اینم یه شعر که خیلی منو گرفته
در کوی نیکنامان ما را گذر ندادند
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
لازم به ذکره که بگم این شعر رو از توی فیلم اخراجی ها دیدم و نمیدونم شاعرش کیه
ashkan.h (25-09-10), M A H R A D (09-05-07), sirYahya (24-03-14), X Ray (24-05-07)
آنشب نيامدي !
چشمم به كوچه بود
جغدي نشسته بود بر بام خانه ام
انگار آسمان غمباد كرده بود
آرام و بي صدا
ابري در آسمان بر حال من گريست
آنشب نيامدي
روياي من شكست !
شب با تو بودنم
ساغر كشيدنم
دزدانه ديدنم
از آن لبان تو گلبوسه چيدنم
فعل نيامدن آنشب عجيب بود
گفتي كه مي رسي با يك سبد اميد
اما نيامدي
شب تا ز نيمه رفت
چشمم بخون نشست
گفتند انتظار از مرگ بدتر است
منهم موافقم
از مرگ بدتر است
شب بود و انتظار
كابوس نيمه شب چرت مرا پراند
در هاله اي سياه
ديدم كه عشق را بر دوش مي برند
يارب بخير كن
بي قرارم امشب
حالم اصلا خوش نيست
چند روزي ست كه احساس غريبي دارم
حس آن گمشده اي
كه به دنبال خودش مي گردد
حس آن ماهي در تنگ بلور
كه در انديشۀ دريايي خود غوطه ور است
و فقط مي دانم
جاي من اينجا نيست
و گرفتار هبوطي هستم
كه به من ربط نداشت
مثلِ آش نخورده ،دهن سوخته است
پدري را هوس خوردن گندم گل كرد
و پسر چوب گناه پدرش را مي خورد
من از اين مي ترسم
كه مرا تشنۀ فردوس قلمداد كني
درد من جنت نيست
درد من درد فراق يست عظيم
درد تبعيد به غربتكدۀ تنگ زمين
دوري از مبداّ خويش
دوست دارم كه به اصليت خود برگردم
جاي من اينجا نيست
قفسم دلگير است
گرچه جنسش ز طلاست
مرغ روحم عطش بال گشودن دارد
آسمان منتظر است
شوق رفتن دارم
شوق پرواز به آغوش خدا
به همانجا كه مرا مي طلبد
به كمال مطلوب
بايد از بند تن آزاد شوم
آسمان
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
رفتي و نام تو ز زبانم نميرود
و انديشهي تو از دل و جانم نميرود
گرچه حديث وصل تو کاري نه حد ماست
الا بدين حديث زبانم نميرود
ذکر لب تو کردهام اي دوست سالها
هرگز حلاوتش ز دهانم نميرود
دانم يقين که ماه رخي قاتل من است
جز بر تو اي نگار گمانم نميرود
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
بر ساحل رخوتِ دلتنگي ام بتاز
دريا بدون موج كه دريا نمي شود
ashkan.h (25-09-10)
بي قرارم امشب
حالم اصلا خوش نيست
چند روزي ست كه احساس غريبي دارم
حس آن گمشده اي
كه به دنبال خودش مي گردد
حس آن ماهي در تنگ بلور
كه در انديشۀ دريايي خود غوطه ور است
و فقط مي دانم
جاي من اينجا نيست
و گرفتار هبوطي هستم
كه به من ربط نداشت
مثلِ آش نخورده ،دهن سوخته است
پدري را هوس خوردن گندم گل كرد
و پسر چوب گناه پدرش را مي خورد
من از اين مي ترسم
كه مرا تشنۀ فردوس قلمداد كني
درد من جنت نيست
درد من درد فراق يست عظيم
درد تبعيد به غربتكدۀ تنگ زمين
دوري از مبداّ خويش
دوست دارم كه به اصليت خود برگردم
جاي من اينجا نيست
قفسم دلگير است
گرچه جنسش ز طلاست
مرغ روحم عطش بال گشودن دارد
آسمان منتظر است
شوق رفتن دارم
شوق پرواز به آغوش خدا
به همانجا كه مرا مي طلبد
به كمال مطلوب
بايد از بند تن آزاد شوم
آسمان
ashkan.h (25-09-10)
شعر خوبی بود.برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید ارسالی توسط leila برای مشاهده این لینک/عکس می بایست عضو شوید ! برای عضویت اینجا کلیک کنید
شاعرش کی بود.
دوستان سعی کنند اسم شاعر رو هم ذکر کنند.
اما قشنگترین شعری که خوندم ،یه غزل بود از یکی از بزرگترین اساتید غزل معاصر ،استاد محمد منزوی.
بهتره یه توضیحی اول دربارش بدم.
