درفش کاویانی
12-03-08, 19:10
یادواره ای برای دکتر محمد مصدق
محمد مصدق، بی گمان یکی از مردان تاریخ ساز ایران به شمار می رود. او، که نامش با نهضت ملی شدن صنعت نفت عجین شده است، در چنین روزی پس از آن که خدمات بزرگی به کشور کرد، دار فانی را وداع گفت و با نامی نیک، در خاک ایران آرمید.
انتشار بخشی از نطق او در 20 تیر 1330 خورشیدی در مجلس شورای ملی و مروری بر زندگی پرفراز و نشیب اش، کمترین کاری است که برای ادای دین به این چهره ملی می توان انجام داد :
«... اکنون آفتاب عمر من به لب بام رسیده و دیر یا زود باید به راهی بروم که همه ناگزیر، خواهند رفت ولی چه زنده باشم و چه نباشم، امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملی را آن قدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسند و اگر قرار باشد در کشور خود، آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی که می خواهند بکشـَند، مرگ بر چنین زندگی ای ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است، هرگز زیر بار این ننگ نمی رود.
... امروز مبارزه ی بزرگی را ملت ما شروع کرده است که هیچ کس از ابهت آن غافل نیست، البته در این گونه جنبش های اجتماعی باید در مقابل هرگونه محرومیت ایستادگی کرد و در برابر آن آماده بود. هیچ مبارزه ای هر قدر کوچک و ناچیز باشد، به آسانی به نتیجه نمی رسد؛ تا رنج نبری، گنج میسر نمی شود. در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید ...»
Only the registered members can see the link
مردی برای همیشه ی تاریخ
دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجری خورشیدی در تهران، در یک خانواده اشرافی بدنیا آمد. پدر او میرزا هدایت الله معروف به «وزیر دفتر» از رجال عصر ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه ی عباس میرزا ولیعهد و نایب السلطنه ی ایران بود. میرزا هدایت الله که مدت مدیدی در سمت «رییس دفتر استیفاء» امور مربوط به وزارت مالیه را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت، لقب مستوفی الممالکی را بعد از پسر عمویش میرزا یوسف مستوفی الممالک از آن خود می دانست، ولی میرزا یوسف در زمان حیات خود لقب مستوفی الممالک را برای پسر خردسالش میرزا حسن گرفت و میرزا هدایت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ میرزا یوسف، ناصرالدین شاه میرزا هدایت الله را به کفالت امور مالیه و سرپرستی میرزا حسن منصوب کرد.
میرزا هدایت الله سه پسر داشت که محمد کوچک ترین آنها بود. هنگام مرگ میرزا هدایت الله در سال 1271 خورشیدی محمد ده ساله بود، ولی ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، به دو پسر دیگر او هم القابی داد، و محمد را «مصدق السلطنه» نامید. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکیش می نویسد : «چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم میرزا حسین وزیر دفتر اختلاف پیدا کرد، با میرزا فضل الله خان وکیل الملک منشی باشی ولیعهد (مظفرالدین شاه) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبریز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ...»
محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در تبریز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدین شاه بر تخت سلطنت به سمت منشی مخصوص شاه تعیین شده بود، به تهران آمد.
مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستین سال های خدمت در مقام مستوفی گری خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره ی خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواریخ چنین می نویسد : «میرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفی و محاسب خراسان گویند، لیکن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابدانی این طفل یک شبه ره سد ساله می رود. این جوان بقدری آداب دان و قاعده پرداز است که هیچ مزیدی بر آن متصور نیست. گفتار و رفتار و پذیرایی و احتراماتش در حق مردم به طوری است که خود او از متانت و بزرگی خارج نمی شود، ولی بدون تزویر و ریا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره ی مردمان بجای می آورد و نهایت مرتبه ی انسانیت و خوش خلقی و تواضع را سرمشق خود قرار داده است.»
