تو این تاپیک قصد داریم درد و دل هامونو با خدا بنویسیم
حالا چه راز و نیاز
چه دعا
چه خواهش
چه شعر
متن
مهم اینه که ما حرفامونو با خدای مهربونمون بنویسیم:wink:
بسم الله
Eshghe_door
19-02-08, 17:23
خداوندا
من در کلبه ی فقیرانه ی خود
چیزی دارم
که تو در عرش کبریایی خود
نداری
من چون تویی دارم و تو چون خودی نداری!
Eshghe_door
19-02-08, 17:23
پروردگارابه من بياموز دوست بدارم کساني راکه دوستم ندارند ..
عشق بورزم به کساني که عاشقم نيستند...
بگريم براي کساني که هرگز غمم را نخوردند...
به من بياموز لبخند بزنم به کساني که هرگز تبسمي به صورتم ننواختند...
محبت کنم به کساني که محبتي درحقم نکردند
Eshghe_door
19-02-08, 17:24
بايد گاهي سکوت کنيم شايد خدا هم حرفي براي گفتن داشته باشد ! ! !
زرتشت
Eshghe_door
19-02-08, 17:24
لحظات شادی خدا را ستایش كن
لحظات سختی خدا را جستجو كن
لحظات آرامش خدا را مناجات كن
لحظات دردآور به خدا اعتماد كن
و در تمام لحظات خداوند را شكر كن
Eshghe_door
19-02-08, 17:27
فرشتگان روزي از خدا پرسيدند : بار خدايا تو كه بشر را اينقدر دوست داري غم را ديگر چرا آفريدي؟ خداوند گفت : غم را بخاطر خودم آفريدم چون اين مخلوق من كه خوب مي شناسمش تا غمگين نباشد به ياد خالق نمي افتد
Labyrinth
19-02-08, 17:31
خدایا قدیما یادته ؟
من چی بودم ؟
حالا چی شدم ؟
آره راست میگی من هیچ بودم و غمگین !
ولی الان ....
خدایا ما رو فراموش نکن ، از دلمون بیرون نرو ، پشتمون رو خالی نکن و ...
چون ما بدون تو پوچیم :surprised:
nVIDIA
19-02-08, 17:32
گر خداي من آن است كه من مي دانم
شيشه را در كنار سنگ نگه مي دارد .
راستي يك چيزي بگم درد و دل هست تا حالا فقط خدا را به صورت گفته ها و شنيده هاي گذشتگان شناختم اما اين ايمان و ... نيست كسي هست كه واقعا بتونه خدا را برام اثبات كنه چون اين طوري ايمان آدم تقويت ميشه .
Eshghe_door
20-02-08, 15:15
دوش مرغی به صبح می نالید /// عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش
یکی از دوستان مخلص را /// مگر آواز من رسید به گوش
گفت : «باور نداشتم که ترا /// بانگ مرغی ، چنین کند مدهوش!»
گفتم : «این شرط آدمیت نیست /// مرغ تسبیح گوی و من خاموش!»
گلستان سعدی
Eshghe_door
20-02-08, 15:15
از خدا پرسيدم :خدايا چطورمي توان بهتر زندگي کرد
خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو. ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانی که چطور زندگي کني
Eshghe_door
20-02-08, 15:16
الهي چگونه گويم نشناختمت كه شناختمت و
چگونه گويم شناختمت كه نشناختمت
الهي عاقبت چه خواهد شد و با ابد چه بايد كرد؟
Eshghe_door
20-02-08, 15:17
من همیشه
با تو پاکم
با تو شادابم
لطیفم ...
من همیشه
با تو هستم
با تو ای
پاک ِ یگانه ...
Eshghe_door
20-02-08, 15:18
خدایا داده هایت را شکر
که رحمتند...
خدایا نداده هایت را شکر
که حکمتند...
خدایا گرفته هایت را شکر
که امتحانند...
Eshghe_door
20-02-08, 15:19
از خدا پرسیدم : خدایا چه چیز تو را آزار می دهد؟
فرمود: هر گاه بنده ای با من سخن می گوید ، چنان به حرفهایش گوش می دهم که گویی جز او بنده ی دیگری ندارم...
ولی او چنان سخن می گوید که گویی من خدای همه هستم الا او...!
Eshghe_door
20-02-08, 15:19
پروردگار محترم ؛ نظر به اينكه طي بررسي هاي به عمل آمده توسط اينجانب ، عليرغم تمام نعمات و الطاف حضرتعالي در مراحل مختلف زندگي به اين حقير ، به هيچ جايي نرسيده و موجبات شرمساريِ نسل بشريت را فراهم آورده ام ، خواهشمند است پيرو تبصره سوم بند اول قرارداد آفرينش، مورخ1/1/1 ، منعقده فيمابين ابر جد اينجانب مشهور به «آدم» و حضرتعالي استعفاي اين حقير را از مقام «انسانيت» بپذيريد بديهي است مِن بعد اينجانب هيچ گونه مسووليتي در قبال انساني بودن اعمالم ندارم !
Eshghe_door
20-02-08, 15:20
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدا ی قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه ترا گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
از دیدگان روشن من بستان
شوق به سوی غیر دویدن را
لطفی کن ای خدا و بیاموزش
از برق چشم غیر رمیدن را
عشقی به من بده که مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
یاری به من بده که در او بینم
یک گوشه از صفای سرشت تو
یک شب ز لوح خاطر من بزدای
تصویر عشق و نقش فریبش را
خواهم به انتقام جفکاری
در عشقش تازه فتح رقیبش را
آه ای خدا که دست توانایت
بنیان نهاده عالم هستی را
بنمای روی و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستی را
راضی مشو که بنده ناچیزی
عاصی شود بغیر تو روی آرد
راضی مشو که سیل سرشکش را
در پای جام باده فرو بارد
از تنگنای محبس تاریکی
از منجلاب تیره این دنیا
بانگ پر از نیاز مرابشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
Eshghe_door
20-02-08, 15:20
خداوند به سه طریق به دعاها جواب میدهد:
1.او میگوید آری و آنچه می خواهی به تو میدهد!
2.او میگوید نه و چیز بهتری را به تو میدهد!
3.او میگوید صبر کن و بهترین را به تو میدهد!
Eshghe_door
20-02-08, 15:21
خداوندا تو تنهایی،منم تنهای تنهایم،تو یکتایی و بی همتا
ولیکن من نه یکتایم نه بی همتا،فقط تنهای تنهایم!
