درفش کاویانی
24-02-08, 09:05
خاستگاه اشکانيان
منابع در دسترس ما، دربارهي خاستگاهِ نامدهنده - بنيانگذار دودمان اشكاني (از حدود 250 پيش از ميلاد تا 226 پس از ميلاد)، يعني «ارشك» (211 - 274 پ.م.) [پارسي ميانه: Arshak؛ يوناني: Arsaces؛ فارسي: اشك؛ از واژهي «Arshan» = مرد، دلير] بسيار ناسازگار و متفاوتاند. در اين منابع، ارشك به عنوان "راهزني" كه سرزمين «پارت» را با تهاجم و قتل شهربان آن تصرف كرده بود، معرفي شده (Justin 41.4; Ammianus Marcellinus 23.6.2)؛ يا به عنوان فردي "بلخي" كه ترقي و خيزش «ديودتوس» Diodotus (فرماندار بلخ) را تحملناپذير يافت و به پارت حركت كرد و رهبري آن ايالت و طغيان عليه سلوكيان را به دست گرفت (Strabo 11.9.3)؛ يا به عنوان سركردهي قبيلهي «پرني» [1] از سكاهاي «دهه (Dahae)» اي كه پارت را اندكي پيش از شورش ديودتوس فتح كرد (ibid., 11.9.2).
چهارمين روايت بر آن است كه آندارگوراسِ Andragoras «پارسي» - كه اسكندر شهرباني پارت را به او واگذار كرده بود - نياي شاهان آيندهي پارت بود (Justin 12.4.12). پنجمين روايت را «آرين» (Arrian) در كتاباش به نام Parthica فراهم آورده بود كه اينك گم شده است، اما فوتيوس (Photius) كتاب مذكور را در اين موضوع خلاصه كرده (Bibliotheca 58) و در سدهي دوازدهم ميلادي، سينسلوس (Syncellus) نيز چنين خلاصهاي را ترتيب داده است (Corpus Scriptorum Historiae Byzantinae XIII, ed. W. Dindorf, Bonn, 1829, p. 539). "خلاصهي فوتيوس" چنين شرح ميدهد كه: «برادران ارشك و تيرداد، پسر ارشك (Arsaces) و از اولاد فرياپيتس (Phirapites) بودند [سينسلوس: برادراني بودند از نسل اردشير پارسي]. «فركلس» (Pherecles) [سينسلوس: Agathocles] كه از سوي آنتيخوس ثئوس (Antiochus Theus) شهربان كشور آنان شده بود، به يكي از آن دو برادر بياحترامي زشتي كرد. در پي اين پيشآمد … آنان پنج مرد ديگر را به ياري خويش برگزيدند و با همدستي ايشان، فرد اهانتگر را كشتند و سپس، مردمشان را به شورش عليه مقدونيان و برپايي حكومتي از آنِ خود، وادار نمودند».
سرانجام، "تاريخ ملي ايران"، تبار ارشك را تا «كي قباد» (فردوسي، شاهنامه، ج7، ص116؛ طبري، ج1، ص710)، يا پسرش «كي آرش» (ثعالبي، ص457)، يا «دارا» پسر هماي (طبري، ج1، ص704؛ بيروني، The Chronology, p. 118)، يا حتا كماندار نامدار، «آرش» (شاهنامه، ج7، ص115؛ بيروني، همان، ص119) [2] دنبال ميكند.