مصدق السلطنه بعد از بازگشت به تهران در اولین انتخابات دوره ی مشروطیت نامزد وکالت شد. او به نمایندگی از طبقه ی اعیان و اشراف اصفهان در اولین دوره ی تقنینیه انتخاب گردید؛ ولی اعتبار نامه ی او بدلیل این که سن او به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدق السلطنه در سال 1287 خورشیدی برای ادامه ی تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از پایان تحصیل در مدرسه ی علوم سیاسی پاریس به سوییس رفت و در این مرحله به اخذ درجه ی دکترای حقوق نایل آمد. بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. بعد از بازگشت به ایران مصدق السلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. دکتر مصدق نزدیک به چهارده ماه در کابینه های مختلف این سمت را حفظ می کند تا اینکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا می دهد و هنگام تشکیل کابینه ی دوم وثوق الدوله مجددا عازم اروپا می شود.
دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سوییس که آن را «وطن ثانوی» خود می خواند می نویسد : «در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید ... تصمیم گرفتم در سوییس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه ی کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که همان راهی که رفته بودم به قصد بازگشت به ایران حرکت نمودم ...»
دکتر مصدق سپس شرح مفصلی از جریان مسافرت خود از طریق قفقاز به ایران داده و از آن جمله می نویسد که چون کمونیست ها بر این منطقه مسلط شده بودند، به او توصیه کرده بودند که دست هایش را با دوده سیاه کند تا کسی او را سرمایه دار نداند !
دکتر مصدق اضافه می کند «... به دستور ژنران قنسول ایران در تفلیس اتومبیلی تهیه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکی برساند و از آنجا از طریق دریا وارد مشهد سر (بابلسر فعلی) شویم. ولی چند ساعتی قبل از حرکت خبر رسید که کمونیست ها دربند را تصرف کرده اند که از این طریق نیز مایوس شدم و چون ناامنی در تفلیس رو به شدت می گذاشت از همان خطی که آمده بودم به سوییس بازگشت کردم.»
بعد از بازگشت دکتر مصدق به سوییس، مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست وزیری انتخاب شده بود، تلگرافی بعنوان مصدق السلطنه به سوییس فرستاد و او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد. دکتر مصدق تصمیم گرفت از راه بنادر جنوب به ایران بازگشت کند.
در بازگشت دکتر مصدق به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند 1299 در این مقام ماند و برای ایجاد امنیت و جلوگیری از تعدی قدم های موثری برداشت.
با وقوع کودتای سید ضیا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصیت سیاسی ایران بود که دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولی بنا به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت تا کابینه سید ضیا پس از 100 روز ساقط گردید.
با سقوط کابینه ضیا، وقتی قوام السلطنه به نخست وزیری رسید، دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارایی) انتخاب نمود که با قبول شرایطی همکاری خود را با دولت جدید پذیرفت.
با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله وقتی از مصدق خواسته شد که با سمت والی آذربایجان با دوت همکاری کند، با این شرط که ارتشیان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 تا اواسط سال 1301 این ماموریت را پذیرفت، ولی در اواخر کار بخاطر سرپیچی فرمانده ی قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران بازگشت کرد.
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابینه ی مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته ی انگلیسی ها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده اند به شدت مخالفت نمود و آب پاکی را بر دست وزیر مختار انگلستان ریخت.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با این دولت خودداری ورزید.
دکتر مصدق در دوره ی پنجم و ششم مجلس شواری ملی به وکالت مردم تهران انتخاب و در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزیر فعلی به مقام پادشاهی رسید، او قاطعانه با این انتخاب به مخالفت برخاست.
Only the registered members can see the link
زمانی که عمر مجلس ششم به پایان رسید و رضا شاه با دیکتاتوری مطلق فاتحه ی حکومت مشروطه و دمکراسی را خواند، دکتر مصدق طی سالیان دراز خانه نشین شد و در اواخر سلطنت پهلوی اول که همه ی رجال سابق یا از بین رفته بودند و یا دست بیعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ایران بوسیله ی قوای روس و انگلیس، از سلطنت برکنار گشت و به آفریقای جنوبی تبعید گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت.
دکتر مصدق در انتخابات شورانگیز دوره ی 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجلیل تمام ملت ایران قرار گرفت.
در انتخابات دوره ی 15 مجلس مداخلات نامشروع قوام السلطنه (نخست وزیر) و شاه مانع شد تا دکتر مصدق قدم به مجلس بگذارد و موجب شد که انگلیسی ها بتوانند قرارداد تحمیلی سال 1933 دوره ی رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ایران را از نفت جنوب ضایع می ساخت، در دولت ساعد مراغه ای تنفیذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی ها تامین نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسید. در همین دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران نمودند ( 1328 ).