نمیدونم درباره ی عشق پلنگ و ماه چیزی شنیدید یا نه ؟
این عشق هم یکی از قشنگترین پدیده هاست دقیقا مثل عشق شمع و پروانه .
پلنگ عاشق ماه هستش و همیشه برای دیدن اون به نقاط مرتفع میره.یه خاطر زیبایی ماه و این عشق،پلنگ دوست داره که با پنجه هاشی ماه رو بگیره به همین خاطر از روی نقاط مرتفع به سمت ماه برای گرفتن ماه میپره و در راه عشق به فنا میرسه و میمیره.
و استاد منزوی از این عشق یه قشنگی توی شعرش استفاده کرده.
استاد میگه:
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من،دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
گه عشق ماه بلند من ،نه برای دست رسیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری،موازیان به ناچاری
که باورمان ز آغاز به یکدیگر نرسیدن بود
اگر چه هیچ گل مرده ،زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود
آخرین ویرایش توسط aMiR HosSeiN در تاریخ 09-06-07 انجام شده است
ashkan.h (25-09-10)
امااین دومین غزل از جناب آقای امیر مرزبان هستش .
آقای مرزبان یکی از محبوب ترین شاعر های معاصر هستن
ایشون هفته ی گذشته توی شب شعری که توی دانشگاهمون بر گذار کردیم مهمون ما بودن.
اسم غزلش عروسی هست.شعر عروسی امیر، اونقدر قشنگ هست که هر وقت بخونمش، یه زهرماری بیاد گلومو بگیره فشار بده.. . ارادتمند
غزل عروسی
«ترانه ای برای شادی های تو و غم های من»
موجای خسته دوباره دل به ساحل می زنه
يکی داره توی کوچه ی شما ول می زنه...
صدای ساز مياد ...دارن عروسو ميبرن...
صورتت عروس خانم به ماه کامل می زنه!
دور ماشينو گرفتن ؛ رو سرت گل می پاشن
يکی داره اونطـــــرف با دهنش کل می زنه
سرتو بالا بگير٫ چشماتو وا کن گل من!
داره آسمون برات بارون جِـل جـِل می زنه
(())
يه نفر جلو مياد به من نگاهی بکنه
ميگه:هيکلت به لاتا و اراذل ميزنه!؟
اشکامو نيگا نکن !من يه گدام !دارم ميرم!
يکی اومده برام حرف مداخل ميزنه
بی خيال سوار بشو..برو مگه نمی بينی؟
همه فاميلات ميگن:اين ياروهه چل ميزنه!؟
..........
آخه دعوت نبودم!دست گلم خود تويی!!!
ته سينم يه چيزی دوباره دل دل ميزنه
زود برو ...نيگا نکن...قرصامو...؟ بی خيال عزيز!
قلب من يه عمريه که داره مشکل ميزنه
ــ [آخه وقتی واسه تو نميزنه........خب نزنه!!!
اين صاحاب مرده چرا؟اخه چه حاصل ميزنه؟] ــ
.... .... ... .... ... .... ..... .... ... .... . ...... ...... ..........
ماشينت دور ميشه و دسته ی مطربای مست
داره آهنگ عروسيتو چه خوشگل ميزنه... داره اهنگ عروستو ... داره....
(())(())
داری ميری؟! اينی که با تو ميره قلب منه!
خداييش خودت بگو من به اراذل می خورم؟
اومدم شادی رو با دست خودم بهت بدم...
بعدشم...بازم ميرم زهر هلاهل می خورم
ديوونه؟؟ جون تو من ديوونتم يه عمريه!
آخه من کجا به آدمای عاقل ميخورم؟
.........
تو خودت بی بی دل رو کنار سرباز من....
حالا می بينم دارم سور مقابل می خورم!
اگه حرفام غلطه! دروغ ميگم! فقط بگو!!
مثه بچه های بد ميرم و فلفل ميخورم
به خدا غلط کنم نخوام که خوشبخت بشی
ــ زير سنگای لحد به خاطرت گل می خورم ــ
تو سفيد پوش لباس عروسيتی...مبارکت!!
اين کفن پوشه منم که مُهر باطل ميخورم.
اصلاً اين دمای رفتن جيگرت خنک بشه....
.... رو زمين کوچه تون تو خاک و خون قِل ميخورم!
(())(())(())
قربون چشات... ببين... قربونيتم شدم! برو!!!!!!
من يه عمره دارم از دستای قاتل می خورم...من يه عمره...........
امير مرزبان ....مرداد ۸۳
ارادتمند
آخرین ویرایش توسط aMiR HosSeiN در تاریخ 09-06-07 انجام شده است
1 کاربر در حال مشاهده این موضوع. (0 عضو و 1 میهمان)
Bookmarks