اين گزارشها، بسط و توسعه در ايدئولژيهاي سياسي را منعكس ميكنند. برخاستن از طبقه و پيشهاي فرودين مانند راهزني، داستانهاي عاميانهاي هستند كه دربارهي كورش و ساسان و ديگر قهرمانان دودمانهاي سلطنتي نيز گفته شدهاند. ارتباط با «آرش» [كمانگير] به سبب همانندي نام و نيز تصوير شدن ارشك به صورت يك كماندار بر روي سكههاي پارتي است (cf. A. v. Gutschmidt in ZDMG 34, 1880, p. 743)؛ هر چند كه «كمان» به عنوان نمادي سلطنتي، همواره مورد توجه بوده است. «اردشير پارسي» مذكور در روايت سينسلوس، عموماً همان اردشير دوم هخامنشي دانسته شده است؛ چرا كه به گفتهي كتزياس (apud Plutarch, Artoxares 2)، اردشير پيش از تاجگذاري،Arsaces (ارشك) خوانده ميشد. اما اين فرض، چشمپوشي از اين حقيقت است كه اردشير يكم نيز Arshak / Arsaces، به بابلي: Arshu خوانده ميشد. روايت مربوط به شورش هفت مرد پارتي (ارشك و تيرداد و پنج مرد ديگر) عليه حاكم سرزمينشان، بسيار همانند واقعهي شورش هفت نفرهي داريوش كبير و شش تن از بزرگان پارسي عليه برديا / گئوماتا است و احتملاً از همان داستان سرچشمه ميگيرد [3].
روايتي كه ارشك را سركردهي قبيلهي «پرني» بر ميشمارد - چنان كه ريچارد فراي توجه نموده است (The History of Ancient Iran, Munich, 1983, p. 206) - با گزارش [متن پهلوي] بندهش (35.43f) مبني بر اين كه «دستان (= زال) فرزند سام، "شاه سكاها" و اپرنك (Aparnak)، سرور اپرشهر (Aparshahr؛ نيشابور بعدي) بود» و «اپرشهر از آن رو چنين ناميده شده كه سرزمين [قوم] اپرنك است»، تأييد شده است (ترجمهي اصلاح شده در: Fray, loc. Cit., whth n. 3).
به نظر ميرسد كه پرنيها[ي ظاهراً سكاييتبار] از اواسط سدهي سوم پ.م. در پارتيهاي ايراني مستحيل شده بودند: آنان نام اخير (پارتي) را براي خود اختيار كردند و نامهايي كاملاً ايراني - و حتا زرتشتي - داشتند (Lassen, Indische Altertumskunde II, Bonn, 1847, p. 285 n. 3؛ ميتوان نام نياي ارشك، فريا پيتس "Phria Pites" را با نام اوستايي فريَ پيتا "Frya Pita" = دوستار پدر، برابر نام يوناني "Philopatros"، ارتباط داد).
ارشك در تصوير حك شده بر سكههاياش، جامهاي سكايي پوشيده اما به سان شهربانان هخامنشي - مانند داتاميس - با كماني در دست، بر چهارپايهاي نشسته است. وي عمداً، براي تأكيد نمودن بر علائق مليگرايانه و شاهانهاش، از طرح سكههاي سلوكي دور شده و خود را Karni (به يوناني: Autocratos = خود- سالار) خوانده است؛ عنواني كه پيشتر، فرماندهان بلندپايهي هخامنشي - همچون كورش كوچك - داشتند.
شاهان بعدي پارتي خود را به تبار هخامنشيان منسوب نمودند و رسوم و تشريفات هخامنشي را احيا كردند، و اردوان سوم (90-80 پس از ميلاد) كه يكي از پسراناش را «داريوش» ناميد (Dio Cassius 59.27)، از جانب خود، مطالبهي ميراث كورش را مطرح كرد (Tacitus, Annals 4.13).
در مجموع، ملاحظات نامشناختي، سكهشناختي و كتيبهشناختي، به اين نتيجهي نهايي دلالت ميكند كه دودمان شاهنشاهي پارتي، «خاستگاهي بومي و ايراني» داشته است؛ بر اين اساس، «ماهيت زرتشتي همهي نامهاي شاهان پارتي و اين حقيقت كه برخي از اين نامها [ارشك، گودرز، خسرو] به "زمينهي پهلواني" اوستا متعلقاند»، تبين و توضيحي منطقي مييابد (G. V. Lukonin in Camb. Hist. Iran III/2, 1983, p. 687) [4].
- - - -
1) Parni يا Aparni يكي از قبايل ايرانيِ شرقي است كه گويا به اتحاديهي سكاييِ «داهه» (Dahae) تعلق داشته و در پيرامون رود تجن ساكن بوده است. پرنيها احتملاً در آغاز سدهي سوم پ.م. به سرزمين «پارت» مهاجرت كردند و در اواسط همان سده، به رهبري ارشك، حاكميت آن سرزمين را به دست آوردند: ريچارد فراي، «تاريخ باستاني ايران»، ترجمهي مسعود رجبنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 5-334؛ K. Schippmann, "Arsacids II. The Arsacids Dyanasty": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 526؛ P. Lecoq, "Aparni": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 151.