بر خلاف انتظار انگلیسی ها، در انتخابات مجلس 16 با همه ی تقلب ها و حمایت شاه و دربار صندوق های ساختگی آرا تهران باطل شد و هژیر وزیر دربار دست نشانده ی والاحضرت اشرف بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهی از یارانش که هنوز دو سه نفری از آنها راه خیانت در پیش نگرفته بودند، به مجلس راه یافتند؛ که در همین مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملی شدن صنایع نفت جنوب به رهبری دکتر مصدق تصویب شد و اندکی بعد در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید تا با کمک شخصیت بزرگ دیگری به نام آیت الله کاشانی که نقش مهمی در به صحنه آوردن نیروهای مذهبی به میدان داشت، قانون ملی شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد.
در اردیبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکیه به رای اعتماد اکثر نمایندگان مجلس به نخست وزیری رسید. نخستین اقدام دکتر مصدق پس از معرفی کابینه، اجرای طرح ملی شدن صنعت نفت بود.
به دنبال شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح شکایت مزبور در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در بازگشت به ایران سفری نیز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.
انتخابات دوره ی هفدهم مجلس بخاطر دخالت های ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب 80 نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه های باقی مانده را صادر کرد.
دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنی های ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود که این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در 25 تیرماه 1331 در مقام نخست وزیری استعفا می کند.
یک روز بعد، مجلس، قوام السلطنه را به نخست وزیری انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بیانیه ی شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود.
مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق شدیدا خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات و قیام های پیوسته در حمایت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند، و در 30 تیر 1331 دکتر مصدق بار دیگر به مقام نخست وزیری ایران رسید.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده ای از افسران اخراجی و اراذل و اوباش تصمیم به اجرای طرح توطئه ای بر علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند.
نقشه از این قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته ی دکتر مصدق است.
اراذل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه ی جلوگیری از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وی را به قتل برسانند. ولی از آنجایی که مصدق از نقشه اطلاع یافت توانست جان سالم بدر بَرَد و توطئه با شکست روبرو گشت.
به علت اختلافات شدید مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان مجلس، دولت اقدام به برگزاری همه پرسی در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همه پرسی که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستان ها، و همچنین جدا بودن محل صندوق های مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیاری از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال یافت.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه ای که سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق کشیده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رییس گارد سلطنتی خویش، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره ی خانه ی نخست وزیر فرمان را به وی تحویل دهد. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست وزیری با یک حرکت غافلگیر کننده رییس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه ی کودتای 25 مرداد به شکست انجامید.
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولت های آمریکا و انگلیس با اجرای نقشه ی دقیق تری دست به کودتای دیگری علیه دولت ملی دکتر مصدق زدند که این بار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان ها کشانید. بدلیل خیانت رییس شهربانی و بی توجهی رییس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه ی دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولی دکتر مصدق موفق شد به همراه یاران خود از نردبان استفاده کند و به خانه ی همسایه ها پناه ببرد.
در این کودتا گروهی از یاران سابق دکتر مصدق نیز به بهانه ی مخالفت با مصدق با اجانب همکاری نمودند !
اعضای حزب کمونیست توده نیز که در روزهای 26 و 27 مرداد به بهانه ی هواداری از دکتر مصدق دست به اغتشاشات می زدند، در روز 28 مرداد هیچ عملی بر ضد کودتای آمریکاییان انجام ندادند.
در روز 29 مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری ژنرال زاهدی تسلیم کردند.
در دادگاهی نظامی، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتای 25 و 28 مرداد چهره ی کودتاچیان را نزد جهانیان رسوا ساخت. در پایان دادگاه وی را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن 84 سالگی درگذشت و دکتر مصدق را بیش از پیش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.
در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت. پیکر مطهر وی در یکی از اتاق های خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.