Eshghe_door
20-02-08, 15:22
خداندا مگذار دعا کنم که مرا از از سختی ها و مشکلات مصون داری،بلکه دعا کنم در روبرویی با آنها بی باک و شجاع باشم.
مگذار از تو بخواهم در مرا تسکین دهی،بلکه توان چیرگی بر آن را به من ببخشی!
Eshghe_door
20-02-08, 15:24
خدایا در پهنه دنیایی که برایمان ساختی از انسانیت رنگی و اثری نمانده است. چه انسانها که اکنون از گرسنگی و فقر کودکان خویش را به خواب وا می دارند. چه بسیار انسانهایی که در دام عفریت فقر گرفتار آمده اند و صبر از کف داده اند و عفت و عزت خویش را در هر بازاری به فروش گذاشته اند. چه بسیار انسانهایی که همچون زالو از شیشه عمر دیگران سیراب می شوند و پا بر گرده بندگانی می گذارند که خود قانون بردگی شان را پاره کرده اند.
خدایا، خدایا.... بارها شده است که دلم برایت تنگ شده، بارها دلم برای نگاهت، صدایت و نوازشهایت تنگ شده. دلم برای این همه ظلمی که در لحظه لحظه زمان ها شاهد و ناظر آن هستی می سوزد. دوست داشتی بندگانت در نهایت مهربانی و صلح با هم زندگی کنند و دم به دم شیطان درون خویش ندهند. اما انگار خدایا این آرزو برایت هر روز دست نیافتنی تر می شود. خدایا مباد امیدت به متحول شدن ما به احسن حالات ناامید گردد. و برای خوب شدن مان دعا نکنی. من نیز با تو ای خدای مهربانم دعا می کنم برای عاقبت به خیر شدن نسل انسانها. نسلی که همچون ققنوس از خاکستر ظلم ها و عداوت ها سر بر می آورد تا فقط و فقط صلح را دریابد و دوستی و شادی و مهر را.
دعایم را بپذیر و آن را به اجابت برسان، آمین.
Eshghe_door
20-02-08, 15:25
الو سلام
منزل خداست؟
این منم مزاحمی که آشناست
هزار دفعه این شماره را دلم گرفته استولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است
به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟
الو
دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شدخرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟
چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند ترصدای من چطور؟
خوب و صاف و واضح و رساست؟
اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم
شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست
دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
پناهگاه این دل شکسته خانه ی شماست
الو ، مرا ببخش ، باز هم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم ، دوباره ، تا خدا خداست
دوباره ...
... تا خدا خداست
Eshghe_door
20-02-08, 15:26
ای خدا غصه نخور از تو فراری نشدم
بعدازآن حادثه درکفرتو جاری نشدم
با وجودیکه به حکم تو دلم زخمی شد
شاکی ازآنکه مرادوست نداری نشدم
ابرراچوب همین سادگی اش ویران کرد
من که ویرانتراز آن ابر بهاری نشدم
ای خدا غصه نخور باز همین می مانم
من زمین خورده این ضربه کاری نشدم
هرکسی خواست تو رااز من جدا سازد دید
هرچه کردی تو به من از تو فراری نشدم
Eshghe_door
20-02-08, 15:26
آهای خالق! آهای پروردگار ... آهای خدای بنده های گرفتار، تو جای من بودی،دلتنگ دوست داشتنی های روزگارت نمی شدی؟ بندگانت میان ماندن و رفتن حیران شده اند،یکی گرسنه، یکی تشنه، یکی زخمی، بندگانت ... یکی دل شکسته، یکی پای بسته، یکیگوشه اتاق تاریکی تنها نشسته،... توآن بالایی ... می گویند لای ابرها، می گویند عرش، مناین پایین، خاک، خاکستر، خار ... آهای خدای همه خدانمایان؛ کردگار همه مومنان و ثروت همهبینوایان؛ آهای آرزوی چشمهایم، آهای امید دستهایم ... خدایا، دوستت دارم ...
Eshghe_door
20-02-08, 15:26
خدایا چطور بر من خشم نمی گیری؟ صبر تو کاسه صبر مرا لبریز کرد!
خشم تو در کجای این عالم خاکی پنهان شده؟
خدایا!یاد زیبایت را از خاطرم مگیر.
عشق عالم گیرت را از این بنده حقیرت دریغ نکن.
خدایا! شرمم می آید که مرا می خوانی و من رو بر می گردانم.
خدایا! شرمم می آید که پاکی را از یاد برده ام.
خدایا! شرمم می آید که عشق تو فراموشم شده.
خدایا! یادت را از خاطرم دور مکن.
می دانم که مستی ام و هشیاریم از اراده توست،می دانم که خواب و بیداریم از اراده توست.
مهری که بر گوش و چشمم زدی باز کن.
دلم بسته تر از هر روز، غرق در دنیای هوس، عشق تو را به یاد نمی آورد.
می دانم که اینجایی، می دانم که دوستم داری.
می دانم که نزدیک تری به من، از خودم.
خدایا پرده از رویم بردار تا عشقت وجودم را شعله ور کند.
دلم طاقت دوری از تو را ندارد، خدایا می دانم که مرا نگاه میکی! توانم بده تا نگاهت کنم.
Eshghe_door
20-02-08, 15:27
آرام باش ، آرام باش
تو خدا را داری
آن حقیقت ، آن یگانه ، آن هوادار شبانه
آرام باش ، آرام باش
تو خدا را داری
آن معبود ، آن پاكی ، آن همه خوبی و احساس و بهار را داری
آرام باش ، آرام باش
تو خدا را داری
پس نگو تنهایم ، پس نگو بی یاور، بی یارم
تو خدا را داری
یعنی عشق ، معبود، سنگ صبور دل من ، دل تو
پس خموش
ما خدا را داریم ...
Eshghe_door
20-02-08, 15:28
Only the registered members can see the link
Eshghe_door
20-02-08, 15:28
هرنه وارفانیدی وارلیق سنده دی /// اوزگده یوخ یاری یارلیق سنده دی
یه شعر به زبون خودمون
اینم معنیش
هرچه که هست فانیه هستی در توست/// در بیگانه هیچ دوستی یاری نیست دوستی در توست
Eshghe_door
20-02-08, 15:28
نزدیك صبح بود : خدا بر زمین چكید
و فصل سرخ رویش انسان فرا رسید
دروازه های روز به تدریج وا شدند
وقطره قطره روی زمین زندگی چكید
هر قطره آدمی شد و لغزید روی خاك
هر قطره بنده ای شد و به گوشه ای خزید
هر كس به گونه ای به وجود آمد از خودش
رنگ یكی سیاه و رنگ یكی سفید
Eshghe_door
20-02-08, 15:29
یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بربخورد
نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد ، خطی ننویسم که آزار دهد کسی را
یادم باشد که روز و روزگار خوش است
یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر ،
و جواب دورنگی را با کمتراز صداقت ندهم .
