه با سپاهش پيش ميرفت، به هر جا ميرسيد، مردان منطقه به سپاه او ميپيوستند تا سرانجام با سپاهيان بيشماري با كرسوس روبهرو شد. او پيش از جنگ پيامي براي كرسوس فرستاد كه ميتواند از جنگ صرف نظر كند و در مقام شهربان (خشثرهپانه) ليديه انجام وظيفه كند.
كرسوس از برتري قدرت نظامي خود اطمينان داشت، از طرفي، خوابي ديده بود كه خوابگزار آن را چنين تعبير كرد: «اگر با پارسها در افتد، مملكت بزرگي را نابود خواهد كرد.»
كرسوس با فرض بر اين كه آن مملكت پارس است و پيروزي با اوست، با كورش وارد جنگ شد. اما تاريخ به او نشان داد كه اين مملكت ليديه بوده است.
با همه اين احوال، كورش پس از چيره شدن بر كرسوس، او را نكشت و به جاي اين كار، به كرسوس تفقد كرد و يكي از شهرهاي ماد را به تيول به او داد. درآمد اين شهر به پادشاه مغلوب امكان داد تا شيوه زندگي شاهوارش را حفظ كند. به اين ترتيب، كرسوس در زمره اطرافيان كورش و بعدها يكي از دوستان نزديك وي درآمد.
همين رفتار جوانمردانه را در نبردهاي ديگر نيز ميبينيم كه شايد شاخصترين نمونه آن، فتح بابل و غلبه كورش بر نبونيدس باشد.
در اين جنگ، نبونيدوس اسير شد ولي به مرگ محكوم نشد. كورش پس از به دست آوردن پيروزي، با مردم منطقه كاري نداشت. او هر جا را فتح كرد، نه كشتاري كرد و نه غارتي.
غالبا پادشاهان مغلوب را به عنوان شهربان همان ناحيه منصوب ميكرد و آن ناحيه را ضميمه ايران ميساخت.
به جز نيونيدس كه شاه محبوبي نبود. او به اعتقادات مردم خود اهانت كرده بود، يهوديان را به اسارت درآورده بود، بر رعاياي خود بيداد روا داشته و به شهر خود پيوسته زيان ميرساند و با يوغي بيرحمانه همه را خرد ميكرد. كورش مردم بابل را از بيداد اين پادشاه بيدادگر رهانيد و به آنان آزادي بخشيد و آنان را در اعتقادات و اجراي مراسم آييني خود آزاد گذاشت