Only the registered members can see the link
برگرفته از تارنمای عصر ایران (Only the registered members can see the link) با اندکی ویرایش
محمد مصدق، بی گمان یکی از مردان تاریخ ساز ایران به شمار می رود. او، که نامش با نهضت ملی شدن صنعت نفت عجین شده است، در چنین روزی پس از آن که خدمات بزرگی به کشور کرد، دار فانی را وداع گفت و با نامی نیک، در خاک ایران آرمید.
انتشار بخشی از نطق او در 20 تیر 1330 خورشیدی در مجلس شورای ملی و مروری بر زندگی پرفراز و نشیب اش، کمترین کاری است که برای ادای دین به این چهره ملی می توان انجام داد :
«... اکنون آفتاب عمر من به لب بام رسیده و دیر یا زود باید به راهی بروم که همه ناگزیر، خواهند رفت ولی چه زنده باشم و چه نباشم، امیدوارم و بلکه یقین دارم که این آتش خاموش نخواهد شد و مردان بیدار کشور این مبارزه ملی را آن قدر دنبال می کنند تا به نتیجه برسند و اگر قرار باشد در کشور خود، آزادی عمل نداشته باشیم و بیگانگان بر ما مسلط باشند و رشته ای بر گردن ما بگذارند و ما را به هر سوی که می خواهند بکشـَند، مرگ بر چنین زندگی ای ترجیح دارد و مسلم است که ملت ایران با آن سوابق درخشان تاریخی و خدماتی که به فرهنگ و تمدن جهان کرده است، هرگز زیر بار این ننگ نمی رود.
... امروز مبارزه ی بزرگی را ملت ما شروع کرده است که هیچ کس از ابهت آن غافل نیست، البته در این گونه جنبش های اجتماعی باید در مقابل هرگونه محرومیت ایستادگی کرد و در برابر آن آماده بود. هیچ مبارزه ای هر قدر کوچک و ناچیز باشد، به آسانی به نتیجه نمی رسد؛ تا رنج نبری، گنج میسر نمی شود. در این راه نیز سعی ناکرده به جایی نتوان رسید ...»
Only the registered members can see the link
مردی برای همیشه ی تاریخ
دکتر محمد مصدق در سال 1261 هجری خورشیدی در تهران، در یک خانواده اشرافی بدنیا آمد. پدر او میرزا هدایت الله معروف به «وزیر دفتر» از رجال عصر ناصری و مادرش ملک تاج خانم (نجم السلطنه) فرزند عبدالمجید میرزا فرمانفرما و نوه ی عباس میرزا ولیعهد و نایب السلطنه ی ایران بود. میرزا هدایت الله که مدت مدیدی در سمت «رییس دفتر استیفاء» امور مربوط به وزارت مالیه را در زمان سلطنت ناصرالدین شاه به عهده داشت، لقب مستوفی الممالکی را بعد از پسر عمویش میرزا یوسف مستوفی الممالک از آن خود می دانست، ولی میرزا یوسف در زمان حیات خود لقب مستوفی الممالک را برای پسر خردسالش میرزا حسن گرفت و میرزا هدایت الله بعنوان اعتراض از سمت خود استعفا نمود. بعد از مرگ میرزا یوسف، ناصرالدین شاه میرزا هدایت الله را به کفالت امور مالیه و سرپرستی میرزا حسن منصوب کرد.
میرزا هدایت الله سه پسر داشت که محمد کوچک ترین آنها بود. هنگام مرگ میرزا هدایت الله در سال 1271 خورشیدی محمد ده ساله بود، ولی ناصرالدین شاه علاوه بر اعطای شغل و لقب میرزا هدایت الله به پسر ارشد او میرزا حسین خان، به دو پسر دیگر او هم القابی داد، و محمد را «مصدق السلطنه» نامید. دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران کودکیش می نویسد : «چون مادرم پس از فوت پدر با برادرم میرزا حسین وزیر دفتر اختلاف پیدا کرد، با میرزا فضل الله خان وکیل الملک منشی باشی ولیعهد (مظفرالدین شاه) ازدواج نمود و مرا هم با خود به تبریز برد. در آن موقع من در حدود دوازده سال داشتم ...»
محمد خان مصدق السلطنه پس از اتمام تحصیلات مقدماتی در تبریز همراه پدر خوانده اش، که بعد از جلوس مظفرالدین شاه بر تخت سلطنت به سمت منشی مخصوص شاه تعیین شده بود، به تهران آمد.