یادم باشد در برابر فریادها سکوت کنم ،
و برای سیاهی ها نور بپاشم ،
یادم باشد از چشمه ، درس خروش بگیرم و
از آسمان درس پاک زیستن
یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ،
یادم باشد با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند .
Eshghe_door
20-02-08, 15:30
خدای من یک سال گذشت هر چه کردم دیدی و هر چه بخشیدی
هر چه کردم دیدی و هر چه بخشیدی و عفو کردی ندیدم خدای من
چگونه است که هم چنان دوستم داری و به محبت می خوانی ام؟
چگونه است که رهایم نمی کنی؟ چگونه است که هرگز ـ هرگز
از تو نا امید نمی گردم؟ این چه رسم خدایی است؟
Eshghe_door
20-02-08, 15:31
خدایا!
ذهنم پریشان است
قلبم بی قرار است
افکارم شوریده اند
و در مانده ام.
پس رشته زندگی ام را
به دست های امن تو
می سپارم
ان گاه طوفان می خوابد
و ارامش تو حکم فرما می شود...
Eshghe_door
20-02-08, 15:31
پیش از اینها فکر میکردم خدا
خانهای دارد کنار ابرها
مثل قصر پادشاه قصهها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایههای برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه، برق کوچکی از تاج او
هرستاره، پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او، آسمان
نقش روی دامن او، کهکشان
رعد و برق شب، طنین خندهاش
سیل و طوفان، نعرهی توفندهاش
دکمهی پیراهن او، آفتاب
برق تیغ و خنجر او، ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
ازخدا، در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بیرحم بود و خشمگین
خانهاش در آسمان، دور از زمین
بود، اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه میپرسیدم، از خود، از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود میگفتند این کار خداست
پرسوجو از کار او کاری خطاست
هرچه میپرسی، جوابش آتش است
آب اگر خوردی، عذابش آتش است
تا ببندی چشم، کورت میکند
تا شدی نزدیک دورت میکند
کج گشودی دست، سنگت میکند
کج نهادی پای، لنگت میکند
تا خطا کردی، عذابت میکند
در میان آتش آبت میکند...
با همین قصه، دلم مشغول بود
خوابهایم، خواب دیو وغول بود
خواب میدیدم که غرق آتشم
در دهان شعلههای سرکشم
در دهان اژدهایی خشمگین
بر سرم باران گرز آتشین
محو میشد نعرههایم، بیصدا
در طنین خندهی خشم خدا...
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هرچه میکردم، همه از ترس بود
مثل بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
تلخ، مثل خندهایی بیحوصله
سخت، مثل حل صدها مسئله
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
تا که یک شب دست در دست پدر
راه افتادم به قصد یک سفر
در میان راه، در یک روستا
خانهای دیدیم، خوب آشنا
زود پرسیدم: پدر این جا کجاست؟
گفت: این جا خانهی خوب خداست!
گفت: این جا میشود یک لحظه ماند
گوشهای خلوت، نماز ساده خواند
با وضویی، دست و رویی تازه کرد
با دل خود، گفت و گویی تازه کرد
گفتمش: پس آن خدای خشمگین
خانهاش این جاست؟ این جا، در زمین؟
گفت: آری خانهی او بیریاست
فرشهایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بیکینه است
مثل نوری در دل آیینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانیهای اوست
حالتی از مهربانیهای اوست
قهر او از آشتی شیرینتر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی میدهد
قهر ما با دوست، معنی میدهد
هیچ کس با دشمن خود قهر نیست
قهری او هم نشان دوستی است...
تازه فهمیدم خدایم، این خداست
این خدای مهربان و آشنا است
دوستی، از من به من نزدیکتر
از رگ گردن به من نزدیکتر
آن خدا را پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
میتوانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم، دوست، پاک و بیریا
میتوان با این خدا پرواز کرد
سفرهی دل را برایش باز کرد
میتوان دربارهی گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره صد هزاران راز گفت
میتوان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
میتوان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
میتوان مثل علفها حرف زد
با زبان بیالفبا حرف زد
میتوان دربارهی هر چیز گفت
میتوان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
Eshghe_door
20-02-08, 15:32
وقتی بچه بودم فکر می کردم خدا گوشه آسمونه همیشه وقتی می خواستم باهاش حرف بزنم با گوشه آسمون حرف می زدم و آنقدر خدا رو نزدیک حس می کردم که آروم باهاش حرف می زدم ...یه مدت بود که همه جارو دنبالش می گشتم و آخر سر هم که پیداش نمی کردم بلند باهاش حرف می زدم تا صدامو بشنوه....فکر می کردم ازم فاصله گرفته...
ولی الان فهمیدم که خودم ازش فاصله گرفته بودم...
اون هنوز گوشه آسمونه .....سرجای خودشه...داره نگامون می کنه....حتی می تونیم براش دست تکون بدیم...
Eshghe_door
20-02-08, 15:32
ای کاش خدا با همه بینایی و تدبیر
یاریگر این قلب ستمدیده ی من بود
پرواز نمی خواهم از این محبس تاریک
گر با خبر از این دل شوریده ی من بود !
...
اینجا همه کورند! کسی نیست ببیند
رنجوری و ماتمزدگی های شبم را
می سوزم از این آتش افتاده به جانم
ویران شدن روز و شب و چشم ترم را !
...
ای کاش خدا در بدن بنده ی خکی
از روح خودش بار دگر باز دمد آه !
ای کاش که این بنده ی بیچاره ی مفلوک
حیرت زده و گیج نمی گشت در این راه !
...
ای کاش به جای دل من در بدن من
یک شاخه ی گل بود که از خار جدا بود
می چیدمش از دست حسودان زمانه
فریاد زِمن ، گوش ندادن ز شما بود !
...
من چنگ زدم روز گذشته به کتابی
دستان خدا در سبد میوه ی ما بود
خوشبختی ما پرده ی بازیچه ی تقدیر
افکار من اما ز همه خلق رها بود !
...
اندازه ی پیوستگی ماه و ستاره
انبوه خرافات که در ذهن عوام است
گفتند: که دیوانه شده این زن غمگین
انگار که کار من و دل هر دو تمام است !
...