2) به نظر ميرسد كه منظور از «آرش» در اين روايات، «كي آرش» (اوستايي: Kavi Arshan؛ پهلوي: Kay Arash) نوهي كي قباد باشد و نه «آرش» (اوستايي: Erekhsha؛ پهلوي: Erash) كمانگير. در غالب منابع عصر اسلامي، دودمان ايراني اشكاني، از نسل «كي آرش» شمرده شده است … «ثعالبي» (غرر اخبار، ص547) تبار اشكان (نام دهنده - نياي دودمان) را از طريق اشكان (يكم)، تا كي آرش پسر كي قباد پي ميگيرد.
ابوريحان بيروني (آثار الباقيه، ص117) با استناد به شاهنامه[ي ابومنصوري] اظهار ميدارد كه اشك پسر دارا و از نسل آرش بود. طبري (ج1، ص 709) اشك را بنيانگذار دودمان اشكاني ذكر ميكند و او را پسر اشكان بزرگ و از نسل كي ابيبه (Kay-Abibeh*) پسر كي قباد ميانگارد. دينوري (ص 14)، قي وس (Qayvas) - يعني كي آرش - را نياي اشكانيان ميداند؛ اما مسعودي (مروج الذهب، ed. Pellat, I, p. 276) از روايت ديگري پيروي ميكند و دودمان اشكاني را با سياوش پسر كي كاووس مرتبط ميسازد: A. Tafazzoli, "Arash, Kay": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 268
3) يوزف ويسهوفر: «ايران باستان»، ترجمهي مرتضا ثاقبفر، انتشارات ققنوس، 1377، ص 170
4) A. Sh. Shahbazi, " Arsacids I. Origins": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 525
===================
منابع در دسترس ما، دربارهي خاستگاهِ نامدهنده - بنيانگذار دودمان اشكاني (از حدود 250 پيش از ميلاد تا 226 پس از ميلاد)، يعني «ارشك» (211 - 274 پ.م.) [پارسي ميانه: Arshak؛ يوناني: Arsaces؛ فارسي: اشك؛ از واژهي «Arshan» = مرد، دلير] بسيار ناسازگار و متفاوتاند. در اين منابع، ارشك به عنوان "راهزني" كه سرزمين «پارت» را با تهاجم و قتل شهربان آن تصرف كرده بود، معرفي شده (Justin 41.4; Ammianus Marcellinus 23.6.2)؛ يا به عنوان فردي "بلخي" كه ترقي و خيزش «ديودتوس» Diodotus (فرماندار بلخ) را تحملناپذير يافت و به پارت حركت كرد و رهبري آن ايالت و طغيان عليه سلوكيان را به دست گرفت (Strabo 11.9.3)؛ يا به عنوان سركردهي قبيلهي «پرني» [1] از سكاهاي «دهه (Dahae)» اي كه پارت را اندكي پيش از شورش ديودتوس فتح كرد (ibid., 11.9.2).
چهارمين روايت بر آن است كه آندارگوراسِ Andragoras «پارسي» - كه اسكندر شهرباني پارت را به او واگذار كرده بود - نياي شاهان آيندهي پارت بود (Justin 12.4.12). پنجمين روايت را «آرين» (Arrian) در كتاباش به نام Parthica فراهم آورده بود كه اينك گم شده است، اما فوتيوس (Photius) كتاب مذكور را در اين موضوع خلاصه كرده (Bibliotheca 58) و در سدهي دوازدهم ميلادي، سينسلوس (Syncellus) نيز چنين خلاصهاي را ترتيب داده است (Corpus Scriptorum Historiae Byzantinae XIII, ed. W. Dindorf, Bonn, 1829, p. 539). "خلاصهي فوتيوس" چنين شرح ميدهد كه: «برادران ارشك و تيرداد، پسر ارشك (Arsaces) و از اولاد فرياپيتس (Phirapites) بودند [سينسلوس: برادراني بودند از نسل اردشير پارسي]. «فركلس» (Pherecles) [سينسلوس: Agathocles] كه از سوي آنتيخوس ثئوس (Antiochus Theus) شهربان كشور آنان شده بود، به يكي از آن دو برادر بياحترامي زشتي كرد. در پي اين پيشآمد … آنان پنج مرد ديگر را به ياري خويش برگزيدند و با همدستي ايشان، فرد اهانتگر را كشتند و سپس، مردمشان را به شورش عليه مقدونيان و برپايي حكومتي از آنِ خود، وادار نمودند».