مصدق السلطنه با وجود سن کم در نخستین سال های خدمت در مقام مستوفی گری خراسان کاملا در کار خود مسلط شد و توجه و علاقه عموم را به طرف خود جلب نمود. در باره ی خدمات او در خراسان افضل الملک در کتاب افضل التواریخ چنین می نویسد : «میرزا محمد خان مصدق السلطنه را امروز از طرف شغل مستوفی و محاسب خراسان گویند، لیکن رتبه و حسب و نسب و استعداد و هوش و فضل و حسابدانی این طفل یک شبه ره سد ساله می رود. این جوان بقدری آداب دان و قاعده پرداز است که هیچ مزیدی بر آن متصور نیست. گفتار و رفتار و پذیرایی و احتراماتش در حق مردم به طوری است که خود او از متانت و بزرگی خارج نمی شود، ولی بدون تزویر و ریا با کمال خفض جناح کمال ادب را درباره ی مردمان بجای می آورد و نهایت مرتبه ی انسانیت و خوش خلقی و تواضع را سرمشق خود قرار داده است.»
مصدق السلطنه بعد از بازگشت به تهران در اولین انتخابات دوره ی مشروطیت نامزد وکالت شد. او به نمایندگی از طبقه ی اعیان و اشراف اصفهان در اولین دوره ی تقنینیه انتخاب گردید؛ ولی اعتبار نامه ی او بدلیل این که سن او به سی سال تمام نرسیده بود رد شد.
مصدق السلطنه در سال 1287 خورشیدی برای ادامه ی تحصیلات خود به فرانسه رفت و پس از پایان تحصیل در مدرسه ی علوم سیاسی پاریس به سوییس رفت و در این مرحله به اخذ درجه ی دکترای حقوق نایل آمد. بازگشت مصدق به ایران با آغاز جنگ جهانی اول مصادف بود. بعد از بازگشت به ایران مصدق السلطنه با سوابقی که در امور مالیه و مستوفی گری خراسان داشت به خدمت در وزارت مالیه دعوت شد. دکتر مصدق نزدیک به چهارده ماه در کابینه های مختلف این سمت را حفظ می کند تا اینکه سرانجام در حکومت صمصام السلطنه به علت اختلاف با وزیر وقت مالیه (مشار الملک) از معاونت وزارت مالیه استعفا می دهد و هنگام تشکیل کابینه ی دوم وثوق الدوله مجددا عازم اروپا می شود.
دکتر مصدق در خاطرات خود از دوران اقامت در سوییس که آن را «وطن ثانوی» خود می خواند می نویسد : «در آنجا بودم که قرارداد وثوق الدوله بین ایران و انگلیس منعقد گردید ... تصمیم گرفتم در سوییس اقامت کنم و به کار تجارت پردازم. مقدار قلیلی هم کالا که در ایران کمیاب شده بود خریده و به ایران فرستادم؛ و بعد چنین صلاح دیدم که با پسر و دختر بزرگم که ده سال بود وطن خود را ندیده بودند به ایران بیایم و بعد از تصفیه ی کارهایم از ایران مهاجرت نمایم. این بود که همان راهی که رفته بودم به قصد بازگشت به ایران حرکت نمودم ...»
دکتر مصدق سپس شرح مفصلی از جریان مسافرت خود از طریق قفقاز به ایران داده و از آن جمله می نویسد که چون کمونیست ها بر این منطقه مسلط شده بودند، به او توصیه کرده بودند که دست هایش را با دوده سیاه کند تا کسی او را سرمایه دار نداند !
دکتر مصدق اضافه می کند «... به دستور ژنران قنسول ایران در تفلیس اتومبیلی تهیه نمودند که با پرداخت چهل هزار مناتت مرا به پتروسکی برساند و از آنجا از طریق دریا وارد مشهد سر (بابلسر فعلی) شویم. ولی چند ساعتی قبل از حرکت خبر رسید که کمونیست ها دربند را تصرف کرده اند که از این طریق نیز مایوس شدم و چون ناامنی در تفلیس رو به شدت می گذاشت از همان خطی که آمده بودم به سوییس بازگشت کردم.»