جاری همه جا خوردن و خوابیدن و شهوت
می گریم از این پوچی پندار و حماقت
بیچاره ی شیطان که مقصر شد و زان پس
افسانه ی اغفال بشر ، آدم و حوّا و شماتت !
...
آلودگی و بوی تعفن همه جا هست
آن روز که باران به سر و صورت من ریخت
آرامش من گشت کلاغی که شبانگاه
بر شاخه ی خشکیده ی دستان تو آویخت !
...
با این همه شوریدگی و حال پریشان
آشفته تر از خطّه ی خاموش خیالم
دریای دلم در صدف کوچک تقدیر
گنجانده نخواهد شد و من رو به زوالم !
...
امسال که تنهایی من چون گل لاله
بر دامن و پیراهن و این پرده ی من هست
انگار خدا با همه بینایی و تدبیر
یاریگر این قلب ستمدیده ی من هست !
Eshghe_door
20-02-08, 15:33
گاهی وقتها از نردبان بالا میرویم تا دستهای خدا را بگیریم غافل از اینکه خدا پایین ایستاده ونرده ها رو محکم گرفته که ما نیفتیم.
Eshghe_door
20-02-08, 15:34
روزي روزگاري، اهالي يک دهکده تصميم گرفتند تا براي نزول باران دعا کنند. در روز موعود، همهء مردم براي مراسم دعا در محلي جمع شدند و تنها يک پسر بچه با خودش چتر آورده بود و اين يعني ايمان!!!!!
Eshghe_door
20-02-08, 15:34
ر رویاهایم دیدم كه با خدا گفتگو می كنم .
خدا پرسید پس تو میخواهی با من گفتگو كنی؟ من در پاسخش گفتم: اگر وقت دارید. خدا خندید و گفت وقت من بی نهایت است. در ذهنت چیست كه می خواهی از من بپرسی؟
پرسیدم چه چیز بشر شما را سخت متعجب می سازد؟ خدا پاسخ داد: كودكی شان. اینكه آنها از كودكی شان خسته می شوند و عجله دارند زود بزرگ شوند و بعد دوباره پس از مدت ها آرزو می كنند كه كودك باشند... اینكه آنها سلامتی شان را از دست می دهند تا پول بدست آورند و بعد پولشان را از دست می دهند تا سلامتی شان را بدست آورند. اینكه با اضطراب به آینده نگاه می كنند و حال را فراموش می كنند و بنابراین نه در حال زندگی می كنند نه در آینده. اینكه آنها به گونه ای زندگی میكنند كه گویی هرگز نمی میرند و به گونهای می میرند كه گویی هرگز زندگی نكردهاند...
Eshghe_door
20-02-08, 15:35
خدايا! جز قدرت تو قدرتی نيست تا اين چرخ سنگين را بگرداندو جز مشيت تو حکمران ديگری بر کائنات حکومت نکند. آنچه را که تو داده ای،داريم و از آن چه روزی ما کرده ای،بهره می بريم.
پروردگارا! هم اکنون روز تازه ای را آغاز می کنيم وتمتع ديگری را از تمتعات حيات در می يابيم.
پروردگارا!امروز ما نيز همچون روزهای ديگر،به شب خواهد رسيد وما را شب هنگام بدرود خواهد گفت.ما نيکو بدانيم که اگر اين روز روشن را در اطاعت واخلاص به شام رسانيم:خورشيد شامگاهی به هنگام بدرود،ما را درود خواهد گفت و با تهنيت وداعمان خواهد کردو مسلم است که اگر روز ما در معاصی مناهی به سر آيد،کيفر ما نفرين وناسزا خواهد بود.
پروردگارا! آن چنان کن که در روشنايی خورشيد، جان ما هر لحظه بر روشنايی بيفزايد و نعمت عبادت و اطاعت، بهره ما باشدو از گناهان کوچک وبزرگدر پناه عفاف و عصمت بر کنار بمانيم. آن چنان کن که روز ما ، به حسنات اعمال ما زينت يابد،از نيکوکاری آغاز شود و به سپاس گذاری پايان يابد.
Eshghe_door
20-02-08, 15:35
هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت کنم
یا از تو حتی با خودم یه لحظه صحبت کنم
هرگز نخواستم که به داشتن تو عادت کنم
بگم فقط مال منی به تو جسارت کنم!
Eshghe_door
20-02-08, 15:36
خدایا من مومنم
به آنکه هر که دلش هوایی تو شود ،
تو هوایش را داری!
Eshghe_door
20-02-08, 15:37
آرام باش،توکل کن،تفکر کن
آستین ها را بالا بزن
آنگاه دستان خداوند را می بینی که زودتر از تو دست به کار شده اند!
Eshghe_door
20-02-08, 15:37
خداوندا از تو میخوام دور بداری از من، آنچه که مرا از تو دور می دارد!
Eshghe_door
20-02-08, 15:38
آنگاه که دوست داری همواره کسی به یادت باشد به یاد من باش که من همیشه به یاد تو ام
از طرف بهترین دوست تو : خدا!
Eshghe_door
20-02-08, 15:38
به من مگو که خدا را ندیده ام هرگز
اگر خداطلبی
خدا در اشک یتیمان رفته از یادست
خدا در آه غریبان خانه بر بادست
اگر خدا خواهی
درون بغض زنان غریب جای خداست
دل شکسته ی هر بینوا سرای خداست
نگاه کن به هزاران ستاره در دل شب
به آسمان بنگر
به آسمان که پر از گوهرست دامانش
به کهکشان که ندانی کجاست پایانش
رونده ایست خدانام در خم این راه
ببین به دیده ی دل
به فرق ثابت و سیاره جای پای خداست
به من مگو خدا را ندیده ام هرگز
دو دیده را بگشا
ببین چراغ طلا را که صبح از پس کوه
طلای نور به دریا و رود می پاشد
بدان پرنده ی رنگین نگر که در دل باغ
به برگ برگ درختان سرود می پاشد
سرود او همه گلنغمه یی برای خداست
در آشیانه ی شب
در آستانه ی صبح
در آن دمی که ز پستان شیر مست فلق
به کام دره و دریا و کوه و بیشه و باغ
دو دست غیبی شیر سپیده می ریزد
به وقت نیمشبان در سکوت رویا رنگ
که جز صدای نسیم و نوای مرغ سحر
ز هیچ حنجره یی نغمه بر نمی خیزد
به گوش باطن من هر صدا صدای خداست
به وقت حمله ی بنیاد سوز طوفانها
که سرو های کهن
به دست باد مهیبی به خک می افتد
در آن دمی که ز بیم غریو رعد به کوه
هزار صخره به خک هلک می افتد
به وقت زلزله ها
مگو کجاست خدا
نهیب زلزله حرفی ز خشم های خداست
در آن زمان که فتد لرزه به جان زمین
و لحظه لحظه غریو شبانه می پیچد
به بیشه های عظیم
صدای عربده ی رعد با تو می گوید
که آسمان و زمین
به زیر سم ستوران بادپای خداست
مخواه لب بگشایم که تاب گفتن نیست
سکوت من مشکن
که در سکوت پر از حیرتم قنای خداست
به ناله های شب آمیز مرغ حق سوگند
به روشنایی زیبای هر فلق سوگند
به سرخ فامی خورشید در شفق سوگند
به گریه سحر بندگان پک قسم
درون مویرگ و موی من هوای خداست
Eshghe_door
20-02-08, 15:38
وقتی یه مشکل بزرگی دارم نمیرم پیش خدا تابگم خدا جون من یه مشکل بزرگ دارم.... میرم پیش مشکله...میگم مشکل جون من یه خدای بزرگ دارم..!
