ورود

مشاهده نسخه کامل : ^^ ســوتـــــی بــــازار ^^



F A R I D
29-01-08, 22:05
بچه ها هر کی تاحالا سوتی داده بیاد و تو این تاپیک بگه موضوع جالبی میشه :give_rose:

.: فرید :. :1. (21):

Emperatour
29-01-08, 22:06
موافقم. باحاله. اولیشو دوستان بگن. منم میام میگم دور هم بخندیم یکمی

F A R I D
29-01-08, 22:10
اولیش هم از خودم میگم

اول دبیرستان بودم که از مدرسه تعطیل شدیم تو زمستون و هوا هم برفی بود محل گذرمون هم از کنار مدرسه دخترونه بود دوستام داشتن اذیت میکردن منم رفتم پام و بزنم به درخت که برف ها بریزه رو سرشون یه دفعه چشمتون روز بد نبینه لیز خوردم و دو متر رفتم رو هوا :1. (12):
خلاصه کلی ضایع شدیم :cry:

PCminister
29-01-08, 22:15
من e250 از سامسونگ دارم (گوشی موبایل).
دیروز سر جلسه امتحان دانشگاه این هشدارش روشن بود!
فکر کن گذاشته بودمش روی 5 بار هشدار با روشن شدن خود کار گوشی! فاصله هر هشدار 5 دقیقه !!!!
خدا رحم کرد که از جلسه اخراج نشدم. ولوم صدا روی آخرین حد
آقا ما هی درش می آوردیم خاموش میکردیم این هی روشن میشد.:1. (27):
آخرش این مراقبه گرفت خاموشش کرد گذاشت تو جیبش این یک بار دیگه روشن شد!!!!:gasp:
حواستون باشه شما از این اشتباهها نکنید!!!:1. (38):

Emperatour
29-01-08, 22:28
یبار یک مسیج میخاستم به یکی بدم که فلانی(دختر بود فلانی) ازدواج کرد. اشتباه مسیجو فرستادم به خود طرف. آبروم رفت :اشک

Labyrinth
29-01-08, 22:44
دیروز پری روزها رفته بود بازار یک قطعه برای کی از مشتری ها بگیرم دیدم همه دارن منو نگاه میکنند گفتم خدایا چیه رفتم از یکشون پرسیدم فهمید جورابام رو کشیدم رو شلوارم

انقدر خجالت کشیدم یکیشون یک دفعه زد زیز خنده بقیه خندیدن خلاصه شدیم سوژه بازار

:lol:

F A R I D
29-01-08, 23:42
من یه ماجرا که برای یکی از دوستای دوستم اتفاق افتاده بود تعریف میکنم

یه بنده خدایی میره پیتزا فروشی با خانواده که دوتا پسر هم داشته خلاصه از گرونی دوتا پیزا میخره و میاره سر میز شروع میکنن به خوردن
بعد وسطاش بوده که میبینه مثل اینکه سیر نمیشن خلاصه میره سراغ پیتزا فروشه و میگه آقا قربونت یه دو سه تا نون اضافه هم به ما بده یارو هم سوتی طرفو به روش نمیاره و دوتا نون باگت میده بهش
اون بنده خدا هم میره سره میز و بقیه پیتزا رو میزاره لای نون باگت و ملت و منفجر میشن از خنده :1. (38)::1. (25):
این سوتی واقعا واقیعت داشته ما هم که از خنده ترکیدیم :1. (25):

M A H R A D
12-02-08, 21:39
ادامه پیدا کنه خیلی خوب میشه ها:1. (26):

Emperatour
12-02-08, 22:25
مهراد مفت خور خودت یکی بگو. ما گفتیم.

M A H R A D
12-02-08, 22:34
مهراد مفت خور خودت یکی بگو. ما گفتیم.
من اصولا سوتی نمیدم داش سعید !

:1. (38):

I M A N
12-02-08, 22:40
من یه ماجرا که برای یکی از دوستای دوستم اتفاق افتاده بود تعریف میکنم

یه بنده خدایی میره پیتزا فروشی با خانواده که دوتا پسر هم داشته خلاصه از گرونی دوتا پیزا میخره و میاره سر میز شروع میکنن به خوردن
بعد وسطاش بوده که میبینه مثل اینکه سیر نمیشن خلاصه میره سراغ پیتزا فروشه و میگه آقا قربونت یه دو سه تا نون اضافه هم به ما بده یارو هم سوتی طرفو به روش نمیاره و دوتا نون باگت میده بهش
اون بنده خدا هم میره سره میز و بقیه پیتزا رو میزاره لای نون باگت و ملت و منفجر میشن از خنده Only the registered members can see the link
این سوتی واقعا واقیعت داشته ما هم که از خنده ترکیدیم

اینو والا توی پی30 هم خونده بودم ها از کجا آوردی راستشو بگو

2sib
25-02-08, 18:15
دوستان تا دلتون بخواد من سوتی دادم :1. (38):

با اجازتون یکی رو تعریف میکنم .

