چرا اینجا نیستی
تا دوستت دارم را
از جنس خاک کنم
از جنس تنم
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار دوستت دارم را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفس های تو بدوزم
عباس معروفی
Printable View
چرا اینجا نیستی
تا دوستت دارم را
از جنس خاک کنم
از جنس تنم
و با بوسه بپوشانمش بر تنت ؟
بگذار دوستت دارم را
از جنس نگاه کنم
از جنس چشمانم
و تا صبح به نفس های تو بدوزم
عباس معروفی
چون ماه در اندیشه ی فردا به نهان پای نهم
در برکه ی شفاف تو این حجم نهان پیدا نیست
چون سنگ در اعماق وجودت به خموشی بنشینم
تسکین تو را موج نگونسار زمان راه گشا نیست...
حالم خوب است!
هنوز خواب می بینم ابری می آید
و مرا
تا سرآغازِ روییدن
بدرقه می کند.
"سیدعلی صالحی"
تنهایی
قد بلندی دارد
یقه اش را بالا داده
و توی پیاده روها راه می رود...
گاهی جلوتر از تو
گاهی پشت سرت
سارا شاهدی
عشق ، دوست داشتن است بیدلیل
دلبستن است بیسبب ، به کسی
آب شدن است
به وقت نگریستن به چشمانش از درون
لرزیدن است
به وقت گرفتن دستانش با تمام وجود
حتی در آغوش نکشیدن است از شرم
زیرا که در اصل همان شرم است
دوست داشتن
جان یوجل
اینجا
همین جا
نزدیک همین تنفس بى خواب
تــو را
طـورى نزدیک به لمسِ هـوا حس مى کنم
که گنجشک تشنه، عطـرِ باران را.
"سیدعلی صالحی"
برای رسیدن به تو
راه نمیروم
پرواز میکنم
نمینویسم
کلمه اختراع میکنم
دعا نمیکنم
باخدا همدستم
چیزهای باعظمت را
باید با عظمت خواست
چیستا یثربی
صدایت می زنم
و پژواک نامت
جهانم را
لحظاتی خرد
روشن می کند
آنچه در پس آن
مرا فرو می بلعد
ناکجای
تاریک تریست
صدایت می زنم...
مثه امید خزون دم دی
تنمو محرم برفا می کنم
تا که باز بچرخه این چرخ گرون
دلمو همدم دردا می کنم...
مردان برای جاودانگی می جنگند
ماه را فتح می کنند
می نویسند
کشور گُشایی می کنند
می کُشند و کُشته می شوند
اما زنان برای جاودانگی کافی ست
معشوقِ شاعری شوند
تا نام و یادشان را در شعر
جاودانه کند
یدالله گودرزی