سرانجام، "تاريخ ملي ايران"، تبار ارشك را تا «كي قباد» (فردوسي، شاهنامه، ج7، ص116؛ طبري، ج1، ص710)، يا پسرش «كي آرش» (ثعالبي، ص457)، يا «دارا» پسر هماي (طبري، ج1، ص704؛ بيروني، The Chronology, p. 118)، يا حتا كماندار نامدار، «آرش» (شاهنامه، ج7، ص115؛ بيروني، همان، ص119) [2] دنبال ميكند.
اين گزارشها، بسط و توسعه در ايدئولژيهاي سياسي را منعكس ميكنند. برخاستن از طبقه و پيشهاي فرودين مانند راهزني، داستانهاي عاميانهاي هستند كه دربارهي كورش و ساسان و ديگر قهرمانان دودمانهاي سلطنتي نيز گفته شدهاند. ارتباط با «آرش» [كمانگير] به سبب همانندي نام و نيز تصوير شدن ارشك به صورت يك كماندار بر روي سكههاي پارتي است (cf. A. v. Gutschmidt in ZDMG 34, 1880, p. 743)؛ هر چند كه «كمان» به عنوان نمادي سلطنتي، همواره مورد توجه بوده است. «اردشير پارسي» مذكور در روايت سينسلوس، عموماً همان اردشير دوم هخامنشي دانسته شده است؛ چرا كه به گفتهي كتزياس (apud Plutarch, Artoxares 2)، اردشير پيش از تاجگذاري،Arsaces (ارشك) خوانده ميشد. اما اين فرض، چشمپوشي از اين حقيقت است كه اردشير يكم نيز Arshak / Arsaces، به بابلي: Arshu خوانده ميشد. روايت مربوط به شورش هفت مرد پارتي (ارشك و تيرداد و پنج مرد ديگر) عليه حاكم سرزمينشان، بسيار همانند واقعهي شورش هفت نفرهي داريوش كبير و شش تن از بزرگان پارسي عليه برديا / گئوماتا است و احتملاً از همان داستان سرچشمه ميگيرد [3].
روايتي كه ارشك را سركردهي قبيلهي «پرني» بر ميشمارد - چنان كه ريچارد فراي توجه نموده است (The History of Ancient Iran, Munich, 1983, p. 206) - با گزارش [متن پهلوي] بندهش (35.43f) مبني بر اين كه «دستان (= زال) فرزند سام، "شاه سكاها" و اپرنك (Aparnak)، سرور اپرشهر (Aparshahr؛ نيشابور بعدي) بود» و «اپرشهر از آن رو چنين ناميده شده كه سرزمين [قوم] اپرنك است»، تأييد شده است (ترجمهي اصلاح شده در: Fray, loc. Cit., whth n. 3).
به نظر ميرسد كه پرنيها[ي ظاهراً سكاييتبار] از اواسط سدهي سوم پ.م. در پارتيهاي ايراني مستحيل شده بودند: آنان نام اخير (پارتي) را براي خود اختيار كردند و نامهايي كاملاً ايراني - و حتا زرتشتي - داشتند (Lassen, Indische Altertumskunde II, Bonn, 1847, p. 285 n. 3؛ ميتوان نام نياي ارشك، فريا پيتس "Phria Pites" را با نام اوستايي فريَ پيتا "Frya Pita" = دوستار پدر، برابر نام يوناني "Philopatros"، ارتباط داد).