Eshghe_door
20-02-08, 15:39
نزديك تر به خدا
من بايد فرودآيم
نبايد بنشينم
سال هاست ، ازآن لحظه كه پَر بر اندامم روييد
و از آشيان ، از بام خانه پرواز كردم
همچنان مي پرم ، هرگز ننشسته ام
و ديگرسري نيز به سوي زمين و به سواد پليد شهرها
و به بام هاي كوتاه خانه ها برنگرداندم
چشم به زمين ندوختم
پروازي روبه آسمان
در راه افلاك
و هرلحظه دورتر و بالا تر از زمين
وهرلحظه نزديك تر به خدا !
دفترهاي سبز دكتر علي شريعتي
Eshghe_door
20-02-08, 15:40
معراج
گفت:« آنجا چشمه ي خورشيد هاست.
آسمان ها روشن از نور و صفاست.
موج اقيانوس جوشان فضاست .»
باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست؟»
گفت:« بالاتر جهاني ديگر است
عالمي كز عالم خاكي جداست
پهن دشت آسمان بي انتهاست»
باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست ؟»
گفت:« بالاتر از آنجا راه نيست
زانكه آنجا بارگاه كبرياست .
آخرين معراج ما عرش خداست!»
باز من گفتم كه:« بالاتر كجاست؟»
لحظه اي در ديدگانم خيره شد
گفت:« اين انديشه ها بس نارساست !»
گفتمش:« از چشم شاعر كن نگاه
تا نپنداري كه گفتاري خطاست:
دورتر از چشمه خورشيد ها؛
برتر از اين عالم بي انتها ؛
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فكر ماست.»
فريدون مشيري
Eshghe_door
20-02-08, 15:42
خدايا :
به من آرامش بده :
تا بپذيرم آنچه را نمي توانم تغيير دهم
دليري بده :
تا تغيير دهم آنچه را قابل تغيير است
بينش بده :
تا دريابم تفاوت اين دو را
فهم بده :
تا درك كنم دنيا و مردم آن را
و متوقع نباشم به دلخواه من رفتار كنند.
Eshghe_door
20-02-08, 15:44
خداوندا :
روزي مرا دوستي خويش قرار بده ، و دوستي دوستان خويش ، و دوستي آن كه مرا به دوستي تو نزديك گرداند ، و دوستي خود را برمن از آب سرد بر تشنه حلال تر گردان!
Eshghe_door
20-02-08, 15:46
دعايي براي تمام فصول
خداوندا به من قدرتي بخش تا، هر آنچه كه آزارم داده ، هر آنچه مرا تلخ و ناشاد كرده ، هر آنچه از نفرت و انزجار لبريزم كرده، ببخشم و عفو كنم. برون ، درون ،گذشته و آينده را زيبا ببينم.
Eshghe_door
20-02-08, 15:47
دستهایم را به سویت گرفتم
آن كه عاشق است دل شوره دارد
آن كه دل شوره دارد دعا مي كند
و آنكه دعا مي كند حتما ًخدايي دارد...
Eshghe_door
20-02-08, 15:47
جبران خليل جبران (كتاب پيامبر و ديوانه)
خدا
در زمانهاي دور، هنگامي كه لبهايم براي نخستين بار به لرزه درآمدو آماده سخن گفتن شد ، از كوه مقدس بالا رفتم و خدارا چنين صدا زدم :" پروردگارا!من بنده ي تو ام و تو را پرستش كرده ام . اراده ي پنهان تو شريعت من است و تازماني كه زنده ام از تو اطاعت خواهم كرد." اما خداوند پاسخم را نداد و مانند طوفاني سهمگين گذشت و از چشمانم پنهان شد. هزار سال بعد براي دومين بار از كوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنين سخن گفتم: "خداوندا!من آفريده ي توام . تو مرا از خاك آفريدي و از روحت در من دميدي ، سپس همه ي وجودم از توست."اما خداوند پاسخي نداد و همچون هزاران پرنده ي تيز پرواز از من گذشت.آن گاه هزار سال بعد ، باز از كوه مقدس بالا رفتم و براي سومين بار با خدا چنين سخن گفتم :"خداي من ! اي پدر مقدس ! من فرزند دوست داشتني تو هستم . با عشق و دلسوزي مرا به وجود آوردي و با مهر و عبادت ،ملكوت تورا به ارث خواهم برد."اين با نيز خداوند پاسخي نداد و همچون مهي كه تپه هاي دوردست را مي پوشاند ،از من گذشت . سپس هزارسال بعد ، از كوه مقدس بالا رفتم و براي چهارمين بار با خدا چنين سخن گفتم :"اي آفريدگارمن ! اي كمال و آرمان و مقصد من! اي حكيم دانا! من گذشته ي تو و تو فرداي مني .من ريشه هاي تو در زمين و تو روشنايي آسمان ها هستي و ما با هم در مقابل خورشيد رشد مي كنيم."در اين هنگام خداوند به سوي من خم شد و سخنان شيريني را در گوشم زمزمه كرد و همچون دريايي كه جويباري را در بر مي گيرد،مرا در اعماق خود فرو برد وزماني كه به سوي دره ها و دشت ها سرازير شدم ، خدا نيز آنجا بود .