بعد از بازگشت دکتر مصدق به سوییس، مشیرالدوله که به جای وثوق الدوله به نخست وزیری انتخاب شده بود، تلگرافی بعنوان مصدق السلطنه به سوییس فرستاد و او را برای تصدی وزارت عدلیه به ایران دعوت کرد. دکتر مصدق تصمیم گرفت از راه بنادر جنوب به ایران بازگشت کند.
در بازگشت دکتر مصدق به ایران از طریق بندر بوشهر، پس از ورود به شیراز بر حسب تقاضای محترمین فارس به والیگری (استانداری) فارس منصوب شد و تا کودتای سوم اسفند 1299 در این مقام ماند و برای ایجاد امنیت و جلوگیری از تعدی قدم های موثری برداشت.
با وقوع کودتای سید ضیا و رضا خان، دکتر مصدق تنها شخصیت سیاسی ایران بود که دولت کودتا را به رسمیت نشناخت و از مقام خود مستعفی گشت. پس از استعفا از فارس عازم تهران شد. ولی بنا به دعوت سران بختیاری به آن دیار رفت تا کابینه سید ضیا پس از 100 روز ساقط گردید.
با سقوط کابینه ضیا، وقتی قوام السلطنه به نخست وزیری رسید، دکتر مصدق را به وزارت مالیه (دارایی) انتخاب نمود که با قبول شرایطی همکاری خود را با دولت جدید پذیرفت.
با سقوط دولت قوام السلطنه و روی کار آمدن مجدد مشیرالدوله وقتی از مصدق خواسته شد که با سمت والی آذربایجان با دوت همکاری کند، با این شرط که ارتشیان تحت امر او در منطقه باشند، قبول کرد. از اواخر بهمن 1300 تا اواسط سال 1301 این ماموریت را پذیرفت، ولی در اواخر کار بخاطر سرپیچی فرمانده ی قشون آذربایجان از اوامرش بدستور رضا خان سردار سپه، وزیر جنگ وقت، از این سمت مستعفی گشت و به تهران بازگشت کرد.
در خرداد ماه 1302 دکتر مصدق در کابینه ی مشیرالدوله به سمت وزیر خارجه انتخاب شد و با خواسته ی انگلیسی ها برای دو ملیون لیره که مدعی بودند برای ایجاد پلیس جنوب خرج کرده اند به شدت مخالفت نمود و آب پاکی را بر دست وزیر مختار انگلستان ریخت.
پس از استعفای مشیرالدوله، سردار سپه به نخست وزیری رسید و دکتر مصدق از همکاری با این دولت خودداری ورزید.
دکتر مصدق در دوره ی پنجم و ششم مجلس شواری ملی به وکالت مردم تهران انتخاب و در همین زمان که با صحنه سازی سلطنت خاندان قاجار منقرض و رضا خان سردار سپه و نخست وزیر فعلی به مقام پادشاهی رسید، او قاطعانه با این انتخاب به مخالفت برخاست.
Only the registered members can see the link
زمانی که عمر مجلس ششم به پایان رسید و رضا شاه با دیکتاتوری مطلق فاتحه ی حکومت مشروطه و دمکراسی را خواند، دکتر مصدق طی سالیان دراز خانه نشین شد و در اواخر سلطنت پهلوی اول که همه ی رجال سابق یا از بین رفته بودند و یا دست بیعت به حکومت داده بودند، مصدق به زندان افتاد ولی پس از چند ماه آزاد شد و تحت نظر در ملک خود در احمد آباد مجبور به سکوت شد. رضا شاه در سال 1320 پس از اشغال ایران بوسیله ی قوای روس و انگلیس، از سلطنت برکنار گشت و به آفریقای جنوبی تبعید گشت و دکتر مصدق به تهران برگشت.
دکتر مصدق در انتخابات شورانگیز دوره ی 12 مجلس که پس از سقوط رضا شاه انجام شد، بار دیگر در مقام وکیل اول تهران قدم به مجلس نهاد و مورد تجلیل تمام ملت ایران قرار گرفت.