ماه رمضان بود .........
یکی از دوستام برای شوخی بهم گفت حسین تا حالا فکر کردی اگه ماه محرم با ماه رمضان یکی بشه چی میشه ؟؟؟؟؟؟
با خودم فکر کردم گفتم راست میگی ها اگه بشه چی میشه ؟؟؟؟؟
دیدم داره میزنه زیر خنده . گفت اخه عقل کل این 2 تا خودشون ماه های جدا گونه هستن چطوری میخوان یکی بشن ؟؟
من هم دیدم بیراه نمیگه . به حرف خودم خندیدم :1. (22):

Shahryar
25-02-08, 18:38
گفتيد ماه رمضان يادم اومد امسال يك روز مريضم بودم (!‌) بعد ظهر بود زدم توي Status ياهوم :

Nahar , PM Nadid!

بعد كه اومديم ديديم يه 20-30 تا پنجره باز هست و ملت دارند بد بيراه ميگند :1. (38): بعد بايد بيايم براي تك تك توضيح بديم كه قضيه چي بوده (!)

2sib
25-02-08, 18:45
گفتيد ماه رمضان يادم اومد امسال يك روز مريضم بودم (!‌) بعد ظهر بود زدم توي Status ياهوم :

Nahar , PM Nadid!

بعد كه اومديم ديديم يه 20-30 تا پنجره باز هست و ملت دارند بد بيراه ميگند :1. (38): بعد بايد بيايم براي تك تك توضيح بديم كه قضيه چي بوده (!)


شهریار جان کلی خندیدم ... خیلی باهال بود .....

میگم من خیلی سوتی دادم تا حالا ...

سال سوم بودم تو مدرسه با دوستامون جمع شده بودیم ... بحث در مورد ارسنال بود .. من هم اصلا تو باغ نبودم فکرم جای دیگه ای بود ..... داشتم برای خودم اواز میخوندم ... یه مرتبه رفیقم گفت حسین نظرت چیه ؟؟؟؟
گفتم من تو باشگاه های المان زیاد از ارسنال خوشم نمیاد .. ولی تو انگلیس از بایرن خوشم میاد
این شکلک رو که دیدید :rofl: دوستام مثل همین شکلک میخندیدن

دوست داشتم زمین دهن وا میکرد و من میرفتم تو ... تازه فهمیدم جاشون رو برعکس گفتم ... :1. (22)::1. (22):

Shahryar
25-02-08, 18:51
گفتيد سوتي هاي مدرسه ! بگذاريد يكي ديگه هم بگيم ...

قبلا بردن موبايل در مدرسه ممنوع بود اما در سمپاد قانوني وجود نداره براي بچه ها ( آرمان جان و ... ميتونند توضيح بدند در مورد اين مسئله :1. (38): ) بعد يكبار تلفنم زنگ تفريح زنگ زد خط نميداد گوشي اومدم ار توي كلاس توي راهرو و شروع كردم ادامه دادن به صحبت هام و غرق صحبت هام بودم و بچه ها هم كرم ميريختند منم بهشون ميگفتم بريد دارم صحبت ميكنم و ... . يك دفعه ناظم اومد و گفت آقاي باراني چي كار مي كنيد ؟ منم اصلا هواسم نبود و نديدمش همين طور كه روم از اون طرف بود گفتم " اه بابا دارم صحبت مي كنم اين قدر حرف نزن !‌ :1. (38): " فكر كردم بچه هاند واي ي !!! بعدش كه تموم شد ديدم ناظم بود دقيقا دلم ميخواست كه ذوب ميشدم ميرفتم در زمين كه حسابي باهام برخورد شد ولي خوب چه فايده اي داشت خدا ميدونه :1. (38):