Eshghe_door
20-02-08, 15:48
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرا بشنو
آه اي خدا ي قادر بي همتا
يكدم ز گرد پيكر من بشكاف
بشكاف اين حجاب سياهي را
شايد درون سينه من بيني
اين مايه گناه و تباهي را
دل نيست اين دلي كه به من دادي
در خون تپيده آه رهايش كن
يا خالي از هوي و هوس دارش
يا پاي بند مهر و وفايش كن
تنها تو آگهي و تو مي داني
اسرار آن خطاي نخستين را
تنها تو قادري كه ببخشايي
بر روح من صفاي نخستين را
آه اي خدا چگونه ترا گويم
كز جسم خويش خسته و بيزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گويي اميد جسم دگر دارم
از ديدگان روشن من بستان
شوق به سوي غير دويدن را
لطفي كن اي خدا و بياموزش
از برق چشم غير رميدن را
عشقي به من بده كه مرا سازد
همچون فرشتگان بهشت تو
ياري به من بده كه در او بينم
يك گوشه از صفاي سرشت تو
يك شب ز لوح خاطر من بزداي
تصوير عشق و نقش فريبش را
خواهم به انتقام جفاكاري
در عشقش تازه فتح رقيبش را
آه اي خدا كه دست توانايت
بنيان نهاده عالم هستي را
بنماي روي و از دل من بستان
شوق گناه و نقش پرستي را
راضي مشو كه بنده ناچيزي
عاصي شود بغير تو روي آرد
راضي مشو كه سيل سرشكش را
در پاي جام باده فرو بارد
از تنگناي محبس تاريكي
از منجلاب تيره اين دنيا
بانگ پر از نياز مرابشنو
آه اي خداي قادر بي همتا
فروغ فرحزاد
Eshghe_door
20-02-08, 15:49
عجب صبری خدا دارد !
اگر من جای او بودم،همان يک لحظهی اول که ظلم را ميديدم از مخلوق بیوجدان،جهان را با همه زيبايی و زشتی،به روی يکدگر ويرانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،که در همسايهی صدها گرسنه،چند بزمی گرم عيش و نوش ميديدم،نخستين نعرهی مستانه را خاموش آندم بر لبِ پيمانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،که ميديدم يکی عريان و لرزان،ديگریپوشيده از صد جامهی رنگين،زمين و آسمان را واژگون مستانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،نه طاعت میپذيرفتم،نه گوش از بهر استغفار اين بيدادگرها تيز کرده،پاره پاره در کف زاهد نمايان سجدهی صد دانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،برای خاطر تنها يکی مجنون صحرا گرد بیسامان،هزاران ليلی ناز آفرين را کو به کو، آواره و ديوانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،بگرد شمع لرزان دل عشاق سرگردان سراپای وجود بیفا معشوق را ،پروانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،به عرش کبريايی، با همه صبر خدايی تا که میديدم عزيز نابجايی،ناز بر يک ناروا گرديده خواری ميفروشد،گردش اين چرخ را وارونه،بی صبرانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم،که ميديدم مشوش عارف و عامی ز برق فتنهی اين علم عالمسوز مردم کش،بجز انديشهی عشق و وفا، معدوم هر فکری،در اين دنيای پر افسانه ميکردم
عجب صبری خدا دارد!
چرا من جای او باشم همين بهتر که او جای خود بنشسته و تاب تماشای زشت کاریهای اين مخلوق را دارد. وگرنه من به جای او چو بودم،يک نفس کی عادلانه سازشی با جاهل و فرزانه ميکردم؟!
عجب صبری خدا دارد !
Eshghe_door
20-02-08, 15:50
خدای ما خدای عاشقان دنیاست
خدای ما خدای آدم و حواست
خدای ما خدای حسین و زهراست
خدای ما خدای خوبی ها و پاکی هاست
خدای ما عاشق مهربونیهاست
خدای ما یگانه و یکتاست
خدای ما بینیاز و بی همتاست
خدای ما عاشق من و شماست
Eshghe_door
20-02-08, 15:50
خدایا ببخش آن گناهانی را كه پرده عصمتم میدرد
خدایا ببخش آن گناهانی را كه بر من كیفر عذاب نازل میكند ،
خدایا ببخش آن گناهانی را كه در نعمتت را به روی من می بندد ،
خدایا ببخش آن گناهانی را كه مانع قبول دعاهایم می شود ،
خدایا ببخش آن گناهانی را كه بر من بلا می فرستد
خدایا هر گناهی كه مرتکب شده ام و هر خطایی از من سر زده همه را ببخش!
Eshghe_door
20-02-08, 15:51
ای کسی که صاحب دنیا و آخرتی رحم کن بر کسی که نه دنیا دارد نه آخرت
!اینو تو یه جایی خونده بودم،خوشم اومد گفتم براتون بذارم!
Eshghe_door
20-02-08, 15:52
بودیم و کسی پاس نمی داشت هستیم،باشد که نباشیم و بدانند بودیم!
aMiR HosSeiN
20-02-08, 15:53
خدا یا به دادات و به نداده ات و به گرفته ات شکر
که داده است نعمت است و ندادات مصلحت است وگرفته ات امتحان.
البته از من نبودا از حضرت علی علیه السلام بود.
Eshghe_door
20-02-08, 15:53
خدایا دوستت دارم
چرا که تو آموزگار اول عشق در من بودی
آری تو بودی که به من ، پیکی از گوهر عشق را نوشاندی
و خودت بودی که ، معشوق را در وجودم پروراندی
و امّا…!
من چه گویم در برت؟
من نگویم… تو خود دانی که در عشقم نباشد هیچ رنگی و ریایی
بسی سخت است…
بسی سخت است نالیدن ز معشوق
" در زمانی که وفا قصّه ی برف به تابستان است
و صداقت گل نایابی
با چه کس باید گفت : با تو انسانم و خوشبخت ترین؟ "
خدایا ...!
اعترافی می کنم در محضرت...
عشق را تنها تو می دانی و بس
آه...!
عشق کو ؟
عاشق کجاست ؟
معشوق کیست ؟
آنکه دارد ادعای عاشقی ،
خود نداند عاشق آن نیست که کند شیدایی
خود نداند عاشق آن نیست که کند سودایی
او نداند که در این زمانه ی بی عشقی ...
عشق یک حس غریبیست که قدرش را نداند هیچکس
عاشقی در عهد ما بازی شده
ای خداوند رحیم
عاشقی نزد تو می ماند ...
تا ابد...
تا به کی این درد در دلها بماند؟
تا ابد ؟
Eshghe_door
22-02-08, 10:17
عشق می ورزم،
دوست می دارم،
می پرستم،
تو را که شاهرگ هستی ام برای توست،
آنقدر سرگشته ام که فرشتگان را درکنارم می بینم
bahare
23-02-08, 10:27
بیکران وجودم... شببوی مهربانم...