ارشك در تصوير حك شده بر سكههاياش، جامهاي سكايي پوشيده اما به سان شهربانان هخامنشي - مانند داتاميس - با كماني در دست، بر چهارپايهاي نشسته است. وي عمداً، براي تأكيد نمودن بر علائق مليگرايانه و شاهانهاش، از طرح سكههاي سلوكي دور شده و خود را Karni (به يوناني: Autocratos = خود- سالار) خوانده است؛ عنواني كه پيشتر، فرماندهان بلندپايهي هخامنشي - همچون كورش كوچك - داشتند.
شاهان بعدي پارتي خود را به تبار هخامنشيان منسوب نمودند و رسوم و تشريفات هخامنشي را احيا كردند، و اردوان سوم (90-80 پس از ميلاد) كه يكي از پسراناش را «داريوش» ناميد (Dio Cassius 59.27)، از جانب خود، مطالبهي ميراث كورش را مطرح كرد (Tacitus, Annals 4.13).
در مجموع، ملاحظات نامشناختي، سكهشناختي و كتيبهشناختي، به اين نتيجهي نهايي دلالت ميكند كه دودمان شاهنشاهي پارتي، «خاستگاهي بومي و ايراني» داشته است؛ بر اين اساس، «ماهيت زرتشتي همهي نامهاي شاهان پارتي و اين حقيقت كه برخي از اين نامها [ارشك، گودرز، خسرو] به "زمينهي پهلواني" اوستا متعلقاند»، تبين و توضيحي منطقي مييابد (G. V. Lukonin in Camb. Hist. Iran III/2, 1983, p. 687) [4].
- - - -
1) Parni يا Aparni يكي از قبايل ايرانيِ شرقي است كه گويا به اتحاديهي سكاييِ «داهه» (Dahae) تعلق داشته و در پيرامون رود تجن ساكن بوده است. پرنيها احتملاً در آغاز سدهي سوم پ.م. به سرزمين «پارت» مهاجرت كردند و در اواسط همان سده، به رهبري ارشك، حاكميت آن سرزمين را به دست آوردند: ريچارد فراي، «تاريخ باستاني ايران»، ترجمهي مسعود رجبنيا، انتشارات علمي و فرهنگي، 1380، ص 5-334؛ K. Schippmann, "Arsacids II. The Arsacids Dyanasty": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 526؛ P. Lecoq, "Aparni": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 151.
2) به نظر ميرسد كه منظور از «آرش» در اين روايات، «كي آرش» (اوستايي: Kavi Arshan؛ پهلوي: Kay Arash) نوهي كي قباد باشد و نه «آرش» (اوستايي: Erekhsha؛ پهلوي: Erash) كمانگير. در غالب منابع عصر اسلامي، دودمان ايراني اشكاني، از نسل «كي آرش» شمرده شده است … «ثعالبي» (غرر اخبار، ص547) تبار اشكان (نام دهنده - نياي دودمان) را از طريق اشكان (يكم)، تا كي آرش پسر كي قباد پي ميگيرد.
ابوريحان بيروني (آثار الباقيه، ص117) با استناد به شاهنامه[ي ابومنصوري] اظهار ميدارد كه اشك پسر دارا و از نسل آرش بود. طبري (ج1، ص 709) اشك را بنيانگذار دودمان اشكاني ذكر ميكند و او را پسر اشكان بزرگ و از نسل كي ابيبه (Kay-Abibeh*) پسر كي قباد ميانگارد. دينوري (ص 14)، قي وس (Qayvas) - يعني كي آرش - را نياي اشكانيان ميداند؛ اما مسعودي (مروج الذهب، ed. Pellat, I, p. 276) از روايت ديگري پيروي ميكند و دودمان اشكاني را با سياوش پسر كي كاووس مرتبط ميسازد: A. Tafazzoli, "Arash, Kay": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 268
3) يوزف ويسهوفر: «ايران باستان»، ترجمهي مرتضا ثاقبفر، انتشارات ققنوس، 1377، ص 170
4) A. Sh. Shahbazi, " Arsacids I. Origins": Encyclopaedia Iranica, vol. 2, London & NewYork, 1987, p. 525
===================