در انتخابات دوره ی 15 مجلس مداخلات نامشروع قوام السلطنه (نخست وزیر) و شاه مانع شد تا دکتر مصدق قدم به مجلس بگذارد و موجب شد که انگلیسی ها بتوانند قرارداد تحمیلی سال 1933 دوره ی رضا شاه را که بمدت 60 سال حقوق ملت ایران را از نفت جنوب ضایع می ساخت، در دولت ساعد مراغه ای تنفیذ سازند. خوشبختانه بر اثر فشار افکار عمومی مقصود انگلیسی ها تامین نشد و عمر مجلس پانزدهم سر رسید. در همین دوران بود که دکتر مصدق و همراهان وی اقدام به پایه گذاری جبهه ملی ایران نمودند ( 1328 ).
بر خلاف انتظار انگلیسی ها، در انتخابات مجلس 16 با همه ی تقلب ها و حمایت شاه و دربار صندوق های ساختگی آرا تهران باطل شد و هژیر وزیر دربار دست نشانده ی والاحضرت اشرف بقتل رسید و در نوبت دوم انتخابات، دکتر مصدق و گروهی از یارانش که هنوز دو سه نفری از آنها راه خیانت در پیش نگرفته بودند، به مجلس راه یافتند؛ که در همین مجلس پس از کشته شدن سپهبد رزم آرا، طرح ملی شدن صنایع نفت جنوب به رهبری دکتر مصدق تصویب شد و اندکی بعد در شور و اشتیاق عمومی دکتر مصدق به نخست وزیری رسید تا با کمک شخصیت بزرگ دیگری به نام آیت الله کاشانی که نقش مهمی در به صحنه آوردن نیروهای مذهبی به میدان داشت، قانون ملی شدن صنعت نفت را به اجرا در آورد.
در اردیبهشت ماه سال 1330 دکتر مصدق با تکیه به رای اعتماد اکثر نمایندگان مجلس به نخست وزیری رسید. نخستین اقدام دکتر مصدق پس از معرفی کابینه، اجرای طرح ملی شدن صنعت نفت بود.
به دنبال شکایت دولت انگلیس از دولت ایران و طرح شکایت مزبور در شورای امنیت سازمان ملل، دکتر مصدق عازم نیویورک شد و به دفاع از حقوق ایران پرداخت. سپس به دادگاه لاهه رفت و در احقاق حق ملت ایران به پیروزی دست یافت. در بازگشت به ایران سفری نیز به مصر کرد و در آنجا مورد استقبال پر شکوه ملت مصر قرار گرفت.
انتخابات دوره ی هفدهم مجلس بخاطر دخالت های ارتشیان و دربار به تشنج کشید و کار بجایی رسید که پس از انتخاب 80 نماینده، دکتر مصدق دستور توقف انتخابات حوزه های باقی مانده را صادر کرد.
دکتر مصدق برا ی جلوگیری از کارشکنی های ارتش درخواست انتقال وزارت جنگ به دولت را از شاه نمود که این درخواست از طرف شاه رد شد. به همین دلیل دکتر مصدق در 25 تیرماه 1331 در مقام نخست وزیری استعفا می کند.
یک روز بعد، مجلس، قوام السلطنه را به نخست وزیری انتخاب کرد و قوام السلطنه با صدور بیانیه ی شدید الحنی نخست وزیری خود را اعلام نمود.
مردم ایران که از برکناری دکتر مصدق شدیدا خشمگین بودند، در پی چهار روز تظاهرات و قیام های پیوسته در حمایت از دکتر مصدق، موفق به ساقط کردن دولت قوام گردیدند، و در 30 تیر 1331 دکتر مصدق بار دیگر به مقام نخست وزیری ایران رسید.
در روز 9 اسفند ماه 1331 دربار با کمک عده ای از افسران اخراجی و اراذل و اوباش تصمیم به اجرای طرح توطئه ای بر علیه مصدق کردند تا او را از بین ببرند.
نقشه از این قرار بود که شاه در آن روز به عنوان سفر به اروپا از پایتخت خارج شود و اعلام دارد که این خواسته ی دکتر مصدق است.
اراذل و اوباش نوکر دربار هم به بهانه ی جلوگیری از سفر شاه در مقابل کاخ شاه تظاهرات برپا کنند و هنگام خروج دکتر مصدق از دربار وی را به قتل برسانند. ولی از آنجایی که مصدق از نقشه اطلاع یافت توانست جان سالم بدر بَرَد و توطئه با شکست روبرو گشت.