پاهای لرزانم نشان از گلهای پرپرشده دل بیقرارم بود... پلکهایم دیگر توان نگهداشتن قطرات دلم را نداشت... اگر چند ثانیهای دیگر نمازم را طولانی میکردم... سیلاب اشک بود که پذیرای معشوق در سجاده خاکیام میشد...
چشمهایم را گشودم... به یاد صدای بالهای کبوتری که در سالهای کودکی مهمان نمازم بود... قنوت را با همان دستها کمی مهربانتر گفتم... <اللهم عجل لولیک الفرج...>
خواستم بگویم... خدای من... معشوق من... دیگر دارد دیر میشود... که ناگاه قطرات وجودم گونههایم را به بازی گرفتند... پاهایم دیگر یارای ایستادن نداشت...
<خدا بزرگترین است...> ... سر به مهر گذاشتم و خود را تقدیم معبود کردم... تمام شد... چقدر زود شور انگیزترین لحظات عمرم گذشت...
<خدا بزرگترین است...> ... دوباره آمدم...
bahare
26-02-08, 11:58
به راستی چه اتفاقی می افتاد اگر خدا هم مثل ما رفتار میکرد؟ چی می شد اگر... ؟ خدا برای برکت دادن ما در امروز وقتی نداشت چونکه ما دیروز وقتی برای تشکر کردن از او نداشتیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا تصمیم بگیره که از فردا دیگه ما را هدایت نکنه چونکه ما امروز از او پیروی نکردیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا امروز با ما قدم نمی زد چون ما متوجه نبودیم که امروز روزیست که او خلق کرده؟
چی می شد اگر... ؟
ما هرگزاز این به بعد شکوفه زدن یک گل را نمی دیدم چونکه آخرین باریکه خدا باران را فرستاد ما شروع کردیم به غرغرکردن؟
چی می شد اگر... ؟
خدا از این به بعد از محبت کردن و توجه به ما دست بکشه چونکه ما دیگران را محبت نکردیم و به آنها اهمیتی ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا همین فردا انجیل را از در دسترس ما دورمی کرد چونکه ما امروز آنرا نخواندیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا پیغامش را ور می داشت چونکه ما به پیغام آورش گوش ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا به همان نحوی که ما زندگیمان را به او تقدیم می کنیم نیازهایمان را برآورده می کرد؟
چی می شد اگر... ؟
خدا فرزند محبوش را نمی فرستاد چونکه می خواست ما برای پرداخت بهای گناه حاضر شویم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا همانطوری که ما به خواندگیمان برای خدمت پاسخ می دهیم جواب دعاهایمان را می داد؟
چی می شد اگر... ؟
درهای خانه ی خدا بسته می شد چونکه ما درهای قلبمان را باز نکردیم؟
چی می شد اگر... ؟
خدا امروز ما را نشنود چونکه ما دیروز به او گوش ندادیم؟
چی می شد اگر... ؟
ما این مطلب به کس دیگری ندهیم…
این مطلب را با کسی که برای شما مهم است قسمت کنید!
bahare
28-02-08, 11:54
درد ويرانی تو خواب برايم نگذاشت
خواستم داد زنم بغض صدايم نگذاشت
بی تامل به تن پاره ی تو در آوار
خواستم بگذرم و اشک رهايم نگذاشت
ای خدای همه ی زلزله ها ، فهميدم
معنی عدل ترا ... حجب حيايم نگذاشت ــ
که تمام غم خود را به تو نسبت بدهم
و بگويم که خدا هيچ برايم نگذاشت
bahare
28-02-08, 11:59
Only the registered members can see the link (Only the registered members can see the link)خدایا!از پشت تیرگی درون، ناپاکی ضمیر، سیاهی چهره و از ورای تمام نداشته هایم تو را می خوانم.تو را که همه چیزی برای من دور مانده از هرچیز
خداوندا! دیریست صفای باطنی و زلالی درونی که تو ارزانی ام داشتی را در جوی های ناپاکی دنیا گم کرده ام.
نمی دانم چرا و چگونه؟ نمی دانم کی و چطور؟ اما آنچنان در ظلمت و تباهی فرو رفته ام که امیدی به نجات و رهایی از هلاکتم نیست مگر این که لطف تو ره بنماید.
پروردگارا! آن قدر بلندی های دنیا را بیهوده پیموده ام و پستی های آن را ناشیانه پشت سر نهاده ام که نه معنای پستی می شناسم و نه ترجمان بلندی می دانم.
بار خدایا! کودک معصوم درون را با طناب شهوت و دنیا طلبی به دار آویختن و صفای باطن را مصلوب جیفه ی ناچیز دنیا کردن تا کی؟
الهی! از بس دشمن را دوست انگاشتم و ناسره را سره پنداشتم از خویش بیزارم.
بارالها! دست گداییم به سوی تو دراز است، به لطفت از آن دستگیری می کنی؟
خدای من! جانم بستان و صفای ضمیرم را به من بازگردان. صفای ضمیری که روزی همچون کودکی سر به هوا در کوچه پس کوچه های این دنیای پر از نامردمی گم شد و مرا عمری آواره ی خود ساخت.
خدای من...
آیا می شود دوباره متولد شد؟؟؟؟؟؟؟
bahare
01-03-08, 16:54
دیوارهای خالی اتاقم را
از تصویرهای خیالی او پر می کنم
خدای من زیباست
خدای من رنگین کمان خوشبختی ست
که پشت هر گریه
انعکاسش را
روی سقف اتاق می بینم
من هیچ
با زبان کهنه صدایش نکرده ام
و نه
لای بقچه پیچ سجاده
رهایش
او در نهایت اشتیاق به من عاشق شد و
من در نهایت حیرت
حالا
گاه گاهی که به هم خیره می شویم
تشخیص خدا و بنده چه سخت است
Agne
03-03-08, 12:34
خدایا کی این خط هارو به دور کشور ها کشیده؟
Agne
03-03-08, 19:36
خداوندا، مرا از شر طرفدارانت حفظ کن!
Agne
03-03-08, 19:40
اصلا خدا یعنی چی؟؟!!