IVAN
25-02-08, 18:51
با سلام
این سوتی حاج میکرون خیلی عالی بود:1. (5): دمت گرم این دیگه آخرشه:lol:

a_k
26-02-08, 05:09
بابا داري بد جوري حال ميده!(ادامه ادامه)

bahare
26-02-08, 10:26
سلام به همه ی دوستان :11():
دختر ها خیلی کم سوتی میدن یا اگه هم بدن زیاد به روی خودشون نمیارن و دوست هم ندارن کسی به روشون بیاره .:wink:
یه بار یه خواستگار برام اومده بود . همه از اتاق رفته بودن بیرون تا منو آقا داماد ( به قول مامانش) حرفهامونو بزنیم وسطهای حرف زدن بودیم که تلفن زنگ زد ... متاسفانه تو خونمون یه گوشی بیشتر نداریم اون هم از شانس تو همون اتاقی بود که ما داشتیم صحبت می کردیم ... خلاصه کسی جواب تلفن رو نمیداد تلفن هم یه ریز زنگ میزد من هم که دیدم کسی نمیاد به گوشی جواب بده با یه قیافه ی حق به جانب بلند شدم و رفتم گوشی رو برداشتم و با صدای خیلی لطیف گفتم : بلووووو.... وقتی متوجه که کار از کار گذشته بود و آقا داماد تقریبا بنفش شده بود از زور خنده ...

2sib
26-02-08, 12:42
این سوتی برای اون موقعه ایی که تو باشگاه نفت ... ( فوتسال ) عضو بودم .
داشتیم با هم تمرین میکردیم .. که تصمیم گرفتیم 2 گروه بشیم و بازی کنیم . اقا من توپ اومد دستم . سرعتم رو زیاد کردم .. دیدم یکی داره پشت سرم میاد ول نمیکنه . هی تو سر توپ میزدم . دیدم نه بی خیال نمیشه ... این دفعه سرعتم رو زیاد کردم ... نگاه به پشت سرم کردم . بازم اونو دیدم ... یه مرتبه خم شدم تو پ رو با دست گرفتم و دویدم ... دوباره انداختم جلو پام و شوت زدم .... :1. (38): مربی تا یه هفته نمیزاشت من تمرین کنم :1. (12)::rofl:

Emperatour
26-02-08, 16:16
من یک زمانی ژیمناستیک کار میکردم. Only the registered members can see the link داشتم تمرین نیم پشتک و پشتک میکردم اون مدت. اومدم نیم پشتک بزنم. ترسیدم بد بزنم ازونور بد فرود بیام بدتر دستمو نزاشتمو با صورت مستقیم رفتم تو تشک Only the registered members can see the link

Mehdi_Full
26-02-08, 20:51
داشتم تاپیک رو میخوندم که یک سوتی جالب و با مزه همین الآن پیش اومد

دخترم (فائزه) هی گفت آب میخوام که خانومم رفت و یه بطری نوشابه خانواده که آب توش بود براش آورد

هی یه ذره آب میخورد و هی میخندید و هی مسخره بازی درمی آورد که یه دفعه بطری آب رو از دستش گرفتم

بعد شروع کرد به گریه کردن ، هی گریه کرد منم رو بهش کردم و گفتم چی می خوای بابایی گفت آب میخوام

بطری رو گرفتم و دربش رو بستم خلاصه اومد آب رو بخوره (با درب بسته) حواسش نبود که درش بستش رفت بالا

فکر کرد که باید بیشتر ببره بالا اینقدر برد بالا که طفلی با سر از پشت خورد زمین رو شروع کرد به گریــه کردن :cry::1. (38):

حالا از یه طرف خندم گرفته از یه طرف ناراحت شدم ...

البته این سوتی نبود دیدم جالبه گفتم :wink:

PCminister
08-04-08, 08:28
سوتی سالو من دادم!

با ماشین بابام یه روز داشتم تو جاده قوچان میرفتم جمعه بود سرعتم یکم زیاد بود (حدود 140 الی 160 کیلومتر در ساعت!:whistle:) آخه جاده خیلی خلوت بود و منطقه مسکونی هم نبود!

داشتم همینطور میرفتم و سبقت میگرفتم که به خاطر سرعت زیاد متوجه نشدم با همون سرعت از زانتیا کنترل نا محسوس هم سبفت گرفتم (با سرعت 160 کیلومتر در ساعت!:1. (38):) بنده خدا پلیسه بعد از اینکه من ازش رد شدم تا 5 الی 10 ثانیه نمیفهمید چکار کنه! :1. (27): از بس سرعتم زیاد بود چرتش پاره شد!

بقیشو دیگه نمیگم! :1. (28):چون اون روز مجبور شدم به اندازه تمام عمرم برای این بنده خدا حرف بزنم! فقط اینو بگم که اگه ماشینو میخوابوندن بابام دیگه خونه رام نمیداد اما یه مبلغ خیلی خیلی خیلی کوچولو جریمه شدم! :1. (26):

به هرکی میگم ماشینو نخوابوندن از تعجب شاخ درمیاره! شما چطور؟!!!:1. (38):

با تشکر.