به علت اختلافات شدید مجلس با دولت دکتر مصدق، و بدنبال استعفای بسیاری از نمایندگان مجلس، دولت اقدام به برگزاری همه پرسی در سطح کشور نمود تا مردم به انحلال یا عدم انحلال مجلس رای دهند. در این همه پرسی که البته به خاطر همزمان نبودن زمان انتخابات در تهران و شهرستان ها، و همچنین جدا بودن محل صندوق های مخالفان و موافقان انحلال مجلس مورد انتقاد بسیاری از منتقدان قرار گرفت؛ در حدود دو میلیون ایرانی به انحلال مجلس رای مثبت دادند و مجلس در روز 23 مرداد 1332 راسما انحلال یافت.
در روز 25 مرداد 1332 طبق نقشه ای که سازمان های جاسوسی آمریکا و انگلیس برای براندازی دولت مصدق کشیده بودند، شاه دستور عزل دکتر مصدق را صادر نمود و رییس گارد سلطنتی خویش، سرهنگ نصیری را موظف نمود تا با محاصره ی خانه ی نخست وزیر فرمان را به وی تحویل دهد. همچنین نیروهایی از گارد سلطنتی مامور بازداشت عده ای از وزرای دکتر مصدق گشتند. ولی نیروهای محافظ نخست وزیری با یک حرکت غافلگیر کننده رییس گارد سلطنتی و نیروهایش را خلع سلاح و بازداشت نمودند و نقشه ی کودتای 25 مرداد به شکست انجامید.
در روز 28 مرداد ماه 1332 دولت های آمریکا و انگلیس با اجرای نقشه ی دقیق تری دست به کودتای دیگری علیه دولت ملی دکتر مصدق زدند که این بار باعث سقوط دولت مصدق گشت. در این روز سازمان سیا با دادن پول به ارتشیان، اراذل و اوباش تهران آنها را به خیابان ها کشانید. بدلیل خیانت رییس شهربانی و بی توجهی رییس ستاد ارتش دولت مصدق، کودتاچیان توانستند به آسانی خود را به خانه ی دکتر مصدق برسانند و پس از چندین ساعت نبرد خونین گارد محافظ نخست وزیری را نابود کنند و خانه وی را پس از غارت کردن به آتش بکشانند. ولی دکتر مصدق موفق شد به همراه یاران خود از نردبان استفاده کند و به خانه ی همسایه ها پناه ببرد.
در این کودتا گروهی از یاران سابق دکتر مصدق نیز به بهانه ی مخالفت با مصدق با اجانب همکاری نمودند !
اعضای حزب کمونیست توده نیز که در روزهای 26 و 27 مرداد به بهانه ی هواداری از دکتر مصدق دست به اغتشاشات می زدند، در روز 28 مرداد هیچ عملی بر ضد کودتای آمریکاییان انجام ندادند.
در روز 29 مرداد دکتر مصدق و یارانش خود را به حکومت کودتا به رهبری ژنرال زاهدی تسلیم کردند.
در دادگاهی نظامی، دکتر مصدق با برملا کردن اسرار کودتای 25 و 28 مرداد چهره ی کودتاچیان را نزد جهانیان رسوا ساخت. در پایان دادگاه وی را به 3 سال زندان محکوم کردند و پس از گذراندن 3 سال زندان، دکتر مصدق به ملک خود در احمد آباد تبعید گشت و تا آخر عمر تحت نظارت شدید بود.
در سال 1342 همسر دکتر مصدق، خانم ضیاالسلطنه، در سن 84 سالگی درگذشت و دکتر مصدق را بیش از پیش در غم فرو برد. حاصل ازدواج وی و دکتر مصدق 2 پسر و 3 دختر بود.
در 14 اسفند ماه 1345 دکتر محمد مصدق بدلیل بیماری سرطان، در سن 84 سالگی دار فانی را وداع گفت. پیکر مطهر وی در یکی از اتاق های خانه اش در احمد آباد به خاک سپرده شد.
Only the registered members can see the link
برگرفته از تارنمای عصر ایران (Only the registered members can see the link) با اندکی ویرایش