Agne
03-03-08, 19:44
از خدا پرسيدم :خدايا چطورمي توان بهتر زندگي کرد
خدا جواب داد:گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير، با اعتماد زمان حال ات را بگذران و بدون ترس براي آينده آماده شو. ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانی که چطور زندگي کني
ببخشید خدا چیه؟
این دعاهارو از ته دل میکنید یا وقتی کارتون گیره؟
این برای من یه معضله البته ببخشیدا:11()::11():
bahare
04-03-08, 12:48
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز . شک هايت را باور نکن و هيچگاه به باورهايت شک نکن. زندگي شگفت انگيز است فقط اگر بدانی که چطور زندگي کني
تفکر زیر بنای ایمانه اونهایی که فکر می کنن ایمانشون منشا ء خدایی داره و اونهایی که کور کورانه تقلید می کنند متاسفانه هیچ چیزی از خدا درک نمی کنند
Agne
04-03-08, 13:22
وقتی شما با خدا صحبت میکن، این کار دعا کردن است.
وقتی خدا با شما صحبت میکند، این بیماری اسکیزوفرنی است.
Agne
04-03-08, 13:26
"Prayers never bring anything... They may bring solace to the sap, the bigot, the ignorant, the aboriginal, and the lazy - but to the enlightened it is the same as asking Santa Claus to bring you something for Xmas"
[W. C. Fields]
دعا هیچوقت چیزی را پدید نمی آورد... ممکن است برای یک آدم ضعیف، برای یک ادم خرافاتی، برای یک آدم نادان، برای یک آدم عقب مانده و تنبل تسکین بیاورد، اما برای یک آدم روشن و آگاه، دعا کردن مثل این است که کسی از بابانوئل خواهش کند برای روز کریسمس برایش هدیه ای بیاورد.
[W. C. Fields]
Feoris
23-05-08, 02:32
خدایا اون موقع که ما بچه بودیم همیشه پامونو توی کفش بزرکترا میکردیم تا زودتر بزرگ بشیم و قد بکشیم و
حالا که بزرگ شدیم آه میکشیم کاش پامون تو کفش کوچکترها جا میشد
ولی بازم شکرت که مارو بزرگ کردی بدون اینکه یادمون بره هوای کوجیکا رو هم داشته باشیم
Feoris
24-05-08, 02:28
خدایا تنهام تو کمک کن به کمکت خیلی نیاز دارم
Feoris
30-05-08, 12:47
سلام ممنون از اینکه انقدر فعالید:1. (27):
Trance
02-10-08, 23:12
مهربان ترین خدا
به من توفیق تلاش در شکست. صبر در نومیدی
رفتن بی همراه.کار بی پاداش. فداکاری در سکوت
دین بی دنیا. عظمت بی نام. خدمت بی نان
ایمان بی ریا. خوبی بی نمود
عشق بی هوس.تنهایی در انبوه جمعیت...و
دوست داشتن بدون آنکه دوست بداند را روزی کن
دکترعلی شریعتی
Feoris
03-10-08, 19:59
خدایا تو بزرگی و بزرگی برازنده وجود خودت خیلی دوستت دارم درسته من بنده بدی هستم ولی من فقط یک خدا
دارم و یک گوش شنوا
Labyrinth
03-10-08, 21:07
خداوندا آیا تو مرا دوست داری ؟ من که دوستت دارم به گمانم تو مرا بیشتر از آنچه هستم دوست داری :give_rose: آری
Feoris
04-10-08, 08:28
از تو ، تورا میخواهم
همین:wink:
Arian.Z
04-10-08, 11:19
خدا یا خداوندا به امید تو نه به امید خلق روزگار:1. (23):
Security
04-10-08, 16:23
آزمودم دل خود را به هزاران شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
Security
04-10-08, 17:03
الهی من غريبم و ذكر تو غريب. ومن با ذكر تو الف گرفته ام؛زيرا كه غريب با غريب الف گيرد.
Labyrinth
04-10-08, 20:43
خدایا امتحان که میگیری هوای ما رو داشته باش ، مردودمون نکنی ها :1. (38):
Arian.Z
04-10-08, 21:06
الهی من جز تو کسی رو ندارم که مراقبم باشه و به تمام گناهانم آگاهی خودت هوامو داشته باش آخدا .
خدایا ما رو به خودمون وا مگذار که دیگه کارمون زاره.:1. (28):
Security
05-10-08, 07:32
خدايا
چه تنگ و تيره تار است راهي كه دلالت تو درآن نيست و چه روشن و چه حقيقتنما و منير، راهي كه هدايت تو در آن است .
Security
05-10-08, 07:33
خدايا
ما را ازظلمات راههاي ضلالت، نجاتبخش و به روشناي طريق هدايت خويش راهنمايي كن .
Security
05-10-08, 07:34
واي بر من، با جهاني شرمساري كي توانم
تا بدرگاهت بر آرم نيمه شب دست نيازي؟
با چنين شرمندگيها، كي زدست من بر آيد
تا بجويم چاره ي درد دلي از چاره سازي؟
M A H R A D
05-10-08, 19:51
خدايم ،خدايم، آه اي خدايم
صدايت ميزنم بشنو صدايم
شكنجهگاه اين دنياست جايم
به جرم زندگي اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
مرا بگذار با اين ماجرايم
نميپرسم چرا اين شد سزايم
آه اي خدايم بشنو صدايم
گلويم مانده از فرياد و فرياد
ندارد كس غم مرگ صدا را
به بغض در نفس پيچيده سوگند
به گلهاي به خون غلطيده سوگند
به مادر سوگوار جاودانـــــه
كه داغ نوجوانان ديده سوگند
خدايا حادثه در انتظار است
به هر سو باد وحشي در گذار است
به فكر قتل عام لالهها باش
كه خواب گـل به گـل كابوس خار است
خدايم اي پناه لحظههايم
صدايت ميزنم با گريههايم
صدايت ميزنم بشنو صدايم
الهي در شب فقرم بسوزان
ولي محتاج نامردان مگردان
عطا كن دست بخشش همتم را
خجل از روي محتاجان مگردان
الهي كيفرم را ميپذيرم
كه از تو ذات خود را پس بگيرم
كمك كن تا كه با ناحق نسازم
براي عشق و آزادي بميـــرم
خدايم اي پناه لحظههايم
صدايت ميزنم با گريههايم
صدايت ميزنم بشنو صدايم
آه ای خدایم ...
Feoris
06-10-08, 13:13
نمیدانم کدامین دست مرا از درگاه تو جدا کرد
نمیدانم کدامین گناه به دستان من زنجیر زد
نمیدانم کدامین سکوت در تنهایی من شکست
ولی خوب میدانم که با همه تنهاییم جز تو خدایی ندارم
Arian.Z
06-10-08, 21:18
Only the registered members can see the link
Feoris
07-10-08, 08:18
خدایا با کدامین زبان شکر تورا به جای اورم
نمیدانم تورا چگونه صدا بزنم و با تو سخن بگویم ، دوستت دارم و تو مرا بیشتر