Keih@n.G
08-04-08, 14:48
تو سرویس نشسته بودیم یک هو قضیه فوتبال پیش اومد بعد قضیه رفت تو دروازبان یک هو یه بچه ها گفت

شنیدین فومن (بوفون) بهترین در وازبان سال شده بعد فهمید سوتی داده بحث رو برد تو کامپیوتر بعد داشتیم حرف می زدیم این جوری کرد این نرمافزاره اسمش چی بو د بعد گفت فهمیدم مادربرد گفتم تو می دونی مادر برد چیه ؟ گفت یک نرم افزار که تو همه کاپوتر ها هست :lol:

I M A N
08-04-08, 16:15
ببخشين دير شد اين واسه رفيقم اتفاق افتاد كه خيلي با حال بود گفتم اول اينو بزارم..:give_rose:

حدود 5ماه پیش میخواستم برم چشم پزشکی.ساعت حدود 3،4 بعد از ظهر بود بیشتر مطب ها بسته بودن.من هم چند دقیقه این ور و اونور رفتم تا رسیدم به یه آپارتمان که از تابلوهای نصب شده معلوم بود که همه واحدهاش مطب هستن.منم رفتم داخل دیدم سمت چپم توی راهرو یه سالن ه که کلی منشی پشت کامپیوتر نشسته بودن یه دستگاه هم گذاشته بودن و روش نوشته بودن "گرفتن نوبت".من با خودم گفتم احتملا اول باید برم پیش این منشی ها وقت بگیرم بعد برم پیش دکتر.خلاصه رفتم پیش یکیشون که داشت با کامپیوتر کار میکرد.گفتم یه وقت چشم پزشکی میخواستم! اون هم سرش رو بلند کرد و با یه نگاه معنی دار گفت:اینجا دفتر هواپیماییه!!!

I M A N
08-04-08, 16:19
يادش بخير دوران مدرسه كه چه روزاي بود...يه روز تو كلاس رياضي نشسته بوديم معلممون داشت درجه و گراد و راديان را درس ميداد اون وقت يكي از بچه ها ميخواست بپرسه اين درجه براي بيضي هم هست اما گفت:
(درجه براي ب ي ض ه هم به كار ميره؟)
يه لحظه همه ساكت شدند و معلم هم كه تعجب كرده بود گفت چي؟؟
اون هم دوباره عين همون جمله را تكرار كرد كه يه دفعه همه خنديدند و اون هم تازه متوجه اشتباهش شد و از خجالت آب شد!

I M A N
08-04-08, 17:08
قضيه مال پارساله....
يه بار با یکی از دوستام تو خیابون داشتیم راه میرفتیم . هر ماشینی که بوق میزد من میگفتم سلام چطوری . بعذ به دوستم میگفتم بچه ها آشنا بودن همه میشناسنم . بعد از سر یه کوچه داشتیم رد میشدیم که صدای بوق یه ماشین سنگین اومد دوست من هم سریع گفت : سلام چطوری . بعد به من گفت : بچه ها آشنان . رفتیم جلو تر دیدم ماشین شهرداریه اومده آشغالا رو جمع کنه Only the registered members can see the link انقدر خندیدم که حالم بد شد ،

Emperatour
09-08-08, 12:50
اخرین سوتی مربوط به دیشب میشه. عماد رو با یک عماد دیگه اشتباه گرفتم. میگفتم عماد پستتو پاک کن. عماد بیچاره میگفت من اصلا دسترسی ندارم . :دی خلاصه باحال بود. :دی

™Ali
11-08-08, 19:06
منم آيفون رو برداشتم و گفتم: الــــــــــــــو!!!!!!!!
همه زدن زير خنده و خونمون منفجر شد **** خلاصه بدجور ضايع شديم:1. (28):

arven_andomil
11-08-08, 21:51
سال آخر دانشگاه بودم. یه روز رفتم مخابرات ( اون موقع هنوز موبایل اختراع نشده بود:1. (38): ). باجه ای که اپراتور اون مخابرات مینشست یه شیشه دودی داشت ، خیلی تیره بود. وقتی وارد شدم دیدم توی اتاقکش نشسته و داره مجله میخونه. منم برای اینکه یه دفعه از جاش نپره خیلی آروم گفتم : سلام. اونم که متوجه من شده بود مجله اش رو بست و گفت : سلام ،بفرمائید . سرم رو آوردم پائین تا از ورودی کوچیک پنجره که جلوش بود یه سوال بپرس که دیدم دوباره میگه بفرمائید خانوم. ولی این دفعه با کمال تعجب صداش از پشت سرم می اومد!! برگشتم دیدم اِ اِ اِ اِ ... یارو پشت سرم نشسته!!!!!!!!!
وقتی که وارد شدم اصلا پشت در رو ندیدم!! اونی که یک ساعت داشتم باهاش حرف میزدم عکسش بود که توی شیشه تیره افتاده بود!!!!!!!